۳۱ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۳:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۹۱۷۴۹
تعداد نظرات: ۱۰ نظر
تاریخ انتشار: ۱۵:۵۲ - ۲۰-۱۱-۱۳۹۶
کد ۵۹۱۷۴۹
انتشار: ۱۵:۵۲ - ۲۰-۱۱-۱۳۹۶
گفت و گو با علی بیگدلی؛ استاد تاریخ

تمام علل و عوامل سقوط نظام پادشاهی ایران/ ترور شدن شاه در دانشگاه تهران، ساختگی بود/ رئیس جمهور آمریکا از دیکتاتوری شاه انتقاد کرد

بنابراین فرح، گروهی را ایجاد کرده بود که اطلاعات اجتماعی بیش تری به شاه بدهند. دکتر نراقی راست گفته است. شاه، حرف کسی را قبول نمی کرد.

تمام علل و عوامل سقوط نظام پادشاهی/ترور شدن شاه در دانشگاه تهران، ساختگی بود/رئیس جمهور آمریکا از دیکتاتوری شاه انتقاد کردعصر ایران؛ یوسف ناصری- ایران در سال 1285 شمسی، اولین انقلاب در دوران معاصر را تجربه کرد و مظفرالدین شاه قاجار، با صدور فرمان مشروطه پذیرفت حکومت سلطنت مطلقه به مشروطه تبدیل شود و مجلس با حضور نمایندگان مردم ایران تشکیل شود.

مدت کوتاهی پس از صدور این فرمان، مظفرالدین شاه فوت کرد و فرزندش محمدعلی شاه، حاکم ایران شد که البته او در پی احیای سلطنت مطلقه برآمد و مجلس را به توپ بست. گروه هایی از مردم در آن زمان علیه شاه، قیام کردند و او در سال 1288 شمسی به ناچار به سفارتخانه روسیه تزاری در تهران گریخت و انقلابیون آن روزگار ایران، احمد فرزند 12 ساله او را از سفارت روسیه برده و به پادشاهی رساندند.

در سال 1304 شمسی، مجلس به بی کفایتی حکومت قاجارها اعتقاد پیدا کرد و به انتقال سلطنت از احمد شاه قاجار به رضاخان(نخست وزیر) رای داد. با برکناری احمدشاه از سلطنت و انتقال مسالمت آمیز قدرت، رضا شاه از 1304 تا 1320 پادشاه ایران بود.

در شهریور سال 1320 رضا شاه به نفع پسرش(محمدرضا ولی عهد) استعفا کرد و محمدرضا شاه از همان زمان تا بهمن 1357 پادشاه ایران بود. با پیروزی دومین انقلاب دوران معاصر ایران در سال 1357، حکومت شاهنشاهی و پادشاهی ساقط شد و نظام جمهوری، جایگزین آن شد.

عصر ایران در گفت و گو با دکتر علی بیگدلی استاد دانشگاه شهید بهشتی و مولف کتاب «ترورهای سیاسی در تاریخ معاصر ایران» تلاش کرده تحلیلی از دوره سلطنت محمدرضا شاه پهلوی و دلایل سقوط نظام پادشاهی و روی کار آمدن نظام جمهوری در ایران ارائه شود. بیگدلی، دکترای تاریخ از دانشگاه تولوز فرانسه دارد.

این تحلیل و اظهار نظر، تنها تحلیل درباره برآمدن و سقوط نظام پادشاهی در ایران نیست و در این زمینه عصر ایران تلاش می کند دیدگاه افراد صاحب نظر دیگر را جویا شود. گفت و گوی پیش رو با دکتر علی بیگدلی مولف کتاب «ترورهای سیاسی در تاریخ معاصر ایران» است.
***

*در اوایل دهه 40، شما وارد کار روزنامه نگاری شده اید و بعدا به عنوان استاد دانشگاه فعالیت کرده اید. در مصاحبه های مطبوعاتی که شاه برگزار می کرد اولین کنفرانسی که شما شرکت کردید در چه زمانی بود و چه موضوعاتی مطرح شد؟

-شاه اصولا با روزنامه نگاران داخلی مصاحبه نمی کرد یعنی نشست خبری خیلی کم داشت. من فقط در یک مورد حضور داشتم. موضوع نشست خبری هم کنترل جمعیت روستایی بود. این مربوط به سال 1350 یا 1351 بود.

*در صحبتی که قبلا با شما داشتم گفتید حضورا شاید 20 مرتبه شاه را دیده اید. این فقط دورادور بوده و در مراسم ها و سخنرانی ها؟

-برای مثال در بازدید شاه از تخت جمشید، چند بار او را دیدم. بعد از این که شاه با هلی کوپتر به تخت جمشید آمد و از هلی کوپتر پیاده شد با سرعت راه می رفت. اسدالله علم به دنبال شاه می رفت. ناصر صدری هم استاندار فارس بود. برادر ناصر صدری یعنی سپهبد جعفرقلی صدری، مدتی رئیس کل شهربانی کشور بود. شاه که راه می رفت یک مقدار نخاله های ساختمانی روی زمین دید.

شاه به چشم دیگران نگاه نمی کرد. شاه با اشاره به نخاله های ساختمانی گفت: «اینها چیه؟». ناصر صدری گفت می خواستم از اعلی حضرت تقاضا کنم اگر اجازه بدهید جشن ها را یک سال عقب بیندازید.

شاه با دست چپ به دهان ناصر صدری زد. اسدالله علم هم به صدری گفت نیا برگرد. گارد هم، صدری را گرفت و برگرداند. ما نزدیک بودیم و صحبت های آنها را شنیدیم. من بعدا به یکی از همکارانم در روزنامه اطلاعات گفتم شاه اشتباه کرد خیلی کار بدی کرد.
این یکی از خاطره هایی بود که من از شاه داشتم. من خاطره های زیادی از شاه دارم و این، خاطره خیلی بدی بود که من از شاه داشتم.

تمام علل و عوامل سقوط نظام پادشاهی/ترور شدن شاه در دانشگاه تهران، ساختگی بود/رئیس جمهور آمریکا از دیکتاتوری شاه انتقاد کرد

*اگر اجازه بدهید دوره های مختلف زندگی شاه را بررسی کنیم و جلو بیایم. محمدرضا شاه در زمانی که ولی عهد بوده از سال 1310 تا 1315 شمسی برای تحصیل در مقطع متوسطه در سوئیس حضور داشته است. طبق اطلاعاتی که وجود دارد در مدرسه سوئیس دیپلم نگرفته و بعد از بازگشت به ایران، تحصیل در دوره دبیرستان را ادامه داده و در 17 سالگی دیپلم را در ایران گرفته است.
در سن 19 سالگی در دانشکده افسری ستوان دوم شده یعنی لیسانس گرفته. چند سالی که شاه در زمان ولی عهدی در کشور سوئیس حضور داشته آیا منش و رفتارهای دموکراتیک را یاد گرفته بود؟

-گفته شده که محمدرضا در روزهای اول غمگین بوده و احساس غریبگی می کرده و در روزهای بعد هم با یک پسر دعوا کرده است. مسئولان مدرسه گفته بودند محمدرضا، پرخاشگر است او را ببرید.

در سال 1320 شمسی وقتی رضا شاه می خواست ایران را ترک کند با محمدرضا چند دقیقه ای خلوت می کند. رضاشاه گفته بود وقتی رعد و برق می شود تو در جایی پناه بگیر که رعد و برق به تو کار نداشته باشد اشتباهی که من انجام دادم تو مرتکب نشو.

رضا شاه در مورد آلمان ها اشتباه کرد. البته رضاشاه گفته بود کاش اشرف، پسر بود و اشرف را ولی عهد می کردم. به هر حال محمدرضا در مدتی که در سوئیس بود طعم دموکراسی را چشیده بود. من در سال 1382 مقاله ای تحت عنوان «فقدان استراتژی و ناکامی دکتر مصدق» نوشتم. من احترام زیادی برای دکتر مصدق قائل هستم ولی در آن مقاله، دکتر مصدق را نقد کردم و گفتم دکتر مصدق خیلی اشتباه کرد.

در آن مقاله توضیح دادم دکتر مصدق از یک شاه که می توانست دموکرات شود یک شاه مستبد درآورد. ما اگر عمر شاه را به چند مقطع تاریخی تقسیم کنیم روش های شاه در این مقاطع زمانی کاملا با هم فرق داشته است.

از سال 1320 تا 1327شمسی محمدرضا شاه، یک شاه مشروطه بود. دوره دوم مربوط به سال های بعد از تیراندازی 15 بهمن 1327 به شاه در دانشگاه تهران بود. البته من اعتقاد دارم این کار احتمالا ساختگی بوده و آمریکایی ها، شاه را به این کار وادار کرده اند.

آمریکایی ها از شاه خواستند که قانون اساسی ایران را تغییر بدهد. با تغییر قانون اساسی، حوزه اختیارات شاه گسترش پیدا کرد. یک نقطه عطف در زندگی سیاسی شاه بود که آمریکایی ها، شاه را از لفافه دموکراتیکش بیرون آوردند.

*شما می گویید آمریکایی ها بودند که در حقیقت، شاه را به سمت کسب قدرت بیش تر سوق دادند ولی برعکس اعتقاد شما، حتی گفته شده مقامات آمریکایی در مکاتبات خودشان به این موضوع اشاره کرده اند که شاه به دنبال زمان مناسب برای اصلاح قانون اساسی مشروطه و افزایش دادن اختیارات خود در برابر مجلس است. این بحث حتی مربوط به قبل از سال 1327 و ترور نافرجام شاه بوده.

-این صحبت ها درست نیست. آمریکایی ها، این صحنه ها را درست کردند. من اسناد و مدارک آن ترور را در کتاب «ترورهای سیاسی در تاریخ معاصر ایران» آورده و نشان داده ام که آن موقع چه خبر بوده.

*در اوایل سلطنت محمدرضا شاه، او اظهار علاقه کرده بود که محمد قزوینی جلسات هفتگی خود با همکارانش را در دربار برگزار کند و از محمد قزوینی بیاموزد.
جامعه ما به محمد قزوینی، لقب علامه داده است. یکی از کارهای بزرگ و معروف علامه محمد قزوینی، تصحیح دیوان حافظ است. جلساتی برگزار شده و علامه محمد قزوینی، شاه را با دیوان حافظ و مباحث حوزه های دیگر آشنا کرد. اما بعد از مدتی این جلسات ادامه پیدا نکرده است.
به چه علت افرادی مثل علامه محمد قزوینی نتوانستند تاثیر خودشان را از لحاظ فکری روی شاه بگذارند و شاه برگزاری این جلسات را ادامه نداده؟

-این نوع کارها، کارهای محمدعلی فروغی[اولین نخست وزیر دوره محمدرضا شاه] بوده که می خواست از شاه خجالت زده، بی عُرضه و کم جسارت، یک شاه مقتدر مثل رضاشاه بسازد.

فروغی، آدم دموکراتی بود و او بود که محمدرضای ولی عهد را به پادشاهی رساند. رضاشاه، دَمِ درِ خانه محمدعلی فروغی رفت و از او تقاضا کرد که پسرش را شاه کند. فروغی هم این کار را انجام داد.

محمدعلی فروغی در آن مدت به شاه نیاموخت با توجه به چند سالی که در سوئیس بوده است، به دموکراسی توجه کند.
البته کسانی دیگر هم بوده اند که به نوعی معلم شاه بودند. رشید یاسِمی از مترجمان و نویسندگان زمان شاه بود. زبان فرانسه رشید یاسمی خیلی خوب بود و کتاب انقلاب فرانسه را در سال 1310 ترجمه کرده بود.

با پیشنهاد فروغی، شاه از این نوع معلم ها زیاد داشت. شاه، چنین معلم هایی داشت ولی به شاه نیاموختند که در شیوه و روش و راه دموکراسی بیفتد.  یک مقدار، تقصیر فروغی بود. البته فروغی، مردی محترم و دانشمند بود. فروغی در زمانی که سفیر ایران در ترکیه بود به آتاترک درس می داد. حتی فروغی به احمد شاه قاجار، زبان فرانسه یاد داده بود.

تمام علل و عوامل سقوط نظام پادشاهی/ترور شدن شاه در دانشگاه تهران، ساختگی بود/رئیس جمهور آمریکا از دیکتاتوری شاه انتقاد کرد

*فروغی مدت کوتاهی و فقط از شهریور سال 1320 تا اسفند سال 1321 نخست وزیر بود. به هر حال چرا شاه از همنشینی با آن افراد متفکر فاصله گرفت؟

-یک مقدار فشار اطرافیان شاه تاثیر داشت. فشار نظامیانی بود که می خواستند از محمدرضا شاه، یک رضا شاه درست کنند. ارتش، خیلی به شاه لطمه زد و تقصیر خود شاه هم بود.

ارتش که وارث رضا شاه بود و قدرت داشت، مثل یک کلید در دست رضا شاه بود. رضا شاه به مقامات ارتش گفته بود که از محمدرضا حمایت کنند. این که محمدرضا شاه در دانشکده افسری درس خواند، یک مقدار رفتار او را تغییر داد. به نظر من، ارتشی ها باعث شدند شاه تغییر کند.

من در زمان شاه، در دانشکده افسری تدریس می کردم. اوایل سال 1357 بود که تعدادی استاد دانشگاه انتخاب کردند که در سال 1358 به عنوان استاد ولی عهد کار تدریس را انجام بدهند.
وقتی که انقلاب شد من در دانشکده افسری، گیر افتادم. من به مردم گفتم که نظامی نیستم. دست در جیب های من کردند حال من هم بد شد. در آن سال ها من عضو هیات علمی دانشگاه فارابی بودم که بعدها به دانشگاه هنر تغییر نام داده شد. کارت دانشگاه من را از جیبم در آوردند و من را آزاد کردند.

*اشاره کردید که فروغی در زمان نخست وزیری می خواست از محمدرضا شاه، در واقع یک رضا شاه دیگر بسازد. یعنی علاوه بر تاثیر نظامی ها بر شاه، به تاثیر فروغی در این زمینه اشاره کردید. علاقه مندی برای قدرتمندتر کردن شاه، پس خواسته یک فرد نبود؟

-بله. فروغی بعدها در بیمارستان لندن تحت مداوا قرار گرفت. سیدحسن تقی زاده با دو نفر در لندن ملاقات کرد که یک نفر وثوق الدوله بود و یک نفر هم فروغی بود. تقی زاده به فروغی گفته بود شما که یک شخصیت جهانی هستید حیف نبود.
فروغی با اشاره به اوضاع سال 1304 شمسی در جواب گفته بود روزی که من رفتم به رضا شاه کمک کردم فکر کردم چون این قدرت دارد و می تواند حاکمیت ملی را برقرار کند و دولت سازی کند به خاطر ایران کمک کردم تا ایران سر و سامانی بگیرد.

البته رضا شاه، بدترین کار را با فروغی انجام داد ولی با این حال در روزهای آخر سلطنت خود، سراغ فروغی رفت. فروغی، خیلی آدم برجسته و شخصیتی جهانی بود.
حتی انگلیسی ها در سال 1320 به فروغی پیشنهاد کرده بودند که خودت، رئیس جمهور شو و ایران را جمهوری کن. فروغی گفته بود ایران الان شرایطی ندارد که جمهوری شود. به خاطر وضعی که در زمان جنگ جهانی دوم به وجود آمده بود فروغی تلاش کرد محمدرضا شاه را قدرتمند کند.

*پس از این که دولت احمد قوام انتخابات دوره پانزدهم مجلس شورای را در سال 1325 شمسی برگزار کرد، آقای مصدق و همفکرانش در زمستان همان سال به انتخابات و تقلب در انتخابات اعتراض کردند و با تحصن در اطراف کاخ مرمر از شاه درخواست مداخله در انتخابات و ابطال انتخابات را داشتند. شاه گفته بود در انتخابات مداخله نمی کند و برای اسکی به خارج از تهران رفته بود.
البته باز آقای مصدق و همفکرانش برای انتخابات دوره شانزدهم در سال 1328 در اطراف کاخ مرمر تحصن و اعتصاب غذا کردند. می گفتند در انتخابات تقلب شده و شاه باید مداخله کند. اما این بار انتخابات تهران باطل اعلام شد.
می شود بگوییم از همان سال 1325 و بعد از آن درخواست ها برای مداخله شاه در امور اجرایی و حکومتی، شاه علاوه بر سلطنت کردن و جایگاه تشریفاتی، به سمت حکومت کردن کشیده شده؟

-مصدق، دو بار در دربار متحصن شد و در مقاله «فقدان استراتژی و ناکامی دکتر مصدق» هم نوشته ام که اشتباه کرده است. دکتر مصدق هیچ وقت با محمدرضا شاه مبارزه نکرد یعنی با سلطنت مبارزه نکرد. خیلی ها او را نقد کرده اند که چرا در سال 1332 جمهوری را اعلام نکرده است. بعد از ترور شاه در دانشگاه تهران هم، مجلس موسسان تشکیل شد که قدرت شاه را افزایش داد.

*ترور شاه در سال 1327 اتفاق افتاده بود. ترور چه ربطی به این داشت که شاه در چارچوب تشکیل مجلس موسسان و اصلاح قانون اساسی مشروطه، اختیار انحلال مجلس را بگیرد که به شاه داده شد؟

تمام علل و عوامل سقوط نظام پادشاهی/ترور شدن شاه در دانشگاه تهران، ساختگی بود/رئیس جمهور آمریکا از دیکتاتوری شاه انتقاد کرد

-در چارچوب نظام سلطنتی، ملکه انگلستان هم همین اختیار را دارد.

*ترور انجام شده بود ولی چرا بحث تشکیل مجلس موسسان و اصلاح قانون اساسی مطرح شد؟

-این ترور، ساختگی بود. آمریکایی ها مقصر بودند که می خواستند از شاه، یک قدرتی در منطقه بسازند. اولین خیانتی که آمریکایی ها کردند از اینجا شروع شد.

*عکسی مربوط به بعد از ترور سال 1327 وجود دارد که در آن شاه را در حال استراحت نشان می دهد و صورت او پانسمان شده. آیا برخورد گلوله تفنگ به شاه، واقعی بوده یا نه؟

-گلوله برخورد کرده ولی وقتی آدم شواهد را کنار هم می گذارد می بیند این ترور به نفع شاه تمام شده. در سیاست یک بحثی داریم که می گوییم ما به فرآیند کار نداریم و به برآیندها می پردازیم.

برآیند ترور این بود که قدرت شاه، افزایش پیدا کرد. قانون اساسی مشروطه تغییر پیدا کرد. چهار ماده از قانون اساسی را تغییر دادند و همه آنها به نفع شاه بود.

*قدرت گرفتن شاه باعث شد در نهایت حکومت مشروطه سلطنتی تغییر ماهیت پیدا کرد و متکی به یک فرد شد. وقتی هم شاه، تزلزل نشان داد حکومت سرنگون شد. به نظر شما، اوج قدرت گرفتن شاه در چه سالی بوده و آیا در سال 1350 و همزمان با جشن های 2500 ساله شاهنشاهی بوده یا قبل از آن شروع شده بود؟

-دوره دوم پادشاهی محمدرضا شاه از سال 1327 شروع شد. مقدمات قدرت گیری شاه از این زمان شروع شد و تا سال 1332 باز هم هنوز شاه، یک پادشاه نسبتا مشروطه خواه بود. یعنی قانون اساسی را رعایت می کرد و مجلس شورای ملی، نخست وزیر را انتخاب می کرد.

بعد از سال 1332 دیگر اختیارات شاه خیلی زیاد بود. انتخاب زاهدی به عنوان نخست وزیر توسط شاه، خلاف قانون اساسی مشروطه بود. مجلس باید نخست وزیر را انتخاب می کرد. از سال 1332 شاه قدرتمند شد.

مرحله سوم از سال 1332 شروع شد تا سال 1341 که به اصطلاح انقلاب شاه و ملت صورت گرفت. مرحله چهارم از سال 1341 بود و تا زمان انقلاب در سال 1357 ادامه پیدا کرد.

من فکر می کنم قدرت گیری شاه، دو مرحله ای بود. مرحله اول، بعد از کودتای 1327 بود و شاه، دیگر قدرتمند شده بود و نخست وزیر انتخاب می کرد. انتخابات مجلس، فرمایشی شده بود. مجلس بیستم در سال 1340 به دستور شاه منحل شد و انحلال مجلس، خیلی سر و صدا کرد. شاه در اوج قدرت بود و شاید در اوج محبوبیت هم بود.

*در سال های 1332 تا 1341 چه وضعیتی در کشور حاکم شد؟

-از سال 1332 تا سال 1341 حوزه نفوذ آمریکا بیش تر شد. شاه از انگلیسی ها بیزار بود و به خاطر بلایی که سر پدرش آوردند از انگلیسی ها خیلی بدش می آمد. به همین دلیل شاه بیش تر، علاقه مند بود که به سراغ آمریکایی ها برود.

آمریکایی ها هم از این موضوع استفاده کرده و در دربار ایران خیلی نفوذ پیدا کردند. آمدن ریچارد نیکسون(معاون رئیس جمهور آمریکا) به ایران در آذر ماه سال 1332 و اتفاقی که در دانشگاه تهران رخ داد، نشان دهنده قدرت آمریکایی ها در ایران بود.

نقطه های شروع دیکتاتوری شاه از آن زمان شروع شد تا می رسیم به سال 1341 و انقلاب شاه و ملت. اصلاحات ارضی را می خواستند اجرا کنند ولی آقای بروجردی مخالفت کرد. البته آقای بروجردی روابط خیلی نزدیکی با شاه داشت. تا این که آقای بروجردی در روز هفتم فروردین سال 1340 فوت کرد.

من قمی هستم و در مراسم حضور داشتم. در آن زمان شریف امامی نخست وزیر بود و با تشریفات فراوانی به قم آمد. بعد از رحلت آقای بروجردی، اصلاحات ارضی اجرا شد یعنی کِنِدی(رئیس جمهور آمریکا)، اصلاحات ارضی را در سفره شاه گذاشت. این اولین ضربه ای بود که به محبوبیت و جایگاه شاه ایران وارد شد.

*آیت الله بروجردی که مرجع تقلید بوده است در فتوایی گرفتن زمین ها در چارچوب اصلاحات را حرام اعلام کرده بود.

-من به عنوان خبرنگار به همراه خبرنگاران دیگر روی پله های مجلس سنا ایستاده بودم. شاه و فرح با کالسکه از کاخ مرمر آمدند و جلوی مجلس سنا پیاده شدند. من شاه را از دو، سه متری دیدم. یک حلقه اشکی در چشم شاه بود.

شاه در مجلس با حُزن و اندوه صحبت کرد. در آن زمان بود که قانون اصلاحات ارضی تصویب شد. شاه به هیچ وجه موافق اصلاحات ارضی نبود. شاه، طرفداران و مخصوصا کسانی که در روستاها بودند یعنی خوانین و زمین داران را از دست داد و مهاجرت به شهرها شروع شد. کاری که کِنِدی با شاه کرد خیانت بزرگی به شاه بود.

تمام علل و عوامل سقوط نظام پادشاهی/ترور شدن شاه در دانشگاه تهران، ساختگی بود/رئیس جمهور آمریکا از دیکتاتوری شاه انتقاد کرد

*در همان دوره که شما در حوزه روزنامه نگاری فعالیت کرده اید برنامه سوم اجرا شده. در برنامه سوم عمرانی که از سال 1341 تا 1346 اجرا شده است بحث اصلاحات ارضی و سهیم کردن کارگران در سود کارخانجات مطرح نشده بود.
چرا این اتفاق افتاده و سهیم کردن کارگران در سود و اصلاحلات ارضی، بدون این که در برنامه عمرانی آمده باشد اجرایی شده؟

-این موارد جزو اصول انقلاب شاه و ملت بود.

*کشور یک برنامه عمرانی داشته و آن برنامه در حال اجرا بوده است.

-این کارها با برنامه عمرانی ارتباطی نداشت. در ابتدا انقلاب شاه و ملت هم، شامل 6 اصل بود. رفراندوم آن هم در 6 بهمن سال 1341 برگزار شد.

*به هر حال کشور یک برنامه عمرانی برای توسعه داشته است.

-آن برنامه تفاوت می کرد و با انقلاب شاه و ملت فرق داشت.

*بالاخره برنامه عمرانی در حال اجرا بوده است. قرار بوده رشد اقتصادی اتفاق بیفتد ولی کارهای دیگر انجام شده و در برنامه نبوده است.

-در برنامه نبوده و شاه به آن برنامه کار نداشت.

*برنامه سوم عمرانی که از سال 1341 اجرا شد با هدف افزایش مشارکت مردم و دستیابی به یک اقتصاد متوازن تهیه شده بود. اما بحث سهیم کردن کارگران در سود کارخانه ها و اصلاحات ارضی جزو برنامه نبوده.
یکی از بخش های اقتصادی کشور، کشاورزی است که با اصلاحات ارضی مختل شده.

-بله کشاورزی مختل شده. فقط اصلاحات ارضی مطرح نبود. اصلاحات ارضی جزو اصول اولیه انقلاب شاه و ملت بود. بعدا این اصول به 10 مورد رسید. اصلاحات ارضی ربطی به طرح های عمرانی نداشت.

*برنامه عمرانی به دنبال رشد اقتصادی و بالا بردن رشد بخش های کشاورزی و صنعت و معدن بوده است. وقتی اصلاحات ارضی انجام شده به هر حالت رشد اقتصادی بخش کشاورزی کاهش پیدا کرده و کاهش رشد این بخش اقتصاد بر کاهش رشد اقتصادی کشور تاثیر گذاشته است و متوازن شدن اقتصاد قاعدتا تحقق پیدا نمی کرد.

-اصلاحات ارضی به صورت مرحله ای اجرا شد. با اصلاحات ارضی، یک مرتبه زمین ها را تقسیم نکردند. یک برنامه سه مرحله ای بود. در آن زمان علی امینی نخست وزیر بود. البته علی امینی، دست نشانده کِنِدی بود و با خانواده کندی رفت و آمد داشت.

شاه از دو نفر در ایران بدش می آمد. یکی از آنها قوام السلطنه بود که در زمان انقلاب مشروطه، منشی مظفرالدین شاه بود و نگارش فرمان مشروطه را به عهده داشت.

فرد دومی که شاه از او بدش می آمد، امینی بود. اصلاحات ارضی توسط حسن ارسنجانی که وزیر کشاورزی کابینه امینی بود، اجرا شد. مرحله اول اصلاحات ارضی از زمین های امینی در لشت نشاء(گیلان) شروع شد.
شاه هم فکر نمی کرد در مراحل آخر، کار به اینجا بکشد. چون با اصلاحات ارضی، کشاورزی از بین رفت.

*در تقسیم بندی دوره ای که شما به آن قائل هستید در سال های 1341 تا 1357 و سقوط حکومت، چه وضعیتی در کشور وجود داشت؟

-سال های 1341 تا 1357، فراز و نشیب زیادی داشت. عمده بحث به اصلاحات ارضی اختصاص پیدا کرد ولی تشکیل سپاه دانش و سپاه بهداشت هم بود و سهیم کردن کارگران در سود کارخانجات و حق رای زنان هم مطرح شد.

شاه در اوج محبوبیت بود و به خاطر دهن کجی به روحانیت، به قم رفت و آنها را مرتجع خطاب کرد. من کاملا یادم هست. شاه به قم آمد و جلوی حرم، سخنرانی کرد. شاید هم ضرورت نداشت آن سخنرانی شاه انجام شود و آن هم در قم و با آن لحن بد.

البته شاه در روزهای بعد یک مقدار از موضع خود عقب نشینی کرد. بعد از این که مساله مخالفت امام(ره) پیش آمد و من خودم شاهد همه لحظه هایش بودم، شاه مصاحبه ای انجام داد و عقب نشینی کرد.

شاه در آن زمان محبوبیت داشت ولی بعد هم اعتراضات امام(ره) را داشتیم و حادثه 15 خرداد سال 1342 اتفاق افتاد. یک مقدار قدرت شاه کاهش پیدا کرد.
شاه در ابتدا جواب نامه امام(ره) را نداد. البته امام با تمام القاب شاه، نامه را خطاب به شاه نوشتند و گفتند اعلی حضرت همایونی. شاه یک ماه بعد جواب داد و گفت این موضوع به من مربوط نیست و مربوط به هیات دولت است.

آن موقع اسدالله علم، نخست وزیر بود. بعدا امام به عَلَم نامه نوشتند. اشتباه بزرگی که شاه در این دوره داشت نگاه بیش از حد او به بیرون از ایران بود. شاه، نگاهش بیش از حد به بیرون بود و داخل کشور را فراموش کرد.
این اشتباه بزرگی بود. شاه، کمتر به مردم توجه می کرد. به حساب نیاوردن مردم، یک فاصله و گسل بین شاه و مردم ایجاد کرد. از سال 1343 به بعد، این فاصه رفته رفته عمق بیش تری پیدا کرد.

اگر چه فعالیت حزب توده در سال 1327 ممنوع شد ولی در دهه 40 فعالیت های حزب توده و گروه های مارکسیستی، دوباره در ایران شروع شد. در سال 1349 واقعه جنگل سیاهکل(استان گیلان) رخ داد و جناح چپ در ایران، خیلی گسترش پیدا کرد.

آمریکایی، شاه را ترساندند و شاه از ترس توده ای ها، به گروه هایی مثل حجتیه کمک کرد. من یادم هست که در دانشگاه ما، حجتیه دفتر داشت. همچنین شاه یک مقدار به بهایی ها کمک کرد. شاه و آمریکا خیال می کردند این نوع گروه ها می توانند جلوی گرایش های چپ را بگیرند ولی عملا این وضع باعث تضعیف شاه شد. از همان زمان، شاه در سراشیبی سقوط قرار گرفت.

همچنین شاه چند مصاحبه هم انجام داد و گفت باید قیمت نفت را بر اساس افزایش قیمت کالاهای صنعتی بالا ببریم. شاه گفت قیمت کالاهای صنعتی که بالا می رود، ما هم باید قیمت نفت را بالا ببریم.
با این صحبت ها، لرزه به تن آمریکایی ها افتاده بود. از همان جا آمریکایی ها، دیگر کمر همت شان را علیه شاه بستند.

برخلاف خواسته آمریکایی ها، شاه با شوروی قرارداد خرید اسلحه امضا کرد. آمریکایی ها خیلی از این کار شاه، بدشان آمد. بنابراین، رفته رفته آمریکا از شاه جدا شد.

تمام علل و عوامل سقوط نظام پادشاهی/ترور شدن شاه در دانشگاه تهران، ساختگی بود/رئیس جمهور آمریکا از دیکتاتوری شاه انتقاد کرد

*در سال های آخر حکومت پهلوی درآمد نفت حتی به سالیانه 20 میلیارد دلار رسیده بود. این باور وجود دارد که درآمدهای نفتی، دیدگاه های کارشناسی و برنامه ریزی را به حاشیه برده و خرج کردن خارج از برنامه درآمدهای نفتی و اقدامات سلیقه ای در اداره کشور سلطه پیدا شد.

-شاه در همین زمینه با لوموند مصاحبه ای کرد. با درآمدهای نفتی، یک مقدار سرمایه گذاری در خارج از کشور شد. از جمله در کمپانی کروپ آلمان، شاه سرمایه گذاری سخاوتمندانه ای کرد. همان موقع می گفتند شرکت کروپ، ورشکسته است.

البته به نظر نمی رسید شرکتی با این عظمت، در آلمان ورشکسته باشد. شاه به دنبال این بود که تبدیل به یک شخصیت و پدیده بین المللی شود. این یکی از اشتباهاتی بود که شاه در این زمان شروع کرد. شاه اقدامات بلند پروازانه ای داشت.

یک مقدار در یوگسلاوی و همچنین در رومانی و هندوستان سرمایه گذاری کرد و در آمریکا خیلی سرمایه گذاری کرد. این اشتباه شاه ناشی از غرور کنترل نشده او بود که از همین زمان شروع شد. یک نوع تفکر نوین ضد حکومتی هم در شروع دهه 50 به وجود آمد که به خاطر همین ولخرجی های بی حساب و کتاب بود.

*برنامه عمرانی چهارم از سال 1347 تا 1351 اجرا شده و برنامه پنجم عمرانی هم در سال های 1352 تا 1356 اجرا شده بود. گفته اند رشد اقتصادی در برنامه چهارم سالانه 10 درصد بوده و آن را موفق ترین برنامه قبل از انقلاب می دانند.
درآمد نفت در سال 1350 فقط یک میلیارد دلار بوده و در سال 1353 به 18 میلیارد دلار و در سال 1354 به 20 میلیارد دلار رسیده بود. عددهای درآمدهای نفتی این طور بوده.

-بله.درآمدهای نفتی ایران یک جهش داشت. از سال 1353 به بعد درآمد ایران از نفت خیلی زیاد شد. همان زمان بود که جمشید آموزگار را به گروگان گرفتند و شاه گفته بود هر چقدرمی شود پول به آنها بدهند که آموزگار آزاد شود و البته آموزگار را آزاد کردند[گروگان گرفتن جمشید آموزگار وزیر دارایی در مقر اوپک در وین].

درآمدهای نفتی خیلی زیاد بود. البته من در جزئیات برنامه عمرانی نیستم. یکی از کارهایی که انجام دادم مربوط به جشن های 2500 ساله بود و بعد از آن جشن ها برای ادامه تحصیل به فرانسه رفتم.

*شما در سال 1353 مدرک دکترا از پاریس گرفته و به ایران برگشته بودید. در دهه 40 ایران نرخ تورم تک رقمی داشته و مثلا در سال 1342 نرخ تورم یک درصد بوده. در سال 1352 نرخ تورم دو رقمی شده و 11 درصد شده بود. اوج تورم در سال 1356 بوده و 25 درصد بوده است.
هویدا از سال 1343 نخست وزیر بوده و در شهریور سال 1356 برکنار شد. هویدا سال های زیادی نخست وزیر بوده و برکنار شده بود. در همان سال هایی که شما هم به ایران برگشته بودید و در کشور حضور داشتید چطور فضای انقلابی شکل گرفت و در نهایت حکومت سرنگون شد؟

-بحث اقتصادی، خیلی اهمیت نداشت. سبک زندگی ایرانی ها تغییر پیدا کرد. الگوی مصرف ایرانی ها رفته رفته به سمت غرب حرکت کرد و این هم کار آمریکایی ها بود. یک آمریکایی در سال 1344 یا 1345 با شاه مصاحبه کرد و به شاه گفت می دانید چرا انگلیسی ها در ایران شکست خورده اند؟

آن آمریکایی در ادامه گفت به دلیل این بوده که انگلیسی ها هر چقدر از ایران درآمد کسب می کردند به لندن می بردند ولی ما آمریکایی ها نیمی از درآمدهایی که در ایران کسب می کنیم، در ایران خرج می کنیم.

تمام علل و عوامل سقوط نظام پادشاهی ایران/ترور شدن شاه در دانشگاه تهران، ساختگی بود/رئیس جمهور آمریکا از دیکتاتوری شاه انتقاد کرد
آن آمریکایی، راست گفته بود. آمریکایی ها، ایران را مدرن کردند. میزان مصرف ایران بالا رفت و یک نوع مصرف گرایی مهار گُسسته ای در ایران به وجود آمد. بیش ترین تورم، نتیجه همین مصرف گرایی بود.
مصرف کالاهای خارجی، در ایران خیلی رایج شد و شیوه های خورد و خوراک و سَبک زندگی مردم تغییر پیدا کرد.

*تورم 25 درصدی سال 1356 چقدر تاثیر داشت در بروز نارضایتی در کشور؟

-من خبرنگار بودم. چند هفته به کشتارگاه تهران(میدان بهمن) رفتم برای نظارت بر فروش دام. یک جای عجیب و غریبی بود. من از میدان راه آهن می خواستم به کشتارگاه بروم ولی مسیر آنجا آسفالت نبود. شاید به ضخامت 10 سانتی متر فضولات گاوها و گوسفندهایی که به کشتارگاه برده شده بودند روی زمین بود.

شاه، خیلی اشتباه کرد و تفاوت گذاشت بین شمال تهران و جنوب تهران. مردم جنوب تهران، دچار یک نوع سرخوردگی شدند.

*خیابان های جنوب شهر تهران آسفالت باشد یا نباشد چه ربطی به شاه داشته است. آسفالت کردن خیابان ها، کاری بوده که باید شهردار و شهرداری تهران انجام می دادند.

-بالاخره همه چیز را از چشم شاه می دیدند. الان هم همین طور است. اگر مثلا یک ماشین به یک فرد برخورد کند می گویند تقصیر جمهوری اسلامی است.

*در سال های اخیر اتفاقا بخش زیادی از مالیات های جمع آوری شده مناطق شمالی شهر تهران به مناطق جنوبی شهر تهران اختصاص پیدا کرد. بودجه خرج شده در مناطق جنوبی تهران، بیش از درآمدهای مالیاتی جمع آوری شده همین مناطق بوده. قاعدتا شهرداری باید آسفالت کردن خیابان را انجام بدهد.

-بله و الان جنوب شهر تهران، قشنگ تر از شمال تهران شده. یکی از دلایلش این است که اکثر حاکمان این حکومت، چون ریشه های جنوب شهری دارند بودجه بیش تری به جنوب شهر تهران بردند و تلاش کردند مردم جنوب شهر تهران را راضی نگه دارند.

به هر حال ما نمی توانستیم بپذیریم که در جنوب شهر تهران و با فاصله 100 متر پایین تر از میدان راه آهن، چنان وضعیتی داشته باشد. وضعیت خیلی زننده ای بود. من همان روزها می خواستم خبری در آن زمینه تهیه کنم.

علی باستانی، دبیر سرویس ما در روزنامه نگذاشت این کار را انجام بدهم. به هر حال، آن وضع تاثیر منفی می گذاشت. همان بچه جنوب شهری، وقتی به خیابان پهلوی[ولی عصر فعلی] می رفت می دید چه خبر است. خیلی تفاوت وجود داشت. این موضوع از لحاظ روان شناسی اجتماعی، خیلی اهمیت دارد.

*یعنی احساس بی عدالتی وجود داشت؟

بله. احساس بی عدالتی می کردند. الان هم ما گرفتار همین موضوع هستیم.

*هویدا بیش از 10 سال نخست وزیر بود و در مرداد سال 1356 برکنار شد. از آن زمان تا سقوط حکومت در بهمن سال 1357 یعنی در مدت 18 ماه تعداد 4 نخست وزیر به قدرت رسیدند. مدت نخست وزیری هر کدام از این نخست وزیران، زیاد نبوده. به اعتقاد شما، این تزلزل در دولت چه ضربه ای زد؟

-این تزلزل اتفاق افتاد ولی شاه هم به این تزلزل، خیلی کمک کرد. یعنی هویدا را برکنار کرد در حالی که نخست وزیر موفقی بود. هویدا همان موقع گفت که من دیگر خسته شدم و علی رغم خواست اعلی حضرت، من کنار آمدم.

تمام علل و عوامل سقوط نظام پادشاهی ایران/ترور شدن شاه در دانشگاه تهران، ساختگی بود/رئیس جمهور آمریکا از دیکتاتوری شاه انتقاد کرد
هیچکدام از نخست وزیران بعدی، قابلیت این کار را نداشتند. هویدا، نخست وزیر موفقی بود. آدمی مثل سپهبد ازهاری که نخست وزیر شد اصلا قابلیت های نخست وزیری را نداشت.

اگر چه ازهاری به درجه سپهبدی هم رسیده بود ولی فاقد عقل سیاسی بود. خیلی ها تعجب کردند که چرا ازهاری به عنوان نخست وزیر انتخاب شده. همچنین جعفر شریف امامی، نخست وزیر شد. در حالی که او امتحان خودش را قبلا و در سال های 1339 و 1340 پس داده بود و هیچ نتیجه ای نداشت. تمام این کارها، دست آمریکایی ها بود.

*آقای دکتر احسان نراقی که چندین بار نزد شاه رفته بود، در سال 1388 و قبل از فوت شان گفته بود در شش ماه آخر قبل از انقلاب ملاقات هایی با شاه داشته و سعی کرده تحلیل درستی از شرایط جامعه به شاه بدهد.
دکتر نراقی گفته بود که شاه حرف هیچکس را قبول نمی کرد و شاه دیگر اصلاح نمی شد. اگر تحلیل دکتر نراقی را درست بدانیم چرا وضعیت به آنجا کشیده شده بود که حتی دکتر نراقی هم از انجام اصلاح ناامید شده بود؟

-دکتر نراقی، نوه ملااحمد نراقی بود و از این جهت در گروه های مذهبی ما، خیلی نفوذ داشت. دکتر نراقی راست گفته است. شاه اصلا دیگر اینقدر مغرور شده بود که گوش به حرف چنین افرادی نمی داد.

در آن سال ها فرح پهلوی، سازمان های فرهنگی و آموزشی مختلفی را ایجاد کرده بود و از افرادی مثل دکتر جمشید بهنام که جامعه شناس بود، خواست با شاه صحبت کنند و وضعیت واقعی جامعه را به شاه بگویند.

فرح در خاطرات خودش می نویسد اخباری که ساواک(سازمان اطلاعات و امنیت کشور) به شاه می داد غلط بود و شاه هم به اطلاعات ساواک خیلی دلبستگی پیدا کرده بود. فرح گفته است بارها به شاه گفتم این اطلاعات، خیلی صحیح نیست.
بنابراین فرح، گروهی را ایجاد کرده بود که اطلاعات اجتماعی بیش تری به شاه بدهند. دکتر نراقی راست گفته است. شاه، حرف کسی را قبول نمی کرد.

*گفته شده که شاه، شخصیت متزلزلی داشته است و در اردیبهشت سال 1354 پزشک شاه به او خبر داده که دچار سرطان شده. شاه حتی دچار شدن به سرطان غدد لنفاوی را به فرح(همسر) نگفته بود. می توانیم بگوییم این مریضی در آن تزلزل نقش داشته است یا نه؟

-فرح در خاطراتش می نویسد که من مدتی از بیماری ایشان خبر نداشتم و ایشان تا زمانی که فوت کرد 20 سال بود گرفتار این بیماری بود. می گوید غرور شاه به او اجازه نمی داد این موضوع را علنی کند و فکر می کرده نظم مملکت به هم می ریزد.
راه صحیح که به شاه پیشنهاد کرده بودند این بود که پسرش را به عنوان شاه معرفی کند. البته شاه هم در یک مصاحبه اعلام کرد که در آستانه این تصمیم گیری است.

قرار بود شاه، کنار برود ولی شاه، به خاطر غروری که داشت تن به این کار نداد. بنابراین 20 سال بود که او مبتلا به این بیماری بود. هیچ وقت بیماری خود را اعلام نکرد و جانشینی پسر خودش را هم عملی نکرد.

*در خاطرات دکتر سیدحسین نصر(فیلسوف) آمده که شاه در برگه ای چارچوب های کلی را به او داده و گفته متن یک سخنرانی را همراه با رضا قطبی(مدیر عامل رادیو و تلویزیون ملی) با در نظر گرفتن این اصول و چارچوب ها تهیه کن. متن تهیه شده همان نطقی است که شاه در 14 آبان ماه 1357 خوانده و در آن گفته بود من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم.
آیا این نطق شاه نمی توانست باعث شود رفتار شاه را تعدیل کند و به جای حکومت کردن، همان سلطنت مشروطه رعایت شود یا این طور نبود و کار از کار گذشته بود و انتخاب بختیار هم که از جبهه ملی و از علاقه مندان به آقای مصدق بود فایده ای نداشت؟

-شاه زمینه اشتباه را به وجود آورد ولی به اصطلاح میدان گردانی اینها، همه در دست مستشاران آمریکایی بود. شما هر چقدر بگردید باز من هیچوقت خط پا و جای پای آمریکا را در این زمینه از یاد نمی برم.

تمام علل و عوامل سقوط نظام پادشاهی ایران/ترور شدن شاه در دانشگاه تهران، ساختگی بود/رئیس جمهور آمریکا از دیکتاتوری شاه انتقاد کرد

*یعنی موضوع عمدتا مرتبط با نفت و اصرار شاه برای افزایش قیمت نفت بود؟

-من در زمان جنگ ظفار عمان، کار خبری انجام می دادم. شاه، بعد از اعزام نیرو به عمان و سرکوب شورشیان ظفار، خیلی قدرتمند شد. اینقدر قدرتمند شد که از کشورهای دیگر، تقاضای خرید اسلحه می کرد. حتی در آمریکا، جمهوری خواهان طرفدار شاه می گفتند جلوی فروش اسلحه به شاه را بگیرید دارد خیلی قدرتمند می شود.

من سخنرانی کِنِدی در اوایل ریاست جمهوری را به یاد دارم. او در سال 1961 (1339 شمسی)در مجلس سنای آمریکا گفت «اشتباه بزرگ ما این بود که به دیکتاتورها امتیاز دادیم و این امتیازها باعث قدرتمندی آنها شد و مردم از جمله مردم ایران از آمریکا متنفر شدند».

شاه چندین مرتبه تقاضای ملاقات با کِنِدی کرد ولی کندی اجازه ملاقات نداد. بالاخره با وساطت علی امینی، این ملاقات انجام شد. شاه در صحبتی که با کِندی داشته است قریب به این مضمون گفته «ما از شما دموکرات تر هستیم و بیش تر به فکر دموکراسی هستیم ایران دیگر ایران دیروز نیست و ایران فردا است». من اعتقاد دارم از همان زمان کِندی، بنیان شاه متزلزل شد.

برچسب ها: علی بیگدلی ، انقلاب
ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۱۰
در انتظار بررسی: ۲۲
غیر قابل انتشار: ۲۱
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۶:۱۶ - ۱۳۹۶/۱۱/۲۰
7
8
بيشنهاد مي كنم يك تاريخ جديد بنويسيد كي به كيه
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۲۵ - ۱۳۹۶/۱۱/۲۰
2
7
اگه اینطوره پس "مرگ بر آمریکا"
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۸:۰۵ - ۱۳۹۶/۱۱/۲۰
3
8
خدا لعنت کند امریکا و انگلیس را
خویی
Iran (Islamic Republic of)
۱۹:۱۲ - ۱۳۹۶/۱۱/۲۰
9
9
یکی از بزرگترین علتهای سقوط پهلوی فساد فراگیر مالی داخل ارکان حکومت بود
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۱:۵۷ - ۱۳۹۶/۱۱/۲۰
0
19
عالی

ولی حیف عبرتی در کار نیست
هادی
United Kingdom of Great Britain and Northern Ireland
۲۱:۵۷ - ۱۳۹۶/۱۱/۲۰
3
7
چه مصاحبه پراکنده ای اصلا معلوم نشد دلایل چی ب چی بود. روند نداشت.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۰۳ - ۱۳۹۶/۱۱/۲۰
13
3
ای شاه آمریکایی تو دشمن خدایی...
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۳:۰۴ - ۱۳۹۶/۱۱/۲۰
3
6
خیلی گفتگوی عالی و پرمحتوایی بود.
سپاس فراوان عصر ایران
ناشناس
Canada
۰۶:۲۳ - ۱۳۹۶/۱۱/۲۱
2
7
چه مقاله خوبی بود. حیف خیلی پراکنده بود.
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۲۶ - ۱۳۹۶/۱۱/۲۱
2
7
خيلي جالب بود
وبگردی