۳۱ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۹:۴۷
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۰۶۸۵۱
تاریخ انتشار: ۱۳:۰۱ - ۱۰-۰۲-۱۳۹۷
کد ۶۰۶۸۵۱
انتشار: ۱۳:۰۱ - ۱۰-۰۲-۱۳۹۷

"حی تنک"، یک حلبی‌آباد از دهه 60 در حاشیه اهواز (+عکس)

"حیتنک"، جایی در حاشیه اهواز. حیتنک کلمه‌ای محلی است به معنی حلبی. از سال 1365 که خانه‌هایی از حلب در این منطقه سرهم‌بندی شد و آرام آرام شکل محله گرفت، به آنجا گفتند حیتنک.

 

به گزارش ایسنا ، منطقه خوزستان، حیتنک یا سلیم‌آباد 3 محله‌ای حاشیه‌ای در نزدیکی سه راه خرمشهر اهواز حوالی فلکه پلیس راه. به محض ورود تابلویی سبز رنگ ورود به کوی سلیم‌آباد را نشان می‌دهد. وارد جاده‌ای خاکی می‌شویم و مجبوریم برای ورود به منطقه، مقداری خلاف جهت دیگر ماشین‌ها حرکت کنیم.

در بدو ورود به حیتنک آنقدر معضل برای گزارش شدن می‌بینیم که تصمیم می‌گیریم هرچه را که دیدیم به قلم در بیاوریم. بوی بد و غلیظ کانال فاضلاب که ناشی از رها شدن زباله‌های گوناگون در کانال است، سلامت تمامی ساکنین به ویژه کودکان را به خطر می‌اندازد. در این کانال انواع زباله‌های خانگی و صنعتی دیده می‌شود و گاهی حتی کودکان کم‌سن از همین فاضلاب ناخواسته می‌نوشند. این کانال گاهی رودخانه رویاهای کودکی است که قایقی کاغذی به آب می‌اندازد. حشرات مختلفی دور تا دور کانال دیده می‌شود و بدتر آن که با ورود آب باران و فاضلاب کانال به داخل خانه‌ها این حشرات هم به خانه‌ها می‌روند.

راهنما که یکی از ساکنان محل است می‌گوید که خبرنگاران بسیاری به اینجا آمده‌اند ولی تاکنون تاثیری نداشته است.

نگاه اول، خانه را آب برده

راهنما می‌گوید که بعضی خانه‌ها را آب برده. او جلوی خانه‌ای به آثار سیلاب چند روز گذشته اشاره می‌کند و اینکه باران بهاری اهواز حسابی از خجالت اتاق‌های این خانه ۷۰ متری درآمده است. راهروی ورودی به حیاط کاملا گل‌آلود است. اهالی بعد از باران با چکمه وارد خانه شدند و کمک کردند تا آب را کمی تخلیه کنند و بتوانند از راهرو رد شوند. ردپای نم روی آجرهای قدیمی نشان می‌دهد که آب حدود نیم متر بالا آمده بوده و با کانال بزرگ فاضلابی که روبه‌روی خانه است هم‌دستی کرده است. در این خانه هفت نفر زندگی می‌کنند. پدری دیالیزی که دیگر توان کار ندارد و فقط با پیکانی بسیار قدیمی که هر روز ساز ناکوک می‌زند گاهی مسافرکشی می‌کند. او فارسی بلد نیست و راهنما کمک می‌کند تا حرف‌هایش را بگوید.

مادر خانه هم از پشت پرده‌ای که جلوی درب اتاق انداخته بودند، با ما حرف می‌زند. درددل‌ها دارد اما او هم زبان فارسی نمی‌داند.

پنج فرزند قد و نیم قد خانواده از 4 تا 17 سال دارند، دو دختر و سه پسر که تاکنون هیچکدام به مدرسه نرفته‌اند.

پسر ۱۷ ساله خانواده تصادف کرده و راننده خاطی فرار کرده است. پاهای پسر نوجوان حالا پر از میله‌های نامردی است.

دو پسر ۴ و ۶ ساله نیز در حیاط گلی با دوچرخه‌ای کهنه بازی می کنند و دخترک ۱۰ ساله هم به دوربین علاقه نشان می‌دهد.

از گوشه راهروی خانه جوی فاضلاب کوچکی رد می‌شود.

نگاه دوم، کودکی که در کانال فاضلاب جان داد

برمی‌‌گردیم به کانال فاضلاب محله. ساکنین تعریف می‌کنند که این کانال بارها با صفحات پلاستیکی پوشانده شده ولی ماشین‌های شهرداری و ماشین‌هایی که زباله‌ها حمل می‌کنند، صفحه‌ها را خراب کرده‌اند چون به هر حال کانال فضایی برای دفن زباله به حساب می‌رود.

دو سال پیش، کودک سه ساله‌ای در این کانال می‌افتد و جان می‌دهد. ساکنین نتوانسته بودند کودک را به موقع نجات دهند.

کانال پر از جانور و حشرات مختلف است و بوی تعفن می‌دهد.

نگاه سوم، پدر و یارانه با هم خانه را ترک کردند

پرده‌ای سیاه که نشان از فوت یکی از ساکنین خانه دارد. ورودی خانه کوچه‌ای خاکی است که با پرده‌ای پلاستیکی و آبی رنگ برای آن در درست کرده‌اند. چند مرغ و خروس چرخ می‌زنند. وارد حیاط می‌شویم. ظروفی گوشه حیاط چیده شده که نشان می‌دهد از آن گوشه به عنوان بخشی از آشپزخانه استفاده می‌کنند. زنی با روبنده مشکی و دختری نوجوان به ما خوش‌آمد می‌گویند.

زن تعریف می‌کند که هفته قبل شوهرش در اثر تشنج فوت کرده است. پدر بیکار بوده و یارانه‌شان را هم قطع شده است که البته دلیل آن را نمی‌دانند. زن یک دختر به نام زهرا دارد. زهرا ۱۲ ساله و کلاس پنجم است و مبتلا به آسم که در هوای خاکی اهواز بسیار اذیت می‌شود. او حالا سیاه‌پوش غم از دست دادن پدر هم هست.

مادر زهرا یک کلیه دارد و با این وجود در خانه‌ها کار می‌کرده تا خرج زندگی را تامین کند اما به دلیل بیماری بیش از این قادر به کارکردن نیست. می‌گوید که فرش و چند وسیله‌ای که در خانه دارد را همسایگان به آنها داده‌اند.

نگاه چهارم، پیرزنی در انتظار سفر به تهران

دم در قدیمی و زنگ‌زده خانه‌ای نشسته است. می‌گوید از صبح تا شب همینجا می‌نشینم. چروک‌های ریز و درشت صورتش نشان از سال‌ها خاطره دارد. دیالیز شده و لوله‌ای هم از سینه‌اش رد می شود که جای دردناک آن را به ما نشان می‌دهد. سقف خانه از ایرانیت است. گوشه‌هایی از سقف باز است و هر بار باران مهمان خانه می‌شود.

با پسر، عروس و سه نوه‌اش زندگی می‌کند. پسرش هم بیمار است و این را از مدارک پزشکی بایگانی شده می‌شود فهمید. می‌پرسد: "تهران زانوم رو درمان می‌کنن؟ ولی پول ندارم که برم."

نگاه پنجم، دعوا بر سر زمین

در یک دعوای محله‌ای سر یک تکه زمین، پسر خانواده ۱۰ نفری از سه نقطه تیر خورده و حالا پول عمل جراحی را ندارند.

خانه‌ای محقر که تمام وسایل زندگی در دو اتاق کوچک جای داده شده است. مادر پیر خانواده هم در همان دعوا تیر خورده و گوشه اتاق روی فرشی قدیمی دراز کشیده است.

نگاه ششم، بی‌همزبان

زنی در خانه است که هم‌زبان و هم‌لهجه دیگر ساکنین حیتنک نیست. او از خرم‌آباد آماده و شوهرش اهل اهواز است. دو فرزند دارد و در خانه‌ای مخروبه زندگی می‌کنند. یک مرغ و خروس، ساکنین دیگر آن خانه هستند. می‌گوید که شوهرش بیکار است و اهل کار نیست. زندگی آنها با یارانه می‌گذرد و تازه توانسته بچه‌ها را در مدرسه ثبت‌نام کند.

نگاه هفتم، خانه‌ای زیر آب

اهالی می‌گویند هنوز هم این خانه در آب است. وارد می‌شویم. خانه دیوارهای سیمانی دارد. دو اتاق کوچک در قسمت چپ و راست حیاط وجود دارد که یکی از آنها دیوار ها و سقفش سوخته است. آب تا حدود ۱۰ سانتیمتری دیوارهای اتاق‌ها بالا آمده و آثاری از فاضلاب هم در آن دیده می‌شود که نشان از صحت حرف‌های ساکنین در مورد کانال فاضلاب و آب‌گرفتگی خانه دارد. خانه کناری هم به همین گرفتاری دچار است. سقفش چندی پیش ریخته و آن را با هر زحمتی که بوده پوشانده‌اند. کناره‌های سقف خانه تماما باز است و هنگام بارندگی مصیبت آبگرفتگی به راه می‌افتد.

نگاه هشتم، مادر و کودک در آتش

و اما راهنما هم حکایتی دارد. او سال گذشته همسر و دختر یک ساله‌اش را در حادثه آتش‌سوزی از دست داده است. خانه آنها نمونه بارز فقر بود چون حتی اجاق گازی برای آشپزی وجود نداشت و مادر خانواده روی اجاقی دست‌ساز که دور تا دور آن سنگ چیده شده و درون آن با چوب پر شده بود آشپزی می‌کرد و همزمان کودک خردسالش را هم به آغوش می‌بست.

پوشش مرسوم زنان منطقه پیراهن بلندی است که در اصطلاح به آن ماکسی می‌گویند. هنگام آشپزی آتش اجاق دست‌ساز به دامن بلند مادر می‌زند و او و کودکش را در خود می‌کشد و دختر دیگر هم تا ساعاتی با جسد مادر و خواهرش تنها مانده است. پدر خانواده که سخت درگیر هیولای اعتیاد بود، بعد از آن اتفاق به کمک و حمایت گروهی دانشجو اعتیاد را ترک کرد و اکنون به زندگی برگشته است و کار می‌کند و با وجود سختی‌های فراوان تلاش می‌کند تا دست هم‌محله‌ای‌هایش را بگیرد.

نگاهی به "حیتنک"

یکی از ساکنین محله می‌گوید که زمینی بلااستفاده دارد و مایل است آن را در اختیار مرکز بهداشت بگذارد زیرا حیتنک خانه بهداشت ندارد. همچنین مدرسه‌ای در این منطقه نیست و بچه‌ها برای تحصیل راهی طولانی و بعضا خطرناک را باید طی کنند. بعضی از دانش‌آموزان ساکن حیتنک مجبورند از عرض اتوبان اهواز - خرمشهر رد شوند آن هم با پای پیاده. مدارس این دانش‌آموزان در منطقه سیاحی یا نزدیک به بیمارستان آیت‌الله کرمی است.

این که چرا و چگونه مناطق حاشیه‌نشینی مانند حیتنک شکل گرفته‌اند، جای سوال دارد. معابر خاکی و سنگلاخ، باران، بیماری‌های انگلی و عفونی و خدمات بهداشتی دوران بارداری دغدغه ساکنین حیتنک است. مخصوصا که فرزندآوری در اینچنین مناطقی آمار بالایی دارد. شاید نام سابق این منطقه (حیتنک) همچنان مناسب‌تر از نام جدید آن (سلیم‌آباد) باشد.

ارسال به دوستان
وبگردی