عصرایران؛ فاطمه صابری- «الگیلانو یا گیلکلاسیکو» پیشنهادهای طنازانه تعدادی از طرفداران فوتبال گیلان بهجای کلمه «داربی» برای بازی تیمهای استان با یکدیگر است.
زندگی و روابط روزمره مردم رشت و انزلی با یکدیگر هم همینقدر فانتزی و با لبخندی بر لب همراه است. اما اگر بینندهای بیخبر از فضای دو شهر شمالی، بازی روز جمعه ملوان و سپیدرود را مشاهده کرده و پای برنامه ۹۰ نشسته باشد تصوری جز خشونت عریان و دشمنی ریشهدار در روابط ساکنان دو شهر همجوار گیلان نخواهد داشت.
سابقۀ بازی تیمهای گیلانی با یکدیگر و مشخصاً سپیدرود و ملوان دستکم به بیش از 40 سال میرسد. 40 سالی که مانند تمام بازیهای فوتبال هیجان، کلکل و های و هوی داشته است.
اما از قدیمیهای پرتعداد دو تیم که سوال کنید کمتر کسی به یاد دارد که در گذشته بخشی از استادیوم موقع بازی این تیمها به دیگ خروشانی از انسانهای عصبی مزاج و فحاش تبدیل میشده که با قلوه سنگ و بطریهای یخزده آب و صندلیهای شکسته بهقصد کُشت، هوادار و بازیکنان تیم مقابل و داوران را نشانه میگرفتند.
کسی در خاطر ندارد در گذشته برای توصیف حجم خشونت بازیهای دو تیم از تیترهایی مانند «السنگیلانو» استفاده شده باشد.
باید میکُشتیمتان!
4 روز از بازی ملوان و سپیدرود در مرحله یک شانزدهم نهایی جام حذفی و پیروزی سپیدرود، (تیم مهمان در ورزشگاه تختی انزلی) گذشته است اما در شبکههای اجتماعی هنوز حاشیههای این بازی داغ است و خط و نشانهای دو طرف عموما با فحاشیهای رکیک علیه هم ادامه دارد.
همان حاشیهسازان یا تفکر مدافع این پدیده که در استادیوم تختی انزلی و بیرون ورزشگاه با سنگ و چماق به تماشاگران رشتی آسیب رساندند حالا هم در شبکههای اجتماعی مینویسند که «حق تان بود و باید میکُشتیمتان!»
چرا؟ این چرا هرگز جواب نداشته و نخواهد داشت. چون ریشهای ندارد که بتوان با واکاوی و کنار زدن شاخ و برگها به آن رسید. حتی اگر قبل از بازی سپیدرود و ملوان نمایندگان دو شهر در مجلس هم رودرروی هم قرار گرفته باشند.
تمام ماجرا این است که از حدود 10 سال قبل دو سه روز مانده به بازی تیمهای رشتی و انزلیچی، چند تماشاگر عموما نوجوان و جوان که احتمالا تعداد کمی از آنها بیننده حرفهای فوتبال هستند با کری خوانیهای معمول در تمرینات و رسانهها و شبکههای اجتماعی ماجرا را کلید میزنند و در نهایت با شعارهای رکیک علیه خانواده و هویت جمعی مردمان رشت و انزلی، سنگپرانی و آسیب به جان و مال عمومی و خصوصی بر آتشِ افروخته میدمند.
البته بیخِردیها به همینجا ختم نمیشود و همین اقلیت که طبق بررسیهای محدود در میانشان افرادی با سابقهی بزهکاری و هنجارشکنی هم دیده میشود برای تنبیه یکدیگر حتما باید شیشههای اتوبوس طرفداران و بازیکنان را بشکنند و به اتومبیلهای پلاک رشت و انزلی آسیب بزنند و باران چوب و سنگ بر سر همدیگر بریزند و چند سر و دست بشکنند چرا؟ تا به بدویترین و جاهلانهترین شکل ممکن ثابت کنند که ما به شهر و تیم شهرمان تعصب داریم.
وقتی نمایش مشمئزکننده در ورزشگاه تختی محروم نداشت
هنوز آماری از خسارتهای مالی و جانی که طرفداران ملوان در بازی مقابل سپیدرود برروی دست دو شهر و مردمانش گذاشتند منتشر نشده و مانند دفعات گذشته یا منتشر نمیشود و یا با ادعای «مدیریت ماجرا» با کاهش آمار و بیاهمیت جلوه دادن از کنارش عبور میشود.
عبوری که طی یک دهه گذشته نشان داده است نهتنها موثر نیست بلکه بیریشههای این پدیده در حال تبدیل آن به یک جریان اجتماعی هنجارشکنانِ و غیرفرهنگی در دو شهر هستند.
همان جریانی که در لیگ 91-92 در بازی ملوان و داماش با هدف تحقیر مردم رشت و دامن زدن به مباحث جنسی دروغین پرچم تایلند را به ورزشگاه تختی انزلی بردند و ساعات طولانی نام زنان رشتی غایب در استادیوم را با رکیکترین فحشهای ممکن بر زبان آوردند. کسی به یاد ندارد که پس از این نمایش مشمئزکننده تعدادی از طرفداران ملوان که مسبب این ماجرا بودند از حضور در استادیوم محروم شده باشند.
بعضی از دستاندرکاران وقت باشگاه و مدیران شهر انزلی هم در مقابل چونوچراهای مردم رشت توضیح دادند که پرچم در دست تماشاگران انزلیچی پرچم کشور مولداوی برای تشویق یکی از بازیکنان خارجی ملوان بود.
در حالی که این دروغی آشکار برای پوشاندن یک رفتار سخیف و عدم برخورد بهموقع با تماشاگران و شاید ترس از برخورد با آنها بهواسطه نفوذ و محبوبیت فوتبال بین بندرنشینان بود. تماشاگرانی که میدانستند پرچم مولداوی قرمز، زرد و آبی است اما پرچمی در دست گرفته بودند که سفید، قرمز و آبی یعنی پرچم رسمی کشور تایلند بود.
اگر تصور میکنید که تعدادی از تماشاگران داماش در مقابل این توهین بیتفاوت نشستند و شعار «اَ بازی برگشت داره» را بهصورت عملی اجرایی نکردند سخت در اشتباه هستید.
چون آنها همسال 92 برای دقایقی پرچم 50 متری روسیه را روی سکوهای ورزشگاه عضدی دستبهدست کردند. بهزعم این تماشاگران هر طرفدار ملوان اگر در سالهای اخیر یکبار ورزشگاه رفته باشد متوجه میشود که کنار هم گذاشتن نام روس و انزلی چه نیشتری بر قلبشان فرو میکند.
همین بیتوجهیها و لاپوشانیها و ندیده گرفتن حاشیهسازان باعث شد تا بار دیگر در جمعهی گذشته علاوه بر فحاشیهای ممتد به بازیکنان سپیدرود و مردم رشت از سوی تعدادی از طرفداران ملوان، جان عده زیادی به خطر بیافتد و فرهنگ چند صدساله یک شهر و استان بزرگ با درگیریهای خیابانی که به جنگهای شهری شبیه بود با علامت سوالهای زیاد مواجه شود.
رشتیها در انزلی،انزلی چیها در رشت
انزلی در 35 کیلومتری رشت قرار دارد و صدها ساکن رشت هر هفته به انزلی میروند تا در ساحل دریایش قدمی بزنند و در رستورانهایش غذایی بخورند و با دوستانشان که اهل این شهرند دیداری تازه کنند و برای لحظاتی با هم کرکریهایی هم داشته باشند که دروازه اروپا به ایران انزلی بوده یا رشت! و انزلیچیها هم بگویند که مرکزیت استان گیلان حق آنها بوده و نه رشت. هرکدام شان از مشکلات دو شهر بگویند و در نهایت با شوخی و لبخند به خانههای شرجی خود بازگردند.
اگر با حاشیهسازانی که از حدود یک دهه قبل مشغول ریشه ساختن برای یک اختلاف جعلی بودند برخوردی در خور و مانند تمام استادیومهای فوتبال دنیا میشد،تماشاگران از فحاشی به حمل پرچم کشورهای بیگانه برای تحقیر مردم شهر همجوارشان روی نمیآوردند.
ادبیات ضد زن علیه زنان پیشروی گیلان
هرکدام از تماشاگران معترض دو طرف با ادبیات ضد زن در جغرافیایی که پیشروترین زنان ایران را در عرصههای اجتماعی و فرهنگی داشته است تماشای فوتبال را فراموش کرده و بر سر وجود هیچ، دشمنتراشی میکنند.
محور فحاشیهای دو طرف جنسی و اتهامات عجیب به رگ و ریشهی یکدیگر است. اما نمیدانم چند تَن از تماشاگران درباره جنگ جهانی دوم چیزی بیش از 3 -4 پاراگرافی میدانند که در کتاب تاریخ مدرسهشان خواندهاند.
رفتار این عده نشان میدهد که شاید فقط نام جنگ خونین جهانی دوم به گوششان رسیده و ابداً نمیدانند سقوط انزلی در برابر یکی از مجهزترین ارتشهای وقت دنیا اصلا نکتهای عجیب نیست.
افرادی که ظاهراً با هدف شوخی و کرکریهای فوتبالی پرچم روسیه را مقابل هواداران ملوان و بازیکنانشان 72 سال بعد از شهریور 1320 تکان دادند شاید اطلاع نداشته باشند که «ارتش بزرگ و مجهز رضاخان» همان زمان به جز شمال در شرق و جنوب ایران هم در جریان حمله ارتش متفقین به سرعتی که ارتش شوروی وارد انزلی شده بود از هم پاشید.
اصلا فرض محال آنکه در سال 1320 در انزلی تجهیزات لازم برای مقابله با ارتش بزرگ شوروی وجود داشت و این شهر نتوانست در برابر دشمن مقاومت لازم را داشته باشد مگر در طول تاریخ صدها شهر و کشور در برابر تهاجمات کشورهای دیگر شکست نخوردهاند؟ اصلا مگر در همان برهه دامنه جنگ از آستارا تا انزلی، خراسان،تبریز،کرمانشاه، همدان، قزوین و خوزستان ادامه نداشت؟
چرا راه دور برویم مگر در جنگی که صدام سه دهه پیش علیه ایران آغاز کرد ۱۳۶۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران در جنوب اشغال نشد؟
مگر مردم خرمشهر، مهران، قصر شیرین،نفت شهر و... بعد از مقاومت اولیه و تلفات زیاد انتخابی جز تسلیم داشتهاند؟
در انزلی چه چیزی بیشتر از این روی داده که تعدادی نوجوان و جوان به خود اجازه میدهند با بدترین ادبیات به زنان فرهیخته این شهر که حتی در ورزشگاه حضور ندارند توهین کنند؟
آیا رواست که بعد از جنگ 8 ساله هر جایی که مردم جنوب ایران حاضر میشوند دیگر شهروندان ایران پرچم کشور متجاوز یعنی عراق را در برابر دیدگانشان بگیرند و به آنها سرکوفت بزنند که چگونه مردمانی بودید که نتوانستید از سقوط شهر جلوگیری کنید؟
آیا چنین رویکردی عقلانی، اخلاقی و انسانی است؟ کدام یک از همین نوجوانان و جوانان ميتوانند اثبات کنند که اگر شهریور 1320 در انزلی، قزوین و یا تبریز و خراسان حضور داشتند یکتنه در برابر ارتش مهاجم مقاومت میکردند؟
نمیدانم آن تعدادی که با دستبهدست کردن پرچم روسیه و یا تایلند شوخی بدی را با هویت مردمان یک شهر انجام میدهند هرگز در کتابها، مجلات، رادیو یا تلویزیون از رنجهای سقوط رشت در برابر مهاجمان خارجی که اتفاقا روس هم بودند چیزی شنیدهاند و میدانند که قوای روسیه به دستور پتر کبیر به گیلان حمله کرد و سالیان طولانی رشت در اشغال روسها باقی بود؟ آیا همین افراد میپسندند که جملاتی مشابه درباره شهرشان از زبان انزلی چیها بیان شود؟
وصلههای ناجور بر تن رشت و انزلی
در میان بیتفاوتی متولیان امر در گیلان و فوتبال کشور ماجراها روز جمعه برای چندمین بار تکرار شد تا لکه سیاه دیگری در افکار عمومی با شنیدن نام انزلی و رشت ایجاد شود. گیلانی که شهره است به فرهنگ پیشرو، به روحیه مسالمتآمیز و خوی مهربان مردمانش.دو شهری که 90سال پیش عباس مسعودی موسس روزنامهی اطلاعات بعد از سفر به رشت و انزلی در وصف آنها نوشته بود: یقین دارم اهالی رشت و انزلی یعنی اکثریت مردمان این دو شهر از حیث تجدد و فکر ترقیخواهی قریب ۲۰ سال از ما تهرانیها جلو هستند.
استانی که با فرهنگ برترش در ایران شهره شده چون مقدمات برگزاری اولین تاتر در ایران در همین دو شهر شمال ایران فراهمشده، همینگونه است انتشار اولین روزنامه،سینما، کتابفروشی، بلدیه، نماینده در مجلس،استفاده از اتوبوس، داروخانه شبانهروزی، آسایشگاه معلولین، بانک و حتی امکان پیادهروی برای زنان!
اما حالا چند سالی است که بهجای کریهای دوستانه ورزشی روح زنان گیلانی در ورزشگاهها زخمی میشود. تماشاگران داماش و حالا سپیدرود میگویند این جنگ اولبار از سوی هواداران ملوان آغاز شد. آنها از دهه 60 میگویند و پس از آنکه بهطور مداوم از سوی تعدادی از هواداران ملوان با ادبیات تحقیر و توهینآمیز و فحاشیهای مداوم مواجه بودند.
سوالات بیپاسخ 10 ساله از مدیران سهلانگار
در پدیده هتاکی بین تماشاگران داماش- سپیدرود و ملوان چند نکته وجود دارد که باید از سوی مقامات انتظامی، فرهنگی و مدیران دو باشگاه پاسخ داده شود:
1- چرا با فحاشیهای مکرر تعدادی از هواداران ملوان در سالهای گذشته که تنها محدود به تیمهای رشتی نبود و عموما مهمانان دیگر را هم در برمیگرفت بهگونهای برخورد نشد که چند سال بعد این فحاشیها برای تعدادی از هواداران داماش و سپیدرود مانند زخم چرکین سر باز کند و درصدد مقابلهبهمثل برآیند؟
2-برای آنکه نگوییم دامنه بسیار گسترده است فرض را بر این میگذاریم که تمام 10 تا 15 هزارنفری که هنگام بازیهای ملوان در ورزشگاه پیشگاه هادیان انزلی و هنگام بازیهای تیمهای رشتی در عضدی یا سردار جنگل رشت حضور پیدا میکنند فحاش و هتاک نیستند.
سوالی که در اینجا مطرح میشود این است آیا شناسایی آن چند تماشاگر آغاز کننده این جریان حتی در ورزشگاههای غیر استاندارد ایران دشوار است؟
آنهم در شرایطی که هنگام برگزاری بازیهای دو تیم به روایت تماشاگران،حضور ماموران برقرار کننده نظم بسیار پررنگ است و گاه مشاهده شده با هدف همین برخورد بهوسیله دوربین از تماشاگران فیلم هم گرفته شده است.
حالا چرا تماشاگرانی که قوانین ابتدایی میادین ورزشی را رعایت نمیکنند از حضور در استادیوم محرم نمیشوند؟ چرا در بازی بعدی باز هم همان تماشاگران در جایگاه «تیفوسیها» فحاشی خود را آغاز میکنند تا ماجرا به حمل پرچم کشورهای دیگر در ورزشگاهها کشیده شود.
وقتی برخورد عملی با تماشاگران هتاک صورت نمیگیرد طبیعی است که تعدادی از تماشاگران هیجانزده و بیخرد دو تیم با چنین تفکری در انزلی و رشت به فکر ردیف و قافیه اشعاری رکیکتر برای حالگیری از طرف مقابل در بازی بعدی و ساخت نمادی سخیفتر برآیند.
3-اظهارنظر مدیران و کارمندان دو باشگاه هم بعد از بازیها بسیار عجیب و کاملاً فرافکنانِ است. در حالی که توهین تماشاگران به یکدیگر کاملاً آشکار است به نحوی که معمولا صداوسیما هنگام پخش بازیهای دو تیم صدای تماشاگران از استادیوم را خاموش میکند و از اتوبوس،صندلیها و سر و دستهای شکسته فیلم و عکس مخابره میشود اما آنها کاملاً اوضاع را عادی جلوه داده و عموما تیم داوری را مقصر حاشیههای ایجادشده معرفی میکند.اگر پافشاریها بیشتر شود از استادیومهای شهرهای دیگر ایران مثال میآورند و میپرسند مگر اوضاع در شهرهایی مثل تبریز و اهواز و مازندران و مشهد بهتر است؟
قطعا اوضاع در اکثر ورزشگاههای ایران ناامن و فحش محور است. اما آیا این موضوع باید به مجوزی برای تماشاگران تبدیل شود تا رفتارهایی بهمراتب بدتر داشته باشند؟
4-سوال همیشگی این است مامورانی که در مقابل در ورودی ورزشگاه قرار میگیرند و جیبهای خلقالله را برای ممانعت از ورود سنگ و مواد محترقه تفتیش میکنند چگونه وظیفه خود را انجام میدهند که قلوهسنگی بزرگ سر بازیکن سپیدرود را میشکند و باران سنگ بر سر بازیکنان و داوران فرود میآید.
اگر توجیه سیمانی بودن سکوها و در دست بازسازی بودن ورزشگاه باشد از قصور متولیان نمیکاهد. آنها با کدام منطق حاضر شدهاند در ورزشگاهی که امنیت جانی بازیکنان و تیم داوری و تماشاگران تضمین نیست بازی را برگزار کنند؟ یعنی در استان گیلان استادیوم استانداردی برای بازی وجود ندارد؟ در استانهای همجوار چگونه؟
آیا سه امتیاز یا صعود و سقوط یک تیم به مرحله بالاتر آنقدر ارزش دارد که سر بازیکنانی مانند عليرضا عزت كرامت بشکند؟ اگر سنگ چند سانتیمتر پایینتر و بالاتر برخورد کرده بود و منجر به ضربه مغزی یا نابینا شدن او میشد از دست کدام مدیر کاری برمیآمد؟
5-آیا بعد از بازی متولیان برقراری نظم از مجریان سوال کردند که چرا با لیدرهای جریان فحاشی علیه مردم رشت در استادیوم برخورد نشد تا هنگام ورود بازیکنان سپیدرود فحاشیها اوج بگیرد و هواداران ملوان با پرتاب سنگ و صندلى به هواداران سپيدرود حمله کنند؟
اگر در همان ابتدای بازی چند تماشاگر فحاش و سردمدار جریان فحاشی و خشونت از ورزشگاه خارج میشدند آیا مقابل فحاشیهای جمعی علیه مردم رشت گرفته نمیشد؟
تعداد مصدومان بازی کمتر نبود و دهها نیرو ساعتها برای تضمین امنیت نسبی تماشاگران و رسیدن شان به رشت درگیر یک جنگ خیابانی تمام عیار نمیشدند؟
فراموش نکنیم که فاصله انزلی تا رشت حدود نیم ساعت است. اما گویا متولیان برقراری نظم سالهاست پذیرفتهاند که چون بعضی از هواداران ملوان «متعصب» هستند و تحمل باخت و حضور هواداران رقیب را در انزلی ندارند پس حق دارند مسیر رفت و آمد اصلی را با سنگپرانی مسدود کنند.
در نتیجه برای حفظ جان بازیکنان و هواداران تیمهای مقابل باید ساعتها آنها را از بیراهه به سمت شهرهایشان هدایت کرد. آیا با این راهکارها هواداری که به غلط نام این رفتار غیرانسانی و غیرقانونیاش را تعصب گذاشته است بنای تکرار و گسترده کردن رفتار غیرعقلانیاش را نمینهد؟
مثلا اگر این رفتار از سوی چند فعال اجتماعی یا سیاسی در انزلی، رشت و یا هر شهر دیگر ایران انجام شود و دقایقی کوتاه شهر را برای رفت و آمد ناامن کنند بعد از برخورد گازانبری، بازداشت و صدور احکام سنگین در انتظارشان نخواهد بود؟
تماشاگران ملوان مدعیاند که حضور یکی از لیدرهای سپیدرود در ورزشگاه انزلی برخلاف مصوبه شورای تامین و با دخالت غلامعلی جعفرزاده نماینده رشت در مجلس صورت گرفت. حضوری که به گفته آنها جو را ملتهب کرد. سوال این است آیا شورای تامین چنین مصوبهای داشته است؟
اگر پاسخ مثبت است چگونه به دلیل سفارش «فردی» حتی سفارش نماینده مجلس، یک مصوبه امنیتی نادیده گرفته شده است. از این گذشته مگر حضور یک تماشاگر میتواند به مجوزی برای تماشاگران ملوان تبدیل شود که بهقصد کُشت بازیکنان، داور و تماشاگران تیم مقابل را زیر باران سنگ و فحاشی بگیرند؟
آیا این پاسخ مدنظر حسن خسته بند نماینده انزلی در مجلس بود که در جواب جعفرزاده در اینستاگرامش نوشته بود؛ «مردم انزلی خوب بلدند «پاسخ» دهند..»!
6- مدیران دو شهر برای خاتمه دادن به این درگیری کاذب چه کردهاند؟ آیا قرار است بعد از حدود یک دهه از جو ایجاد شده توسط چند تماشاگر در رشت و انزلی که با خوشبینانهترین حالت میتوان آنها را نادان فرض کرد همچنان دست روی دست بگذارند تا درگیری بین شهروندان دو شهر در زندگی روزمره نفوذ کند؟
کاش عاشقان عضویت در «کمیتههای بحران» مطلع باشند که آتش دامنهدار شدن این درگیریهای سخیف کلامی در نهایت پایههای صندلیهای مدیریتی آنها را هم به لرزه در میآورد..
امیدواریم مدیران امر در دو شهر از هیات فوتبال و صاحبان باشگاهها تا نیروی انتظامی و مدیران اجرایی مانند سالهای گذشته بهسادگی از کنار این موضوع نگذرند و از محکومیت تماشاگران حاشیهساز و این تیمها به برگزاری دیدارهای بدون تماشاگر برآشفته نشوند و علیه رئیس کمیته انضباطی بیانیه ندهند و او را اجنبیپرست نخوانند که تیمهای گیلانی به تماشاگرانی نیاز ندارند که 90 دقیقه بیتوجه به آنچه در زمین میگذرد به عزیزترین افراد بازیکنان و همچنین هویت یک شهر توهین کنند و به اموال عمومی ومردم آسیب بزنند و جان تعدادی از شهروندان این شهر را با سنگ و تیشه تهدید کنند.
"تماشاگران داماش و حالا سپیدرود میگویند این جنگ اولبار از سوی هواداران ملوان آغاز شد. آنها از دهه 60 میگویند و پس از آنکه بهطور مداوم از سوی تعدادی از هواداران ملوان با ادبیات تحقیر و توهینآمیز و فحاشیهای مداوم مواجه بودند."
به عنوان یه هوادار قدیمی ملوان، با خواندن این بخش از نوشته تان بطور قطع از اخلاق خبرنگاریتان ناامید گشتم. اصلا دهه 60 جو اینطور که نوشتید نبوده و هر کس که این اطلاعات را به شما داده عمدا و یا سهوا به غلط بوده!