جوان تر که بودم عشق سنگی بود در دستانم که با آن شیشه خانه ها را می شکستم اما حالا عشق سخره ای ست سهمگین، فرونشسته در اعماق اقیانوس آرام تنم. این چنین است که سیگار می کشم، چای می نوشم، داستانی را روایت می کنم که در آن تو را دوست می دارم.
از كتاب «پیاله ای چای بنوش »
علی کرمی