این گزارش را در آخرین شهریور زندگی استاد محمدرضا شجریان ساختیم و با تیتر "چرا شجریان مهم است؟ / درباره محبوبترین هنرمند ایران" در عصر ایران منتشر کردیم، آنگاه که استاد در قید حیات بود و چه می دانستیم کمتر از ۴۰ روز دیگر، عزادار رفتن اش خواهیم بود.
به یاد استاد سفر کرده مان بار دیگر بازنشرش می کنیم و خاطره خسرو آواز ایران و احیاگر موسیقی ملی مان را گرامی می داریم.
کیفیت پایین:
کیفیت خوب:
عصر ایران؛ محسن ظهوری ـ صدای او را سالهای سال است که خیلیها دوست دارند. صدایی رسا و گرم که در طول ۵۰ سال فعالیت هنری، بر دل میلیونها آدم نشسته، تا آنجا که شایعه درگذشت او، جمعیت زیادی را نیمهشب، دلنگران و گریان راهی بیمارستانی کرد که در آن بستری بود.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیشتر ببینید:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محمدرضا شجریان چرا محبوب است؟ چرا تا این اندازه او را دوست دارند؟ این جایگاه را چطور به دست آورده و چگونه توانسته نیم قرن حفظش کند؟
نخستینبار در ۱۵ آذرماه سال ۱۳۴۶ آواز او در برنامه گلها پخش شد؛ با اسم مستعار «سیاوش بیدْکانی» به دلیل مخالفت پدر با موسیقی. او غزلی از حافظ را در آواز افشاری میخواند. همان شعری که حدود ۳۰ سال بعدش با همراهی «محمدرضا لطفی» و «مجید خلج» تصنیفی میشود در بیات اصفهان؛ «ما سرخوشانِ مستِ دل از دست دادهایم.»
مست و عشق و باده؛ اینها کلماتی نبودند که بتوان در آن سالهای ایران بهراحتی خواند؛ غزلش را حافظ ۶۰۰ سال پیش سروده، اما خواندنش ساده نبود. هنرمندان بسیاری همچون شجریان ملامتها و مرارتها کشیدند تا بتوانند کار خود را پیش ببرند.
شجریان سه دهه پس از نخستین ضبط صدایش، محبوب بسیاری است؛ محبوبیتی که بیش از دو دهه بعد از آن، یعنی تا امروز ادامه داشته. او که روزگاری توانسته بود دل «داوود پیرنیا» را در استودیوی ضبط صدای «برنامه گلها» ببرد، حالا محبوبترین هنرمند ایران شده؛ خواننده پرآوازهای که رقیبی ندارد. برخی گفتهاند این محبوبیت در دهه شصت و به دلیل خانهنشین شدن بزرگان آواز و ساز (از زن و مرد) بعد از انقلاب آغاز شده، اما مگر بنان در زمان خود رقیب نداشت و بیهمتا بود؟ شجریان هم مسیرش را مثل او رفته؛ انتخاب درست شعر و ادای دقیق آن در آواز، و همراهی با آهنگسازان و نوازندگان کاربلد. هر قطعه از او با وسواس و دقتی بینظیر اجرا، ضبط و منتشر شده و انتشار هر آلبومش، اتفاقی تازه در موسیقی کلاسیک ایرانی بوده؛ نوا مرکبخوانی، به یاد عارف، دستان، سپیده، رباعیات خیام، بیداد، سرو چمان، دود عود، آستان جانان.
و چقدر زیبا بود آستان جانان. غزلی از حافظ که پیشتر در سال ۱۳۵۵ آوازش را در افشاری با همراهی تار «جلیل شهناز» خوانده بود و ده سال بعدش همین شعر را با همراهی سنتور «پرویز مشکاتیان» در بیات زند به آواز و تصنیف برد.
فهرست آلبومهای بینظیرش را ادامه بدهیم؛ بیتو به سر نمیشود، جام تهی، رندان مست، زمستان است، آهنگ وفا، آرام جان، خراسانیات، معمای هستی، فریاد، طریق عشق، شب سکوت کویر. و چه آلبوم بیهمتایی شد شب سکوت کویر و آواز بارون.
شجریان همواره نوگرا بوده؛ سکون و تعصب نداشته. او تا آنجا که توان خواندن داشته، آثار متفاوتی خلق کرده؛ از همراهی با یک نوازنده گرفته تا خوانندگی در ارکستی بزرگ. از بداههخوانی در کنسرت تا ضبط شدن آلبوم در استودیو. او در میانه آواز، روان و راحت از گوشهای به گوشهای و از دستگاهی به دستگاه دیگر رفته و ناگهان از بم به زیر رسیده؛ مثلا این توانایی صدای او را بدون حضور ساز بر فیلم دلشدگان «علی حاتمی» بشنوید آنجا که آواز «پاسبان حرم دل» را میخواند.
این صدا و توانایی، از تمرین و ممارست به دست آمده. شجریان صدای یک شبه و یک ساله نبود که پس از اجرای یک کار و تحسین همگان، به همان بسنده کند. او سالهای سال درباره آواز، ساز، موسیقی و شعر ایرانی تحقیق کرده و پله پله جایگاه خود را ارتقا داده. او حتی خود را محدود به خواندن اشعار بزرگان شعر و ادب نکرده؛ ترانههای محلی هم خوانده و شعرهای کوچهبازاری با لهجه مشهدی هم از او ضبط شده.
بیدلیل نیست که او را قله آواز ایران دانستهاند؛ جایی که شعر و موسیقی به زیباترین و فنیترین شکل کنار هم قرار گرفتند. کسی که توانسته تکنیکهای آوازی پیش از خود را جمع کرده، آنها را به تألیفی تازه برساند که مختص خود اوست؛ صدا و آواز اوست. همان که امروز به سبک آوازی شجریان میشناسیم و پیروان بسیاری هم دارد. آوازی درست، دلنشین و زیبا که از نظر بسیاری بهترین اتفاق برای موسیقی ایرانی بوده است.
اما تنها صدای خوب نیست که ماندگار میشود. شجریان این را میدانسته. دهه به دهه سلیقه موسیقی کشور تغییر کرده ولی همچنان شجریان بر صدر فهرست محبوبترین خوانندگان مانده، محبوبیتی که نمیتواند فقط بهخاطر استادیاش در آوازخوانی به دست آمده باشد. او خواننده زمانهاش بود؛ به تغییر و تحولات اجتماعی بیاعتنا نماند و آنچه را که میخواند از اوضاع زمانهاش میگرفت؛ چه به کار بردن کلمات ممنوعه باده و عشق و می در دهه شصت باشد و چه همراهی با مردم در رویدادهایی که متأثرشان میکرد؛ او با همراهانش در تابستان ۵۷ به دلیل کشتار مردم در واقعه ۱۷ شهریور از رادیو استعفا داد، و سی سال بعدش بهخاطر خس و خاشاک خواندن مردم معترض در انتخابات ۸۸ توسط احمدینژاد، خود را زبان مردم نامید.
آثار او گرچه شرح احوالات درونیاش است، اما تاریخ یک ملت را حمل میکند؛ چه زمانی که سپیده را برای پیروزی مردم در انقلاب ۵۷ خواند و نوید آمدن خورشیدی تازه داد و چه وقتی در اوایل دهه شصت با «بیداد» آنچه را از انقلاب انتظار داشت درخواست کرد: « لعلی از کان مروت بر نیامد سالهاست / تابش خورشید و سعی باد و باران را چه شد».
برای دوستداران شجریان، او همیشه صدای مردم بوده. کافی است بخواند: «مرغ سحر ناله سر کن» تا جمعیت به وجد بیایند. تصنیفی قدیمی و حماسی و در عینحال غمگین درباره رنج و امید به پایان آن. البته شجریان در حماسی خواندن سابقهای طولانی دارد.
آخرین تصنیف حماسی او «زبان آتش» نام داشت، اما او پیشتر هم دست به این کار زده بود؛ در سالهای انقلاب که همراه با گروه چاووش ترانهها و تصنیفهای حماسی زیادی خوانده بود. بهخصوص «رزم مشترک» معروف به «همراه شو عزیز» سروده و ساخته «پرویز مشکاتیان»، و «شبنورد» ساخته «محمدرضا لطفی» که میگویند ورد زبان انقلابیون شده بود.
شجریان آوازخوانی است که همیشه حضوری مهم داشته؛ تا زمانی که بیماری او را خانهنشین نکرده بود، با انتشار آثارش، تاثیری شگرف بر جریان موسیقی ایران گذاشت. او ماندنی و محبوب شد؛ به صدای زیبا و تواناییاش در آواز، به انتخاب دقیق شعر و شناختش از موسیقی، به اخلاق محجوب و مؤدب و مهربانش، به همراه بودنش با مردم در اتفاقات تلخ و شاد، و به نوگرا بودنش. همه اینها هم با تحمل سختیهای سانسور و توقیف و اجحاف. چه وقتی «بیداد»ش با مرارت مجوز گرفت، چه زمانی که «قاصدک»اش را توقیف کردند. صداوسیمای ایران هم که در تمام این سالها بدون پرداخت حقالزحمه صدای شجریان را پخش میکرد و روی آن تصاویر دلخواه خودش را میگذاشت، با اعتراض این هنرمند، پخش «ربنا» را هم ممنوع کرد که شجریان اجازه پخشش را داده بود.
دردآور است؛ در سالهای اوج پختگی و شهرت، بسیاری از تلویزیونهای فارسیزبان در خارج از کشور با شجریان گفتوگو کرده و او را با افتخار دعوت میکردند، اما صداوسیمای ایران که خود را رسانه ملی میداند، هرگز حاضر به این کار نشد، تا حضور شجریان در تلویزیون به همان گفتوگوی سال ۱۳۷۳ خلاصه شود.
او حالا نمیخواند. اما شاگردانی تربیت کرده که امیدهای زیادی به آنهاست؛ به خصوص فرزندانش همایون و مژگان، که اولی از ستارههای موسیقی امروز ایران است و دومی را مجال ندادهاند تا حضور پیدا کند. دو نفری که در سال ۱۳۸۹ برای تولد ۷۰ سالگی پدرشان خواندند: « صدای تو را دوست دارم / صدای تو از آن و از جاودان می سراید».
و سرانجام ، استاد بی بدیل ادب و آواز ایرانی، در 17 مهر 1399، در 80 سالگی در بیمارستان جم تهران جان به جان آفرین تسلیم کرد و جاودانه شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیشتر ببینید:
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تو خوبی!!!
متن مقاله را هم مطالعه کنید، شاید شما هم با دلایل نویسنده در اهمیت صدای شجریان، موافق بودید
عادت ما ایرانیهاس دیگه.
یه عده هم گارد میگیرن ولی حرفت حسابه
الان معیشته که مهمه نه کسالت استاد هزارساله!!
وگرنه استاد شجریان یک هنرمند کم نظیر است.
استاد مرد است و مردم دوست
استاد استاد استاد
نفَست مفرح ذاتست و ممد حیات، نَفَس ملتی _حتی بیشتر_ به نفست بسته است
تلخ است گفتنش، خیلی تلخ.عمر آدمی ابدی نیست
اما خداوند را سپاس که آنچه تو به من و ما دادی و آموختی ابدی است
با وجود بزرگانی چون استاد فرشچیان لقب ها را به راحتی بذل و بخشش کردن تنها از سیاسیون دارای حب و بغض برمیاد.
حتی در عالم موسیقی هم استاد علیزاده همه آنچه شما بر شمردید را داشت چرا او را محبوب ترین ننامیدید؟
الحق که لقب صدای مردم ایران برازنده این مرد بزرگ است
امیدوارم که دوباره بتونیم حضرت استاد را سالم و سلامت ببینیم
لقب استاد فقط و فقط برازنده و شایسته این بزرگوار است.
ایشون فرد بزرگی برای موسیقی ایرانه اما نه در مورد ایشون و نه در مورد هیچ فرد دیگری از بازیگر گرفته تا افراد سیاسی و مذهبی و ورزشی زیاد از این القاب استفاده نکنید
یه کمی چشم و گوشتون رو بیشتر باز کنید . جامعه ایی پیشرفت میکنه که موسیقی روح و کالبد مردم رو شاد و مفرح کنه . انگیزه ایجاد کنه و امید و آرزوها رو تقویت کنه . موسیقی آقای شجریان در طول چهل سال گذشته روحیه نق زنی و غر زنی رو بیشتر تقویت کرده . اونوقت مایه تاسف ِ که برخی ایشون رو حلوا حلوا میکنند . افسوس .
مخصوصا این جمله ای که گفتی و واقعا جای تاسف دارد:
در سالهای اوج پختگی و شهرت، بسیاری از تلویزیونهای فارسیزبان در خارج از کشور با شجریان گفتوگو کرده و او را با افتخار دعوت میکردند، اما صداوسیمای ایران که خود را رسانه ملی میداند، هرگز حاضر به این کار نشد،
علی نصریان
عزت الله انتظامی
و...
با تشکر بابت این متن، اما خیلی کمتر از آنچه بود و هست حق مطلب رو ادا کردید:
جانا شعاع رویت در جسم و جان نگنجد
وآوازهٔ جمالت اندر جهان نگنجد
وصلت چگونه جویم کاندر طلب نیاید
وصفت چگونه گویم کاندر زبان نگنجد
هرگز نشان ندادند از کوی تو کسی را
زیرا که راه کویت اندر نشان نگنجد
آهی که عاشقانت از حلق جان برآرند
هم در زمان نیاید هم در مکان نگنجد
آنجا که عاشقانت یک دم حضور یابند
دل در حساب ناید جان در میان نگنجد
اندر ضمیر دلها گنجی نهان نهادی
از دل اگر برآید در آسمان نگنجد
عطار وصف عشقت چون در عبارت آرد
زیرا که وصف عشقت اندر بیان نگنجد
2- شما که همیشه دل نگران کرونا هستید چرا نگران حضور جمعیت در جلوی بیمارستان نیستید و جو میدهید. جلوی بیمارستان هم چند ده نفر بیشتر نبودند .
آبی که برآسود زمینش بخورد زود === دریا شود آن رود که پیوسته روان است
بی همگان بسر شود
بی تو بسر نمیشود
شجریان شناسنامه آواز ایران است ، این درست ،
ولی محبوبیتش به خاطر این است که به شخصیتی ملی تبدیل شده ،
شخصیت ملی در طول تاریخ کم داریم ، از امیر کبیر و ستار خان و باقر خان و میرزا کوچک خان و مصدق بشمارید و بیایید تا دوران معاصر ،
اینکه ملتی شما را دوست داشته باشند ، مهمترین دلیلش ، همراهی با ملت است ،
حرف مردم زدن هنر نیست ،
در روزگار سخت ، همراه با مردم بودن است که ارزش دارد ،
جریان مقابل همین را می دید ، چهره محبوب یا باید مصادره شود یا تخریب ،
اما دیر به بازار آمده اند و شجریان در قلب ملت جا دارد
خدایا خسرو آواز این سرزمین ؛استاد قلبها شجریان بزرگ و عزیز را بسلامت دارش . امین رب العالمین