عصرایران؛ هومان دوراندیش - هربرت مارکوزه، فیلسوف آلمانی و از اعضای اصلی مکتب فرانکفورت، در گفتوگوی مشهورش با برایان مگی، پژوهشگر حوزۀ اندیشه، به نکتهای رادیکال و مهم دربارۀ نسبت زنان با سیاست و فرهنگ و تأثیر آن در جامعه اشاره میکند.
مارکوزه در این گفتوگوی مشهور گفته است: «به نظر من، باید بیش از پیش به نهضت آزادی زنان توجه کرد. من امروز در نهضت آزادی زنان استعداد بسیار نیرومندی میبینم. تا امروز هر سلطهای در تاریخ ثبتشدۀ بشر سلطۀ پدرسالاری بوده است؛ بنابراین اگر زنده ماندیم و نه تنها شاهد برابری زنان در پیشگاه قانون، بلکه شاهد استقرار صفات اختصاصاً زنانه – مثلاً عدم خشونت و ظرفیت عاطفی و پذیرندگی – در جامعه بودیم، این امر حقیقتاً مبدأ جامعهای از لحاظ کیفی متفاوت خواهد بود یا میتواند باشد؛ یعنی نقطۀ مقابل سلطۀ خشن و وحشیانۀ مردانه. البته من کاملاً آگاهم که این صفاتِ اختصاصاً زنانه محصول شرایط اجتماعی است ولی به هر حال وجود دارند. بنابراین، دلیلی نیست که ما این ضعف را به قوت و این "طبیعت ثانوی" را به نیروی اجتماعی بدل نکنیم.»
جان کلام مارکوزه این است که غلبۀ "زنانگی" بر "مردانگی" در جامعه، مبنای شکلگیری جامعهای ملایمتر خواهد بود؛ جامعهای که فضائلی چون "پذیرندگی" و "اخلاق مراقبت" در اعضای آن بیشتر است. برخی از فیلسوفان اخلاق و نیز حقوقدانان و فمینیستها گفتهاند که یکی از تفاوتهای اصلی زن و مرد، دست کم تا این مرحله از تاریخ بشر، این بوده که مردان بیشتر دغدغۀ "عدالت" دارند و زنان بیشتر دغدغۀ "مراقبت." اکثریت قریب به اتفاق جامعهشناسان سیاسی هم گفتهاند که "سازگاری" یکی از لوازم تحقق دموکراسی و فرهنگ دموکراتیک در جوامع گوناگون است. مادامی که در بحث از "زمینههای فرهنگی دموکراسی" هستیم، نمیتوانیم صرفاً بر قانونگذاری و اصلاح ساختارهای قانونی تاکید کنیم و خلق و خوی مردم و "مزاج فرهنگی" جامعه را نادیده بگیریم. ظرفیت عاطفی و پذیرندگی، ویژگیهایی که مارکوزه بر آنها انگشت تأکید مینهد، نقش مهمی در سازگاری افراد دارند.
در بین جامعهشناسان سیاسی ایرانی نیز، دکتر حسین بشیریه به این نکته اشاره کرده است که "سازگاری" در فرهنگ سیاسی ایرانیان صفتی با بار معنایی منفی است؛ و مادامی که چنین باشد، شرایط فرهنگی لازم برای تحقق جامعهای دموکراتیک در ایران وجود ندارد. مارکوزه هم اگرچه دغدغۀ دموکراسی داشت، ولی بحثش فراتر از گذار به دموکراسی بود. او در جامعهای دموکراتیک زندگی میکرد اما به تجربه و تأمل دریافته بود که دموکراسی هم نیازمند "زنانهتر شدن" است.
نیچه و فروید که جزو ارکان فرهنگ و اندیشۀ تمدن جدید غرب بودهاند، هر دو صریحاً مدافع مردسالاری بودند. یعنی دموکراسی غربی هم از دل تاریخ و فرهنگی عمیقاً مردسالارانه برآمده بود. بنابراین، این تشخیص مارکوزه که جوامع غربی هم نیازمند زنانهتر شدن هستند، تشخیص صائبی بود. صرف افزایش حقوق زنان با مصوبات قانونیِ پارلمانهای کشورهای غربی، چارۀ خشونتزدایی و سلطهجوییِ مردانۀ حاکم بر جوامع غربی نبود. وقتی که جوامع دموکراتیک اروپای غربی، حتی جوامع کمنظیر شمال اروپا، نیازمند مردسالاریزدایی از فرهنگ عمومیشان هستند، قطعاً جوامع شرقی-خاورمیانهایِ تا بن دندان مردسالار، از این حیث به جدّ و جهد بیشتری نیاز دارند.
دغدغۀ هربرت مارکوزه دربارۀ استقرار صفات زنانه در "جامعه"، میتواند و باید دامنگیر "دولت" (به معنای کل نظام سیاسی یک کشور) هم بشود؛ هر چند که احتمالاً مارکوزه در گفتار فوق، جامعه را نه در برابر دولت بلکه به عنوان بستری که دولت در آن شکل میگیرد به کار برده است. زنانهتر شدن سیاست یا استقرار صفات زنانه در عرصۀ سیاسی، قطعاً از خشونت رایج در فضای سیاسی میکاهد. همۀ ما بارها صحنههای کتککاری را در پارلمانهای کشورهای گوناگون دیدهایم. نمایندگانی که صحن مجلس را با رینگ بوکس اشتباه میگیرند و مشغول زد و خورد میشوند، مرد هستند یا زن؟ من که شخصاً در هیچ یک از این صحنههای زد و خورد، هیچ دو زنی را مشغول کتککاری ندیدهام. بعید است شما هم چنین صحنهای را دیده باشید.
غالباً و بلکه همواره نمایندگان مرد، برای حل و فصل مسائل سیاسی، کارشان به زد و خورد فیزیکی میکشد. همچنین در مناظرههای سیاسی و گاه اقتصادی مهمی که در شبکههای تلویزیونی اطراف و اکناف عالم برگزار میشود، گاهی که طرفین مناظره کارشان به درگیری فیزیکی میرسد، ما شاهد زد و خورد دو مرد هستیم نه دو زن. و یا در حملات گروههای فشار به میتینگهای سیاسی، اعضای گروه فشار مردانی هستند که نقش بزنبهادر این یا آن جریان سیاسی را ایفا میکنند. در 25 سال گذشته که بارها شاهد تاختوتاز گروههای فشار در کشور خودمان بودهایم، همیشه مردانی که دغدغههای سیاسی داشتهاند، نقش گروه فشار را بازی کردهاند. حتی اگر زنان هم گاهی عقبۀ گروه فشار بوده باشند، وظیفۀ خشونت فیزیکی بر عهدۀ آنان نبوده است. ممکن است گفته شود که زنان جسم ضعیفتری دارند و طبیعتاً مناسب ایفای چنین نقشی نیستند؛ ولی این دقیقاً همان ضعفی است که مارکوزه بشر کنونی را به استفادۀ سیاسی و فرهنگی مثبت از آن تشویق میکند: « دلیلی نیست که ما این ضعف را به قوت بدل نکنیم.» یعنی در اینجا ضعف جسمانی به قوت سیاسی و فرهنگی منتهی میشود.
چند سال پیش که دکتر عبدالکریم سروش در یکی از سخنرانیهایش از "فضیلت ناتوانی" دفاع کرد، در واقع بر همین نکته پای فشرد که ناتوانیِ فردی و جمعیِ ما گاه به سود خود ماست. ما مسلمین تا اواخر قرن بیستم از ساختن بمب اتمی ناتوان بودیم، ولی چه بهتر که مبتلا بودیم به این ناتوانی، و در معرض وسوسۀ استفاده از چنین سلاحی قرار نداشتیم. زنان هم از مشت زدن به سر و صورت یکدیگر و یا حتی از فحاشی به همدیگر در پارلمانها ناتوانند؛ ولی چه خوب بود که مردان هم مبتلا بودند به این ناتوانی. که در این صورت در فضای سیاسی، "ملایمت" و "پذیرندگی" به مراتب افزایش و خشونت فیزیکی و کلامی عمیقاً کاهش مییافت. در همین مجلس شورای اسلامی خودمان، خشونت کلامی تقریباً همیشه محصول سیاستورزی نمایندگان مرد بوده نه نمایندگان زن. خشونت فیزیکی هم، که در چند دهۀ اخیر چند بار در صحن مجلس بوقوع پیوسته، کار نمایندگان مرد بوده است. در مناظرههای انتخابات ریاست جمهوری در طول یک دهۀ اخیر، جای خالی زنانِ کاندیدا، راهگشای تاختوتاز کلامیِ خشن مردان بوده است. در استادیوم آزادی و سایر ورزشگاههای کشور نیز در چند دهۀ اخیر، جای خالی زنانِ تماشاگر، این امکان را به مردان تماشاگر داده است که فرصت فوتبال دیدن را دستودهانبسته سپری نکنند و به وقت مقتضی، هر چه از دهانشان درمیآید نثار بازیکن و مربی و داور کنند و از نارنجکاندازی و سنگپرانی هم هیچ کم نگذارند.
خشونت و ناپذیرندگی مردانهای که در عرصههای سیاسی و فرهنگی جامعۀ ایران و بسیاری از جوامع دیگر حاکم است، لزوم زنانهتر شدن فرهنگ و سیاست را به ما یادآوری میکند. که در این صورت، زندگی ما در عرصۀ عمومی نه فقط دموکراتیکتر که اومانیستیتر یا – بهتر است بگوییم – انساننوازانهتر خواهد شد؛ چراکه "اخلاق مراقبت" در زنان غالباً بیشتر از مردان است و "انساننوازی" و "رعایت" و "مراقبت" نسبتی عمیق با یکدیگر دارند. و اگر چنین شود، میتوانیم شاملووار بگوییم «که ما/ -من و تو-/ انسان را/ رعایت کردهایم.»
هرجا اسم زن و زنانه هست نام عصر ايران ميدرخشد به به چه تعبير زيبايي ...
مردم ما داغ کم ندیده اند با این مطالب ما را آزرده خاطرتر ننُـــمایید لطفا
خ خ خ
پس حتما باید نتیجه بگیریم که:
زنانهتر شدن سیاست یا استقرار صفات زنانه در عرصۀ سیاسی، قطعاً بر «لطافت» رایج در فضای سیاسی «می افزاید»
هر کس هم نمی داند که اینها دنبال چه هستند خود حدیث مفصل بخواند از این مجمل ...
چه اصراری دارید با این کلمات بزک شده و وام گرفته از زمین و آسمان ، زن ها رو هل بدید وسط سیلاب هایی که تهش جز از دست دادن توانایی ایفای نقش های طبیعی و خدادادی ،چیزی براشون نداره؟؟ لطفا" چیزهای غیر واقعی رو به عنوان دغدغه اصلی تو ذهن زن ها و دخترهای بیچاره فرو نکنید.