۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۰:۳۷
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۹۸۹۴
تاریخ انتشار: ۰۸:۳۴ - ۲۹-۰۱-۱۳۸۸
کد ۶۹۸۹۴
انتشار: ۰۸:۳۴ - ۲۹-۰۱-۱۳۸۸

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.



جمهوري اسلامي

«ارتش ايمان»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛بيست و نهم فروردين ماه هر سال براساس يك سنت ارزشمند تاريخي كه ريشه آن به دوران رهبري امام خميني مي رسد « روز ارتش » نام گرفته و فرصتي طلائي براي مروري بر كارنامه پرافتخار ارتش جمهوري اسلامي ايران پديد آورده كه بايستي آنرا روز تجديد پيمان با پيشتازان جبهه حق دانست .

آنچه اين روز بزرگ را در تاريخ معاصر كشور شاخص مي كند يادآوري اين نكته است كه معاندين و منافقين طرحهاي شيطنت آميزي براي « انحلال ارتش » داشتند و مامور اجراي برنامه هاي خطرناكي بودند كه به لطف خدا و با هوشياري امام خميني و با پشتيباني ملت همه آن برنامه ها و توطئه ها نقش برآب شد.

سعي بر اين بود كه ارتشي را كه به ملت پيوسته بود و از لوث وجود رژيم ستم شاهي پاك شده بود همچنان ارتش طاغوتي معرفي كنند و زمينه هاي ذهني براي « انحلال ارتش » را فراهم سازند و از اين طريق نظام نوپاي جمهوري اسلامي را در برابر دشمنان داخلي و خارجي بدون حفاظ نمايند و كشور را از بازوي نظامي آن محروم سازند. درست در همين موقعيت حساس بود كه امام خميني هوشيارانه وارد عمل شدند و جايگاه ارتش پيوسته به ملت را به افكار عمومي شناساندند.

توطئه ها در طول اين دوران 30 ساله فراوان بوده اند كه نيازي به تكرار آنها نيست ولي ياد و خاطره عزيزاني كه نه تنها موجبات افتخار ارتش را فراهم ساختند كه حتي اين ملت قدرشناس را هم با رشادتهاي خود به وجود آوردند براي هميشه به عنوان يك خاطره به يادماندني و جاودانه در صفحات زرين تاريخ كشور ثبت و ضبط خواهد شد.

ارتش ما از اين چهره هاي پرفروغ و جاودانه در هر يك از نيروهايش كم نداشته است . شهيدان قهرماني همچون صياد شيرازي فلاحي فكوري نامجو شيرودي بابائي قرني كشوري و هزاران چهره نامداري كه بعضا رشادتهاي آنها حتي براي نزديكانشان هم به درستي و بطور كامل بازگو نشده و به لحاظ حساسيت هاي اطلاعاتي ـ امنيتي براي هميشه در صفحات نوشته هاي سري ـ بكلي سري و يا حتي در سينه ها محفوظ مانده و خواهد ماند.

كيست كه بتواند رشادتهاي دلاوران ما در صفحات جنگي در عمق خاك دشمن را به درستي و به كمال بازگو كند و مطمئن باشد كه تمامي گفتني هاو ناگفته ها را به تصوير كشيده است ماشين جنگي دشمن شرور و كينه توز را همين دلاورمردان ارتش و سپاه و بسيج زمين گير كردند و سپس اشغالگران را به زانو در آوردند و شهد پيروزي را در كام ملت ريختند.

افتخار بزرگ ارتش جمهوري اسلامي به تجهيزات و جنگ افزارها نيست كه حتي در اين زمينه هم نيروهاي زبده و دلاور ارتش جمهوري اسلامي به لطف خدا و به بركت هوشمندي و ابتكار عمل و خلاقيت خود توانسته اند طيف وسيعي از سلاحهاي پيشرفته را « بومي سازي » كنند و موجبات اعتماد به نفس ملت و نيروهاي مسلحش را به ارمغان آورند. اما آنچه كه بيش از اسلحه و مهمات در يك ارتش اهميت دارد اعتقادات نيرومند اراده هاي قوي و پشتوانه هاي معنوي ارزشمندي است كه چرائي و چگونگي پاسداري از حريم كشور و استقامت در برابر دشمن و هوشياري در برابر توطئه ها و تحولات را تعيين مي كند و رمز پيروزي و موفقيت در راه حفظ اصول و آرمانها به حساب مي آيد.

اكنون كه بيش از 21 سال از پايان جنگ تحميلي مي گذرد بهتر مي توان دريافت كه در صحنه روياروئي حق و باطل اين برتري سلاح و جنگ افزارها نيست كه سرنوشت جنگ را در جبهه و پشت جبهه تعيين مي كند. حتي اين شگردهاي جنگي براي تحميل شرايط برطرف مقابل نيست كه تعيين كننده است بلكه اين اراده و ايمان و معنويت برخاسته از حقانيت است كه رمز و راز پيروزي به حساب مي آيد.

امام خميني بارها در وصف جنگ تحميلي فرمودند تمامي كفر در برابر تمامي ايمان و تمامي اسلام ايستاده است . در واقع تمامي قدرتهاي شرق و غرب در جبهه صدام به ياري سردارنگون بخت قادسيه شتافته بودند و از حمايتش حتي براي لحظه اي هم كوتاهي نكردند. صدام نيز هر آنچه در چنته داشت به ميدان آورده بود و از هيچ جنايت و شرارتي فروگذار نمي كرد. جنگ شهرها بمبارانهاي شيميائي بمباران مناطق مسكوني و حتي حمله به بيمارستانها و مدارس و هدف قرار دادن پناهگاهها بهمراه تلاش براي تخريب پالايشگاهها پايانه هاي نفتي جنگ نفتكش ها و بمباران ايستگاههاي پمپاژ نفت و خطوط لوله انتقال نفت همه و همه براي به زانو در آوردن ملتي صورت مي گرفت كه تنها جرمش احياي اسلام در عصر حاكميت كفر و الحاد بود و صرفا بخاطر تلاش براي اعتلاي كلمه حق بايستي آنچنان هدف قرار مي گرفت كه باعث عبرت ديگران مي شد!

و مگر فراموش كرده ايم كه « كاسپارواينبرگر » وزير جنگ وقت آمريكا با سفر به خليج فارس و نظارت بر انهدام كشتي « ايران اجر » خواستار خشكاندن ريشه هاي ملت ايران شده بود و مگر فراموش كرده ايم كه صدام وعده فتح 3 روزه تهران را مي داد و مگر يادمان رفته كه منافقين براي يكسره كردن كار انقلاب و نظام مقدس جمهوري اسلامي با صدام هم پيمان شده بودند بايد پرسيد كه امروزه صدام كجاست و منافقين در چه وضعيتي هستند ياران و ياوران انقلاب و نظام را در يكطرف مي بينيم كه از اين چنين عزت و اعتباري برخوردارند و در عوض بعثي هاي شرور و حاميان آنها را مي بينيم كه به خاك ذلت نشسته اند و در كشورشان اعلام مي شود كه اجازه احياي شبكه جهنمي بعثي ها را نخواهند داد. جبهه منطقه اي حمايت از صدام را مي بينيم كه دچار انفعال و سردرگمي شده اند و از اين واقعيت در عذابند كه چرا ايران اسلامي و آرمانهاي امام خميني (ره ) در دنياي امروز اين چنين محبوب و دلنشين و پرطرفدار شده است چرا بر عزت و اعتبار و اقتدار ايران روزبروز افزوده مي شود و چرا جبهه طرفداران ديروز صدام امروزه مرتبا در دور و تسلسل باطل گرفتار و سرگردان شده اند اين سنت الهي است كه ياران و ياوران جهبه حق را ياري مي رساند و باعث اعتلاي كلمه حق مي شود. و در واقع اگر سرنوشت آن استقامت جانانه ملت به چيزي غير از اين منتهي مي شد جاي تعجب مي بود. البته نبايد هرگز مغرور شويم و آنچه رخ داده را به حساب خود بگذاريم كه اين عين سقوط و گام نخست براي انحراف است . روز ارتش روز افتخار تمامي دلاوراني است كه با تكيه بر ايمان قدم در راه ياري اسلام و انقلاب و كشور نهادند و برعهد و تصميم خود استوار ماندند.

جام جم

«روز جاودانه شدن رشادت‌ها»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي جام جم به قلم فاطمه اميري است كه در آن مي‌خوانيد؛بيست‌و نهم فروردين‌ماه، مصادف با روز ارتش جمهوري اسلامي و بزرگداشت حماسه‌‌آفريني دلاورمرداني است كه با قهرماني، نام خود را در راه وطن جاودانه ساختند.
همصدايي و همدلي با امت در براندازي رژيم ستمشاهي و ستيز بي‌امان با دشمنان داخلي و خارجي باعث شد امام خميني(ره)‌ بيست‌و نهم فروردين را روز ارتش نامگذاري فرمايند.

بر مبناي اصل 143 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران وظيفه ارتش پاسداري از استقلال و تماميت ارضي و نظامي كشور تعيين شده است و اين نيز بر مبناي اين اصل تاكنون نشان داده كه در انجام ماموريت قانوني خود از هيچ فداكاري دريغ نداشته است.

براساس آنچه اقتدار نظام در سايه اقتدار سياسي و اقتدار سياسي نيز در گرو آمادگي و توانمندي نيروهاي نظامي حاصل مي‌شود، ثبات و صلح پايدار نيز با توانمندي ارتش در صيانت از مرزهاي زميني، هوايي و دريايي و حضور مستمر و موثر اين نيروها، تاكنون كشور را به اهداف تبيين شده‌ نزديك كرده است.

حضور ارتش قدرتمند در 8 سال جنگ تحميلي و نمايش اقتدار طي اين دوران با تقديم شهدا، جانبازان، آزادگان و ايثارگران و هدايت سرداران و رادمرداني كه نام خود را بر تاريخ كشور ماندگار كردند، امنيت را ارمغاني جاودانه براي ميهن اسلامي ما گرداند.امروز قدرت ارتش جمهوري اسلامي ايران افزايش قدرت بازدارندگي نظام را موجب شده و فكر تعدي هر دشمني را به كشور منتفي كرده است.حضور جوانان در اين نيرو با تكيه بر هوش و استعداد ايراني، نتايج مثبتي را در زمينه‌هاي متعدد، بخصوص سامانه‌هاي ارتباطي و كنترل مخابراتي، سامانه‌هاي موشكي، انواع نفربرهاي زرهي، سلاح‌هاي ابتكاري سبك و سنگين، طراحي و ساخت ناوچه‌ها و ناوشكن ها و زيردريايي‌ها و صدپروژه خودكفايي با كمك دانشگاه‌ها و مراكز علمي و صنعتي كشور داشته است.

مشاركت جدي در تامين امنيتي عمومي كشور در مقاطع مختلف سرنوشت‌ساز، تلاش بي‌شائبه  در برقراري امنيت مرزهاي شرقي و جنوب‌شرقي كشور در مقابله با اشرار مسلح، مشاركت در طرح‌هاي عمراني و سازندگي بخصوص راهسازي، شبكه‌هاي آبرساني، گازرساني و راه آن از تلاش‌هاي ديگر نيروي ارزشمند ارتش در خدمت‌رساني به مردم است.

حضور نيروهاي جان بر كف در بخش نيروي زميني ارتش نيز باعث شده افتخارات و دلاوري‌هاي بي‌شماري در اين نيرو به جاي گذاشته شود و همچون گوهر درخشان در تاريخ حماسه‌سازي‌هاي ملت مقاوم ايران ثبت شود. روز ارتش جمهوري اسلامي، بزرگداشت رادمرداني است كه دفاع، اقتدار  و امنيت را سرلوحه خود قرار داده‌اند و اين شعار در طول تاريخ نشان از آن داشته كه كمترين رشادت آنها در راه وطن، تقديم<جان» بوده است.

اعتماد

«مگر انتخابات است؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي اعتماد به قلم جعفر گلابي است كه در آن مي‌خوانيد؛شايد اگر يک صاحب نظر خارجي اين روزها سري به کشور ما بزند و گاهي تلويزيون را روشن کند باورش نشود که کمتر از دو ماه ديگر در ايران انتخابات رياست جمهوري برگزار مي شود و بسياري از شئون جامعه و زندگي روزمره مردم تحت تاثير اين انتخابات قرار مي گيرد.راديو و تلويزيون به عنوان بزرگ ترين رسانه کشور کمترين تلاشي در جهت انتخاباتي کردن فضا از خود بروز نمي دهند و تريبون هاي رسمي هم که دستي در کار آرايش اذهان مردم دارند بي علاقگي خاصي به اين موضوع سرنوشت ساز نشان مي دهند. جالب اينکه مي دانيم همين صدا و سيماي محترم و همين تريبون هاي پرصدا يکي دو هفته مانده به انتخابات چنان به تبليغ شرکت مردم مي پردازند و چنان در لزوم اين شرکت داد سخن مي دهند که گويي در عالم تکوين و هستي ناسوت هيچ حادثه يي مهم تر از انتخابات ايران نيست و عالم و آدم به آن چشم دوخته اند و شرکت ايرانيان در آن اوجب واجبات و افضل از نماز و... است. آن تبليغ لاحق و اين سردي حاضر قابل جمع نيستند مگر اينکه گردانندگان امور چندان طرفدار مطالعه مردم و دقت و پيش آگاهي آنها نباشند و به تصويري از انتخابات قناعت داشته باشند.اگر واقعاً خواهان تفکر مردم و انتخابات ناشي از بينش آنها هستيم چاره يي نيست جز اينکه نه تنها از اکنون که حداقل از هفته ها پيش بحث ها و جلسات و مناظره ها و گفت وگوها و ميزگردها و اخبار انتخاباتي در سطح وسيعي خصوصاً از صدا و سيما منتشر شود و مردم کوچه و بازار اول توجه شان به موضوع جلب شود و دوم امکان امعان نظر و مطالعه برنامه ها و روش هاي مختلف را پيدا کنند.اصلاً لازم نيست براي چنين مهمي در حال حاضر خود نامزدهاي انتخاباتي به صدا و سيما دعوت شوند تا مسوولان عذر بياورند که هنوز ثبت نامي صورت نگرفته و شوراي نگهبان صلاحيت ها را بررسي نکرده است.

بحث بر سر روش هاي گوناگون مديريت کشور است، بحث آنجا است که کارشناسان مختلف مي توانند براي مردم شرح دهند که در اقتصاد روش هاي کنترل تورم چيست؟ اقتصاد ملي کدام است و اقتصاد حمايتي چه صيغه يي است؟ فرق ديپلماسي تهاجمي و تشنج زدايي در سياست خارجي چيست؟ بودن يا نبودن گشت ارشاد چه فوايد و چه مضراتي دارد و هزار مساله ديگر که اختلاف در آن است و با انتخاب يک رئيس جمهور مردم به طرفين يکي از اين بحث ها راي خواهند داد و بايد آگاهانه راي و تمايل خود را ابراز کنند.آيا پس از سال ها و برگزاري انتخابات مختلف هنوز وقت آن نرسيده است در جريان يک رويداد مهم سياسي اجتماعي مردم ما از کليات عبور کنند؛ چهره ها، لبخندها، مظلوميت ها، اقتدارها، کانديداها و احساس خويش را تنها بخشي از اجزاي تصميم گيري خود قرار دهند و به عمق برنامه ها نفوذ کنند؟ آيا نمي دانيم تنها بر اثر آگاهي مردم از نوع انتخابات خود است که حرکت اجتماعي شکلي هماهنگ و کارآمد به خود مي گيرد؟ اگر مطابق ادعاي اصولگرايان مردم مشتاق آنان هستند و در چند انتخابات اخير اقبال خويش را به اصولگرايي نشان داده اند و اين معنا هنوز جاري و ساري است، بگذاريد مردم با آگاهي همچنان بر انتخابات خود بمانند و با همين آگاهي فرداي انتخابات از يمين و يسار کمک کار دولت باشند.

آيا هنوز مثل آن آيت الله مرحوم (که البته بعدها در برخي از نظرات سياسي تغيير جهت داد) معتقديم مردم چون به بازار مي روند و يک گزينه را جلوي خود مي بينند همان را مي خرند؟اگر شما گزينه اصولگرايي را جلوي پاي مردم بگذاريد و از قضا و از روي ناچاري مردم آن را انتخاب کردند در آن صورت وقتي مشاهده کردند اين روش کارآمدي ندارد و مقرون با موفقيت نيست، چه احوالي متوجه شان خواهد شد و چه معامله يي با روندهاي اصولگرايي خواهند کرد؟طبيعي است مردم مجبورند چوب لاي چرخ کارها بگذارند و مردم مختار از دل و جان چرخش چرخ دولت را تسهيل کنند.مردم بايد فرداي خود را انتخاب کنند و مثلاً اگر قرار است در دنيا فقط دوست چند کشور امريکاي لاتين باشيم از آن اعراض نکنند و در دل غبطه رابطه با کشورهاي بزرگ و غيراستعماري را نخورند.

اگر شرايط عمومي اقتصاد جهاني به سوي لزوم رياضت اقتصادي پيش مي رود، بگذاريم مردم کاملاً بدانند پول نفت روي سفره شان نخواهد آمد و تازه يک خورش از آن کم مي شود. اصولگرايان پاسخ دهند چرا در زمان نفت 140 دلاري سفر ه شان رنگين نشد و يکدستي همه ارکان حکومت باعث نشد اوضاع بسامان و مطلوب خيال آنها را در انتخابات کاملاً راحت کند و رفاه ايجادشده براي مردم رقباي اصلاح طلب را به زانو درنياورد. يعني مردم با بينش و آگاهي راضي مي شوند و نبايد از دانش آنها ترسيد.به نظر مي رسد هنوز اهميت آگاهي مردم از جزييات و کليات و برکات بي شمار آن به اثبات نرسيده است چرا که اگر اين معنا محقق شده بود هرگز در آستانه انتخابات فضايي تا اين حد سرد و بي روح و بي معنا حاکم نمي شد.اگر مردم با فرصت کافي به درستي بدانند گزينه هاي پيش روي آنها چه خصوصياتي دارند و عملکرد احتمالي آنها چه خواهد بود، مسووليت ابراز تمايل به يکي از آنها را مي پذيرند و همين احساس مسووليت بسياري از معضلات موجود را برطرف خواهد ساخت. متاسفانه بايد بگوييم به دلايل متعدد و بروز برخي از عملکردهاي متفاوت و متضاد با شعارها، برخي از مردم در انتخابات از يک عمل سياسي باز و مسوولانه و يکدلانه اجتناب مي کنند و به تکلف دچارشده به نيت خواني و انگيزه داني مي پردازند و از «الفي» که يک کانديدا مي گويد برداشت «ب» مي کنند.

عرصه انتخابات يک عرصه قايم باشک بازي نيست، يک عرضه واقعي کارساز و آزمون صادقانه روش هاي مديريتي کشور است. در انتخابات واقعاً بايد مشخص باشد با انتخاب يک کانديدا قرار است چه اتفاقي بيفتد و مردم هم خود را آماده همان فضا کنند. کساني که طالب اين آگاهي عمومي نيستند و همه چيز را به روزهاي پاياني انتخابات و نفس حضور مردم گره مي زنند، خود به خود ادامه بسياري از معضلات موجود را که هر کدام مي تواند حرکت به سوي پيشرفت و توسعه حرکت کند، سبب مي شوند. چرا بايد رفتار اجتماعي بسياري از مردم منفي و با اتلاف منابع و انرژي ها و فرصت همراه باشد و چرا مردم را وارد بازي نمي کنيم تا پشت روندهاي اداره کشور قرار گيرند و امکان جهش هم فراهم شود؟ مسلماً با امکانات وسيعي که دولت دارد امکان پاسخگويي به همه شبهات برايش فراهم است و اگر منطق و استدلالي در کار باشد ترس از دامن زدن به بحث هاي انتخاباتي ترسي بي مورد است. تازه در جزييات و دفاع هاي ريز و مورد به مورد است که امکان قضاوت عمومي فراهم مي شود و بهانه ها از تقصيرها تمييز داده مي شوند. راستي اگر فردي از اجتماع روزنامه نخواند و کانال اطلاعاتي اش فقط صدا و سيما باشد اصلاً متوجه مي شود انتخابات بزرگي در پيش است؟ و آيا اگر از همسفرش در اتوبوس يا تاکسي بپرسد مگر انتخابات است، بايد بر او خرده گرفت؟

كيهان

«نيم پروژه !»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم حسين شريعتمداري است كه در آن مي‌خوانيد؛درويشي را حکايت کنند که از روستايي مي گذشت و اهل روستا را ماتم زده و گريان ديد، علت را پرسيد، پاسخ دادند کدخدا در بستر بيماري است و پزشکان از معالجه او قطع اميد کرده اند، درويش به دلداري نشست و گفت؛ علاج کدخدا در کف با کفايت من است که دم مسيحايي دارم و روح گريخته از جسم به کالبد باز مي آرم. خاطر آسوده داريد، اطعمه و اشربه پرقوت فراهم آريد و مرا با بيمار در حجره اي تنها بگذاريد. روستائيان به وجد آمده، آنچه درويش فرموده بود فراهم آوردند و او را با کدخدا در حجره اي تنها گذاردند. ساعتي بعد، درويش «لاحول» گويان از حجره بيرون آمد و روستائيان هلهله کنان و کف و سوت زنان!! گرد او حلقه زدند، با اين گمان که کدخدا شفا يافته و رياست از سرخواهد گرفت اما، درويش را چهره درهم کشيده يافتند. با نگراني پرسيدند؛ کدخدا چه شد؟ آيا عمرش به دنيا بود؟ درويش گفت؛ پيش از آن که بر بالينش حاضر شوم مرده بود! پرسيدند؛ پس اطعمه و اشربه براي چه خواستي؟ «لاحول» چرا گفتي؟ و اين چه معالجت بود که کردي؟ درويش گفت؛ اگر اطعمه و اشربه نخواسته بودم، من نيز مرده بودم و «لاحول» به حکمت خداي سبحان گفتم که کدخداي بي جان را وسيله نجات من نيمه جان کرد.

همه شواهد و قرائن موجود حکايت از آن دارند که جبهه اصلاحات براي حضور در انتخابات رياست جمهوري دهم يک «نيم پروژه» طراحي کرده است و برخلاف آنچه به ظاهر ادعا مي کند، اميدي به پيروزي در انتخابات ندارد، بلکه بر اين باور است که در صورت موفقيت اين «نيم پروژه» مي تواند به يک «نيم نتيجه» اميدوار باشد. به بيان ديگر، طرح مورد نظر مدعيان اصلاحات از دو بخش تشکيل شده است. بخش اول يک «پروسه» است يعني يک جريان طبيعي و بيرون از اختيار و اراده آنان و فقط بخش دوم آن «پروژه» است که اجزاي آن با اختيار و اراده اصلاح طلبان طراحي شده است. از اين روي «نيم پروژه» نام مناسب تري براي آن است.

بخش «پروسه» يا جريان طبيعي و بيرون از اختيار و اراده اصلاح طلبان،  اين واقعيت غيرقابل انکار است که «اصلاحات» به مفهوم مورد نظر مدعيان اصلاحات، «مرده» است و ديگر وجود خارجي ندارد. اين واقعيت نه فقط با صراحت از سوي برخي مدعيان اصلاحات اعلام مي شود، بلکه شواهد فراوان ديگري نيز به وضوح نشان مي دهد مدعيان اصلاحات، مرگ «اصلاحات» را پذيرفته و به آن اذعان دارند. در اين باره مي توان به چند نمونه از ميان انبوه شواهد ونمونه ها  اشاره کرد.

1-انصراف خاتمي از کانديداتوري در حالي صورت گرفت که مدعيان اصلاحات با بوق و کرنا از رويکرد مردمي به ايشان خبر مي دادند- بخوانيد خبر مي ساختند- و آقاي خاتمي نيز بعد از اعلام کانديداتوري بارها به صراحت گفته بود «حالا که وارد شده ام به هيچوجه انصراف نخواهم داد» ولي جناب خاتمي خيلي زودتر از آنچه انتظار مي رفت خبر مرگ اصلاحات را باور کرد و هفته ها قبل از ورود موسوي به صحنه، در پي راه کار محترمانه و توجيه قابل ارائه اي براي پائين آمدن از اين «اسب بازنده» بود  و نهايتاً اعلام کانديداتوري آقاي مهندس موسوي فرصت مورد نظر را در اختيار آقاي خاتمي گذاشت. اخيراً آقاي موسوي طي سخناني از کناره گيري آقاي خاتمي ابراز تعجب کرده و اظهار داشته بود «من به آقاي خاتمي گفته بودم که نهايتاً  به نفع ايشان کنار مي روم» بنابراين مي توان به آساني نتيجه گرفت که در نگاه خاتمي اعلام کانديداتوري موسوي فقط يک بهانه و فرصت براي فرار از  نتيجه انتخابات، يعني فرار از شکست قطعي، بوده است.

2-رويکرد مردم به اصولگرايان طي 7 سال اخير نيز نشانه ديگري از مرگ اصلاحات است که سردمداران اين جبهه بارها به تلويح و گاه با صراحت به آن اعتراف کرده اند. جبهه اصلاحات در دور دوم انتخابات رياست جمهوري نهم، با همه توان به ميدان آمد و از هيچ تخريب و توهم پراکني خودداري نکرد و راديوهاي بيگانه و محافل بيروني نظير راديو فردا- متعلق به سازمان سيا-، بي بي سي، راديو اسرائيل و... نيز تمام امکانات خود را براي تخريب نامزد اصولگرايان به کار گرفته ولي نتيجه آن شد که همه شاهد بودند. مدعيان اصلاحات پيش از آن نيز در انتخابات شوراهاي اسلامي شهر و روستا، مجلس هفتم و پس از آن انتخابات سوم شوراها و مجلس هشتم پايان عمر اصلاحات را ديده بودند.  در انتخابات مجلس هشتم آقاي خاتمي با عکس و تمهيدات از ليستي حمايت کرد که حتي يک نفر از نامزدهاي اختصاصي آن فهرست 30 نفره نيز به ليست انتخاب شدگان نزديک نشد تا آنجا که آقاي خاتمي در دور دوم انتخابات مجلس هشتم ترجيح داد نام و نشانش در فهرست اصلاح طلبان نباشد.

3- با توجه به مکانيسم انتخابات و گردش کار قانوني آن در نظام جمهوري اسلامي ايران که احتمال تقلب در مقياس تغيير نتيجه انتخابات در آن وجود ندارد و برگزاري 30 دوره انتخابات طي 30 سال گذشته نيز به وضوح از آن حکايت مي کند، ابراز نگراني اصلاح طلبان نسبت به احتمال تقلب در انتخابات فقط - تاکيد مي شود که فقط به فقط- به معناي اعتراف پيشاپيش آنان به شکست در انتخابات است و تنها به اين منظور صورت مي پذيرد که سرپوشي باشد بر علت اصلي شکست، يعني بي اعتنايي و بي اعتمادي مردم به مدعيان اصلاحات.

طي 30 سال گذشته، بارها اتفاق افتاده که مجريان انتخابات از يک جناح بوده اند ولي جناح رقيب آنها در انتخابات پيروز شده است و...
4- خدا بر درجات امام راحل(ره) بيفزايد که مي فرمود آمريکايي ها براي 50 سال ديگر هم مهره چيني مي کنند و شواهد و اسناد فراواني از تاريخ معاصر نيز بر اين واقعيت دلالت دارند. از سوي ديگر سرويس هاي اطلاعاتي بيگانه، علاوه بر مهره هاي پنهان که مأموريت هاي جاسوسي و کسب اطلاعات و يا خرابکاري و ترور بر عهده آنان است و فقط هنگامي که بيم لو رفتن و بازداشت آنها مي رود از کشور ميزبان مي گريزند، مهره ها و افرادي را نيز به کار مي گيرند که در عرصه سياسي کشور هدف، نقش ستون پنجم دشمن را  بازي مي کنند. مهره هاي اين بخش که آشکارا در ميدان حاضر شده اند بعد از شکست يک جريان سياسي که مطلوب سرويس اطلاعاتي دشمن بوده است، به بهانه هاي مختلف کشور هدف را ترک مي کنند.

بعد از انتخابات رياست جمهوري نهم در سال 84، بسياري از عوامل  رسانه اي، سياسي و محفلي جبهه اصلاحات به خارج از کشور گريختند و هم اکنون آشکارا در خدمت سرويس هاي اطلاعاتي آمريکا و انگليس قرار دارند و برخي نيز براي سرويس اطلاعاتي رژيم صهيونيستي-موساد- کار مي کنند. اينها «تحليل» نيست، بلکه خبر قطعي است که عوامل ياد شده نيز نه فقط انکار نمي کنند بلکه بر آن اصرار هم مي ورزند.

اين نکته نيز نشانه ديگري از مرگ اصلاحات است و اگر چنين نبود و آمريکايي ها براي مهره هاي مورد اشاره که تعدادشان فراوان است و همگي نيز در خدمت جبهه اصلاحات بوده اند، زمينه ادامه فعاليت مي ديدند، حاضر به فرار- بخوانيد فراري دادن- آنها از کشور نمي شدند.

با توجه به موارد فوق الذکر که فقط اندکي از بسيارهاست، بعيد به نظر مي رسد در ميان سردمداران جبهه اصلاحات کسي پيدا شود که هنوز «مرگ اصلاحات» را باور نکرده باشد. اين همان بخش «پروسه» از طرح مورد نظر مدعيان اصلاحات است. بنابراين جبهه اصلاحات با پذيرش اين بخش و در بستر غيرقابل انکار آن «نيم پروژه» خود را تدوين کرده است.و اما، «نيم نتيجه اي» که مدعيان اصلاحات از «نيم پروژه» خود انتظار دارند، پيروزي در انتخابات نيست، بلکه باقي ماندن- بخوانيد زنده ماندن- به عنوان يک جريان سياسي مخالف اصولگرايان است.

با عرض پوزش از آقاي مهندس موسوي به خاطر سوابق ايشان بايد گفت-و يا حداقل اينگونه به نظر مي رسد- که آقاي مهندس موسوي به عنوان مجري اين «نيم پروژه» انتخاب شده است، اما شواهد موجود حکايت از آن دارند که ايشان اطلاع دقيقي از نيم پروژه ياد شده ندارد، و نمي داند در اين ماجرا، نقش «ژنرال شکست» را به ايشان سپرده اند. نقشي که خاتمي از ايفاي آن شانه خالي کرد. اين «ژنرال شکست»! قرار نيست در جنگ پيروز شود، بلکه قرار است، سپاه شکست خورده را فعلاً از پراکندگي نجات داده و به عنوان اپوزيسيون اصولگرايان- و به قول يکي از سران اصلاحات، «مزاحم فعال»- در صحنه نگهدارد، تا فرماندهان پس پرده- داخلي و بيروني- که مهندس موسوي آنان را نمي بيند يا نمي شناسد، بعدها، اين جبهه از کارافتاده را به کار  گيرند.

راستي چه شده که هم آمريکا و متحدانش، هم جريانات ضدانقلاب و هم مدعيان اصلاحات شعار «نجات کشور از شرايط کنوني»! را برقلم و زبان دارند؟ مگر دشمنان بيروني با صراحت اعلام نمي کنند که از قوت گرفتن گفتمان امام و انقلاب نگرانند و چاره کار را خروج اصولگرايان از کرسي هاي تصميم سازي و سياست پردازي مي دانند، از آنها انتظاري نيست که خط امام(ره) را برنتابند، اما از آقاي مهندس موسوي اين انتظار هست که با آنان همزبان نشود.

آفتاب يزد

« گفتي باور كردم...»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفتاب يزد است كه در آن مي خوانيد؛رفتار همراه با دستپاچگي و نـگـرانـي بـرخي از حاميان دولت، يادآور اين ضرب‌المثل عاميانه است كه »گفتي باور كردم، اصرار كردي شك كردم و قـسم خوردي يـقين كردم دروغ مي‌گويي!« چـنـد مـاه پـيش كـه مدعيان اصولگرايي، فعاليت‌هاي انتخاباتي خود را كليد زدند، رفتار آنها القا كننده نوعي »اعتماد به نفس« و اطمينان به قطعيت پيروزي كانديداي محبوب آنها در انتخابات بود. امـا از وقـتـي كـه تـهـديـد‌هـاي مـخـتلـف از جـملـه» تاكيد بر رد صلاحيت خاتمي« را آغاز كردند اين ترديد در ميان بعضي افراد ايجاد شد كه تظاهر به »اعتماد به نفس« تنها با هدف ترميم »روحيه تضعيف شده حاميان« است. اوج دسـتـپـاچـگـي ايـن گـروه، آنـجـا آشكار شد كه »روحاني فاضل مورد تاييد امام« و سرنوشت او را به نخست‌وزير ترور شده پاكستان و سرنوشت او تشبيه كردند. در آن زمان، عده‌اي تصور مي‌كردند كه مشكل، فقط خاتمي است. اما »كناره‌گيري خاتمي« نشان داد كه مشكل دوستان آن‌طرفي، نگراني قطعي آنها از سـرنـوشـت انتخاباتي كانديداي مورد علاقه ايشان مي‌باشد و گويي دسـتـرسـي بـه آمـار و اطلاعات قطعي - اما مخفينــگـه ‌داشته شده - آنها را مطمئن ساخته است كه »اگر كانديداهاي اصلاح‌طلب، در عرصه حاضر باشند خروجي صندوق‌هاي راي، مفهومي نخواهد داشت جز باطل شدن بسياري از ادعاها در خصوص محبوبيت روز افزون رئيس جمهور فعلي«‌.

برهمين اساس در يك تلاش دوبعدي، تصميم به تخريب دو كانديداي اصلاح‌ طلب گرفتند. اين گروه از حاميان دستپاچه دولت، از يكسو نگران اقبال گروهي از اصولگرايان به موسوي بودند - در كنار خيل عظيم حاميان اصلاح‌طلب او - و از سوي ديگر، يقين داشتند كه بسياري از انحصارطلبي‌ها و خود بزرگ‌بيني‌ها، ميليون‌ها نفر از مردم را به طرف كروبي خواهد كشاند تا با شهامت ويژه خويش، در برابر انحصارطلب‌ها بايستد. همين مسئله، آنها را قانع كرد تا با مخفي نگه‌داشتن كينه‌هاي عميق و مزمن خود از كروبي، در رسانه‌هاي خويش از او در برابر خاتمي و موسوي حمايت كنندو به اين طريق، عده‌اي را نسبت به مـواضـع »رئـيـس مـجلس اصلاحات« مردد سازند. اما دستپاچگي‌ها و تعدد نگراني‌ها، باعث نوعي اخلال در اين برنامه شد و سناريونويسان، فراموش كردند عوامل شهرستاني خود را نسبت به موضوع توجيه كنند. اين فراموشي، در مانع‌‌تراشي‌ها و حركات منسجم »عده‌اي كم‌شمار اما پرسر و صدا« در سخنراني‌هاي شهرستاني كروبي متجلي شد. البته، در برنامه ستاد مركزي مدعيان اصولگرايي تغييري ايجاد نشد. آنها ترجيح دادند حتي در برابر بيانيه حقوق شهروندي دبيركل حزب اعتماد ملي، خون دل بخورند و سكوت پيشه سازند تا سناريوي »تخريب كروبي از طريق اظهار علاقه ظاهري برخي اصولگرايان به او«، بي‌خاصيت نشود.

برنامه ديگر حاميان ويژه دولت، تخريب گسترده موسوي در ميان كساني بود كه اگر چه در دسته‌بندي‌هاي سياسي، به اصولگرايان نزديك‌تر هستند اما قطعاً در انتخاب بين احمدي‌نژاد و موسوي، به طرف ميرحسين موسوي خواهند رفت. اقبال اين گروه از مردم به موسوي نيز به اين اميد است كه آنچه مدعيان اصولگرايي در مـورد حـفظ ارزش‌ها مي‌گويند به همراه اصلاح‌روش‌هاي مديريتي و حل مشكلات معيشتي، به كسي سپرده شود كه سابقه 8 ساله مديريت او هنوز در ذهن سـي‌سـالـه‌ها و افراد سالخورده‌تر از آنها وجود دارد. بــرهــمـيـن اسـاس، تـعـدادي از رسـانـه‌هـاي حامي احـمـدي‌نژاد، طرفداري بعضي گروههاي سياسي از ميرحسين موسوي را بهانه قرار دادند و خود بريدند و دوختند تا ثابت كنند كه »اگـر ميرحسين مـوسـوي، رئـيس جمهور شود ارزش‌ها فدايي خواهد شد«‌.

آنها ادعا مي‌كنند كه بعضي »افراد بي توجه به ارزش‌ها «- به ادعاي آن طرفي‌ها - در ميان طرفداران موسوي هستند، پس لابد اگر موسوي به قدرت برسد، ارزش‌ها به خطر مي‌افتد. اما ظاهراً فراموش كرده‌اند كه در مـيـان طرفداران سرشناس كانديداي مورد نظر خودشان، كسي يافت مي شود كه به پرچم آمريكا سوگند خورده اسـت. هـمـچـنـين خود را به فراموشي مي‌زنند كه پرقدرت‌ترين روزنامه حامي آنها، چندي پيش با ذوق‌زدگـي، حـمـايـت خـوانـنده زن لس‌آنجلسي از كانديداي ارزشي ايشان را منعكس كرد. دستپاچگي آن طيف، همچنين باعث شده كه حمايت قاطع كانديداي مورد نظر خود از »نظريه‌پرداز دوستي با مردم اسرائيل« را فراموش كنند! شايد هم هيچ‌كدام از اين مسائل را از ياد نبرده‌اند اما نگراني از افزايش فاصله ميان مجموع آراي اصلاح‌طلبان با راي كانديداي محبوب آنها، موجب شده است كه تنها به تخريب كانديداهاي اصلاح طلب بپردازند.

‌اين گروه خود را به تخريب گسترده موسوي از طريق »متهم كردن او به همراهي با افراطيون ضدارزش« مشغول ساخته‌اند تا از پاسخگويي به يك سوال واضح، طفره بروند. اين سوال آن است كه: » اگر خدمات دولت نهم ،‌در طول تاريخ بي سابقه بوده و همه ارزش‌هاي منكوب شده در دوره اصلاحات، ‌توسط اين دولت احيا شده است، چرا با خيال آسوده در كناري نمي‌نشينند تا در 22 خـرداد، ‌مـردم بـراي هـمـيشه پرونده مدعيان اصلاح‌طلبي را ببندند؟«

آيا اين دستپاچگي و نگراني، ثابت نمي‌كند كه هر چه ‌‌تعداد سوگند حاميان دولت در خصوص بي‌نظير بودن دوره چهار ساله اخير افزايش يافته، مردم نسبت به‌دروغ بودن برخي ادعاها يقين بيشتري پيدا كرده‌اند و بر اساس آن تصميم انتخاباتي گرفته‌اند؟ ‌‌

شايد هم آنها نسبت به اظهارات خود در خصوص خدمات بي‌سابقه چهار سال اخير،‌اطمينان دارند اما دچار اين توهم شده‌اند كه بسياري از مردم نمي دانند اين خدمات توسط چه كسي انجام شده است؛ درست مانند عده‌اي از سربازان آمريكايي در عراق و گروهي از دانشجويان در خارج از كشور كه براي احمدي‌نژاد نامه نوشتند اما به گفته رئيس جمهور، عده‌اي از آنها تصور مي‌كردند احمدي نژاد رئيس جمهور عراق است و گروهي ديگر او را فلسطيني مي‌دانستند! ‌‌

نگارنده به دوستان آن‌طرفي پيشنهاد مشخصي دارد. آنها اگر خودشان مي دانند كه بعضي ادعاها در خصوص موفقيت‌هاي دولت نهم در چهار سال اخير، به كار ايام انتخابات نمي آيد بهتر است صادقانه با مردم سخن بگويند. اگر هم گمان مي‌كنند مردم از شناخت عامل اصلي اين موفقيت‌ها عاجز هستند، به جاي هتاكي عليه رقيب،براي رفع ابهام در اين زمينه بكوشند. ‌در غير اين صورت ، فحاشي و هتاكي به موسوي يا تلاش براي تخريب كروبي از راه تظاهر به حمايت از او، نتيجه‌اي بهتر از دوم خرداد 76 براي فراكسيون دولتي اصولگرايان به بار نخواهد آورد.
 
رسالت

«اشكوب بر مفاصل معيوب»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم محمد حسين ملايري است كه در آن مي‌خوانيد؛
-1 آقاي سعيد حجاريان در بدايت تازه‌ترين شماره ماهنامه حزب مشاركت، مقاله‌اي تحت عنوان «انقلاب اسلامي ايران؛ آخرين انقلاب كلاسيك يا اولين انقلاب نرم» نگاشته و پس از صغري و كبري كردن‌ها، نهايتا به اين نتيجه رسيده‌اند كه: «انقلاب اسلامي ايران، يك پا)!( در انقلاب‌هاي كلاسيك دارد و يك پا در انقلاب‌هاي رنگي!
-2 از خداوند پنهان نيست از دكتر سعيد حجاريان هم پنهان نباشد وقتي مقاله را خواندم با خود انديشيدم با اين رويكرد نام گرايانه )Nominalastic( كه به تازگي اختيار كرده، دير نيست كه پس فردا، شاهد مقايسه انقلاب اسلامي ايران و انقلاب سفيد شاه هم باشيم و تازه معلوممان شود كه انقلاب ايران، يك پا هم در انقلاب سفيد داشته و ما از آن بي‌خبر بوده‌ايم.

-3 ظاهرا آقاي حجاريان هنوز با بقاياي القائات گرايش‌هاي پوزيتيويستي - ماركسيستي، دست و پنجه نرم مي‌كنند و دقت ننموده‌اند كه اكنون ديري است كه نگرش‌هاي اين چنيني، ابژه سازي‌هاي پرتكلف و طبقه‌بند‌هاي سطحي گرايانه كه بازمانده دوران فرا روايتي و غفلت از اصالت‌هاي بافت‌مندانه است، از سامانه تحليل‌هاي نظري رخت بر بسته است. علم شناسي امروز، ديگر تيغ ساده سازي را اين چنين بي‌محابا نمي‌جنباند و به راي ورزي‌هاي متخيلانه دل خوش نمي‌دارد. شايد لازم باشد آقاي حجاريان در ترك مالوفات فكري بكوشند تا در تحليل و نظرورزي،‌ از چرخش زمانه، بركنار نمانند.

-4 آقاي حجاريان يك رويداد يگانه در تاريخ معاصر جهان را كنار انقلاب‌هاي كلاسيك گذارده‌اند و يك رشته روگرفت‌هاي متشابه را (تحت تاثر مالوفات)، اساس هم سنجي قرار داده‌اند. با اين حال براي من جاي شگفتي است كه چطور آقاي حجاريان نمي‌دانند كه انقلاب‌هاي كلاسيك در درون افق‌هايي اتفاق افتادند كه 400 سال پيش از آنها، هژمون جهاني يافته بودند، در حالي كه انقلاب ايران،‌آن سنت را شكافت و افق‌هاي گفتماني نويني آفريد و چه طور نمي‌دانند كه با اين انقلاب يك بار ديگر، تاريخ از تعطيلات خارج گرديد؟
آيا رويكردهاي ژرف كاوانه و متن شناسانه امروزين، به ما اجازه مي‌دهد كه انقلاب اسلامي را كنار ديگر انقلاب‌هاي كلاسيك بگذاريم؟
 
-5 سستي مقاله آنجا نمودارتر مي‌گردد كه حجاريان پس از فراغت از مقايسه با انقلاب‌هاي كلاسيك، سراغ انقلاب‌هاي رنگي مي‌رود و همان درازگويي‌ها را پي مي‌گيرد. اگر مقايسه‌ انقلاب اسلامي با انقلاب‌هاي كلاسيك، سهوالقلم تلقي گردد، مقايسه انقلاب اسلامي ايران با انقلاب‌هاي رنگي سال‌هاي اخير، را به حساب چه چيزي بگذاريم؟ انقلاب‌هاي رنگي عنواني است كه پسا فوكايامايي‌ها براي بسته‌هاي عملياتي هدايت شده از خارج (با وجه غالب كاركردهاي رواني يا رويكرد فعال كردن گسل‌هاي ريزه و درشت برخي جوامع) گذاردند و هدف آن عمدتا استفاده از فرصت طلايي ضعف روسيه و كاستن از عمق استراتژيك آن كشور بود كه نتيجه دلخواه را نداده و كمتر از يك دهه روند معكوس به خود گرفت! اساسا هيچ متفكر سياسي‌اي نيست كه كوچكترين رگه‌اي از انقلاب را (حتي در تعريف كلاسيك) در آن بيابد.

-6 نتيجه‌گيري آقاي حجاريان در اين مقاله، با هيچ هنجار عقلاني- علمي سازگار نيست. اين ناهنجاري در بخش پاياني به اوج خود مي‌رسد، آنجا كه حجاريان از تعبير «پا» استفاده مي‌كند. حجاريان در اين مقاله براي واژه كليدي «پا» تعريف خاصي ننموده و از آنجا كه نظر ورزان سياسي هم تاكنون آن را به كار نبرده‌اند، بنابراين بنا به فهم شايع، پيام مقاله اين خواهد بود كه: «انقلاب اسلامي ايران، بر دو ستون استوار بوده است: يك ستون انقلاب‌هاي كلاسيك و ستون ديگر انقلاب‌هاي مخملي»! جل الخالق!

-7 ملت‌ها در همه جاي دنيا، رويدادهاي تاريخي‌شان را فراافزايي مي‌كنند، اما ظاهرا نظريه‌پرداز محترم جبهه مشاركت، ترجيح مي‌دهد كه بر عكس رفتار كند و وقايع تاريخ آفرين ملت ايران را به رويدادهاي نازل، فروبكاهد.

-8 آقاي حجاريان در فراز پاياني نوشتار خود كلمه «مفصل» را به كار مي‌برند كه اگر منظور واژه نظري )Articulation( باشد، كاربردي معيوب و نابجاست (مگر اينكه فكر كنيم مقاله به فيزيولوژي اندام انسان‌ها پرداخته است كه البته چنين نيست.)

-9 چه تفسيري از تحرير اين مقاله مي‌توانيم داشت؟ يك تفسير اين است كه حجاريان همچنان در جستجوي پياده‌سازي تزهاي پيشين خود است و اينك با غسل تعميد دادن انقلاب‌هاي رنگي، مي‌خواهد براي آن تزها، عنوان تازه انتخاب كند، باشد كه اين بار، كارساز افتند. اما تفسير من به اين اندازه منفي نيست، با اين حال وقتي مقاله را به پايان بردم، غصه‌دار شدم. غصه‌دار شدم از اينكه برخي فحول سياست ما در نظرورزي و انديشه‌پردازي، تا اين اندازه خام دست و تهي نگر شده‌اند، راستي، چه مان شده است؟

ابتكار

«تخرب ايراني بن بستي ديگر را در پيش روي خود مي بيند»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار به قلم محمدعلي وكيلي است كه در آن مي‌خوانيد؛انتخابات رياست جمهوري نهم اين واقعيت را به منصه ظهور رسانيد که سو» ظن مطلق، به احزاب به عنوان کانال ورودي به ميدان سياست، شاخصه جامعه ايران مي باشد.در آن انتخابات بود که ديوار جريان هاي طبقه مدار، تشکيلات مدار و ريش سفيد مدار فروريخت و به جاي آن جريان هاي جوان و پرسرعت متولد شدند. انتخابات رياست جمهوري نهم، نقش يک رنسانس را در سپهر سياسي ايران ايفا کرد و با شکست جبهه ها و ائتلاف ها ميدان سياست را از متن نشيني حزبي خالي کرد.به محاق رفتن گفتمان جبهه مشارکت، سازمان مجاهدين، موتلفه اسلامي، جامعه روحانيت، مجمع روحانيون، کارگزاران و... اين پيام را داشت که دموکراسي در ايران بدون چرخش چرخ دنده هاي حزبي توان چرخش دارد.  بنابراين دوره احمدي نژاد عصر ناکامي احزاب و ظهور جريان سوم است.

جريان سومي که آهنگ آن از ديرزمان در فضاي سياسي ايران مورد تاکيد بخشي از نيروهاي سياسي بود در انتخابات 76 آقاي ري شهري خود را نماينده اين جريان مي دانست و با اين هدف وارد عرصه شد و البته ناکام ماند و اين جريان هرگز بروز و تجلي چندان بارزي نتوانست بدست آورد و تنها پيش از هر انتخاباتي با سوسوزدن هاي گهگاهي، خبر از «آمدن و نيامدن» مي داد.تا اينکه جريان سوم که از انتخابات مجلس هفتم استارت خورده بود در انتخابات رياست جمهوري نهم با احمدي نژاد قد برافراشت و توانست با منطق«نه اين و نه آن» نتيجه را به نفع خود رقم بزند و خانه نشيني و «دوران چرتکه انداختن احزاب» شروع شد و از آن به بعد بود که ضرورت آسيب شناسي رفتار حزبي مورد توجه قرار گرفت و در اين فاصله از ضرورت بازيابي حلقه مفقوده احزاب در ايران يعني مقبوليت مردمي و رويش اجتماعي سخنها گفته شد و مقاله ها به رشته تحرير درآمد و البته دوره خماري و کماي احزاب همچنان ادامه دارد و حرکت در مسير بهبودي وضعيت به منظور بومي کردن تحزب و نقش پذيرتر کردن سنت ها صورت و شکل جدي به خود نگرفت و فصل جديد انتخابات از راه رسيد و اين بار هر دو گزينه اصلي نامزدي انتخابات رياست جمهوري دهم با علم به عدم مقبوليت احزاب سعي دارند بر فراز گروهها و احزاب شناسنامه دار، خود را به جامعه معرفي نمايند و هر دو شانس موفقيت خود را «مستقل بودن» و عدم انتساب به گروهها و احزاب مي دانند به تعبير ديگر هم آقاي احمدي نژاد و هم آقاي موسوي نقطه عزيمت به کرسي رياست جمهوري دهم را «نماينده جريان سوم بودن» مي دانند.

دکتر احمدي نژاد پيروزي خود در سوم تير 84 را نه محصول احزاب و گروهها که خواست توده مردم مي داند چرا که مجموعه گروههاي سياسي شناسنامه دار راست تحت عنوان شوراي هماهنگي نيروهاي انقلاب پشت سر علي لاريجاني و محمدباقر قاليباف قرار گرفتند و تشکل هاي چپ پشت سر آقايان هاشمي و معين قرار داشتند اما در کمال ناباوري احزاب، مردم به احمدي نژاد غير حزبي اقبال کردند و به احزاب ادبار نشان دادند.و به همين دليل در طول چهار سال گذشته احمدي نژاد هيچگاه خود را وامدار احزاب ندانست و بارها گفته اند: اين دولت هيچ نيازي به حزب ندارد و من يک ريال هم به آنها باج نداده و نخواهم داد و در ديدار انتخاباتي گروههاي اصولگرا بدون اعتنا به خواست آنها گفتند هرکس موظف به عمل کردن به تکليف خود است هفته گذشته علي اکبر جوانفکر مشاور مطبوعات رئيس جمهور طي مصاحبه اي اظهار داشت: آقاي احمدي نژاد در انتخابات دوره قبل به صورت مستقل از احزاب و جريان هاي سياسي وارد عرصه شد و در اين دوره نيز همين مشي اصولي را که مبتني بر وامدار نشدن به افراد، گروهها و جريان هاست دنبال خواهد کرد بنابراين برغم فرصت کمتر از 50 روز تا انتخابات،هنوز تکليف احزاب شناسنامه دار اصولگرا همچون موتلفه اسلامي، جامعه روحانيت، جامعه مهندسين و... روشن نيست و نحوه رفتار اين گروهها به گونه است که گويا انتظار تعارفي از طرف احمدي نژاد را دارند و به دلايلي، امکان پيوستن به جبهه مقابل را هم ندارند و همچنان بر سر دوراهي «سکوت سياسي» يا «حمايت ناگزير» سرگردانند.اين در حاليست که ستادهاي آقاي احمدي نژاد با ياران اصلي خود آقايان ثمره هاشمي، بذرباش، فقيه، زريبافان و... در حال شکل گيري است و از چهره هاي نام آشناي احزاب اصولگرا خبري نيست.

در نقطه مقابل ميرحسين موسوي هم در تلاش است خود را به عنوان جريان سوم معرفي نمايد و در مقاطع مختلف کوشيد اين تصوير را برجسته نمايد و در پيامي به نمايندگان ادوار گفتند: جامعه ما در متن خود به اصولگرا و اصلاح طلب تقسيم نمي شود و برغم اعلام حمايت احزاب مختلف اصلاح طلب همچنان محوريت ستادش در دست نيروهاي ناشناخته اي چون بهزاديان، بهشتي، فاتح، رباطي مي باشد با اين اوصاف مي توان گفت انتخابات رياست جمهوري دهم بين «دو مدعي جريان سوم» مي باشد. و ادبيات حاکم بر انتخابات دهم، گفتمان جريان سوم هست و در هر حال پيروز ميدان دهم گفتمان جريان سوم مي باشد و محکوم آن هم احزاب و گروههاي سياسي مي باشند.

مردم سالاري

«آنچه خوبان همه دارند تو تنها داري جنس گفتمان ميرحسين»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم ميرزا بابا مطهري نژاد است كه در آن مي‌خوانيد؛
ميرحسين موسوي نامزد شوراي هماهنگي جبهه اصلاحات و ده ها حزب و گروه و انجمن اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، علمي، صنفي، جوانان، زنان، دانشگاهيان و ده ها شخصيت اعتقادي، اجتماعي، سياسي، بازرگاني و... هفته گذشته، حضور گسترده اي را آغاز کرد. سفر به ايلام و خوزستان و گفت وگو با مردم، دانشگاهيان، ايثارگران، نخبگان و شخصيت هاي محوري اين استان ها و بالاخره نشست پنج شنبه با جمعي از توليد گران و ارائه 51 گزاره اقتصادي فضاي گسترده اي را فراروي منتقدان، مخالفان، موافقان، تحليل گران، رقبا، محققان، رسانه ها، سخنرانان و محفل نشينان! قرارداد تا در مورد او به قضاوت بنشينند و به پاره اي از شايعات که مثلا طرفدار اقتصاد دولتي است، کوپني فکر مي کند، سال ها از مسائل دور بوده، برنامه ندارد، نسل جوان با گذشته او پيوند ندارد و نمي تواند او را بشناسد و... و... پايان داد.

يک بررسي اجمالي در سخنان هفته گذشته ميرحسين نشان مي دهد که جنس گفتمان او، قله هاي گفتمان سازندگي و اصلاحات است، ميرحسين نقش نخبگان در تغييرات اجتماعي پيش روي هم علمي، هم شفاف و هم گسترده ترسيم کرد، مشارکت نخبگان را در تصميم گيري و الگوسازي و قدرت انگيختن اقدام موثر و کنترل و هدايت وقايع نه تنها پذيرفت بلکه مطالبه کرد، بررسي گزاره اي از سخنان او در ديدار با توليد کنندگان در مورد برنامه پنجم و گزاره هايي در دانشگاه هاي ايلام و اهواز و گزاره هايي در ديدارهاي مردمي و شخصيت هاي جنس گفتمان موسوي را به خوبي معرفي مي کند. موسوي آگاهانه و هوشمندانه و با صداقت و صراحت و در نهايت عفت کلام و رعايت شان انساني همه اعم از همراه يا رقيب، موافق يا مخالف و در کلامي که نشان از آگاهي کامل از مسائل دارد از تمام ظرفيت هاي گفتمان هاي سازندگي و اصلاحات بهره مي گيرد و گفتماني ارائه مي دهد که با گفتمان هاي ذکر شده نه تنها همسايه ديوار به ديوار بلکه در اکثر محورها درون گفتماني است.

آنچه که براي همگرايي فرهنگي و وفاق اجتماعي در يک نگاه علمي و نه عاميانه و عوام زده ضروري مي نمايد، در سخنان ميرحسين موج مي زند. کشور را به صورت يک خانواده مي نگرد و مشکلات ساختاري درون خانواده را مي بيند، تقسيم بندي نقش ها، توزيع پايگاه ها، سلسله مراتب، روابط دروني، روابط بيروني، تعدد اعضا و خلاصه تمامي عناصر ديگر خانواده در گفتار او متعين است و در عين حال از تاثير محيط بين المللي، ارتباطات و گسترش فناوري و تحولات سياسي جهاني نيز غفلت ندارد. تنها يک مشکل قابل ملاحظه است که ممکن است درافواه نشر پيدا کند و آنها مشکل ميرحسين نيست، مشکل من و شماست که ما را با ادبيات پوپوليستي عادت داده اند، چهار سال با در اختيار داشتن اعضاي رسانه ملي و تعداد کثيري مطبوعاتي که با رانت دولتي پابه عرصه وجود گذاشته اند ما را آسيب پذير کرده اند، مي گويند موسوي شمرده و آرام سخن مي گويد! شنونده را با شعار به جنب وجوش بدني و هيجان هاي احساسي نمي کشاند! قدري فکر کنيم دوران آوازه گري و حذف عنصر ادراک از فرآيند ارتباط سپري شده است موسوي مي خواهد تحرک انديشه را جايگزين تحرک بدن کند تا دو کارکرده باشد هم با فرهنگ پوپوليستي مبارزه کند و هم در نقش بيدار گر مسوول ايفاي وظيفه نمايد.

استاد محمد رضا حکيمي در کتاب ارزشمند بيدار گران اقاليم قبله مي گويد:«آن چه مهم است، نشان دادن تبلور تکليف است در نفوس آگاه و متعهد تا بتوان از آنان سر مشق هايي والا در پيش ديد نسل هاي جويا قرار داد. و از اين راه بذر تربيت درست را در جان هاي مستعد پاشيد...»
البته نگارنده معتقد است اولا  آن که مي گويد سخنراني موسوي انتخاباتي نيست شور ايجاد نمي کند. خود به اين نکته رسيده است که اين عيب نيست و ضعف تلقي نمي شود نگران است که ديگران آن را ضعف بينگارند، ثانيا وظيفه نخبگان و تبيين کنندگان احزاب حامي گروه ها و ديگران است که عمق تحولي که اين ديدگاه حامل آن است را براي مردم باز کنند و آن گاه که شعور کافي در مورد ديدگاه هاي موسوي ايجاد شودشور به وجود مي آيد، شور متکي بر شعور و نه شور متکي بر احساس، پس بايد گفت:اندکي صبر، سحر نزديک است.

قدس

«توافقنامه سوات و راهکار مشکلي به نام طالبان»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي قدس است كه در آن مي‌خوانيد؛؛تصويب توافقنامه صلح ميان طالبان محلي و دولت ايالتي سرحد پاکستان در پارلمان اين کشور و سپس امضاي آن از سوي آصف علي زرداري رئيس جمهور پاکستان، با واکنشها و اعتراضهاي بسياري از طرف گروه هاي سياسي داخلي اين کشور و نيز مقامهاي افغانستان مواجه شده است.
پيشتر دولت هند نيز درمورد هرگونه توافق دولت پاکستان با گروه هاي تندرو و افراطي به اين کشور هشدار داده بود، اما دولت پاکستان معتقد است با دادن برخي امتيازها و اختيارهاي محلي از جمله تدوين قوانين حقوقي بر اساس آيين اسلام و اداره دادگاه هاي محلي بر مبناي شريعت از سوي طالبان و گروه هاي تندرو در مناطق قبايلي، آرامش به اين مناطق باز خواهد گشت، زيرا اين گروه هاي محلي متعهد شده اند که سلاحهاي خود را زمين بگذارند و از درگيري با دولت مرکزي پاکستان بپرهيزند.

درهمين حال، موافقان اين اقدام در پاکستان مدعي هستند فعاليت اين گروه هاي تندرو در مناطق قبايلي پاکستان جنبه و دامنه محلي داشته و متوجه بيرون اين کشور نيست و اين توافقنامه راهکاري براي مهار تنشهاي داخلي به شمار مي رود.اين درحالي است که دولت افغانستان هرگونه مصالحه پاکستان با طالبان محلي را موجب ايجاد حاشيه امنيتي براي آنان مي داند که مي تواند در آينده امنيت منطقه را نيز به شدت به مخاطره بيندازد.

در واقع، امنيت درشرايط جاري مهمترين چالش فراروي سه کشور افغانستان، پاکستان و هند به شمار مي رود. دولتهاي کابل و دهلي نو منشأ خشونتها را پاکستان معرفي مي کنند و معتقدند عملکرد دولت اسلام آباد در مهار گروه هاي تندرو و افراطي و يا ميدان دادن به آنان، بسيار در دامنه عملکرد اين گروه ها مؤثر است. به همين دليل، عقد موافقتنامه دولت پاکستان با طالبان محلي و واگذاري اداره دره سوات به آنها را اقدامي مخاطره آميز و مغاير با هدفهاي مشترک منطقه اي براي مقابله با تروريستها تلقي مي کنند.

پاکستان هرگونه توافق با گروه هاي تندرو و طالبان محلي را در دره سوات، در چارچوب حاکميت ملي و استقلال عمل خود مي داند و معتقد است فعاليت طالبان ريشه در مسائل ديگري دارد که مهمترين آن سياستهاي غلط آمريکا در اين خصوص است.دولت پاکستان بارها از سياست يکجانبه گرايانه آمريکا در برخورد با گروه هاي تندرو و تروريستي انتقاد کرده است و سياستهاي نظامي گرايانه نيروهاي آن کشور را عاملي مؤثر در از ميان بردن گروه هاي طالبان و کاهش فعاليتهاي آنها نمي داند، بلکه اين شيوه را موجب احياي مجدد فعاليت اين گروه ها و افزايش گرايش مناطق قبايلي به آنها قلمداد مي کند.

به همين دليل دولت پاکستان خواهان برخورد ريشه اي با گروه هاي افراطي و فعاليتهاي تروريستي است و در اين راستا فقرزدايي، اجراي برنامه هاي ريشه اي اقتصادي براي بهبود معيشت مردم منطقه و حل مشکلات اقتصادي در مناطق قبايلي، راه حل مناسب و مؤثر براي برقراري آرامش در مناطق يادشده معرفي مي کند که آمريکا تاکنون به آن بي توجه بوده است.

علاوه بر اين، دولتهاي افغانستان و پاکستان ادامه کشتار غيرنظاميان به واسطه حملات نيروهاي آمريکا و ناتو به مناطق قبايلي در نوار مرزي دو کشور را عامل ترغيب و رشد گروه هاي افراطي مي دانند و بر اين باورند که اين گروه ها به بهانه مقابله با تجاوزهاي آمريکا و جلوگيري از کشتار غيرنظاميان و تلافي آن، فعاليتهاي خود را سازماندهي کرده و گسترش مي دهند، بنابراين چنانچه نيروهاي خارجي مستقر در افغانستان به تعهد خود براي بازسازي اين کشور و احيا و تجهيز ارتش و پليس ملي افغانستان عمل کنند، هرگونه بهانه را از جريانهاي افراطي و طالبان براي ادامه فعاليتشان سلب خواهند کرد.

به همين دليل، دولت ائتلافي پاکستان پس از به قدرت رسيدن در بهار سال گذشته، بلا فاصله مذاکره با گروه هاي افراطي در مناطق قبايلي را آغاز کرد و نخست با آنها قرارداد آتش بس به امضا رساند که با مخالفت و اعتراض آمريکا و افغانستا ن روبرو شد و روند به سمتي حرکت کرد که دولت اسلام آباد ناگزير به لغو قرارداد آتش بس شد.

با اين حال در پي تشديد خشونتهاي خونين درمناطق قبايلي، دولت ايالتي سرحد توافقنامه اي را به منظور آتش بس و صلح با گروه هاي طالبان به امضا رساند که اين توافقنامه از سوي پارلمان اين کشور نيز به تأييد رسيد و توسط زرداري امضا شد.

هر چند دولت افغانستان با اين اقدام اسلام آباد مخالف است، اما از ديدگاه دولت پاکستان اين راهکاري اجتناب ناپذير است وحکومت کابل مي تواند با تقويت همکاريهاي منطقه اي و دوجانبه و تقويت امنيت مرز مشترک، اقدامهاي جدي براي مقابله با جريانهاي افراطي و تروريستها صورت دهد و اجتناب نيروهاي آمريکايي و ناتو در افغانستان از حمله به مناطق قبايلي و افراد غيرنظامي آن، احترام گذاشتن و درک درست آداب و سنن واعتقادهاي مذهبي مردم، خروج از اين کشور و در نهايت احترام به حاکميت ملي دو کشور افغانستان و پاکستان و توجه به راهکارهاي ريشه اي و بويژه اقتصادي مانع از فعاليت مجدد و رشد روز افزون گروه هاي تندرو و گاه تروريستي در مناطق ياد شده شوند.

صداي عدالت

«بررسي يک اقدام دولت‏»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي صداي عدالت به قلم محمود فراهاني است كه در آن مي‌خوانيد؛ دولت نهم ، اقدام به انتشار نامه اي با سر برگ نهاد رياست جمهوري وامضاي پرويز داوودي ، معاون اول رييس جمهورکرد که در آن، مصوبه جلسه 27بهمن ماه گذشته شوراي پول و اعتبار که در کميسيون اقتصادي دولت برگزار شده آمده بود. ‏

اين نامه در حالي منتشرشد که شوراي پول واعتبار در قالب ساختار بانک مرکزي به عنوان سياست گذارارشد پولي کشور تعريف شده واصولا و عرفا مصوبات آن نيز در قالب سربرگ بانک مرکزي منتشر يا ابلاغ مي شود.همچنين دبيرخانه اين شورا در بانک مرکزي تشکيل شده ومحل تشکيل جلسات آن در اين بانک بوده است. از همه مهمتر آنکه بر اساس تبصره بند "و" ماده 10 قانون برنامه چهارم توسعه، رييس شوراي پول واعتبار، رييس کل بانک مرکزي است. همچنين بند"ه" اين قانون، که اعضاي شورا را برمي شمرد هيچ نقشي براي معاون اول رييس جمهوري به عنوان عضو شورا تعريف نکرده تا وي مجاز شود مصوبات اين شورا را امضا کند.

البته بر اساس بند ط رييس جمهور رياست مجمع بانک مرکزي رابر عهده دارد وموظف است رييس کل وقائم مقام بانک مرکزي را منصوب کند اما در جايي از قانون نيامده است که معاون وي در شوراي پول واعتبار به صورت مستقيم عضويت داشته باشد. به عبارت ديگر قانون براي معاون اول رييس جمهوري هيچ نقش ووظيفه اي را در شوراي پول و اعتبار تعريف نکرده و بر اين اساس وي حداکثر مي تواند به جاي رياست جمهوري در مجامع سالانه بانک شرکت کند.

به طور خلاصه دولت با انتشار آخرين مصوبه شوراي پول و اعتبار به اقدامي مبادرت کرده که به لحاظ حقوقي وعرفي داراي سه اشکال اساسي است:‏
1- نامه به جاي سربرگ بانک مرکزي با سربرگ نهاد رياست جمهوري منتشر شده است.‏
2- نامه به امضاي معاون اول رياست جمهوري رسيده در حالي که بنابر قانون مصوبات اين شورا بايد با امضاي رييس آن يعني رييس کل بانک مرکزي ابلاغ شود.‏
‏3- محل تشکيل اين شورا در محل بانک مرکزي است در حالي که بر اساس مفاد اين نامه در کميسيون اقتصادي برگزار شده است.

اين اقدام دولت پس از آن انجام شد که مجمع تشخيص مصلحت، در هشتم مهر ماه گذشته ، بر مصوبه مجلس مبني بر احيا مجدد 18شوراي عالي بر اساس قوانين مربوط از جمله شوراي پول واعتبار مهر تاييد گذاشت اما دولت ضمن آنکه در اجراي اين قانون واحيا مجدد شوراهاي منحل شده با وقفه عمل کرد، زماني هم که شوراي پول واعتبار را تشکيل داد به سان شير بي يال ودمي ، تنها صورتکي از اجراي قانون را به نمايش گذاشت.
اما برخي از مواردي که بوي اجراي ناقص قوانين را مي دهد در ذيل مي توان برشمرد:
1- عدم اجراي قانون برنامه چهارم‏
‏2- اجراي نا مناسب قوانين بودجه اي (2000تخلف بودجه اي در سا ل85،54 درصد تخلف در بودجه 86 واجراي بودجه سال 87با 39رديف به جاي 262رديف )‏
‏3- اجراي نامناسب قانون ماليات بر افزوده‏
4- اجراي نامناسب قانون مديريت سوخت
‏5- عدم ارايه گزارش جامع و به موقع از عملکرد برنامه چهارم در قالب گزارش هاي نظارتي وچشم انداز
‏6- برداشت هاي بدون مجوز از حساب ذخيره ارزي
‏7- واردات بنزين بدون مجوز مجلس و ازمحل درآمدهاي وزارت نفت
8- اجراي نامناسب قانون سياست هاي اصل 44‏
‏9- ودرآخرين اقدام دولت تلاش کرد تا يک قانون را(قانون بودجه88) بر اساس يک لايحه(لايحه هدفمند کردن يارانه ها) به تصويب برساند.اين عمل درواقع يک بدعت جديد و مصداقي از تخلف از قانون محسوب مي شود چرا که اساسا نمي توان قانون را بر اساس لايحه اي که خود نيازمند بررسي وتصويب است ،تصويب کرد.‏
اجرا نکردن قانون احيا 18شوراي عالي نيز از ديگر مواردي است که نشان مي دهد دولت نهم با تفسير خود اقدام به اجراي قانون مي کند.‏
نکته اساسي در اين ميان آن است که بد اجرا کردن قانون از اجرا نکردن آن بيشتر بر پيکره قانون مداري يک جامعه ضربه مي زند، چرا که باعث سبک شدن قانون مي شود .‏

آفرينش

«توليد؛ طفل رنجور اقتصاد ايران!»عنوان سرمقاله‌ي رورنامه‌ي آفرينش به قلم مسعود رفيعي طالقاني است كه در آن مي‌خوانيد؛درست از زماني که شعار حمايت از مصرف کننده در کشور ما  اوج مي گرفت و ناقوس مصرف گرايي ايرانيان  را ضرباهنگي تند تر مي بخشيد ، مي شد حدس زد که توليد و توليد کننده منزوي تر از پيش به حيات خود ادامه مي دهند و آنان را چندان اميدي نيست که دريچه هاي توسعه را بر خود گشوده ببينند. مصرف کنندگان را اگر طيف وسيعي از  اقشار جامعه بدانيم ، توليد کنندگان را نيز بايد طيفي حداقلي دانست که به سبب مولد بودن در بخش اقتصاد مي توانند بار سنگين روي ديگر سکه اقشار اجتماع  را بر گرده خويش حمل کنند ، توليد کنند و مولد بودن را به مثابه سرمايه اي عظيم در نزد خود گرامي دارند. کاري که دولت مردان نيز به همان سبب آنان را مورد تکريم قرار داده اند و آرا توليدکنندگان را به عنوان راي سياسي خود عزيز مي دارند. رييس دولت نهم نيز تا کنون کاري جز اين نکرده و در هر ميهماني اقتصادي ، کوشيده است تا دستي از  نوازش بر سر توليدکنندگان بکشد. اسلاف وي نيز بر مدار احترام به توليدکننده بوده اند . 

نقل دولت نهم در برخورد با توليد کنندگان ،  اما از منظري ديگر قابل بيان و بررسي  است . دولتي که رييس آن در روزهاي نخستين رياست جمهوري و حتي پيشتر از نشستن بر جايگاه بالاترين مقام اجرايي کشور ، طبل حمايت از توليد را بسيار نواخت و توليد کنندگان را بيش از پيش عزيز شمرد. از آن روزها تا امروز اما ، زماني بيشتر از 4 سال نگذشته است که در آجيل نوروز ايرانيان پسته کاليفرنيايي ، در شکردانهاشان شکر آمريکايي ،در ظروف ميوه شان سيب و پرتقال عرب ،  در خانه هاشان لوازم خانگي آسياي شرقي ، در لبنياتشان شير خشک هندي و  در پاهاشان جز کفش بي کيفيت چيني، چيزي ديده نمي شود!

حال آنکه اين همه نيز بخشي از بحران افزايش بي رويه واردات در کشور است و بخشي عظيم تر را نمي توان در اين مجال گنجاند.زمان زيادي از اعتصاب کارگران نيشکر هفت تپه نمي گذرد ، مسدود شدن خيابان سعدي هم به دليل حضور توليدکنندگان کفش از نظر هيچ کس دور نمانده است ، ورشکستي باغداران ايراني در گوشه و کنار کشور و نيز اعتصابات گسترده توليد کنندگان لوازم خانگي و ورشکستگي بسياري از آنان هم از خاطر نرفته است،تحصن دامداران نيز برقرار است  اما واردات بي رويه بر مدار پيشين خود همچنان استوار است و ميخ هايي تازه بر تابوت توليد و صنعت کشور مي کوبد.اين همه را بيراه نيست اگر به سبب وجود سياستهاي ناکارمد  بدانيم که به رغم ابلاغ اصل 44 قانون اساسي و با وجود طرح انتقادات بسيار در خصوص وضعيت بازار توليد و مصرف نتوانسته است تعادلي منطقي ميان سياستها برقرار کند و آنچه که خودکفايي خوانده مي شود را جامه اي بر تن بپوشد.

اين در حالي است که تا کنون بارها و بارها موضوع اتکا دولت به در آمدهاي نفتي و به تبع آن افزايش بي رويه واردات و مصرف گرايي توسط منتقدان اقتصادي  در مقاطع مختلف گوشزد شده است و به نظر مي رسد مجموع آرا اقتصاد دانان بر سياست خصوصي سازي و حمايت از توليد داخلي به نفع توليدکنندگان و اشتغال زايي در کشور استوار بوده ، هر چند که گوش شنوايي بر اين سخنان نبوده است.دولت نهم که صفت عدالت محور را با عنوان خود به همراه داشته است بدون شک با مفهومي "پيشا سقراطي" از عدالت روبرو بوده که عدالت را به مساوات تعبير مي کند و نه با مفهومي قرن بيستمي که آن را به انصاف تعبير کرده است . تعبير نخستين از عدالت است که نظريه هاي مختلف اقتصاد دانان را به انزوا کشانيده و واردات را براي کنترل قيمتها - که به سبب افزايش نرخ تورم و پايين آمدن قدرت خريد اقشار جامعه - تصميمي ابتدايي است بر هر چيز ديگر ترجيح داده است.  و اينگونه بوده است روايت تبديل جامعه منصفانه به جامعه مساواتي ! که در روزهاي اخير و با نزديک شدن به دهمين انتخابات رياست جمهوري نيز با  بحث تاثير سياستهاي اقتصادي دولت نهم بر افزايش و يا کاهش فقر و نابرابري به يکي از مسائل بحث برانگيز تازه  تبديل گرديده است. واردات بي رويه در ايران که منجر به انزواي بخش توليد و صنعت گرديده ، بدون شک دليلي جز اتخاذ سياستهاي نادرست اقتصادي و افزايش نرخ تورم نداشته است تا از همان منظر بتواند قدرت خريد مردم را کنترل کند. 

نرخ تورم که در سال 1384 به کمترين ميزان خود در 10 سال ماقبل يعني به 10/4درصد رسيده بود،  در سال 1385 به 11/9درصد افزايش يافت و از آن پس، ماه به ماه بر آن افزوده شد . نرخي که افزايش آن  از اواخر سال 1384 با تصويب متمم بودجه آغاز شد و با بودجه انبساطي سال 1385 به اوج خود رسيد و از آن پس نيزبا سياستهايي ديگر  ادامه يافت.  به هم پيوستگي زنجير اقتصاد ايران بود که آزار کمبودها را به حلقه هاي ديگر رسانيد و وضعيت توليد در کشور را در شرايط بحران قرار داد. توليدکنندگان با ظرفيت پايين و با گراني مواد اوليه دست و پنجه نرم کردند و همين امر سبب شد تا قيمت تمام شده محصولات توليدي آنان اگر موضوع کيفيت را فاکتور بگيريم ، قيمتي بالا باشد که در دايره قدرت مصرف کننده نمي گنجد. همين اتفاق بود که بازار فروش محصولات وارداتي را داغ کرد و داغي نيز بر پيشاني توليدکننده داخلي نشاند.  اين امر نه تنها توليدکنندگان را متضرر ، که کارگران شاغل در کارگاههاي آنان  را نيز به زمره بيکاران نشاند تا به تبع آن همه آمارها در حوزه آسيب هاي اجتماعي نيز جابجا شوند. هر چند که هنوز هم در ايران کمتر کسي به زنجير مشکلات معتقد است و آنان را به مثابه محدوده اي خاص بررسي مي کند.          

کارخانه هاي کشور  با ظرفيت هاي بسيار پايين فعاليت مي کنند و در نتيجه هزينه تمام شده بالايي دارند که منجر به پديد آمدن موج ورشکستگي ها و تعطيلي کارخانجات شده است.  اين در حالي است که  در ميان شکايت هايي که از زبان توليدکنندگان در رسانه ها منتشر مي شود يک عامل همواره مشهود و برجسته است. "واردات بي رويه" به قيمت هاي ارزان که عملا توليدکنندگان را به حاشيه رانده و به نابودي تهديد مي کند. شيرخشک هاي توليد شده در داخل با کيفيت بالا در انبارها مانده و شيرخشک هاي بي کيفيت چيني، هندي و پاکستاني بازار را اشباع کرده است ، تولد گوساله نر موجب غم و اندوه دامداران است و پرواربندان گوساله در حال تعطيل کردن کار خود هستند و ديگر تمايلي  به خريد گوساله هاي کم وزن براي فربه کردن و وزن دار کردن آنها و در واقع توليد گوشت ندارند چراکه مجبورند تا دام هاي خود را دير يا زود کشتار کرده  و گوشت آنها را زير قيمت تمام شده بفروشند.تب واردات انواع ميوه به بازار داخلي طي سال گذشته آن چنان روند افزايشي داشته که حتي ادارات جهاد کشاورزي استان ها نيز با ميوه وارداتي پذيراي ميهماناني خود بوده اند و به اين ترتيب براي انواع ميوه هاي داخلي سرنوشتي جز ماندن و پوسيدن در انبارها نمي توان متصور شد. اين همه و بسياري موارد ديگر  بي شک مرثيه اي است بر طفل بيمار و رنجور توليد در ايران که در معرض ويروس واردات بي رويه به اقسام بيماري ها مبتلا مي شود و هيچ طبيبي نيز نمي تواند مداوايش کند جز معتقدان به علم اقتصاد.
 
سرمايه

«جشن خودکفايي سيمان و سوگ سرمايه گذاران زيان ديده»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سرمايه به قلم عليرضا عسگري ماراني است كه در آن مي‌خوانيد؛ چند روز پيش مراسم جشن پرطمطراق خودکفايي سيمان برگزار شد. سيمان ساروج کنگان نيز همزمان با اين مراسم با سرمايه گذاري 220 ميليارد تومان افتتاح و ظرفيت سيمان يادشده 4000 تن توليد در روز است. با فاصله دو، سه روزه در روز چهارشنبه هفته گذشته نماد سيمان صوفيان در بورس باز شد و قيمت آن که حدود 130 تا 140 ميليارد تومان بود به 80 ميليارد تومان کاهش يافت.

مقايسه 220 ميليارد تومان سيمان ساروج کنگان با 80 ميليارد تومان سيمان صوفيان از آن لحاظ اهميت دارد که به ياد بياوريم ظرفيت سيمان صوفيان تقريباً دو برابر سيمان ساروج کنگان است. سيمان سپاهان نيز با 11000 تن توليد روزانه قيمت بازاري برابر 180 ميليارد تومان دارد، قيمت بازار سيمان تهران نيز که 15000 تن در روز توليد مي کند فقط 200 و خرده اي ميليارد تومان است اين ارقام بيانگر چه واقعيتي است؟ اين ارقام بيانگر سياست هاي نامناسبي است که طي چندين سال گذشته بر سر صنعت سيمان هر آنچه نبايد مي شد را به اجرا گذاشت.

کساني که در دولت فعلي در مراسم خودکفايي سيمان پز مي دادند و اين مراسم را هدايت مي کردند، البته اعلام نکردند که طي سه سال و اندي از حکومت خود، با کنترل قيمت سيمان، سرمايه گذاران در سيمان را ناعادلانه فقير کردند و دلالان بازار سياه سيمان را فربه ساختند. سياست آنها براي بازار سرمايه فلاکت آورد و چراغ خاموش به تقويت بازار زيرزميني کشور و گسترش فساد انجاميد.

در اين مراسم کسي نگفت که دولت فعلي و البته در سال هاي قبل از آن، سياست هاي کنترلي بي معناي دولت، مديريت بد وزارت بازرگاني،نظام فسادآفرين تثبيت قيمت ها، ايجاد رانت و... سرمايه گذاران را به خاک سياه نشاند و دلالان را به ثروت بيشتر رساند.
هيچ کس در اين مراسم نگفت که در بازار سيمان کشور در بيشتر زمان ها، عرضه از تقاضا بيشتر بود؛ اما آنچه باعث کمبود و گراني سيمان براي مردم شد، سازوکار غلط کنترلي وزارت بازرگاني، برنامه هاي مفتضحانه توزيع سيمان و راه باز کردن براي توسعه فساد ناشي از بازار سياه بود. همه اينها سرمايه گذاران در سيمان را با زيان مواجه و آنان را از بازار سرمايه دور کرد. به راستي، مراسمي که برگزار شد، جشن نبود.

دنياي اقتصاد

«استقبال از هشدار رهبر فرزانه»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم محمد شريعتمداري است كه در ان مي‌خوانيد؛پرداخت يارانه گندم و آرد که مالا به مداخله مستقيم دولت در قيمت نان مي‌انجامد، از پيش از پيروزي انقلاب اسلامي و بعد از انفجار قيمت نفت در اواخر دهه چهل و اوايل دهه پنجاه، شروع و روند رو به رشدي را آغاز کرد.

در سال‌هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي خصوصا با بروز جنگ تحميلي و به منظور تثبيت قيمت نان در حدي که گندم و آرد در قيمت تمام شده آن تاثير داشت، به عنوان يک سياست پايدار ادامه يافت و نقش قابل ملاحظه‌اي را در دوران جنگ در تامين امنيت غذايي ايفا کرد و کم‌کم اين سياست جزئي از اقتصاد ايران شد.
سهم يارانه کالاهاي اساسي نسبت به کل مخارج کشور (بودجه عمومي دولت)، در طي سال‌هاي پيش از انقلاب اسلامي بين 4/1درصد تا 8/7درصد و در سال‌هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي بين 9/0درصد تا 9/3درصد همواره در نوسان بوده است. نسبت يارانه نان به کل مخارج کشور نيز در طي سال‌هاي 57 - 1352 بين 252/0درصد تا 652/2درصد و در سال‌هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي 87-1358 بين 17/0درصد تا 648/1درصد متغير نشان داده شده است. همچنين نسبت يارانه نان به کل يارانه پرداخت شده کشور که در سال‌هاي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي از 68درصد در سال 1352 به 12درصد در سال 1357 روند نزولي خود را طي کرده بود، در سال‌هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي از 19درصد کل يارانه در سال 1358 به 8/47درصد از کل يارانه‌ها در سال 1387 رسيده است.
سرانه يارانه نان در سال‌هاي پس از پيروزي انقلاب از 2100 ريال به ازاي هر نفر در سال 1358، در سال 1379 به 000, 136 ريال (1)، در سال 1386به 000, 352 ريال و در سال 1387 به 000, 533 ريال رسيده است.

حجم يارانه کالا‌ها و خدمات اساسي نيز که در طي سال‌هاي 1358، 1359 و 1360 به ترتيب 5/79، 3/37 و 3/81 ميليارد ريال بوده است، در سال‌هاي 1385، 1386 و 1387 به ترتيب به 56434، 2/53067 و 25/81254 ميليارد ريال رسيد. (2)
نيک به‌خاطر دارم که در زمان حيات با برکت امام راحل (ره) وقتي صحبت کلي درباره مساله نان با حضرتشان شده بود، نقل به مضمون از راوي، فرموده بودند: «دقت کنيد با نان مردم بازي نشود.» امروز نيز اين نصيحت، همچون آويزه گوش مسوولان محترم است. همچنين مقام معظم رهبري مدظله العالي نيز همواره ضمن تاکيد بر اصلاح الگوي مصرف نان، هرگونه تحول در اين عرصه را موکول به هماهنگي قواي سه‌گانه در اجرا فرموده‌اند. فلذا مسوولان ذي‌ربط در تصميم گيري درباره اين موضوع، همواره دقت و وسواس جدي به خرج مي‌دهند.

نگارنده البته به هيچ وجه وضع کنوني مداخله دولت در امر نان را زيبنده اين نظام مقدس نمي‌دانم و بر اين باورم که هر اقدام پيچيده‌اي، وقتي به اجزاي کوچکتر تقسيم شود و اجراي آن تحت نظام نظارتي مناسب و متناسبي صورت پذيرد، اقدامي ساده و شدني است و البته هيچ‌گاه مدافع شتابزدگي در اقدامات اساسي نظير «اصلاح الگوي مصرف نان» که بحث يارانه‌ها به نظر حقير بخش کوچکي از آن است، نبوده و نيستم. اما معتقدم اينک که با رهنمود مقام معظم رهبري مدظله العالي، سال 1388 «سال اصلاح الگوي مصرف» نام يافته است و اين اقدام مبارک مقرر است از اين سال آغاز و ان‌شاءا... در طي دوره ميان مدتي به انجام برسد، بايستي بدون افتادن در بحث بي‌نتيجه اولويت بندي اصلاح الگوي مصرف انرژي، نان يا دارو، در همه اين زمينه‌ها که همگي با اهميت هستند، بدون شتابزدگي وارد اصلاح مسير شويم.اين اصلاح الزاما از قسمت سخت آن نبايد آغاز شود، اما حتما در قالب يک بسته سياستي کامل و با رعايت تقدم و تاخر هر يک از اجزاي وابسته، در بسياري موارد به صورت موازي و همزمان بايد انجام گيرد.

يک مثال ساده اين است که اگر قرار است که يارانه نان يا هر محصول ديگري در نهايت و با اعمال روش‌هاي مدبرانه هدفمند شود، لااقل به عنوان اولين نقطه حرکت و نقطه عزيمت بايد ادامه مسير نسبتا پر شتاب قبلي متوقف شود. با توجه به افزايش 18/9‌درصدي قيمت خريد تضميني گندم (3) در سال 1388 و با توجه به سهم کمتر از 6‌درصدي قيمت آرد در قيمت تمام شده نان، اين افزايش تنها 5/0‌درصد در قيمت نهايي نان تاثيرگذار است، آيا ما همچنان بايد رقم يارانه آرد را افزايش بدهيم؟! يا لااقل مي‌توانيم در همين نقطه، متوقف و سهم يارانه مربوط به جلوگيري از افزايش قيمت گندم سال 1388 را به اولويت‌هاي ديگري در طرح هدفمند کردن يارانه نان اختصاص دهيم؟

به اعتقاد نگارنده، اصلاح هر مسير، ابتدا با توقف در مسير در حال طي شدن که نادرستي آن اثبات شده است، مقدور و ممکن است. فلذا توصيه کارشناسانه اين است که در همين سال (1388) به جاي افزايش غيرهدفمند يارانه نان، با ثابت نگه داشتن سقف يارانه نان در سطح سال گذشته (1387)، در اجراي طرح هدفمند کردن يارانه‌ نان با اختصاص اين منبع جديد به يکي از اصلاحات ساختاري اين فرآيند، يک قدم به جلو برداريم.

قدم ديگري که در سال 1388 توصيه مي‌شود، اقدام فرهنگي در حوزه مصرف نان کشور است. همان‌گونه که تيزر تبليغي مشهور «لامپ اضافه خاموش» بدون ترديد در اقصا نقاط کشور تاثير فرهنگي مناسبي بر صرفه‌جويي در مصرف برق کشور بر جاي گذاشته است و اين رويه ارزشمند در حوزه‌هاي ديگري نيز توسط سازمان‌هاي مسوول از طريق رسانه ملي در حال اجرا است،‌ لازم است در عرصه نان نيز به تبليغ گسترده براي اصلاح فرهنگ مصرف نان در کشور دست زده و همزمان با اجراي سياست‌هاي اصلاح گرانه در الگوي مصرف نان در دولت، ملت شريف را نيز بيش از پيش با وظيفه‌ خطيري که در اين زمينه دارند، آشنا کنيم.

اختصاص ساعت آموزش اصلاح الگوي مصرف يا صرفه‌جويي يا مصرف نيکو در مدارس با اولويت مدارس ابتدايي و راهنمايي با زبان متناسب با سن دانش‌آموزان در همه زمينه‌هاي پر اهميت خصوصا نان و نيز تهيه بسته‌هاي تبليغي آموزشي تلويزيوني و پخش آن از شبکه‌هاي مختلف تلويزيوني، از اقدامات مهمي است که مي‌توانيم در سال 1388به آنها بپردازيم.
 
ارسال به دوستان
وبگردی