۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۰:۰۴
کد خبر ۵۹۷۹۱۳
تاریخ انتشار: ۱۴:۳۱ - ۱۹-۱۲-۱۳۹۶
کد ۵۹۷۹۱۳
انتشار: ۱۴:۳۱ - ۱۹-۱۲-۱۳۹۶

با بزرگان چند چندیم؟

کشور های بسیاری می جنگند برای هویت، کپی می کنند داشته های دیگران را، افسانه می سازند که دری به تخته ای بخورد و شبیه ما شوند و ما که خودمان هستیم، هیچ...

عصر ایران؛ روح الله صالحی- «همایون شهنواز درگذشت» این خبر سه کلمه‌ای وقتی مخابره شد که قرار بر این بود که بگویم حواس مان باشد پیرمرد حال و روز خوبی ندارد ،دست دست نکنید که خالق دلیران تنگستان به شور نیاز دارد که برخیزد از جا و بازهم قصه گو شود.

تحریم، محمود استاد محمد، چهره بی نظیر نمایش نامه نویسی ایران را، فقط به خاطر نبود دارو از ما گرفت.حالا بعد از برجام هم شهنواز را از سر هنر این کشور کم کرد.

همایون شهنواز، به خاطر انفجار منزلش در نشتی گاز با هشتاد درصد سوختگی روانه بیمارستان شد خبر رسید که کلیه هایش در حال از دست رفتن است.

قرار این بود که به آلمان اعزام شود اما نشد. 

خالق «دلیران تنگستان» در تنهایی مسری این روزها رفت .تنهایی که دارد فراموشی می آورد و انگار مهم نیست که و چه می میرد.او به ایران برگشت تا حق و حقوق پخش آثارش را از رسانه ملی بگیرد برای همیشه ماند ،اما این بار در خاک، خاکی که برایش از دلاوری رئیسعلی دلواری روایت کرد.

با بزرگان چند چندیم؟

عبدالرضا فرید زاده هنرمند سرشناس تئاتر و ادبیات روایت می کند، در سر لوکیشن، از فرط سرما آتش روشن کرده بودند به یک باره چشم شهنواز به لانه حشره ای افتاد که کنار آتش بود. با دست شروع کرد به جابه جا کردن آن حشرات و دستش سوخت.

شهنواز پیش از این عادت داشت به سوختن، دلش را بسیار سوزانده بودند و نگذاشتند فیلم بسازد و هیچ کس چرایش را نفهمید.

داریم از سایه بان تهی می شویم. تیرک ها را یکی یکی از بالای سر می کنیم تا دیده شویم حتی گرد و خاک هم راه می اندازیم که مرا ببینید.

سید عباس سیاحی به قولی معلم همه کودکان ایران و استاد چیره دست رنگرزی سنتی ایران هم غریبانه رفت. انگار اسفند به چیدن سرشاخه هایی که هوای بهار دارند آمده است.

چه قدر داریم صیغه رفت، رفت، رفت را تکرار می کنیم. انگار زبان به پاشنه این واژه عادت کرده است . هی بشماریم و بشماریم، چند برگ از این درخت تناور و ایستاده به سترگی فرهنگ فرو می ریزد و ما داریم دوره می کنیم شب را و روز را و هنوز را..

در بیشتر اوقات وقتی کسی می میرد، تازه می فهمیم او که بوده بعد پشتوانه اش را می نگریم، حیرت می کنیم از این همه پختگی و بزرگی، در می مانیم که این اهمال و کاستی به گردن کیست .

کشور های بسیاری می جنگند برای هویت، کپی می کنند داشته های دیگران را، افسانه می سازند که دری به تخته ای بخورد و شبیه ما شوند و ما که خودمان هستیم، هیچ...

نه با مرثیه شهنواز برمی گردد نه سید عباس، آقا معلم همه ما، اما نیاز داریم که بنگریم چگونه ایم.قاعده بزرگی همین است که از چیزی که بوده اند قناعت نکنیم و بگذریم و قله روز به روز گردن افراشته به تعالی برسد.

انگار قالبی طراحی شده است که افراد باید توی قالب جاگیر شوند که بگذاریم همه آنها را ببینند و اگر بزرگ تر باشند یا باید سمباده و سوهان به دست اضافه های خود را بسابند یا عطای دیده شدن را به لقایش ببخشند.

هرکس که دلش به طره زیبای آیین و دین و خاک این سرزمین گره خورده است را قدر بدانیم. دشمن عکس این را می خواهد و می کوشد تهی شویم. به قول شیخ ابوالحسن خرقانی«هر که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید چه آن کس که به درگاه باری تعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.»

ارسال به دوستان
وبگردی