رسالت
«چرا خوديها هميشه مطيع نيستند» عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم امير محبيان است كه در آن مي خوانيد؛قدرت پديدهاي پيچيده است كه فقط منحصر در روابط سياسي نيست بلكه در هر لحظهاي از زندگي اجتماعي ما خود را به نمايش ميگذارد. بعضيها را گمان بر آن است كه با كنترل پارهاي از منابع قدرت قادرند امكان اداره وضعيت را تماما در اختيار خويش گيرند . اگر اين چنين است پس چرا گاهي خوديترين خوديها كه بر آنان تصور عصيان نميرود بر ميآشوبند و زنجيرهاي تشكيلاتي از پا بر ميگيرند و گاه سختتر از رقبا و حتي دشمنان بر قدرتمندان ميتازند ؟
اين نوشتار قصد ندارد به نبرد قدرت ميان دوستان و دشمنان و يا رقباي سياسي بپردازد بلكه بر آن است كه نگاهي اجمالي به پارهاي از دلايل سرباز زدن از اطاعت آن هم در ميان خوديها بپردازد .
1- در ميان دو عنصري كه يكي به اعمال قدرت ميپردازد و ديگري بر آن گردن مينهد همواره “ ديالكتيك قدرت و مقاومت “ به مثابه جرياني گاه آشكار و گاه پنهان جريان دارد .
سنتز برآمده از اين ديالكتيك است كه جهت قدرت را تعريف ميكند ضمن آن كه تجربه ثابت كرده است كاميابي در كسب قدرت لزوما به معناي بهروزي يك جريان سياسي و يا اجتماعي نيست . حتي بعضيها بر اين باورند كه كاميابي گاه خود نقطه شروع افول است زيرا با توقف توليد معنايي كه پيروزي و كسب قدرت را به ارمغان آورده چه بسا ماهيت و جهت هدف اوليه نيز مخدوش شده و حتي كاملا مسخ ميگردد .
(آنچه كه در نام “گل سرخ “امبرتو اكو آمده است، اشارهاي به اين معناست توفيق اقتصادي يك صومعه كه به تغيير اهداف پارسايانه آن ميانجامد )
2- آنچه كه اطاعت را به ارمغان ميآورد گاه اعمال قدرت ( به صورت نرم يا سخت ) ، گاه اطاعت عقلاني مبتني بر اقناع و گاه اطاعتهاي فراعقلاني است كه قصد ورود به اين مورد اخير را نداريم.
اما ازميان دو نوع نخست بيگمان حداقل براي دوستان كه آنها را خوديها ميناميم رابطه بايد مبتني بر اقناع باشد اما فرآيند اقناع چگونه صورت ميگيرد؟
شايد مهمترين روش اقناع آن است كه صاحب قدرت ، دوستان خويش را از طريق توليد مفاهيم، نشانه و معاني قابل پذيرش ،مطيع انديشههاي خويش مي گرداند و يا از سوي ديگر خوديها به واسطه پذيرش مفاهيم و معاني توليد شده از سوي يك عنصر عملا اطاعت وي را پذيرا ميشوند.
بر اين باورم كه توليد معنا بسيار از آنكه گمان داريم در فرآيند اعمال قدرت مهمتر است زيرا معنا كه -چه توسط افراد و چه توسط سازمانها- آفريده ميشود به پيروان،محتوا و جهت ميبخشد معناهايي كه حتي ميتواند تكليف آدمها را با زندگي و مرگشان معلوم كند.
آنچه خوديها را به پذيرش پيروي از يك فرد يا سازمان ميكشاند قدرت اقناعي اين معناهايي است كه توليد ميشود ولي اگر در مسير اين توليد معاني اختلالي پيش آيد و اعمال كننده قدرت نتواند فرايند را ادامه داده واطاعت را توجيه پذير گرداند در برابر خود ابتدا پرسشها، سپس شبههها و نهايتا اختلاف و عصيان را خواهد ديد.
در نوشتار آتي پديده بروز اختلاف در جريانات سياسي و پيدايش شكافهاي تشكيلاتي مورد بررسي قرار خواهد گرفت.
كارگزاران
کارگزاران...» عنوان سرمقالهي روزنامهي كارگزاران به قلم سيد عطاءالله مهاجراني است كه در آن مي خوانيد؛:کارگزاران با طرح يک ديدگاه آغاز شد. ديدگاه جمعي که نگران بودند و به چشم خويش در آن روزگار ميديدند که آرمان و آرزوهاشان دارد غبار ميگيرد...
بيانيه اعلام حضور گويي فرياد فروخفته جامعه بود. پژواکي گسترده پيدا کرد. هم آرامش بخشيد که پس هنوز صدايي هست و هم برخي را آشفته کرد که مگر هنوز صدايي هست!
هر کار بزرگي با يک افق روشن و ايمان و اميد بدان تحقق مييابد. اين سخن شگفتانگيز اينشتين را به ياد بياوريم که گفت: «تخيل از دانش مهمتر است!»
جمع ما هم که از همان آغاز کشاکش غريبي با شوراي نگهبان بر سر نام داشتيم، کارگزاران را با انتشار يک بيانيه و طرح يک ديدگاه آغاز کرديم. باور داشتيم که شعارهاي انقلاب؛ آزادي و استقلال و جمهوري اسلامي در يک ايران آباد و توسعهيافته و ملتي شاداب و پراميد و فضاي درخشش خلاقيت در تمام عرصههاي سياسي و فرهنگي و اجتماعي و فني و علمي ميسر است. ايران و اسلام را از منظر انقلاب اسلامي همانند دوروي يک سکه تلقي ميکرديم. آنچنان درهم آميخته که نميتوان تقدمي براي هيچ کدام قائل شد.
ذات نايافته از هستيبخش که نميتواند هستيبخش باشد. ما هنگامي ميتوانيم از جهان بخواهيم که براي سخن ما اعتباري قائل باشند؛ که در درجه اول آن سخنان و ادعاها در کشور خودمان به خوبي به بار نشسته باشد. ارائه يک نشانه و نماد کشور و ملت اسلامي در دنياي امروز... وگرنه، اگر هم ادعا کنيم که از کوي دوست ميآييم، خواهند گفت: خود پيداست از زانوي تو!
از سوي ديگر چه کسي است که ضرورت کار سازمانيافته سياسي در جهت اعتلاي کشور را انکار کند. نکته غريبي در ميان سخنان پنج رئيس مجلس بود که در اجلاس موفق 30 سال قانونگذاري بيان شد. سياسيترين حرفها را فرهنگيترين چهره يعني آقاي دکتر حدادعادل، رئيس مجلس هفتم بر زبان آورد. به دقت به ضرورت ساماندهي احزاب نيرومند اشاره کرد و با ملاحت هم گفت که اين دولت بر ريل مجلس نميرود. اين همه بيساماني و تزلزلي که در ساختار و سازوکار دولت فعلي شاهديم، که براي نخستينبار دارد کابينه از اکثريت ميافتد و نياز به رأياعتماد تازه خواهد داشت، محصول جامعه بدون احزاب نيرومند است. چرا به اين نقطه رسيدهايم؟
پاسخ روشن است. اراده پنهاني، احزاب نيرومند و شاداب و موثر را برنميتابد. همان ارادهاي که تا روزنامهاي يا هفتهنامهاي قامت ميکشد و اقبال مردمي پيدا ميکند؛ صدايش را با هر بهانه و هر بار به رنگي خاموش ميکنند. اگر احزاب نيرومند در کشور شکل بگيرد ديگر انتخابات رياستجمهوري کسي را غافلگير نميکند. شخصيتها در يک روال منطقي و طبيعي رشد ميکنند و در موقعيتهاي درجه اول قرار ميگيرند. جايي براي اين سخن آن شخصيت محترم باقي نميماند: که انتخابات از مسير لايههاي پيچيده گذشت! اين غافلگيريها تماما نشانه هرج و مرج سياسي است. کارگزاران با چنان چشماندازي آمدند تا حزب؛ ظرفيتي براي شناخت و رشد افراد باشد. تا دولت اينگونه اداره نشود؛ که يک دوره شاهد جيکجيک مستان باشيم و دورهاي هم شاهد سرماي زمستان! از سويي حقوق کارگران و فرهنگيان عقب ميافتد و از سوي ديگر ميخواهيم يارانه نقدي در فصل انتخابات بدهيم. اين شوريدهکاريها که صداي مجلس را هم درآورده است ناشي از غيبت احزاب قوي است.
كيهان
«ساختن آينده» عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم مهدى محمدي است كه در آن ميخوانيد؛ آينده سياست دولت باراک اوباما درباره ايران چگونه خواهد بود؟ يک اشتباه رايج در پاسخ به سؤال هايى از اين دست اين است که تصور مى شود براى اين قبيل سؤال ها پاسخ هايى معين و از پيش تعيين شده وجود دارد که فقط بايد آنها را «کشف» کرد. واقعيت هاى تجربه شده در تاريخ روابط بين الملل خصوصا تاريخ دشمنى غرب با ايران اسلامى در 30 سال گذشته، نشان مى دهد که چنين قطعيتى در کار نيست و غرب در مورد ايران همواره سياستى سيال و به روز شونده را دنبال کرده است که ولو در سطح استراتژيک بر اصول ثابتى مبتنى باشد به لحاظ تاکتيکى دائما متحول شده و خود را با شرايط جديد تطبيق داده است. به همين دليل همواره مى توان درباره «سياست هاى ثابت» سخن گفت اما صحبت درباره «تصميم هاى ثابت» به لحاظ تحليلى بى احتياطى است. تصميم ها بر اساس شرايط اتخاذ خواهند شد و شرايط -تا حدودي- قابل پيش بينى هست اما قابل پيش گويى نه. چند ماه آينده را از اين حيث که بالاخره «سياست» ها ى غرب در مورد ايران به چه «تصميم» هايى منجر خواهد شد، بايد دوره اى بسيار حساس دانست. اين دوره زماني، با ميزبانى چند پروژه به عنوان مرحله اى واسطه اى عمل خواهد کرد. اين مرحله واسط در بهار 1388 -دوماه مانده به انتخابات رياست جمهوري- به پايان مى رسد و غرب بسته به اينکه پروژه هاى اجرا شده دراين مرحله به چه نتايجى رسيده باشد، تصميم هاى متفاوتى خواهد گرفت.
به طور بسيار خلاصه رئوس پروژه هايى که انتظار مى رود در اين مرحله در دستور کار قرار بگيرد -و اجراى برخى از آنها از هم اکنون شروع شده- چنين است: 1- تلاش براى ايجاد فشار اقتصادى شديد به ايران از راه هرچه پايين تر نگه داشتن قيمت نفت و اعمال تحريم هاى همزمان با آن. 2- به اعتبار آنچه در مرحله 1 اتفاق مى افتند تبليغات و گفتمان سازى وسيع براى دروغگو، بى اعتبار و فشل نشان دادن دولت و مايوس کردن مردم از آن 3- بزرگنمايى اختلافات داخلى و تلاش براى تشديد هر چه بيشتر آنها با تمرکز بر نقاط ضعف گروه ها و شخصيت هاى سياسى 4- متحد کردن همه مخالفان دولت و نشاندن تقسيم بندى موافق دولت- مخالف دولت به جاى تقسيم بندى اصولگرا- اصلاح طلب 5- شبکه سازى از خرده جنبش هاى اجتماعى و زمينه سازى براى ناآرامى در شرايط ناگوار اقتصادى 6- پررنگ کردن تهديد نظامى و امنيتى از بيرون و بحرانى و روبه سقوط نشان دادن فضاى آينده کشور و نهايتا 7- معرفى کردن برخى اصلاح طلبان به عنوان منجى يا به عبارت ديگر گذاشتن کليد قفل همه بن بست ها در جيب آنها.
حجم انبوهى از اظهار نظر هاى پى در پى از جانب منابع غربى -خصوصا نزديکان اوباما- وجود دارد که تاکيد مى کنند براى تصميم گيرى نهايى در مورد ايران بايد منتظر «سال آينده» ماند و از همين اشارت ها مى توان فهميد که آنها به نتيجه دادن پروژه هاى خود اميد بسته اند. در صورتى که اين پروژه ها موفق شود (يک شرط اساسى براى موفق شدن در مرحله واسط اين است که برخى اصولگرايان با تخريب بى امان دولت و چراغ سبز نشان دادن به غريبه ها به بازى در زمين طراحى شده دشمن ادامه دهند.) غرب اميد خود را به تسليم ايران باز خواهد يافت و همه همت خود را براى در آوردن نتيجه مطلوب از صندوق هاى راى در 22 خرداد 88 به کار خواهد بست و متقابلا فقط در شرايطى که اين پروژه ها عقيم مانده باشد غرب خود را براى فراتر رفتن از سطح عمل تاکتيکى و اعمال يک بازنگرى استراتژيک در رفتار خود در مقابل ايران که لزوما با پذيرش آن به عنوان يک قدرت بلامنازع منطقه اى توام خواهد بود، آماده خواهد کرد. همه چيز به خود ما و نوع بازى که انجام خواهيم داد بستگى دارد. صحنه چند ماه آينده ممکن است از حيث جزئيات پيچيده باشد اما خطوط اصلى سازنده آن به هيچ وجه مبهم نيست. همه چيز در همين يک جمله خلاصه مى شود: «راهى که ايران مى رود نبايد ادامه پيداکند». اين يک برنامه است نه يک آرزو. برنامه اى که با کمال تاسف بايد گفت برخى بازوهاى اجرايى آن همين دور و برها در نزديکى ما مشغول کارند. پيش بينى سياست اوباما درباره ايران آسان است. اگرچه بعد از قطعى شدن گزينه هاى او براى چند پست کليدى امنيت ملى و سياست خارجى درون کابينه برخى تحليلگران به درستى از فاصله گرفتن او با شعارهاى انتخاباتى اش خبر داده اند اما بعيد بنظر مى رسد اتفاق اساسى در حال وقوع باشد. همانطور که دنيس راس اخيرا گفته اوباما در پى آن است که هزينه گزاف عدم تغيير در رفتار را به رهبران ايران نشان دهد و براى اين منظور به نيروهاى ميانه رو در ايران اميد فراوانى بسته است. اين آنها هستند که بايد اين پروژه را به سرانجام برسانند.
فشار خارجى در قياس با ماموريتى که نيروهاى داخلى در اعتبارزدايى از دولت و نااميد کردن مردم از آن بر عهده دارند فقط يک عامل کمکى است. همه آنچه امروز اصلاح طلبان درباره ضرورت نجات کشور مى گويند دقيقا ادامه پروژه اى است که استراتژيست هاى امنيتى غرب با مضمون پشيمان کردن مردم از مسير حرکت کشور طراحى کرده اند. بلي، مسير کشور تغيير کرده است. ديگر دزدها به راحتى دزدى نمى کنند، منابع کشور صرف مردم مى شود، ويژه خوارى سخت شده است، از بدنه دستگاه اجرايى کشور کار کشيده مى شود، مردم بر گروه هاى سياسى مقدمند، مولفه هاى اقتدار امنيتى و تکنولوژيک کشور رشدى شتابان دارد، پروژه هاى منطقه اى دشمن يکى يکى نقش برآب مى شود، کشور در آستانه اصلاحات اقتصادى اساسى و خلاص شدن از نتايج اجراى دو دهه اى سياستگذارى هاى وارداتى است و مهم تر از همه حرف رهبرى در دستگاه اجرايى کشور زمين نمى ماند. اينها چيزهايى نيست که غرب از آنها دل خوش داشته باشد. براى متوقف کردن اين مسير هم راهى ندارد جز اينکه با تحريک «خودخواهى ها» و «قدرت طلبى ها» لشکرى عظيم از منتقدان تندخو و بداخلاق وضع فعلى بوجود بياورد که همه چيز را سياه مى بينند و مى نمايانند تا بالاخره به زعم خودش «مشکل را از داخل حل کند».
تا حدود 6 ماه پيش رصد فضاى تحليلى و خبرى در غرب نشان مى داد که دشمنان ايران از به نتيجه رسيدن دشمنى هاى خود نااميد شده اند و به دنبال راهى براى زندگى با ايران قدرتمند و عادت کردن به اقتضائات آن مى گردند. کار حتى به جايى رسيد که باراک اوباما و مشاورانش به صراحت اعلام کردند ايران «اولويت» برنامه سياست خارجى و امنيت ملى آنها نخواهد بود و مشخصا قصد دارند بر پروژه هاى «افغانستان» و «بحران مالى بين المللي» متمرکز شوند. امروز اما تحت تاثير آدرس هاى غلطى که از درون جامعه سياسى کشور به بيرون مى رود بويژه تلاش روزانه اصلاح طلبان براى «شکننده نشان دادن» وضعيت دولت و رفتارهاى نامعقول برخى اصولگرايان در همراهى با آنها، نغمه اى ازجانب اسراييلى ها ساز شده است که بايد ايران را به اولويت برنامه هاى اوباما بازگرداند چرا که «شرايط داخلى نشان مى دهد امکان غلبه بر آن وجود دارد». اگر روزى دوباره منازعه اى دربگيرد اول از همه کسانى مقصرند که دشمن نااميد و آماده امتياز دادن را، اميدوار کردند و به ورطه رويارويى کشاندند.
برخى متخصصان آينده پژوهى مى گويند بهترين راه پيش بينى پذير کردن آينده ساختن آن است. نيروهاى مومن به انقلاب و مدافع آن بايد بدانند که امروز در آستانه آزمونى تاريخى قرار دارند. فقط اگر خود رااز ميانه بردارند و به چراغ راهنماى هميشه فروزان انقلاب بنگرند خواهند فهميد که راه صحيح براى ساختن آينده چيست. اينکه ظرف چند ماه آينده چه اتفاقى خواهد افتاد هنوز معلوم نيست. يک چيز اما مسلم است: جز از جانب خود از جاى ديگرى آسيب نخواهيم ديد.
آفتاب يزد
«پديده پديدهها تعارف يا استراتژي؟!» عنوان سرمقالهي روزنامهي آفتاب يزد است كه در آن ميخوانيد؛ در عرصه سياسي ايران، گاه پديدههايي مشاهده ميشود كه در ساير كشورها وجود ندارد و يا به ندرت به چشم ميخورد. يكي از بارزترين اين پديدهها، ديدارهاي صميمانهاي است كه بسياري از سياستمداران ايراني با يكديگر دارند اما قبل و بعد از اين نشستها، حملات تريبوني بعضي از آنها به يكديگر، شباهت بسيار به رجزخواني در جنگهاي قديم دارد. اما به هر حال همين نشستها را بايد غنيمت شمرد زيرا حداقل نتيجه آن، تعويق چند روزه در حملات تريبوني يا تعديل اين حملات براي مدتي محدود است.
در ميان نشستهايي كه طي ساليان اخير با حضور اصحاب فعلي و پيشين قدرت و صاحبان گرايشهاي گوناگون سياسي برگزار شد جلسه روز 12 آذرماه در محل مجلس شوراي اسلامي را ميتوان »پديده» پديدهها« ناميد. تنوع گرايشها در اين نشست، نشان از آن داشت كه اين گردهمايي، با نمونههاي قبلي متفاوت است و شايد بتوان آن را علامتي از تقويت »نگرانيهاي مشترك« در عين اميدواري براي يافتن »راه حلهاي مشترك« دانست كه بايد در فرصتي مناسب به آن پرداخت. ضمن آنكه غيبت احمدينژاد در اين نشست نيز از ويژگيهاي جلسه اخير است كه احتمالاً با برخي نگرانيهاي مشترك و اميد به راه حلهاي مشترك، بي ارتباط نيست.
اما يكي از نكات جالب در جلسه روز 12 آذر، تاكيد مشترك روساي ادوار هشتگانه مجلس بر اقتدار قوه مقننه و لزوم پيروي نمايندگان از الگوي مدرس بود. البته ميتوان اين تاكيد را نقطه اميدوار كننده براي آينده دانست زيرا بسياري از تاكيد كنندگان فعلي، در سالهاي قبل خواسته يا ناخواسته در مسيري حركت نكردهاند كه بتوان آن را منهج تقويت مجلس - با اجازه آقاي لاريجاني!- ناميد. رئيس مجالس اول و دوم، هنگامي كه در پايان رياست بر قوه مقننه، سكان دستگاه اجرايي را به عهده گرفت نه تنها در برابر رد صلاحيت تعدادي از همكاران سابق خود توسط شوراي نگهبان، سكوت كرد بلكه ميتوان اين رد صلاحيتها - در آستانه انتخابات مجلس چهارم - را متاثر از زمينههايي دانست كه همكاران او در هيئتهاي اجرايي انتخابات - وابسته به دولت سازندگي - فراهم كرده بودند. پس از پايان كار مجلس سوم و تشكيل مجلس چهارم نيز او رضايت خود را از مراحل مختلف انتخابات اعلام و رد صلاحيت شدگان و حذف شدگان از قوه مقننه را تشويق كرد كه وارد فعاليتهاي توليدي، كشاورزي و... شوند! رئيس مجلس چهارم نيز حاضر نشد كوچكترين اعتراض علني نسبت به رد صلاحيت بيسابقه همكاران خود در مجلس سوم بيان كند؛ در حالي كه در ميان حذف شدگان، چهرهاي همچون همسر شهيد رجايي حضور داشت كه ظاهراً علت رد صلاحيت او، برخي موضعگيريهاي اعتراضي- پيروي از منش مدرس - بود.
نگاهي به عملكرد رئيس مجلس هفتم هم نشان ميدهد كه او در سه سال اول از دوره مسئوليت خود، آنگونه كه بايد و شايد بر اقتدار مجلس پا فشاري نكرد. اگر چه او از خرداد ماه 86 و پس از آغاز سال چهارم رياست كم و بيش در برابر برخي اقدامات تضعيف كننده مجلس ايستادگي كرد. اما در همين يكسال نيز استفاده او از اختيارات مجلس و رياست آن، كمتر از حد انتظار بود. در حالي كه او با توجه به پايگاهي كه در ميان اصولگرايان داشت ميتوانست بلافاصله پس از »خروج از زيرآوار مجلس ششم« پرچم اقتدار مجلس را در دست بگيرد و اجازه ندهد كه بعضي همكاران او با توجيهاتي از قبيل »لزوم حفظ وحدت اصولگرايان« در برابر برخي اقدامات دولت كوتاه بيايند. اما به هر حال تغيير رويه او در سال آخر ستودني است و البته او نيز هزينه اين تغيير رفتار را پرداخت!
در اين ميان رئيس مجلس هشتم، وضعيتي كاملاً متفاوت دارد. او از نخستين روز تكيه زدن بر كرسي رياست، در كلام و رفتار، علاقهمندي خود به اقتدار مجلس را نشان داده است و احتمالاً خود او هم، اكنون به خاطر برخي اقدامات در زمان رياست بر رسانه ملي، افسوس ميخورد. زيرا او در آن زمان ميتوانست بدون توجه به اختلاف نظرهاي سياسي، به تقويت جايگاه مجلس بينديشد. در حالي كه مجلس ناآرام اما مقتدر ششم، در تمامي چهار سال دوره فعاليت خود، با بيمهريهاي مختلف صدا و سيما مواجه بود. حتي رئيس آن مجلس كه تلاش گستردهاي براي حفظ تعادل و آرامش در قوه مقننه داشت نيز از تيغ سانسور رسانه ملي در امان نبود و پوشش مناسب اخبار او در صدا و سيما، تنها به زمانهايي محدود ميشد كه شامل انتقاد و اعتراض به برخي نهادهاي مورد عنايت سران صدا و سيما نبود!
روز 12 آذر، روِساي مجالس هشتگانه از اقتدار مجلس سخن گفتند، اما يك ارزيابي منصفانه نشان ميدهد كه تنها يك نفر از آنها، در حساسترين شرايط به اقتدار مجلس ميانديشيد. اين يك نفر، رئيس مجلس ششم بود كه متوسط اقدامات او درمجلس، اقتدارآفرين بود اگر چه ميتوان برخي موضعگيريهاي او را نيز مورد انتقاد قرار داد. در ميان اقدامات كروبي، تنها يك مورد به صورت دقيق اطلاعرساني شد كه عدهاي آن را مهمترين ايستادگي رئيس مجلس دانستند. رئيس مجلس ششم قاعدتاً با ادبيات مورد استفاده لقمانيان نماينده مردمي و سليم النفس همدان موافقتي نداشت اما روزي كه اين نماينده مجلس به خاطر نطق پيش از دستور به زندان افتاد، كروبي اجازه نداد با تداوم بازداشت لقمانيان، مجازات نماينده به خاطر اظهارنظر در مجلس، نهادينه شود.
ايستادگي ديگر كروبي، زماني بود كه يكي از معاونان قوه قضائيه، تعدادي از نمايندگان مجلس را به خاطر پيگيري يك طرح-كه برخلاف نظر مسئولان قضايي بود- مورد حملات شديد قرار داد. اين سخنان نيز با واكنش قاطع رئيس مجلس ششم مواجه شد تا جايي كه آن مقام قضايي، به نحوي از نمايندگان مجلس دلجويي كرد. در موضوع افزايش بودجه شوراي نگهبان توسط مجمع تشخيص مصلحت نظام هم مقاومت رئيس مجلس و ترك جلسه مجمع، باعث شد كه حرف نمايندگان مجلس به كرسي بنشيند. در اواخر دوره فـعـالـيـت مـجـلـس شـشم هم كه تعدادي از نمايندگان اصلاحطلب براي اعتراض به روند رد صلاحيتها، دست به تحصن زدند هر كسي ميدانست كه كروبي با اين تحصن مخالف است اما او براي تقويت همكاران خود، در نخستين روز در جمع متحصنان حاضر شد و دقايقي را با آنان سپري كرد تا تصاوير حضور رئيس مجلس در كنار تحصن كنندگان به سراسر جهان مخابره شود. البته گذر زمان ثابت كرد كه در آن زمان، پيگيري ديدگاه خاتمي و كروبي به جاي روش مورد پيگيري سران تحصن، نتيجهبخشتر بود اما احتمالاً كروبي و همكاران متحصن او ميتوانستند تاكتيكهاي بهتري را انتخاب كنند تا به نتايج قابل قبولتري برسند. شايد امروز كروبي هم به اين نتيجه رسيده باشد كه او نيز ميتوانست با ايستادگيهاي بيشتر، اقتدار بيشتري به مجلس ببخشد. اما بدون تعارف بايد گفت در ميان كساني كه در نشست اخير نمايندگان ادوار هشت گانه مجلس، از اقتدار قوه مقننه سخن گفتند، رئيس مجلس ششم بيش از ديگران ميتواند به اقدامات اقتدارآفرين خود براي مجلس افتخار كند؛ اگر چه قطعاً او نيز از قصور و اشتباه در اين زمينه مبرا نيست.به هر حال امروز نه رفسنجاني بر مجلس رياست دارد و نه كروبي و ناطق نوري. حداد عادل نيز عليرغم هماهنگي با اكثريت مجالس هفتم و هشتم، اكنون جاي خود را به لاريجاني داده است كه شايد نتوان عملكرد او در مسئوليت سابق را باعث تقويت روحيه <مدرسگونه> در نمايندگان مجلس دانست. اما او در پنج ماه اخير نشان داده است كه <مدرسه مدرس> را بهترين الگو براي مجلس در نظام جمهوري اسلامي ميداند و اين دانسته خود را در اقدام و گفتار به نمايش گذاشته است. البته در همين ماهها، برخي بي اعتناييها و جسارتها به مجلس، پاسخ شايسته لاريجاني را به دنبال نداشته است اما منهج او به گونهاي است كه ميتوان به بهتر شدن اوضاع در آينده اميدوار بود. بايداذعان كرد لاريـجاني هر كار هم كه بكند نميتواندغيبت بعضي نمايندگان نترس و وارسته - كه هنوز دليل حذف آنها از گردونه رقابتهاي انتخاباتي، اعلام نشده است - را جبران نمايد. اما روش اواگر تداوم يابد و باز هم به آفت <حفظ وحدت اصولگرايان> مبتلا نشود ميتواند تا حدودي نمايندگان را از نگراني كه كروبي ديروز به آن اشاره كرد، آسـوده خـاطـر سـازد. كـروبـي شـرط تـشـكـيـل مـجـلس مدرسگونه را <نترسيدن نمايندگان از مجريان و ناظران انتخابات و خوف نداشتن آنها از بعضي نهادهاي ديگر> دانست. تحقق اين شرط، تنها با پيشگامي لاريجاني در دفاع از حقوق نمايندگان در سه سال آينده و تعهد او براي حمايت از حقوق همكاران خود در آستانه بررسي صلاحيتها امكانپذير خواهد بود. اگر اينگونه شود <مدرسه مدرس> تشكيل خواهد شد كه البته الزاماً اين مدرسه در ميان 290 نماينده فعلي مجلس نخواهد بود.
اما احزاب و گروهها اعم از اصلاحطلب و اصولگرا، با نگراني كمتري شاگردان مدرس را براي كانديداتوري در انتخابات مجلس نهم آماده خواهند ساخت و نمايندگان فعلي مجلس نيز بدون نگراني از برخي عواقب احتمالي، وظايفي را كه مردم به آنها سپردهاند اجرا خواهند كرد تا پايبندي خود به سوگند نخستين روز وكالت را آشكار سازند.حوادث ماههاي آينده، ثابت خواهد كرد كه ديــدگـاه اجـمـاعـي روسـاي اصـلاحطـلـب، مـيـانـهرو و اصولگراي مجالس هشتگانه در خصوص اقتدار مجلس، تعارفي براي گرم كردن يك محفل استثنايي بوده است يا ناشي از يك نيازشناسي دقيق و آيندهنگري هوشمندانه!؟
جمهوري اسلامي
«تحليل سياسي هفته» عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛ هفته جاري با سالروز شهادت نهمين اختر ولايت و شمس هدايت حضرت امام جواد عليه السلام تقارن داشت ; امامي كه با نور معرفت راه سعادت را در سخت ترين ايام به مردم نماياند. حضرتش ستاره تاباني بود كه وارث فضايل و انبيا الهي بود و همان طور كه پدر بزرگوارشان حضرت رضا(ع ) فرمود در قدس تقوا طهارت و علم همانند بهترين اوليا و انبيا بود. علاوه بر آن حسن خلق را درحد كمال از جد بزرگوار خويش حضرت رسول اكرم (ص ) به ارث برده بود به گونه اي كه هنگام برخورد با مردم همه شيفته وجود مقدس و تواضع ايشان مي شد.
ماه شريف ذيحجه در هفته اي كه در آن قرار داريم آغاز شد. اين ماه پرفيض به خاطر دو عيد بزرگ از شرافت و عظمت خاصي برخوردار است . عيدين سعيدين قربان و غدير در اين ماه جلوه گري مي كنند ضمن اينكه روز شريف عرفه نيز در آن واقع است . زائران حج نيز با آمدن اين ماه در گرد خانه خدا حلقه مي زنند و براي انجام مناسك جهان آماده مي شوند. حدود دو ميليون زائر از سراسر جهان اكنون در جوار قرب خانه خدا و در ميقات الهي در پوششي از يكرنگي و صفا گردهم آمده اند تا از هفته آينده اوج فرصت هاي معنوي را تجربه كرده و روح خويش را صيقل دهند. ما نيز از راه دور دل خودرا به اين كاروان معنوي گره زده و گشايش درهاي رحمت الهي را براي مسلمانان جهان مسئلت مي كنيم .
در اين هفته مجلس شوراي اسلامي 30 ساله شد و به همين مناسبت همايشي تحت عنوان « 30 سال قانونگذاري و نظارت » با حضور روسا و نمايندگان 8 دوره مجلس برگزار گرديد كه در آن 5 رئيس ادوار مجلس به ارائه نقطه نظرات خود در ارائه عملكرد بهينه قوه مقننه پرداختند. آنچه مسلم است اينست كه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي با بهره گيري از روش و منش مرحوم مدرس كه با افتخار كسوت نمايندگي مردم را در پرآشوب ترين دوران حكومت جبار پهلوي برعهده داشت مي توانند با خرد و شجاعت مدرس وار به حفاظت از ارزشهاي اسلامي و منافع ملي همت گمارند به شرط آنكه از امور حاشيه اي و منافع شخصي و حزبي پرهيز كرده و بر مسائل پر اهميت كشور و موضوعات كلان اقتصادي و بين المللي متمركز شوند.
در بررسي رخدادهاي خارجي در هفته جاري اوضاع اسفبار غزه و انفجارهاي تروريستي شهر بمبئي هند در صدر خبرها قرار داشتند. منطقه غزه از 2 سال پيش در محاصره رژيم صهيونيستي قرار دارد ولي مدت 25 روز است كه ارتباطش با جهان خارج كاملا قطع شده است و صهيونيستها اين منطقه را به يك زندان بزرگ و بدون آب و غذا تبديل نموده اند. هم اكنون فلسطيني هاي ساكن اين منطقه از دسترسي به ابتدائي ترين امكانات معيشتي محروم هستند. اكثر نانوائي ها به دليل نبود آرد و سوخت از فعاليت باز مانده اند آب آشاميدني مردم قطع است و تنها نيروگاه برق نيز به دليل نبود سوخت تعطيل مي باشد . بر اساس آمار مراكز بهداشتي 263 فلسطيني به دليل تبعات ناشي از محاصره غزه جان خود را از دست داده اند. اين تعداد فلسطيني كه اكثر آنها را كودكان تشكيل مي دهند به دليل عدم دسترسي به دارو و امكانات پزشكي و يا در حمله مستقيم صهيونيستها جان سپرده اند. به گفته مسئول آژانس كمك رساني به غزه بيمارستانهاي اين منطقه به دليل نداشتن دارو عملا بدون استفاده مانده و صدها كودك به سو تغذيه دچار شده اند. رژيم صهيونيستي اعلام كرده است محاصره اين منطقه را همچنان ادامه خواهد داد.
قدرتهاي غربي به دليل حمايت هاي آشكار از سياست هاي رژيم صهيونيستي شريك جرم و متهم فاجعه غزه به حساب مي آيند. اين دولتها با اعلام اينكه دولت تحت مسئوليت حماس بايد رژيم صهيونيستي را به رسميت بشناسد آشكارا از اقدامات اسرائيل در غزه حمايت كرده اند. آمريكا و اتحاديه اروپا پس از آنكه دولت حماس با راي مستقيم مردم فلسطين بر سر كار آمد تنها راه تعامل با دولت حماس را به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي توسط حماس اعلام كردند و اكنون نيز وقيحانه اقدامات ضد بشري و جنايات آشكار صهيونيستها را با دستاويزهايي همچون « دفاع از خود » « مبارزه با تروريسم » و « حمايت از صلح » توجيه مي كنند. مجامع بين المللي نيز كه در كوچكترين مسائل جهان سرك مي كشند تا مبادا حقوق بشر مورد نظر آنها به خطر بيفتد و منشورهاي بين المللي نقض شود در قبال قتل عام فلسطيني ها در غزه سكوت مرگبار پيشه كرده و دم فرو بسته اند. اما سكوت دولت هاي عربي در شرايط فعلي به مثابه خيانت تلقي مي شود و به عنوان ننگ در تاريخ ثبت خواهد شد. دولتمردان عرب در حالي ضجه زنان و كودكان فلسطيني در زير چكمه هاي صهيونيستها را نظاره گر هستند كه حتي از اعتراض شفاهي نيز ابا دارند. اين عناصر خائن يا در كاخ هاي خود به عشرت مشغول هستند و يا در گردهمايي ها و اجلاس ها به مصافحه با سران رژيم صهيونيستي مي پردازند. در چنين فضايي تنها مقاومت است كه مي تواند ملت فلسطين را به اعاده حقوق حقه خود اميدوار سازد.
حوادث تروريستي شهر بمبئي ديگر رخداد مهم هفته جاري بود. شهر بمبئي كه به مركز اقتصادي هند محسوب مي شود روز جمعه گذشته با 10 انفجار و حمله تروريستي مرگبار به هم ريخت . در اين حملات كه به عنوان كم سابقه ترين حادثه تروريستي هند قلمداد شد و بسياري آنرا با مقايسه با انفجارهاي برج هاي دو قلوي آمريكا « 11 سپتامبر » هند خواندند بيش از 200 نفر كشته و حدود 800 نفر زخمي گرديدند. يك مركز متعلق به يهوديان دو هتل مجلل و چند بيمارستان از جمله اهدافي بود كه توسط عمليات تروريستي در هم كوبيده شد . دولت هند كه دچار شوك شده بود تا دو روز در هتل « تاج محل » با تروريستها درگير بود و پس از گذشت 48 ساعت توانست اوضاع را به حالت عادي باز گرداند.
در مورد ماهيت اين عمليات تروريستي گسترده پس از گذشت حدود يك هفته گزارش هاي ضد و نقيضي منتشر مي شود. دولت هند از ابتدا مطابق انتظار رقيب سنتي خود پاكستان را پشت اين حوادث تروريستي معرفي كرد ادعايي كه بلافاصله پاكستاني ها آن را رد كردند. دولت پاكستان براي فرو نشاندن خشم دهلي و جهت منحرف كردن انگشت اتهام هنديها حتي اعلام كرد حاضر است وزير اطلاعات خود را براي بررسي اين حادثه به دهلي اعزام كند ولي هندي ها بدون توجه به اظهارات مقامات اسلام آباد كماكان بر موضع خود در دخيل دانستن پاكستان اصرار داشته اند. اواخر هفته جاري نيز دولت هند اعلام كرد اكثر عاملان حملات تروريستي مليت پاكستاني داشته اند. با اينحال براي بسياري از ناظران حوادث بمبئي به دلايلي همچنان مبهم و مشكوك به نظر مي رسد. نخست اينكه در شرايطي كه مناسبات پاكستان و هند طي ماههاي اخير در مسير صلح و آرامش افتاده بود و تشنج در روابط دو طرف به طور كم سابقه اي در حال كاهش بود دليلي قانع كننده وجود ندارد كه پاكستاني ها با چنين اقدامي همه چيز را خراب كرده و اوضاع را به نقطه صفر باز گردانند. ديگر اينكه دولت جديد پاكستان به اندازه كافي براي خود گرفتاري دارد كه ترجيح دهد دست به چنين اقدامي كه مشكلاتش را مضاعف مي سازد نزند.
در اين ميان اين ظن قوي وجود دارد كه حوادث اخير مي تواند كار طرف هاي ديگري كه قصد بهره برداري از اين شرايط را دارند از جمله آمريكا و متحدين نزديكش يعني اسرائيل و انگليس باشد. دليل روشن آن نيز مي تواند اين مسئله باشد كه با ايجاد تنش در روابط هند و پاكستان اولا افكار عمومي را از شكست سياست هاي خود در منطقه و جهان دور سازند و دوم اينكه فشار را بر پاكستان افزايش دهند تا پاكستان به قبول شرايط آمريكا وادار شود چرا كه به اذعان مقامات آمريكايي تسلط كامل بر پاكستان و سركوب گرايش هاي روزافزون ضد آمريكايي يكي از اهداف استراتژيك واشنگتن در مقطع كنوني محسوب مي شود. بهر حال هنوز بايد منتظر ماند تا بلكه واقعيت هاي بيشتري از ريشه هاي حوادث بمبئي آشكار شود.
مسئله ديگري كه در هفته جاري در صدر عناوين خبري قرار داشت سرنوشت توافقنامه بين عراق و آمريكا بود. اين هفته پس از آنكه مجلس عراق تحت فشارهاي مستقيم و غيرمستقيم آمريكا سرانجام به تصويب توافقنامه امنيتي تن داد اعتراض ها عليه اين اقدام اوج گرفت و چندين شهر عراق شاهد برگزاري تظاهرات اعتراض آميز عليه تصويب اين توافقنامه بود.
اين در حالي بود كه فاش شد متن انگليسي توافقنامه با متن عربي آن تفاوت فاحش داشته و برخي از موضوعات اساسي در متن عربي نيامده است . همچنين برخي منابع عراقي اعلام كردند به مطالبي دست يافته اند كه سري بوده و در توافقنامه درج نشده است . از جمله اين موضوعات آزاد بودن آمريكايي ها در استفاده از خاك عراق براي حمله به كشورهاي ديگر منطقه مي باشد كه پيشتر مقامات عراقي آن را رد مي كردند. همچنين يكي ديگر از موارد پنهاني عدم اجازه مقامات عراقي به محاكمه آمريكايي ها مي باشد. به عبارت ديگر تمامي آمريكايي ها چه نظامي و يا غيرنظامي در عراق از مصونيت كامل برخوردارند. نكته ديگري كه در اين باره افشا شده است تسلط آمريكا بر وزارتخانه هاي حساس عراق تا 10 سال آينده مي باشد .
آيت الله سيستاني نيز كه تاكنون ترجيح مي داد صراحتا به سياست دولت عراق اعتراض نكند طي دو روز اخير اعلام كرده است كه از برخي بندهاي توافقنامه نگران است كه مسلما اشاره ايشان مي تواند به بندهاي جديدا افشا شده توافقنامه باشد. ايشان همچنين بر برگزاري رفراندوم براي تعيين تكليف توافقنامه مذكور تاكيد كرد . اكنون قرار است همه پرسي تا حداكثر 6 ماه آينده برگزار شود . اين مرحله قطعا بسيار حساس است و مي تواند جهت نهايي حركت عراق را روشن سازد. اگر جريانهايي به هر دليل در دام توافقنامه افتاده اند مرحله همه پرسي آخرين فرصت است تا اشتباه خود را جبران نمايند و راه تسلط كامل آمريكا بر مقدرات ملت عراق را سد كنند. البته اين احتمال را نيز نمي توان ناديده گرفت كه آمريكا همانگونه كه مجلس عراق را با ابزارهاي خاص خود وادار به تصويب توافق نامه كرد در همه پرسي نيز با شيوه اي عمل كند كه به هدف خود برسد.
ابتكار
«افزايش 20 درصدي درآمدهاي شهرداري» عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم حسين محمد پورزرندي است كه در آن ميخوانيد؛ زماني که در سال 85 تصميم گرفته شده حسابداري نقدي به حسابداري تعهدي تغيير يابد، تمام مقدمات فراهم شد تا بودجه شهرداري نيز از اول سال 87 عملياتي شود. با عملياتي شدن حسابداري تعهدي و بودجه عملياتي در شهرداري تهران، تمام پيش فرض هاي قبلي در خصوص بودجه نقدي شهرداري تهران از بين رفت و سر فصل جديدي در شفاف سازي نظامات مالي آغاز شد. از آنجا که بودجه سال 87 با 2700 ميليارد تومان غيرنقد و 3650 ميليارد تومان نقد بسته شد و به دليل آنکه تفکيک نقد و غيرنقد در بودجه براي اولين بار در شهرداري تهران اتفاق مي افتاد لذا تحقق کامل اين امر نيازمند آموزش هاي لازم به معاونين مالي و اداري کليه واحدهاي شهرداري اعم از مسئولين بودجه سازمان ها، شرکت ها و مجموعه هاي مختلف بود که اين آموزش ها از اواخر سال گذشته آغاز و تا امروز برگزار شده است، اما اين تفکيک باعث گرديده تا بسياري از دست اندر کاران به خوبي فرق بين بودجه نقد و غيرنقد را درک نکنند. از سوي ديگر با توجه به وابستگي درآمدهاي شهرداري به درآمدهاي غير پايدار، يعني ساخت و ساز، باعث شده تا افزايش و کاهش ساخت بر روي درآمدهاي شهرداري اثر گذار باشد، اما شهرداري تهران با تدوين درآمدهاي پايدار و تصويب آن توسط شوراي اسلامي شهر تهران سعي نموده تا اين نوسانات را در کنترل خود داشته باشد. به عنوان مثال درآمدهاي پايدار تا پايان مهرماه سال جاري نسبت به مدت مشابه در سال گذشته 120 درصد رشد داشته است. از سوي ديگر درآمدهاي شهرداري از محل ساخت و ساز تاکنون نسبت به مدت مشابه در سال قبل حدود 20 درصد افزايش داشته است.
اين آمارها به خوبي نشان مي دهد بحران مالي که اخيرا در رسانه ها منعکس شده است واقعي به نظر نمي رسد اما در عين اين حال با پيدايش بحران مالي در جهان و اثرات آن بر روي اقتصاد ايران، کميته پيشگيري آثار بحران مالي بر اقتصاد شهر و همچنين کميته وصول مطالبات معوقه بنابر پيشنهاد معاونت مالي و اداري با دستور شهردار محترم تهران تشکيل شده است تا به خوبي هر تغييري در درآمدهاي شهرداري را تحت نظر داشته باشد. اگر چه رکود در بخش مسکن طي ماه هاي اخير به وجود آمده است اما رونق بي سابقه آن طي ماه هاي اوليه سال اين کاهش را پوشش داده است. از سوي ديگر اجراي به موقع پروژه ها طبق برنامه به خوبي نشان مي دهد که شهرداري تهران از کمبود نقدينگي در رنج نيست. بيش از 85 درصد از درآمدهاي غيرنقدي شهرداري و 75 درصد درآمدهاي نقدي تهران نسبت به زمان سال گذشته بودجه، محقق شده است. با توجه به اين که بسياري از موديان شهر تهران در پايان سال نسبت به پرداخت بدهي خود به شهرداري اقدام مي کنند اين درآمدها در پايان سال 100 درصد محقق خواهد شد و بخشي از درآمدها که تاکنون محقق نشده چک هايي بوده که افراد بابت بدهي خود به شهرداري داده بودند و در موعد مقرر وصول نشده است که با پيگيري هاي به عمل آمده و تشکيل کميته مطالبات معوقه شرايط لازم براي وصول آن در حال انجام است.
ذکر اين نکته ضروري است که در سال هاي گذشته 3 تا 4 درصد چک هاي موديان برگشت مي خورده است که به عنوان مطالبات معوقه در دستور کار شهرداري قرار مي گرفته است. به هر حال جنبش بزرگي را که شهرداري تهران در سال 87 آغاز کرده به طور حتم با مشکلاتي از نظر استقرار و فرهنگ سازي همراه خواهد بود اما اين مشکلات نمي تواند مانع خدمات رساني به شهروندان تهراني شود. سال هاي گذشته بسياري از پروژه هاي عمراني تعطيل يا نيمه کاره به حال خود رها شده بود و آنهايي را که در حال انجام بود روند کندي را طي مي کرد. اما در دوره جديد با مديريت نقدينگي که به اعتقاد کارشناسان يکي از طلايي ترين دوره هاي شهرداري به حساب مي آيد به خصوص نصب تايمر بر روي تمام پروژه ها، تهران را به کارگاهي بزرگ تبديل نموده است. پس، از بحران احتمالي مالي يا بحران هاي آينده نبايد ترسيد، چرا که در چنين شرايطي خدمات رساني به شهروندان تهراني، هنر مديريت است و گرنه اگر تمام شرايط فراهم باشد به طور حتم هيچ وقت چنين نخواهد بود و مديريت مفهومي نخواهد داشت. به هر روي شهرداري تهران با کمال آرامش و برنامه ريزي دقيق و پيشگيري هاي به عمل آمده به کار خود ادامه خواهد داد.
اعتماد ملي
«نگاهي به سفر استراتژيك ميشل عون به سوريه» عنوان سرمقاله روزنامهي اعتماد ملي است كه در آن ميخوانيد؛سفر ميشل عون رهبر، نيروهاي ملي لبنان، به سوريه واجد اهميت فراواني است. پس از تنشهاي قابل توجه ميان سوريه و لبنان در نتيجه ماجراي ترور رفيق حريري نخستوزير اسبق لبنان و طرح اتهاماتي نادرست عليه سوريه، اين سفر از اهميت فراواني برخوردار است.
انجام اين سفر پس از آنكه ميشل عون در ماه گذشته به تهران سفر كرده بود اهميت مضاعفي مييابد. ميشل عون داراي وجاهت قابل قبولي در ميان طوايف و گروههاي سياسي لبناني است و از متحدان استراتژيك حزبالله نيز به حساب ميآيد. ميشل عون پس از اختلافات گروه حزبالله و متحدانش با همراهان گروه 14 مارس كانديداي رياستجمهوري لبنان بود اما گروه 14 مارس و طرفهاي آمريكايي و اسرائيلي با اين انتخاب چندان موافق نبودند. سرانجام پس از ماهها تنش، ميشل سليمان كه او نيز از چهرههاي موجه لبناني است به اين سمت انتخاب شد. انتخاب سليمان و تمايل او براي ارتقاي نقش و جايگاه لبنان در كنار تحديد و كاهش تنش در روابط لبنان با سوريه كه يك همسايه و شريك استراتژيك به حساب ميآيد، ميتواند توجيهگر اين سفر باشد.
واكنش برخي از رجال ورشكسته لبناني ازجمله وليد جنبلاط به سفر عون به سوريه، موجب واكنش سنيوره نخستوزير شد. سنيوره اعلام داشت كه اين سفر با هماهنگي دولت و مجلس لبنان صورت پذيرفته است. از سوي ديگر برخي از دولتهاي اروپايي ازجمله فرانسه نيز از اين سفر استقبال كردهاند. اين تمايل به معناي در انزوا نهادن طرفهاي اسرائيلي و آمريكايي است. اروپا از گسترش روابط ميان لبنان و سوريه استقبال ميكند. عون نيز ميتواند در صورت توفيق در اين سفر به لقب معمار جديد روابط سوريه و لبنان به همراه ميشل سليمان دست يابد. استقبال خارج از پروتكل بشار اسد از وي نشان ميدهد طرف سوري نيز خواهان گسترش روابط ميان اين دو دولت مهم خاورميانه است.
از سوي ديگر چنانچه لبنان و سوريه بتوانند به ايستگاه جديدي حركت و ارتقايي در سطح مناسبات خويش ايجاد كنند، يك موفقيت بزرگ براي مقاومت و نيروهاي مستقل و ملي لبنان نيز محسوب ميشود زيرا توفيق در عرصه سياسي به معناي كامل كردن زنجيرهاي توفيقات مقاومت خواهد بود. مقاومت در نتيجه جنگ 33 روزه و مقابله با فتنه خلع سلاح، پيروز و سربلند از ميدان خارج شد و در عرصه سياسي نيز اين دايره كامل خواهد شد. زيرا سبب ميشود در عرصه منطقهاي و بينالمللي نيز متحدان ضداسرائيلي به استحكام ديدگاهها و تاكتيكهاي خود دست يازند. با اين حساب برنده حزبالله، مقاومت، نيروهاي ملي، سوريه و لبنان و بازنده آمريكا، اسرائيل، دولتها مغرض عربي و وابستگان به صهيونيسم خواهند بود.
دنياي اقتصاد
اولين استثنا يا دومين استثنا» عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم علي سرزعيم است كه در آن مي خوانيد؛در مصاحبه اخير رييسجمهور در سيماي جمهوري اسلامي، اين سوال مطرح شد که آيا اين امکان هست که اجراي طرح تحول اقتصادي به بعد از انتخابات رياستجمهوري موکول گردد؟
اين سوال در واکنش به اظهارنظرهاي مختلفي داير بر تعويق اجراي طرح مذکور مطرح شد.
درخواست تعويق اجراي طرح تحول از سوي دو گروه مطرح ميشود. يک عده از هواداران دولت معتقدند که اجراي اين طرح ريسک بزرگي است که دولت نبايد قبل از انتخابات به آن دست زند و سرنوشت خود را با آن گره بزند. اين امر با توجه به اين واقعيت که رايدهندگان در هنگام راي دادن بيشتر تحتتاثير عملکرد دولت در سال آخر آن قرار دارند، توجيه ميشود. در سخنان رييسجمهور نيز مشخص شد همانگونه که انتظار ميرفت، عدهاي از نزديکان و افراد ذينفوذ داخل دولت مخالف اجراي آن بودهاند، اما با اصرار رييسجمهور مجاب يا ناچار به عقب نشيني گرديدهاند. در سوي ديگر طيفهاي مختلف گروههاي سياسي مخالف دولت قرار دارند که تصور ميکنند اجراي طرح تحول اقتصادي ابزاري تبليغاتي براي دولت است يا اينکه اعتقاد دارند امکان اجراي آن در دولت فعلي موجود نيست و اجراي ناموفق آن خساراتي را به بار خواهد آورد که کمترين آن، امکانناپذير شدن تکرار اين تجربه در آينده است.
تمام اين ديدگاهها منطبق با ديدگاههاي رايج در مدلهاي اقتصاد سياسي است.در اين مدلها فرض بر اين است که مهمترين دغدغه رهبران سياسي در جوامع دموکراتيک (و شبه دموکراتيک)، انتخاب مجدد در انتخابات بعدي است. در اين مدلها با چنين فرضي تلاش ميشود تا سياستگذاريهاي اقتصادي در سالهاي قبل از برگزاري انتخابات مورد تحليل و بررسي قرار گيرد. در مدلهاي اقتصاد سياسي رفرم نيز اين مساله محوري مورد توجه است که چه زماني براي رهبران سياسي ميصرفد تا اقدام سخت اصلاحات ساختاري را در اقتصاد خود به اجرا در آورند. طبيعي است که اين مدلها مدعياند وقتي رهبران سياسي حاضر به چنين کار سختي ميشوند که منافع آن بر مضارش بچربد. معيار تشخيص منافع و مضار نيز عمدتا منافع سياسي شخص رهبران سياسي و گروههاي ذينفع حامي رهبران است. در مصاحبه رييسجمهور، نکته جالبي از اين حيث مطرح شد. ايشان به درستي خاطر نشان کردند که بسياري از اين کارهاي خوب در سالهاي گذشته مطرح شد، اما دولتهاي قبل به هر دليل حاضر به انجام چنين کار بزرگي نشدند و همه از ترس پيامدهاي سياسي آن در انتخاباتهاي بعدي، از اجراي آن شانه خالي کردند. به تعبير ايشان، اين دولت حاضر است که چنين کار بزرگي را که به نفع اقتصاد است، انجام دهد، ولو اينکه هزينههاي سياسي آن يعني از دست رفتن محبوبيت و انتخاب نشدن در دور بعد را بپذيرد. اين رويکرد رويکردي کاملا استثنايي و برخلاف مدلهاي رايج اقتصاد سياسي است که بايد آن را قدر شمرد و بزرگ داشت. در اکثر مقاطع تاريخ، سياستمداراني که حاضر به چنين گذشتهايي از محبوبيت و قدرت باشند، به راستي به ندرت يافت ميشوند. لذا اين ديدگاه رياستجمهوري را بايد مورد تکريم قرار داد ولو اينکه با ايشان در ديگر مواضع سياسي يا اقتصادي تفاوت ديدگاه داشته باشيم.
نکته مهم و جالبي که بايد به آن اشاره کرد، اين است که اين رفتار در تاريخ معاصر مسبوق به سابقه است. قريب 16 سال پيش، همين موضع گيري از سوي رييسجمهور وقت، آقايهاشمي رفسنجاني، اتخاذ شد. در آن زمان کميسيون برنامه و بودجه (يا کميسيون اقتصادي) جلسات متعددي را با هيات دولت برگزار کرد که مضمون اصلي جلسات متوقف كردن سياستهاي اصلاح ساختار به دليل بروز مشکلات اقتصادي بود. از آن جلسات چنين نقل شده است که شخص آقايهاشمي رفسنجاني شديدا بر اصلاح قيمت بنزين تاکيد ميکند و اعلام ميدارد که حاضر است که پيامد سياسي آن که بدنامي در نزد افکار عمومي است، پذيرا شود ولي اين مشکل اساسي اقتصاد يک بار براي هميشه حل شود.
متاسفانه در آن مقطع زماني، مجلس با اين کار همراهي و همکاري نمي کند و اين آمادگي دولت براي فداکاري سياسي در جهت اجراي يک سياست اقتصادي صحيح به کلي ناديده گرفته ميشود و فرصت طلايي مذکور از دست ميرود، تا اينکه معضل بنزين در طي سالها بزرگ و بزرگتر شد*.
واقعيت اين است که چنين فرصتهاي طلايي براي فداکاريهاي سياسي در تاريخ معاصر به ندرت يافت ميشود و بايد هر زمان که چنين فرصتي دست داد، آن را گرامي داشت. مشکل دولت فعلي اين است که فداکاريهاي خود را ميبيند و از ناديده گرفتن اين فداکاريها توسط منتقدان رنجيده ميشود، اما خود فداکاريهايي را که توسط پيشينيان آنها صورت گرفته است، به کلي ناديده ميگيرد. در نهايت بايد اين نکته را نيز خاطرنشان ساخت که غرض از طرح اين مساله تاييد يا رد طرح تحول اقتصادي و دفاع از اجراي آن در زمان فعلي يا آينده نيست، بلکه هدف، نشان دادن اهميت فرصتهايي است که سياست مداران در آن فرصتها حاضر به اجراي طرحهاي اصلاح ساختار اقتصادي ميشوند.
سرمايه
به گفته کارشناسان رقم هدرروي و اتلاف برق در کشور ما به علت حضور نداشتن بخش خصوصي و نظارت هاي کافي دو برابر استانداردهاي جهاني است و در حالي که تلفات برق در آلمان هشت درصد و در فرانسه 10 درصد توليد برق است در ايران ميانگين تلفات برق 5/18 درصد توليد برق کشور و دو برابر استانداردهاي جهاني است. مديران برق کشور معتقدند اين مهم بايد از طريق مديريت مصرف، کنترل تقاضا، استفاده از امکانات و بهبود وضعيت شبکه توزيع بهبود يابد تا ميزان تلفات کاهش يابد و به سطح معقولي برسد. در اين مسير علاوه بر رفع مشکل مالکيت و مديريت دولتي و واگذاري بخش عمده اي از توليد و توزيع برق به فعالان بخش خصوصي بايد موضوع واقعي کردن قيمت برق در کنار منطقي کردن قيمت بنزين و گازوئيل و ساير حامل هاي انرژي مورد توجه قرار گيرد. زيرا در شرايطي که هزينه تمام شده توليد برق سه تا چهار برابر قيمت فروش است و مصرف کننده تنها 10 تا 20 درصد هزينه قبض برق را پرداخت مي کند عزم ملي براي کاهش تلفات و مصرف برق تقويت نخواهد شد.
از نظر امکانات زيربنايي نيز با وجود دو برابر شدن جمعيت و اضافه شدن وسايل خانگي امروزي مانند کولرگازي، جاروبرقي، ماشين لباسشويي و... ساختار شبکه توزيع و انتقال برق به اندازه مورد انتظار توسعه نيافته و در مناطقي مانند خوزستان فشار بار مصرف چند برابر شده است. در مناطق مختلف کشور نيز پديده سيم اندازي روي تيرهاي برق و پرداخت نکردن هزينه برق با اين تصور که برق ارزان است فرهنگ مصرفي نامناسبي را ترويج کرده و هنوز استفاده از لامپ کم مصرف با وجود تبليغ فراوان و به علت پايين بودن نرخ برق گسترش نيافته است.
اما همه پديده ها بايد در يک بسته سياستي ديده شود و از نرخ برق تا امکانات و ساختار شبکه و فرهنگ اصلاح شود تا تلفات برق به اندازه استاندارد هشت تا 10درصد کاهش يابد.
صداي عدالت
روابط ايران و آمريكا باتوجه به انتخاب اوباما» عنوان سرمقالهي صداي عدالت به قلم سيد احمد سراج زاده است كه درن ميخوانيد؛ انتخاب اوباما در واقع نقطه عطفي به لحاظ اجتماعي و سياسي در جامعه آمريكا است. ظاهرا در داخل آمريكا ارادهاي بوجود آمد که فراتر از روابط بين احزاب دوگانه آمريکا بود و اوباما به عنوان چهرهاي براي تغيير و بازسازي تصوير آمريكا را به صحنه رقابت نهايي کشاند. كمترتاريخ بياد دارد كه رئيس جمهوري يك كشور در اين حد از محبوبيت جهاني برخوردار باشد.
استقبال گروه کثيري از كشورها و مردم جهان خصوصا قاره آفريقا و كشورهاي اسلامي در نگاه اول چهرهاي مقبول و مورد احترام از اوباما در افكار عمومي مردم جهان بوجود آورد، اين ويژگي در صورت تداوم ميتواند باعث همكاري جامعه جهاني با او شود. اين پشتيباني جهاني، مسئوليت سنگيني به دوش اوباما خواهد گذاشت.سئوال مهمي كه در اين رابطه مطرح است اين است كه آيا اوباما از عهده انتظارات مردمي كه با آمدن او بارقه اميد در چشمانشان هويداست و او را تجسم آرزوهاي رهبران و مبارزان راه آزادي از جمله مارتين لوتركينگها ميدانستند برخواهد آمد ؟
دراين مقاله به اين سوال و تاثير اين انتخابات در زمينه روابط آمريکا با ايران و نيز راهكارهاي احتمالي بطور خلاصه اشاره خواهد شد.
1. سياست اوباما در بعد داخلي:
باتوجه به اظهارات اوباما در طول مبارزات انتخابي، اولويتهايي به اين شرح در بعد داخلي ميتواند قابل انتظار باشد: عبور از بحران فعلي مالي كه اقتصاد آمريكا رامورد تهديد قرار داده است، از اولويت كاري اوباماست. در اين ميان حمايت از صنعت خودروسازان و نيز كمك به صاحبان منازلي كه براي پرداخت وام مسكن دچار مشكلات هستند در دستور كار اوباما قرار دارد. تصحيح قانون مالياتها به نفع اقشار كم درآمد از ديگر مسائل مورد نظر اوباما است.
تلاش براي بازسازي ارزشها و اصول دموكراتيك كه دولت بوش متهم به ناديده گرفتن آنها است، از ارزش والايي برخورداراست. در اين بخش طيف گستردهاي از امور شامل ايجاد همگرايي و هم آهنگي در بين اقشار مختلف مردم تا استفاده از كليه نيروها در حاكميت از جمله استفاده از سياستمداران جمهوريخواه در دولت و نيز اقداماتي از جمله تعطيلي بازداشتگاه گوانتانامو و مخالفت باهرگونه شكنجه افراد متهم به عضويت در گروههاي تروريستي رامي توان نام برد.
2. سياست اوباما در بعد بين المللي:
* سياستهاي اعلام شده از طرف اوباما در بعد بين المللي به اين شرح ميباشد:
* همگرايي و همكاري باجامعه بين الملل خصوصا اروپا آسياي دور و خصوصا ژاپن، چين، هند و تا حدودي روسيه از آن جمله است. در واقع اوباما سياست چند جانبه گرايي را جايگزين سياست يكجانبهگرايي دوران بوش خواهد كرد.
* كمك به حل مسائل خاورميانه باهمكاري اتحاديه اروپا و اعراب و اسرائيل از جمله مذاكره در مورد واگذاري زمين در مقابل صلح.آزادي اراضي 1967 و ايجاد دولت فلسطين در اين مناطق.
* كاهش نيروهاي آمريكا در عراق و تمركز نيروها در افغانستان براي مقابله باتروريسم که در زمينه آن اجماع جهاني وجود دارد.
* البته بايد اذعان نمود كه اينگونه تغييرات اصولا در چارچوب سياستهاي كلي و ثابت آمريكا قابل طرح ميباشند.
سياستهاي كلي و ثابت آمريكا، فراترازسياستهاي حزبي و تاكتيكهاي مقطي است و همواره مورد تاييد سياستمداران آمريكايي بوده و تخطي از آنها عبور از خطوط قرمز تلقي شده و قابل تحمل براي نظام سرمايهداري آمريكا نخواهد بود.
اين سياستهاي كلي عبارتند از:
* آمريكا بزرگترين قدرت سياسي نظامي و اقتصادي جهان ميباشد.
* آمريكا به عنوان قدرت برتر، مديريت جهان را برعهده خواهد داشت.
* آمريكا متعهد به گسترش ارزشهاي خود از جمله آزادي و دموكراسي در سراسر جهان ميباشد.
* آمريكا متعهد به حفظ قدرت و امنيت اسرائيل در منطقه خاورميانه ميباشد.
باتوجه به اين سياستهاي كلي پاسخ به سئوال مطرح شده تا اندازهاي روشن ميگردد. در واقع قدرت مانور اوباما تنها در چار چوب اين سياستهاي كلي است.
اظهارات ليوني وزيرخارجه اسرائيل در خصوص اطمينان به عدم تغييرسياست آمريكا در خصوص اسرائيل و عدم تحمل ايران توسط دولت اوباما ميتواند گوياي انتظارات حفظ حريم فوق باشد و ادامه سياستهاي بوش در دوران اوباما در اين چارچوب را پاسخ ميدهد.
سياستهاي اوباما در قبال ايران:
با آمدن اوباما و سياستهاي اعلام شده از طرف وي از جمله اعلام مذاكره بدون پيش شرط با ايران، فرصتي بوجود آمده تا دو كشور بتوانند به سي سال سياست خصمانه نسبت به يكديگر پايان دهند.
خوشبختانه شرايط بكلي عوض شده و چراغ سبز عادي سازي روابط تهران و واشنگتن روشن شده و ديگر بدون نگراني از سوي عوامل فشار، ميتوان به مذاكره و گفتگو با آمريكاييها پرداخت.
پيام تبريك احمدي نژاد به اوباما نقطه عطف اين ماجرا ميباشد. در عين حال اعما ل فرايند مذاكره بايستي باتوجه به سياستهاي كلي آمريكا در قبال ايران مورد توجه قرار گيرد. اين سياستها عبارتند از:
* جلوگيري از دستيابي ايران به قابليتها و ظرفيتهاي رسيدن به سلاح هستهاي (جلوگيري از غني سازي اورانيوم در داخل كشور)
* تضعيف قدرت منطقهاي ايران بگونهاي كه در معادلات خاورميانه تهديدي براي اسرائيل نباشد.
* همكاري و همسويي ايران بانظام بين الملل خصوصا در مورد مسائلي از جمله مبارزه باتروريسم، مبارزه با مواد مخدر و موضوع امنيت انرژي.
* پذيرش و رعايت ارزشهاي مندرج در حقوق بين المللي از جمله آزادي دموكراسي و حقوق بشر.
در اين مقطع آمريكا نيازمند همكاري ايران در حل مناقشات منطقهاي از جمله عراق و افغانستان ميباشد. و منافع دو كشور نيز ايجاب ميكند كه در اين دو مورد همكاري نزديك بين ايران و آمريکا بوجود آيد.
ولي به نظر ميرسد که در شرايط موجود ترجيح اين باشد که همكاريها در چهارچوب حل و فصل كليه مسائل بين ايران و آمريكا مورد بررسي قرار گيرد.
راهكارهاي اجرايي ايران در قبال آمريكا:
اعلام مذاكره بدون پيش شرط اوباما، فرصتي است كه بايد حداكثر بهره برداري از آن را نمود. بگونهاي كه آمريكا نتواند از اين سياست سوء استفاده نموده و اجماع جهاني عليه ايران را شكل دهد و در واقع اين فرصت را به تهديد تبديل نمايد.
جمهوري اسلامي ايران بايستي با آمادگي كامل پاسخ مثبت به اين درخواست داده و دستور كاري براي مذاكره در نظر بگيرد كه مبتني براصول عزت حكمت و مصلحت نظام باشد.
چارچوب مذاكرات از نظر ايران عبارت است از:
* پذيرش انقلاب و حاكميت جمهوري اسلامي ايران از طرف آمريكا.
* پذيرش نقش و جايگاه ويژه ايران در منطقه خاورميانه.
* پذيرش حقوق ايران در پروسه غني سازي اورانيوم به منظور استفاده صلح جويانه از انرژي هستهاي.
* رتق و فتق مسائل دوجانبه و برگشت دادن سرمايههاي بلوكه شده ايران در آمريكا.
* برداشت تحريمها وخارج نمودن پرونده ايران از شوراي امنيت.
* تضمين امنيت و عدم دخالت در امور داخلي ايران.
* سرمايه گذاري و ايجاد تسهيلات به منظور توسعه روابط در همه زمينهها.
لذا هرگونه همكاري و ايجاد رابطه سياسي ايران و آمريكا باتوجه به مسائل فوق مورد بررسي قرارخواهد گرفت.
موانع راه
بايد اذعان نمود كه پس از سي سال رفتار خصمانه و غير دوستانه دوكشور، راه عادي سازي روابط آنچنان ساده و بي مشكل هم نخواهد بود. در كنار نقش تخريبي لابي قوي صهيونيستها و لابي برخي كشورهاي عربي و.... عملكرد دولت كنوني ايران نيز به گونهاي بوده است كه به نظر ميرسد اوباما براي مذاكره با آن شرايط سختي خواهد داشت. لذا به نظرمي رسد براي كاستن از هزينهها شكل و ماهيت گفتگوها تغيير يابند. از يك طرف با ورود اوباما به كاخ سفيد فهرستي از مسائل بزرگ و حياتي براي آمريكا روي ميز وي قرار ميگيرد.از جمله بحران مالي آمريكا روابط با اتحاديه اروپا،چين،هند، روسيه و سياستهاي دفاعي و نظامي و.... از طرف ديگر انتخابات آينده ايران نيز نزديك است و نتيجه آن ميتواند در روند مذاكرات موثر باشد.
ازاين رو، احتمالا چنانچه مذاكراتي شروع شود در سطح كارشناسي و حداکثر تا بحث مقدمات تاسيس دفتر حفاظت آمريکا با اعزام يک ديپلمات با وظايف محدود ادامه مييابد، تا نتيجه انتخابات ايران زمينه قدم بعدي را روشن کند. البته انتخابات آمريكا پيام روشني به جهان داشت كه انديشههاي تند و راديكال و جهان ستيزدر فضاي كنوني خريداران زيادي ندارد و تغيير ذائقه افكارعمومي به مردم ايران نيز رسيده و لذا تاثيرات آن در انتخابات آينده رياست جمهوري محتمل است.چنانچه بخواهيم واقع بين باشيم كسي بايد سكان رياست جمهوري ايران را به عهده بگيرد كه با در پيش گرفتن سياستهاي اصولي و واقعبينانه، بتواند اعتماد مجامع بين المللي راجلب نموده و خط مشيي شفاف و مبتني بر منافع ملي در چارچوب همكاري متقابل در پيش گيرد.
هشت سال حاكميت نو محافظه كاران، توام با کشتار و وحشت آغازي دردناک براي قرن 21 آمريکا بود. در اين دوران خشونت و قصاوت ناشي از سياستهاي آمريکا به اوج خود رسيد و چهره آمريکا، با كشتار و وحشت به منفورترين و جنگ طلبترين قدرت در افكار عمومي جهاني تبديل شد. انتخاب باراک اوباما به عنوان پاسخي به اين وضع بحراني جامعه آمريكا، به احتمال قوي چرخشهاي اساسي در پي دارد. لذا پيروزي اوباما پيام روشني به اصلاح طلبان و آزاديخواهان و طرفداران همزيستي مسالمت آميز در جهان با خود همراه دارد.
مردم سالاري
يورش جسورانه و منتقدانه مجلس به کابينه دولت اگرچه مي تواند نشانگر احياي نقش مغفول مانده نظارتي مجلس باشد اما با مرور عملکرد مجالس هفتم و هشتم و چهره هاي شاخص اصولگراي آن در قبال تعامل با دولت و از سويي رخدادهاي سياسي منتهي به انتخابات رياست جمهوري نهم زواياي تازه و پنهاني از همراهي نسبي برخي اصولگرايان مجلس در اين حرکت آشکار مي شود. بسياري از چهره هاي شاخص سياسي اصولگرا اما منتقد دولت نيز بر اين نکته اذعان دارند که مجالس هفتم و هشتم به دلايل حضور پررنگ اصولگرايان حامي دولت آنگونه که بايسته است تاکنون در نقش نظارتي خود در قبال دولت موفق عمل نکرده اند. با قبول اين فرض اراده مجلس بر استيضاح چهار وزير که با همراهي پيدا و پنهان بخش قابل توجهي از نمايندگان اصولگرا همراه است اين سوال را به ذهن متبادر مي کند که چرا اين جماعت تا پيش از اين نقش نظارت را جدي نمي گرفتند اما اکنون حاضر به کوتاه آمدن نيستند و پيغام هاي پشت پرده مبني بر مصالحه و سازش را پس مي زنند. بخشي از پاسخ به اين سوال را مي بايست در خارج از بهارستان جست وجو کرد جايي که احزاب و گروه هاي سياسي اصولگرا با نزديک شدن به موعد انتخابات رياست جمهوري دهم در حمايت مجدد از رئيس دولت نهم دچار ترديدهاي اساسي هستند. شک حمايت مجدد به گونه اي در اردوگاه جريان اصولگرا ريشه دوانده است که گروه هاي اصولگرايي که تا پيش از اين نزديک به دولت محسوب مي شدند هم اکنون از معرفي رئيس دولت فعلي به عنوان تنها کانديداي انتخاباتي خود ابا مي کنند و حتي در صورت انتشار چنين خبري سراسيمه به تکذيب آن مي پردازند.
دلايل عدم حمايت مجدد اين گروه ها از رئيس دولت نهم با رصد شرايط اقتصادي و سياسي کشور واضح و مبرهن است اما همراهي آنان در استيضاح چهار تن از وزراي دولت نهم به ويژه وزير آموزش و پرورش دلايلي غير از اين شرايط دارد، چرا که اگر دلايل اصلي استيضاح اين وزرا نابساماني در حوزه هاي عملکردي آنان بود اين دلايل از مدت ها پيش وجود داشت و اگر اراده اي در ميان اين اصولگرايان براي ايفاي نقش نظارتي مجلس مي بود، از مدت ها پيش مي بايست طرح هاي استيضاح پي درپي روانه هيات رئيسه مجالس هفتم و هشتم مي شد. اصولگراياني که امروز افق آينده حيات سياسي خود را با دولت نهم چندان روشن نمي بينند نيک مي دانند که مديران اجرايي دولت که از سطح وزرا آغاز مي شوند مهمترين ابزار انتخاباتي دولت در رياست جمهوري آتي هستند. آنان از سوي ديگر مي دانند که احمدي نژاد عزم خود را براي حضور مجدد در انتخابات جزم کرده است و حاضر به کنار کشيدن از اين عرصه به راي شيوخ نيست.
با توجه به اين، اصولگراياني که در حمايت مجدد از احمدي نژاد دچار ترديد هستند از هم اکنون با نيت تاثير گذاري در دستگاه هاي اجرايي حرکت خود را آغاز کرده اند تا در صورت عدم توافق احتمالي بر روي نام رئيس دولت فعلي در انتخابات آينده بتوانند در جريان انتخابات از کانال دستگاه هاي اجرايي به نفع کانديداي خود بر نتيجه انتخابات تاثير مثبت بگذارند. البته اين تنها يک تحليل است و تحليل گران ديگري نيز در گوش قلم زمزمه مي کنند که نبايد از آشفتگي هاي کنوني دولت و مجلس گول خورد. ماهيگيران بزرگ هميشه از آب گل آلود ماهي مي گيرند و حمايت مجدد اصولگرايان از احمدي نژاد در صورت حضور خاتمي يا چهره اصلاح طلب راي آور ديگري تضمين شده است.
قدس
«اعترافهاي ديرهنگام جرج بوش» عنوان سرمقاله ي روزنامهي قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن ميخوانيد؛رئيس جمهور آمريكا پس از دو دوره 4 ساله رياست جمهوري و برافروختن آتش دو جنگ خانمانسوز افغانستان و عراق، در مصاحبه اي با يك سازمان تاريخ نگار آمريكايي، اعتراف كرد «غرق گناه است و از خدا مي خواهد كه او را ببخشد». وي در ادامه اذعان نمود «دوست دارد مردم جهان از او در مقام كسي ياد كنند كه 50 ميليون انسان را آزاد و در تحقق صلح ياري كرده است.»
جرج بوش در واپسين روزهاي حضورش در كاخ سفيد، با اظهاراتي مشكوك افكار عمومي را در معرض سؤالها و ابهامهايي قرار داده و به ادبيات موجود تعرض نموده است.رئيس جمهور آمريكا همان فرد ماجراجويي است كه به بهانه حوادث 11 سپتامبر سال 2001، به خاك افغانستان و سپس عراق تجاوز كرد. اين در حالي است كه بنا به باور اكثر ناظران سياسي و تحليلگران عرصه روابط بين الملل، رخداد مذكور سناريويي از پيش طراحي شده بود تا با اين دسيسه واشنگتن ابزار توجيه براي حمله به ديگر نقاط جهان بويژه كشورهاي اسلامي را كسب نمايد.
قراين و شواهد موجود از زمان حضور نيروهاي آمريكايي همراه با همپيمانان آنها در افغانستان، بيانگر تشديد ناآراميها و گسترش موج خشونتهاست، به نحوي كه طالبان نه تنها با لشكركشي كشورهاي غربي از صحنه سياسي- امنيتي افغانستان حذف نشدند، بلكه امروز به قدرتي تبديل شده اند كه براي رسيدن به ثبات در اين كشور با آنها بر سر ميز مذاكره نشسته اند.وضعيت موجود در عراق به مراتب از افغانستان وخيم تر است، به گونه اي كه از آغاز حمله آمريكا به عراق در سال 2003 تاكنون، بر اساس برخي آمارها حدود يك ميليون عراقي به كام مرگ رفتند و خشونتهاي خياباني نه تنها كنترل و محدود نگرديد، بلكه با شدت بيش از پيش، عراق را از نعمت امنيت بي بهره نموده است.
بوش، مدعي آزادي 50 ميليون انسان مي باشد و احتمالاً منظور وي آزادي مردم از نظام ديكتاتوري همچون صدام است. بايد اذعان نمود، آمريكا براي تحكيم و تثبيت دموكراسي به عراق حمله نكرد، بلكه تهاجم اين كشور به عراق به دليل اطلاعات غلطي بود كه سازمانهاي اطلاعاتي و امنيتي فرا مرزي ايالات متحده در اختيار جرج بوش گذاشتند، به نحوي كه وي در مصاحبه اي با شبكه اي.بي.سي اعتراف كرد طي هشت سال رياست جمهوري در كاخ سفيد، بزرگ ترين مايه تأسف وي اطلاعات نادرست جاسوسي درباره وجود سلاحهاي كشتار جمعي در رژيم بعث «صدام»، رئيس جمهور معدوم عراق، بوده است.هنوز افكار عمومي دروغهاي رئيس جمهور آمريكا را فراموش نكرده است؛ زماني كه در مقابل دوربين خبرنگاران جنگ عراق را طي 6 ماه و با هزينه 50 ميليارد دلار خاتمه يافته تلقي نمود؛ ولي اكنون با گذشت 5 سال از اين ماجرا و با تلفات انساني بيش از 4000 نفر، حدود 23000 مجروح و حدود 600 ميليارد دلار هزينه، نتوانسته است به هدفهاي مطلوب از پيش تعيين شده، دست پيدا كند.
وي در بخش ديگري از اظهاراتش اذعان نموده است «عشق بي دريغ» را از پدر به ارث برده است. در ارتباط با اين عشق بوش بايد اذعان نمود كه عشق او و پدرش در افزايش آلام و اندوه مردم عراق است؛ چنانكه پدرش با 100 ساعت عمليات زميني، رهبري نيروهاي چند مليتي را در حمله به عراق بر عهده داشت.براساس اقتضائات راهبردي آمريكا در دوران بوش پدر، وجود حاكم بغداد نسبت به آلترناتيو پسا صدام ترجيح داده شد و با رئيس جمهور عراق مدارا كردند و در نهايت مأموريت ساقط نمودن ديكتاتور عراق با هدفهاي معين و تعريف شده به بوش پسر واگذار گرديد تا عشق و وفاداري اش را به پدر ابراز نمايد.
از سوي ديگر، عشق بي دريغ وي به صهيونيستها نيز بر كسي پوشيده نيست. نمونه بارز آن را مي توان در حمايت از رژيم غاصب صهيونيستي ارزيابي نمود كه بيش از 2 سال است مسلمانان فلسطيني ساكن باريكه غزه را در محاصره نگه داشته است. چهل و سومين رئيس جمهور آمريكا، مبارزه با بيماري مالاريا و ايدز در آفريقا را نيز جزء عملكرد انساني خويش مي داند، در حالي كه نام وي در آفريقا هر مخاطبي را بلافاصله متوجه بحران دارفور مي كند؛ منطقه اي در جنوب سودان كه يكي از منابع غني نفت و گاز به شمار مي رود و شورشيان اين منطقه به حمايت غرب و در رأس آن رژيم صهيونيستي و آمريكا، با دولت مركزي در حال نبرد هستند.
اعترافهاي دير هنگام جرج بوش در شرايطي صورت مي پذيرد كه وي در آستانه خروج از كاخ سفيد و واگذاري قدرت به جايگزين خويش است و اين اظهارات كه اكنون از سوي رئيس جمهور آمريكا مطرح مي شود، هنگام عملياتي شدن، از سوي كشورهاي مستقل و شخصيتهاي سياسي، اقدامي ماجراجويانه با هدف تثبيت هژموني سلطه عليه جهان اسلام، تفسير مي گرديد. به عبارت ديگر، عنوان دموكراسي و براندازي حكام مستبدي مانند صدام، پوششي براي اقدامها و هدفهاي غيرانساني آنها بود، به نحوي كه كاندوليزا رايس با اعتراف به شكست طي هشت سال دوره زمامداري بوش، گفت: «قطعاً اشتباه هاي زيادي صورت گرفته و من آن را مي پذيرم.» وزير امور خارجه آمريكا خاطرنشان كرد: «وقتي نگاهي به گذشته مي افكنيم، در مي يابيم موارد زيادي بوده كه مي توانست بهتر انجام شود.»
اظهارات جرج بوش را در راستاي استراتژي متخذه اوباما نيز مي توان تفسير نمود؛ از آن رو كه با اعتراف به اشتباه هاي گذشته، مسير حركت ديپلماسي اوباما را براي تعامل با مناسبات جهاني هموار مي نمايد. اكنون كه استراتژي قهرآميز آمريكا به بن بست رسيده، طيف جمهوريخواهان با وجود اختلافهاي تاكتيكي با رقيب خويش در راستاي بسترسازي مكانيسم ديپلماسي نرم افزاري دمكراتها، سخنان مذكور را از زبان رئيس جمهور بيان مي كنند.
بدين ترتيب، اين اعترافها در راستاي حمايت از دمكراتهاست، زيرا نامزد دمكرات نيز كه سخن از تغيير به ميان آورده، همچنان در چيدمان همكارانش در كابينه به برخي چهره هاي جمهوريخواهان و شخصيتهاي متمايل به نئومحافظه كاران اقبال نشان داده است.