عصرایران؛ رضا کدخدازاده - «50 درصد کودکان بازمانده از تحصیل کشور، متعلق به استان سیستان و بلوچستان است». این آماری است که مدیرکل آموزش و پرورش سیستان و بلوچستان در مورد وضعیت بازماندگان از تحصیل در کشور به خبرگزاری ایسنا داده است. اولین چیزی که با شنیدن این خبر به خودم گفتم این بود که اگر گزاره «همه جای ایران سرای من است» برایم صرفاً یک شعار میهندوستانه نباشد و ایمان واقعی به آن داشته باشم، با شنیدن این خبر میبایستی دق کنم!
به راستی اگر بخواهیم خبر فوق را در یک کلمه تفسیر کنیم هیچ واژهای نمیتوان گفت جز «فاجعه»! فاجعه فقط سیل و زلزله و جنگ نیست. فاجعه گاهی همین آمار وحشتناکی است که اعلام میشود و لابلای اخبار «قانون بازنشستگی» و «اعتراضات جلیقه زردهای فرانسه» و «خاشقچی» و ماجراهای «اف.ای.تی.اف و سی.اف.تی» و «استیضاح ظریف» و «آقا بالاسر نخواستیم، یار بیسفر نخواستیم» جناب نایبرئیس مجلس آن هم بعد از سالها آقا بالاسر بودنش و ... گُم میشود! اما واقعیت این است که فاجعه در جنوب شرقی کشور از آنچه فکر میکنیم به ما نزدیکتر شده است. به قول «محمد بلوچزهی» بخشدار مرکزی نیکشهر سیستان و بلوچستان فاجعه فقط سیل و زلزله نیست؛ «هشت ماه از سال گذشت علیرغم امیدواریها بارندگی در سیستان و بلوچستان صورت نگرفت. فراموش نکنیم تلفات و آسیبهای خشکسالی تدریجیست و بسیار بالاتر از سیل و زلزله اما توجهات و حساسیتهای پیرامون آن کمتر. تعجب نکنیم فردا روز اگر بر اثر تشنگی، تلفات داشته باشم. امیدواریم این هشدار جدی گرفته شود.»
بر آسمان که اختیار چندانی نداریم و تنها میتوانیم دست دعا به سوی پرودگار دراز کنیم و از او بخواهیم که باران رحمتش را بر سر مردمان سختکوش این استان تاریخساز ایران عزیز ببارد؛ اما آیا در زمین هم باید دستمان را رو به آسمان بلند کنیم تا معجزهای شود؟! پس این همه مسئول «نشسته» و «بازننشسته» که برای خدمت به جایجای این سرزمین حسابهای بانکیشان را با عنوان کتاب مرحوم شریعتی «یک، جلوش تا بینهایت صفرها» مزین میکنند، چه وظیفهای دارند؟! نکند آنها هم با یک دست میز و صندلی را چسبیده و دست دیگر را برای معجزه به سمت آسمان دراز کردهاند؟!
آنهایی که میتوانند و باید برای رسیدگی به این وضعیت اسفناک سیستان و بلوچستان عزیز کاری انجام دهند؛ اما نمیدهند، شب راحت سر بر بالین میگذارند؟! البته این انتقادهای تند و تیز به معنای نادیده گرفتن تلاشهایی که برای رفع محرومیت از این استان پهناور کشور انجام شده، نیست.
مثلاً از جمعیت 143 هزار نفری کودکان بازمانده از تحصیل که در 31 استان ایران شناسایی و مشغول به تحصیل شدند، بیشاز 80 درصد آن یعنی معادل 120 هزار نفر متعلق به سیستان و بلوچستان بوده است که این اتفاق شایسته تقدیر است. اما باید بپذیریم که این تلاشها به هیچ وجه کافی نبوده است. چرا که اگر کافی بود، در حال حاضر 50 درصد جمعیت 142 هزار نفریِ بازماندگان از تحصیل، متعلق به سیستان و بلوچستان نبود.
با توجه به مرزی بودن سیستان و بلوچستان ایده آل این است که این آمار به صفر برسد اما به دلیل گرفتاریهای کشور شاید به صفر رسیدن این آمار دور از انتظار باشد. اما دست کم میتوان انتظار داشت تا با یک کار جهادی این آمار، متناسب با وسعت و جمعیت این استان شود؛ یعنی چیزی در حدود 11 درصد بر اساس وسعت و حدود 4 درصد بر اساس نسبت جمعیت استان به کشور. در واقع لبّمطلب این است که بر اساس گزاره نه چندان نیکوی «ظلم بالسویه، همان عدل است»، محرومیتزدایی از سیستان و بلوچستان در صدر رسیدگی به استانهای محروم کشور قرار گیرد!
از بس که «آن مرد» با شعار «عدالتورزی» این امر را در سپهر سیاسی-اجتماعی کشور به یک بحث مبتذل تبدیل کرد و خروجی آن شعارها افزایش فاصله طبقاتی و ظهور پدیدههایی به نام «ب.ز» و «م.خ» و ... شد که آدم جرات نمیکند از این امر ضرور برای کشور سخن بگوید! اما فارغ از این شعار دادنها باید از مسئولان کشور درخواست کرد که بحث عدالت را به ویژه در مناطق مرزی کشور جدیتر بگیرند.
مدتهاست سعی کردهام در آخر مطالبی که در نقد مشکلات کشور مینویسم راهکاری هم ارائه بدهم که کلامم، صرفاً یک غُر زدن معمول نباشد! اما در این مورد خاص، به جای راهکار دادن، ترجیحم این است که هشداری دهم که از هر راهکاری مثمر ثمرتر واقع شود: از آنجایی که شوربختانه در کشور ما، تا زمانی که معضلات جنبه امنیتی پیدا نکنند، در حل آن تعجیل نمیشود، باید خدمت مسئولان محترم کشور عرض شود که آمار 50 درصدی بازمانده از تحصیل در سیستان و بلوچستان یک معظل بالقوه امنیتی است که دیر یا زود میتواند بالفعل شود. این را فقط نگارنده این سطور نمیگوید، بلکه «علیم یارمحمدی» نماینده مردم زاهدان در مجلس شورای اسلامی میگوید: «گروههای معاند و تروریستی در کمین بازماندگان از تحصیل هستند. لطمات و هزینههایی که افراد بیسواد برای منطقه داشتند به هیچ عنوان در افراد تحصیل کرده سراغ نداریم و در بررسیها مشخص شده که جذب شدهها در گروهکهای تروریستی اغلب از افراد کم سواد و بیسواد هستند.»
آقایان مسئول! بازماندن از تحصیل برای «کودکان امروز»، یعنی «جوانان فردا»یی که با تاریخ و فرهنگ این سرزمین آشنایی ندارند تا شاید مثل دیگران، دلبسته به کشور خویش شوند و مشکلات و گرفتاریهای متحمل شده را به خاطرش تحمل کنند.
راستی، آن سوی مرزهای سیستان و بلوچستان، امروز هیچ جذابیتی برای هموطنان ما در این سوی مرز ندارد؛ فردا هم آیا همین وضعیت باقی خواهد ماند؟! پس امروز در مبارزه با بیسوادی کوشا باشیم تا مجبور نباشیم فردا را صرف مبارزه با واگرایی کنیم...!