۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۸ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۲:۱۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۷۱۸۸۸
تاریخ انتشار: ۱۸:۴۳ - ۲۰-۰۲-۱۳۸۸
کد ۷۱۸۸۸
انتشار: ۱۸:۴۳ - ۲۰-۰۲-۱۳۸۸

رضاخان و جنازه‌اش در تبعيد

مرده‌ای كه شمشيرش را بردند
  رضاخان پس از وقايع شهريور 1320 مجبور به ترك ايران شد. ابتدا به جزيره موريس تبعيد شد و سپس عازم ژوهانسبورگ شد و در آنجا درگذشت. جنازه وي با وجود آن كه پسرش در ايران شاه بود، وضعيت بهتري از ايام زنده بودنش در غربت نداشت و سال‌ها در مصر نگهداري شد تا اوايل سال 1329، شاه موفق شد، جنازه پدرش را به ايران بياورد.

رضاخان از سلطنت تا استعفا

رضا، پسر عباسعلي، معروف به "داداش بيگ " افسر قزاق از ايل پالاني، در 24 اسفند ماه سال 1255 هـ. ش در قريه "آلاشت " از توابع سوادكوه مازندران به دنيا آمد. چند روز پس از تولد رضا، پدرش درگذشت و مادرش كه از مهاجران گرجستاني بود، به علت درگيري و اختلاف خانوادگي به تهران مهاجرت كرد و در خانه برادرش ساكن شد. رضا، دوران كودكي و نوجواني خود را زير نظر دايي‌اش – كه خياط قزاقخانه بود – پسري كرد و به توصيه و وساطت او، در سن چهارده پانزده سالگي وارد بريگارد قزاق شد و به عنوان نظامي ساده، مشغول به كار گرديد.

نخستين منصب رضا در قزاقخانه، سمت وكيل‌باشي "گروهان شصت‌تير " بود كه بعدها به فرماندهي آن رسيد و به "رضاخان شصت‌تير " شهرت يافت. به تدريج مورد توجه برخي از صاحب‌منصبان و متنفذان قرار گرفت. از جمله عبدالحسين ميرزا فرمانفرما كه از شاهزادگان معروف و قدرتمند قاجاري بود، مسئوليت اسحله جديدش – مسلسل ماكسيم – را به او سپرد، از اين رو، رضاخان، در ميان خانواده فرمانفرما "رضا ماكسيمي " نيز نام گرفت. پس از آن رضاخان به مرور مراتب ترقي خود را طي كرد و در انجام مأموريت‌هاي مختلف، همچون سركوب نهضت آزاديخواهانه ميرزا كوچك‌خان در گيلان، بيش از پيش مورد توجه قرار گرفت تا آن كه يك ژنرال انگليسي به نام "ادموند آيرونسايد " ضمن ديدار و گفت و گويي كه با او داشت، وي را شايسته اجراي طرح كودتايي يافت كه منافع كشورش را در ايران و شبه قاره هند تأمين مي‌كرد. رضاخان خود نيز بعدها نزد بعضي از بزرگان اعتراف كرد كه انگليسي‌ها او را سر كار آورده‌اند.[1]

كودتاي سوم اسفند 1299 كه در آن سيدضياءالدين طباطبايي به عنوان عامل انگليسي‌ها به نخست‌وزيري رسيد، شروع قدرت‌گيري روز‌افزون رضاخان بود. در كابينه سيدضياء رضاخان به وزارت جنگ رسيد و با ادغام يگان‌هاي متفرقه نظامي، قشون متحدالشكلي به وجود آورد و به مرور از اين طريق، زمينه نفوذ و استيلاي خود را در امور سياسي و اجرايي كشور فراهم ساخت. پس از رياست‌الوزرايي رضاخان در سال 1302، زمينه‌هاي سلطنت وي به تدريج آماده شد و در سال 1304 با پايان دادن به سلطنت قاجارها، سلسله پهلوي را بنيان‌گذاري كرد. دوره سلطنت رضاشاه تا شهريور 1320 تداوم يافت.

با شروع جنگ جهاني دوم و پيشروي آلمان‌ها به سمت شرق و تصرف بخش‌هاي شرقي شوروي، متفقين كه شديدا تحت فشار آلمان‌ها قرار گرفته بودند، به فكر راه جديدي براي كمك به نيروهاي شوروي و مقابله با نيروهاي آلماني افتادند. به همين دليل، آنها كه تمام راه‌هاي موجود را مسدود يا مشكل مي‌ديدند، به راه مساعدي كه از ايران مي‌گذشت، چشم دوختند و با وجود اعلام بي‌طرفي ايران. به بهانه وجود اتباع آلماني و ايتاليايي، خاك ايران را تصرف كردند.

پس از اشغال ايران توسط متفقين، انگليسي‌ها كه به خاطر قدرنشناسي رضاشاه و گرايش او به آلمان، سخت از وي عصباني بودند، به فكر بركناري او از سلطنت افتادند. شوروي نيز به خاطر آينده ايران، معتقد بود كه بايد به جاي رژيم سلطنتي، يك رژيم جمهوري روي كار بيايد.

در مدت كوتاه پس از اشغال ايران، بحث‌هاي جدي در سفارت‌خانه‌هاي متفقين وجود داشته است تا جايي كه موضوع بازگشت قاجار نيز در دستور كار قرار گرفت.[2]

انگليسي‌ها به وليعهد، محمدرضا نيز بدبين بودند، علت آن هم ضعف و ترس وي و تمايلش به آلماني بود.[3] اما سرانجام با تلاش برخي از افراد از جمله فروغي كه در اين زمان نخست‌وزير بود، محمدرضا به جاي شاه به سلطنت رسيد و رضاشاه استعفانامه‌اي تنظيم كرد و از سلطنت كناره گرفت. 

تبعيد رضاخان به جزيره موريس

رضاخان در حالي كه فكر مي‌كرد به شيلي خواهد رفت، سر از جزيره موريس درآورد. روزنامه اطلاعات روز سيزدهم مهر 1320 گزارش داده بود كه پادشاه سابق و خانواده سلطنتي كه روز جمعه چهارم مهر ماه از بندرعباس با كشتي بندر را حركت كرده بودند به بمبئي وارد و قرار است با كشتي ديگري به سوي آمريكاي جنوبي رهسپار شوند.[4] جزيره موريس [5] آب و هوايي ناسالم، مرطوب، شرجي، استوايي، گرم و غيرقابل تحمل داشت كه بيگانگان را از پاي درمي‌آورد.
در راس سازمان اداري جزيره، "سربيد كليفورد "، فرماندار انگليس جزيره قرار داشت كه دولت انگلستان قبلا او را توجيه كرده بود كه با شاه بركنار شده، چگونه رفتار كند. محلي كه رضاشاه و خانواده او در آنجا زندگي مي‌كردند موكا نام داشت.[6]

اقامت رضاخان در موريس، هفت ماه به طول انجاميد. پس از ورود ايران به پيمان اتحاد سه‌گانه در بهمن 1320 شرايط به نحو مطلوبي براي خانواده پهلوي تغيير كرده بود. باب مكاتبه ميان ايران و موريس گشوده شد و سيل تلگرام‌ها از تهران به موريس و بالعكس جريان يافت.

تلاش‌هاي رضاخان نزد مقامات محلي براي رفتن از موريس و مسافرت به يك نقطه خوش آب و هوا، مثلا كشور كانادا كه آنجا هم دومينيون بريتانيا بود، آغاز كرد. در نيمه دوم اسفند ماه 1320 موافقت مقامات انگلستان، براي مراجعت شمس، فاطمه، شاهپور، حميدرضا، عصمت پهلوي و چند تن از زنان درباري به تهران اعلام شد. عده اين افراد دوازده تن بود كه فريدن جم نيز از جمله آنها بود. البته عليرضا، غلامرضا، احمدرضا و محمودرضا در جزيره موريس ماندند.[7]

در خلال آخرين روزهاي سال 1320، شاه مستعفي كه نمي‌توانست بفهمد چرا دولت انگلستان در اعزام او به كانادا مسامحه مي‌كند، سخت به تكاپو افتاد تا خود و ديگر فرزندانش را كه در موريس مانده بودند از آب و هواي ناسازگار جزيره كه همواره از آن شكايت داشت رهايي بخشد.

سرانجام انگليسي‌ها از فرستادن رضاشاه به كانادا منصرف شده و تنها موافقت كردند او را به آفريقاي جنوبي و بندر دوربان يا شهر ژوهانسبورگ بفرستند و او در آنجا مكاني مناسب بيابد. آب و هواي ژوهانسبورگ هم تا حدودي معتدل بود. اما رضاشاه از فرزندش، محمدرضا خواست تا ترتيب انتقال او را به جايي كه مناسب باشد بدهد، در تلگرام او آمده است: "... اساسا قصد ما از تغيير محل به علت بدي آب و هوا و ناخوشي دائمي ما همگي مي‌باشد، والا با خرابي وضع درياها ما شيفته رفتن به كانادا نيستيم و هر نقطه ديگري را كه از آن بويي از تمدن استشمام شود و هواي آنجا با مزاج ما مناسب باشد و بشود اقلا از منزل خارج شد بر اينجا ترجيح مي‌دهيم. "[8]

عزيمت به ژوهانسبورگ

سرانجام در روز دوم يا سوم فروردين 1321 از طرف فرماندار جزيره موريس، به علي ايزدي، منشي شاه اطلاع داد كه تا چند روز ديگر يك كشتي نظامي از موريس به دوربان خواهد رفت و در اين كشتي براي رضاخان و همراهان او جا ذخيره شده است.

شامگاه روز ششم فروردين 1321، رضاشاه و همراهان او از موكا عازم پورت‌لويي شدند و در حالي كه يك دسته كوچك از سربازان مستعمراتي جزيره موريس نسبت به ميهمان جزيره اداي احترام نظامي مي‌كردند، رضاشاه پيشاپيش فرزندان و ملتزمين خود سوار كشتي شد و جزيره را ترك گفت. پس از هشت روز، كشتي باري نظامي به متفقين به دوربان رسيد، رضاشاه به اتفاق فرزندان خود، بدون هيچ استقبال و تشريفات نظامي به عنوان مسافران عادي از كشتي پياده شدند و با تاكسي به طرف خانه‌اي در دوربان عزيمت كردند. مكاني كه براي رضاخان و خانواده او اجاره شده بود بسيار تنگ و كوچك بود و گرماي هوا مزيد بر علت شده، شاه مستعفي را به شدت مي‌آزرد. دوربان، نقطه بد آب و هوايي بود و دست كمي از جزيره موريس نداشت. وقتي همراهان شاه به مقامات انگليسي مراجعه مي‌كردند و زمان عزيمت به كانادا را جويا مي‌شدند آنها نبودن كشتي را بهانه قرار داده و تاريخ مسافرت به كانادا را چهار تا پنج ماه بعد تعيين مي‌كردند.

رضاخان در صدد برآمد به جاي اقامت در دوربان تا زمان عزيمت به كانادا، شهر ديگري را پيدا كند و اطرافيان به او اطلاع دادند كه شهر ژوهانسبورگ پايتخت آفريقاي جنوبي از نظر آب و هوا بسيار معتدل و خوب است و بهتر است طي پنج ماه زمان لازم تا حركت به كانادا، در آنجا رحل اقامت گزيند. شاه سابق كه روز به روز ضعيف‌تر مي‌شد از علي ايزدي و دكتر تون‌كينگ و پسرش عليرضا خواست كه سه نفري به ژوهانسبورگ عزيمت كرده در آنجا خانه مناسبي براي او بيابند. آنها در بازگشت به شاه اطلاع دادند كه جاي خالي فقط در هتل پيدا مي‌شود.

پس از حدود دو ماه اقامت در دوربان، بالاخره شاه مستعفي تصميم گرفت به ژوهانسبورگ عزيمت كند و در هتل باشكوه سنگهام كه يكي از بهترين ميهمان‌خانه‌هاي آنجا بود، اقامت اختيار كند.


درگذشت رضاخان در ژوهانسبورگ

رضاشاه پس از تلاش نافرجام براي رفتن به قاهره، سرانجام بر اثر سكته قلبي در ساعت 5 صبح چهارم مرداد 1323 هـ. ش درگذشت. رسيدن خبر درگذشت شاه به ايران، در آن فضاي پر از تشنج،‌ براي كسي مهم نبود. روزنامه‌ها چند سطري دو پهلو نوشتند و گروهي كه براي تسليت به دربار رفتند، با فضاي خشك و بي‌حالي رو به رو شدند. در مجلس، سيدمحمدصادق طباطبايي براي آن كه تسليتي به شاه بگويد و نمايندگان را به مجلس ترحيم دربار بفرستد، ابتدا نمايندگان حزب توده و منفردين را خواست و به آن‌ها نصيحت كرد كه سخني عليه شاه نگويند. آنها نيز ترجيح دادند كه هنگام طرح موضوع در جلسه نباشند. مجلس ترحيم رضاشاه، در حالي كه پسرش، پادشاه بود، حتي گرمي ترحيم محمدعليشاه مخلوع را نداشت.[9]

انتقال جنازه به مصر

در حالي كه مخابره تلگرام‌ها به مقصد ژوهانسبورگ ادامه داشت، بحث پيرامون اين موضوع كه جنازه چگونه حمل شود، به كجا حمل شود و در چه مكاني دفن گردد، آغاز شد. در دربار تهران سه نظريه مطرح شد:

اول اين كه جنازه در اسرع وقت با هواپيما يا كشتي به تهران حمل شود و در محل كارخانه ساخته نشده ذوب آهن كرج دفن گردد.

دوم جنازه در تالار بزرگ قصر مرمر زير گنبد مينايي كه نمونه هنر و ابداع معماران ايراني بود مدفون شود و قصر مرمر به آرامگاه رضا شاه تبديل شود.

سوم جنازه به مشهد مقدس حمل گردد و در جوار آستان قدس به خاك سپرده شود.

از نظر دولت انگلستان در اين زمينه تا نشر نامه‌ها و اسناد رسمي بريتانيا اطلاعي در دست نيست. اما تصور مي‌شود جدا از نظر نه چندان مساعد دو دولت انگلستان و شوروي كه در اين زمان هنوز كشور را در اشغال داشتند، انگيزه‌هاي ديگري هر سه تصميم را فسخ كرد و نتيجه كار موكول شد به انتقال جنازه موميايي شده به مصر و امانت گذاردن در مسجد الرفاعي قاهره و صبر و انتظار تا نه سال بعد اساسي‌ترين علل انصراف خاطر دربار از حمل جنازه به ايران، داغ بودن آتش وقايع دوران بيست ساله بود. خشم و تنفر بسياري از ستمديدگان، داغديدگان، خانواده جان باختگان و مال باختگان هنوز فروكش نكرده بود و دادگاه رسيدگي به وقايع جنايي و سياسي دوران مزبور همچنان بود.

انگيزه مهمي كه تشييع جنازه شاه متوفي را به تعويق افكند تمسك به گذشت زمان و پوشيده شدن وقايع در غبار دوران بود. اين احتمال كه مخالفين سلطنت، ستمديدگان، يتيمان، بستگان اعدام شدگان دوران بيست ساله، آوردن جنازه شاه را به ايران فرصت مناسبي براي تظاهرات عليه دربار تشخيص دهند و با تجديد خاطرات ناخوشايند گذشته موجوديت سلطنت شاه جوان را هم زير سوال برند، علت و عامل اصلي براي به دست نسيان سپردن موضوع تشييع جنازه بود.
زمينه اعتراض و مخالفت كاملا مهيا بود و در مقابل يك مقاله و گفتار ضعيف به نفع سرسلسله، دهها مقاله مخالف و كوبنده در مطبوعات به چاپ مي‌رسيد.

بنا به دلايل مختلف تصميم گرفته شد جنازه موميايي شود و به جاي ايران به مصر حمل گردد.
در حقيقت از روز فوت رضاشاه تا زمان انتقال جنازه او به مصر، 90 روز طول كشيد. در 23 شهريور 1323 برابر 14 سپتامبر 1944، دولت مصر موافقت خود را با صدور ويزا و پاسپورت براي سپردن رضاشاه و همراهان آنان كه بايد جسد را با كشتي به مصر انتقال مي‌دادند، اعلام داشت و مراتب توسط سفارت ايران در قاهره به ژوهانسبورگ اطلاع داده شد.

بدين ترتيب جنازه رضاشاه مستعفي به صورت موميايي و به طور موقت در خاك مصر نگهداري شد تا در فرصت مقتضي به ايران انتقال يابد.[10]

مرده‌اي كه شمشيرش را بردند

پس از منتفي شدن انتقال جنازه رضاخان به تهران و انتقال آن به قاهره، مراسم تشييع جنازه رسمي در قاهره به عمل آمد. براي اين مراسم، شمشير طلاي رضاشاه كه مرصع به گوهرها و سنگ‌هاي گرانبها بود، به قاهره فرستاده شد تا طبق رسوم درباري، پيشاپيش جنازه حمل شود، ولي ملك فاروق اين شمشير گرانبها را بعد از انجام مراسم تشييع جنازه، به كاخ سلطنتي برد و مراجعات مكرر هيأت اعزامي ايران براي پس گرفتن آن بي‌نتيجه ماند.

ماجراي ربوده شدن شمشير مرصع رضاشاه از طرف ملك فاروق، پس از كودتاي ضد سلطنتي مصر در سال 1953 در مطبوعات مصر انعكاس يافت، ولي دولت جمهوري مصر نيز مدعي شد كه اثري از اين شمشير نيافته است.[11]

انتقال جنازه رضاخان به ايران

در فروردين 1329 منصورالملك پس از سقوط دولت ساعد، به نخست‌وزيري رسيد. نارضايتي آمريكا از سياست‌هاي يك طرفه حكومت ايران كه در بند طرفداران انگليس اسير بود، دولت ساعد را ساقط كرد. با ديدار محمدرضا شاه از آمريكا، يك بار ديگر كفه ترازوي سياست داخلي به سود آمريكا چربيد. منصور كابينه‌اي آمريكايي از تركيب درباريان و كساني كه مورد تأييد آمريكا بودند، تشكيل داد. طرفداران انگليس با نگراني شاهد تحولاتي بودند كه به سود آمريكا در جريان بود. در همين ايام، آيت‌الله كاشاني نيز از تبعيد بازگردانده شد و در ميان استقبال مردم وارد ايران شد. مجلس سنا نيز نخستين دوره خود را آغاز مي‌كرد.

در چنين فضايي شاه جرت كرد تا جنازه موميايي شده پدرش را به وطن بازگرداند. رزم‌آرا در ترتيب مراسم تشييع جنازه از خود قدرتي نشان داد. ناصرالدوله قشقايي در خاطرات خود در اين باره مي‌نويسد: "دوشنبه چهارم ارديبهشت ]1329[: چندي است كه صحبت آوردن جنازه رضاشاه از مصر است به ايران، به تمام رؤساي عشاير و غيره فشار آورده‌اند كه بايد حتما بيايند براي تشييع جنازه. اتفاقا غالب اين اشخاص كه احضار مي‌شوند، همان‌هايي هستند كه چندين سال به امر پهلوي تبعيد و حبس بوده و يا كسان آنها كشته شده‌اند... "[12] همچنين در خاطرات روز شانزدهم همين ماه مي‌نويسيد: "اين روزها خبري جز آوردن نعش رضاشاه از مصر نيست ".[13]

فروردين ماه 1329، اعلاميه دربار شاهنشاهي در مورد آيين تشييع جنازه رسمي رضاشاه انتشار يافت و در ارديبهشت ماه، شاهپور عليرضا پهلوي به رياست هيئتي براي انتقال جنازه رضاشاه به ايران، عازم قاهره شدند.

هواپيماي حامل جنازه رضا خان قبل از آمدن به ايران، به منظور طواف در مكه از قاهره به طرف جده پرواز كرد.

سرانجام هفدهم ارديبهشت 1329، جنازه رضاشاه به وسيله هواپيما و سپس با قطار مخصوص به تهران حمل شد و در حالي كه از جانب شاه، اعضاي خاندان سلطنت، هيئت دولت، هيئت‌هاي فوق‌العاده كشورهاي جهان و ساير مقامات لشكري و كشوري مورد تجليل قرار گرفت! در آرامگاهي كه در كنار مرقد حضرت عبدالعظيم (ع) در شهرري براي او ساخته شده بود، به خاك سپرده شد.

شاه در پيامي خطاب به ملت ايران از احساسات پاك و بي‌آلايش و حق‌شناسي مردم نسبت به رضاشاه و شركت آنها در مراسم تشييع جنازه ابراز قدرداني كرد!‌اين در حالي بود كه سي سال طول كشيد تا پس از پيروزي انقلاب، احساس واقعي مردم نسبت به رضاشاه و در جريان تخريب مقبره وي به خوبي آشكار شود.

تقي‌زاده رئيس مجلس سنا نيز ضمن بياناتي، خدمات رضاشاه را ستود و به احترام وي جلسه سنا را تعطيل كرد.

البته قبل از دفن جنازه رضاخان در آرامگاه وي در شهر ري، جريانات ديگري اتفاق افتاد كه به آنها اشاره خواهد شد.

نويسنده: حسين كاوشي
.......................................................................................................
منبع: مركز اسناد
ارسال به دوستان
وبگردی