۱۰ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۲
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۳۶۰۷
تاریخ انتشار: ۱۰:۳۳ - ۱۷-۰۶-۱۳۸۸
کد ۸۳۶۰۷
انتشار: ۱۰:۳۳ - ۱۷-۰۶-۱۳۸۸
روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.

آفتاب يزد: مجرم اصلي كهريزك‌ها!  

«مجرم اصلي كهريزك‌ها !»عنوان سرمقاله‌ روزنامه آفتاب يزد است كه در آن مي‌خوانيد؛تشريح بخشي از فجايع كهريزك در برنامه خبري 20:30 را مي‌توان يك گام مثبت و البته ديرهنگام دانست. مجري برنامه در گفتگوي خود با يكي از فرماندهان نظامي از او پرسيد: كه «آيا فكر نمي‌كنيد رسيدگي به پرونده ماموران و مسئولان متخلف كهريزك، خيلي طول كشيده است؟» اما اي كاش او اين سوال را از خود هم مي‌پرسيد كه «چرا تهيه گزارش از اين بازداشتگاه – كه وجود و فعاليت آن موجب سرافكندگي براي هر ايراني مي‌باشد– اين قدر با تاخير انجام شده است؟ آيا اين تاخير، به خاطر تاخير در تعطيلي واقعي بازداشتگاه بوده و يا به تشخيص بعضي مصلحت‌انديشان، انجام تغييراتي در آنجا ضرورت داشته است؟» ‌ ‌

مضمون اين سوال و شائبه‌هاي پيرامون آن، تنها نقطه ضعف گزارش اخير 20:30 نبود. مخلوط كردن اين گزارش با برخي تحليل‌هاي نه چندان دقيق و الصاق غيردقيق بخشي از دادگاه اصلاح‌طلبان بازداشتي به بدنه گزارش، نقطه ضعف مهمي بود كه نشان داد هنوز تا رسيدگي بي‌طرفانه به برخي حوادث و ريشه‌هاي آن، فاصله طولاني داريم. در ابتداي گزارش، مجري پرحرارت، از دروغ بزرگي به نام تقلب 11 ميليوني در انتخابات نام برد و آن را در بروز حوادث پس از انتخابات، مؤثر دانست. تهيه‌كنندگان برنامه كه گويي فراموش كرده بودند دستگيري سعيد حجاريان قبل از ناآرامي هاي پس از انتخابات بود، براي مستند جلوه دادن ادعاي خود در خصوص نقش بعضي سياسيون اصلاح‌طلب در حوادث پس از انتخابات، بخشي از اعترافات مكتوب سعيد حجاريان را منتشر كردند كه او در آن از تحليل‌هاي اشتباه خود، عذرخواهي مي‌كرد. در متن اين گزارش نكات ديگري نيز وجود داشت كه بايستي در فرصت مناسب به آن پرداخت. مثلاً رئيس بازرسي نيروي انتظامي، اعزام بازداشت شدگان حوادث انتخاباتي به زندان كهريزك را ناشي از آن دانست كه «زندان اوين محدوديت داشته ولذا 145 نفر از بازداشتي ها به صورت موقت به كهريزك اعزام شدند.» همين مقام مسئول در بخش ديگري از اظهارات خود در مورد اعزام تعدادي از دانشجويان بازداشتي به كمپ مخصوص اراذل و اوباش گفت: «همه دانشجوها را جدا كردند.

اما اينكه تعدادي دانشجو در داخل 145 نفر به كهريزك اعزام شدند دو تا علت داشته، يكي اينكه خود فرد كتمان كرده... عده‌اي هم به تشخيص قاضي بوده كه به كهريزك بروند. شايد مثلاً به اين دليل كه فكر مي‌كرده‌اند جزء عوامل اصلي اغتشاشات است.» بخش اخير اين توجيه، نشان مي‌دهد كه اعزام بعضي افراد – كه به زعم دست‌اندركاران پرونده، عوامل اصلي اغتشاش بوده‌اند – به كهريزك، به خاطر كمبود جا نبوده و در اين مورد انگيزه وجود داشته است. نكته ديگر اين گزارش، حضور 145 نفر در يك مكان70 متري و سپس اضافه كردن 25 نفر از اراذل و اوباش به همين فضاي 70 متري بوده است. توجيه ارائه شده براي اين اقدام غير اخلاقي و ضد انساني نيز شنيدني بود: «چون در اين قسمت امكانات بهتري وجود داشته – لابد فضاي نيم متر مربعي براي هر بازداشتي!! – عده‌اي از اراذل و اوباش كه پس از اعزام 145 نفر به كهريزك ، به بندهاي ديگر منتقل شده بودند، اعتراض كردند ولذا مجدداً 25 نفر از آنها به همين بند بازگردانده شدند»! به هر حال مي‌توان حدس زد كه حضور 25 نفر از اراذل و اوباش خطرناك در جمع تعدادي جوان و نوجوان– كه يقيناً همه يا اكثريت آنها قبلاً بازداشتگاه را تجربه نكرده‌ بودند – چه فضاي نا‌امني براي اين جوانان ستمديده ايجاد كرده است. پس بهتر است كساني كه در دو ماه گذشته، در برابر هرگونه ادعا از تعدي و تجاوز در بازداشتگاه، دچار بي تابي شده‌اند به اين موضوع بينديشند و اگر به نتيجه‌اي رسيدند آنگاه جنايتكاراني را كه 25 «گردن كشِ مفسد» را در يك فضاي 70 متري به ميان 145 جوان فرستاده‌اند به مردم معرفي نمايند.

اما نكته اصلي كه اين يادداشت به آن مي‌پردازد لزوم شناسايي افراد و تريبون‌هايي است كه نقش آنها در خلق پديده‌اي به نام كهريزك و تداوم فعاليت آن، غير قابل انكار است. به نظر مي‌رسد آنچه كه عده‌اي را به قانون شكني، خودسري، جنايت و هزينه‌سازي براي كشور، نظام و مردم تشويق مي‌كند خيال آسوده آنها از حمايت‌هاي چشم بسته برخي افراد و تريبون‌ها يا سكوت ابهام انگيز گروهي ديگر در برابر اين فجايع است. در ميان سكوت كنندگان و حمايت كنندگان، كساني هستند كه براي سكوت يا سخن گفتن خود، توجيهي مقدس مي‌تراشند تا ديگران را نيز به همراهي با خويش تشويق نمايند. آنها معتقدند سوء استفاده دشمنان داخلي و خارجي آنقدر خطرناك است كه بهتر است از افشاي برخي جنايات، نابساماني‌ها و كژي‌ها خودداري شود. عده‌اي ديگر نيز هستند كه نفع خود را در تداوم برخي اقدامات مي‌بينند. گروه دوم، خود را در پشت سر كساني مخفي مي‌كنند كه نگران حيثيت نظام هستند و البته با صدايي بلندتر از گروه اول، به منتقدان و افشاگران حمله مي‌نمايند. البته نتيجه دغدغه‌هاي گروه اول و فرياد كشيدن‌هاي گروه دوم، يكي است. هر دو گروه خواسته يا ناخواسته، فضايي امن و خيالي آسوده براي متخلفان و جنايت كاران ايجاد مي‌كنند و آنها را مطمئن مي‌سازند كه به بركت وجود بعضي رسانه‌هاي پرخرج و غيرت ورزي طبيعي يا مصنوعي تعدادي از فريادزنان، مي‌توانند به كارهاي خود ادامه دهند. متاسفانه در چنين شرايطي، مدعيان حمايت از نظام، حتي حاضر نيستند احتمال ضعيفي از خطاكاري بعضي ماموران و مسئولان را در نظر بگيرند.

آنها قبل از هرگونه بررسي، به تكرار سخناني مي‌پردازند كه توسط همان خطاكاران ادعا مي شود. در مقابل، افشاگران ‌‌و منتقدان را به باد حمله مي‌گيرند. به اين طريق، راه بر هرگونه انتقاد و اعتراض بسته مي‌شود و اين بسته شدن راه نيز فضا را براي متخلفان، آماده‌تر و مساعدتر مي‌نمايد. «هم صدايي برخي رسانه‌ها با دولت سازندگي و حملات شديد آنها به منتقدان آن دولت» و «كوتاهي همان رسانه‌ها و تريبون‌ها در انعكاس مشكلات اقتصادي مردم و حمايت بي‌دليل از رفتارهاي سياسي و اقتصادي دولت نهم»، دو نمونه‌اي است كه در 16 سال گذشته هزينه‌هاي زيادي بر مردم و كشور تحميل كرده است اما برخي تريبون‌داران و رسانه‌ها، همچنان بر تعقيب روش موردنظر خود، پافشاري مي‌كنند. اگر امروز جنايت‌ها در كهريزك فرياد همه را بلند كرده است ماموران مربوطه متهم رديف سوم و مسئولان خواب‌‌‌ا~لود آنها متهم رديف دوم مي‌باشند. در اين ميان رسانه‌هايي كه رفتار آنها در سال‌هاي اخير، فضاي امن براي متخلفان فراهم نموده است را بايد متهم رديف اول و بلكه مجرم قطعي اين مسائل دانست.

8 سال پيش كه عده‌اي سالخورده از فعالان ملي و مذهبي دستگير شدند، دستگيركنندگان ادعا كردند كه بازداشت‌شدگان، متهم به براندازي هستند.در همان زمان، رئيس‌جمهور و رئيس مجلس به همراه عده ديگري از اصلاح طلبان، فرياد اعتراض برآوردند كه «چرا با دستگيري عده‌اي منتقد سالخورده، چهره‌اي خشن از نظام ترسيم مي‌كنيد؟»‌

بعضي از تريبون‌هاي پرصداي فعلي، آن روز در خدمت كساني قرار گرفتند كه با چشم بسته به تكرار طوطي‌وار ادعاهاي مطرح شده عليه دستگيرشدگان مي‌پرداختند و نوك حمله آنها متوجه اصلاح طلبان بود كه «چرا از براندازان حمايت مي‌كنيد؟» با گذشت چند ماه، همه بازداشتي‌ها آزاد شدند بدون آنكه اتهام براندازي حتي نسبت به يكي از آنها اثبات شود.

در حوادث اخير نيز همان اشتباه درحال تكرار است به طوري كه مي توان گفت حجم حمله، فحاشي و تهديد نسبت به كساني كه ادعاهايي در خصوص بدرفتاري و تعرض عليه بازداشتي‌ها مطرح كرده‌اند، صدها برابر بيشتر از اخباري بوده كه نسبت به اين فجايع، منتشر شده است. همين ديروز انتشار مصاحبه كروبي در خصوص وضعيت بعضي از متهمان‌ - كه گزارش خبري 20:30 وجود موارد مشابه و متعدد از آن را تاييد مي‌كرد – موجب تذكر كتبي وزارت «ارشاد» به آفتاب يزد و متهم كردن اين روزنامه به تشويش اذهان عمومي شد. آيا با اين وضعيت حق نداريم كه جلوگيري كنندگان از افشاگري را مجرم اصلي بناميم و آنها را نسبت به پيامدهاي خطرناك حمايت‌هاي حساب شده يا ناآگاهانه خود از جنايتكاران، هشيار نماييم؟ كساني كه نسبت به آينده كشور دغدغه‌دارند بايد بدانند در غياب اعتراضات مردمي، بدترين مفاسد، مخفي خواهد ماند و كساني كه فضا را براي منتقدان و افشاگران – حتي اگر افشاگري و انتقاد آنها، با اشتباه و اغراق همراه باشد – نامساعد مي‌كنند شريك جرم كساني خواهند بود كه با روش‌هاي جنايتكارانه خود، جوانان و اقشار گوناگون جامعه را حتي از فكر هرگونه اعتراض، منصرف مي‌كنند.

امروز كه از عزم نظام براي برخورد با جنايات كهريزك سخن گفته مي‌شود بايستي براي كساني هم كه خواسته يا ناخواسته، خطاكاران را در حاشيه امن قرار داده و مي‌دهند تدبيري انديشيده شود. باور كنيد مجرم اصلي اينها هستند، راستي كساني كه با خبر دروغ ابتلاي برخي قربانيان به مننژيت، سعي كردند پرونده آدم‌كشي بعضي‌ ماموران خاطي را ببندند، آيا جرمي كمتر از عاملان ضرب و شتم منجر به قتل دارند؟
 
كيهان: ما و مواجهه با جنگ نرم

«ما و مواجهه با جنگ نرم» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم سعدالله زارعي است كه در آن مي‌خوانيد؛درباره «جنگ نرم» و ارتباط آن با تحولات اجتماعي از منظرهاي متفاوتي سخن گفته شده است. اين واژه بخصوص بعد از انتخابات اخير ايران وارد مباحثات روزمره اجتماعي ما شده و از بحث هاي آكادميك -دانشگاهي-فاصله گرفته است. در عين حال از آنجا كه از جنگ نرم بعنوان يك تهديد مهم عليه انقلاب ياد مي شود، توجه به ابعاد آن ضروري است كه به بعضي از موارد آن اشاره مي كنيم.

1-واژه جنگ نرم (Soft War) در برابر جنگ سخت (Hard War) كاربرد دارد البته گاهي به جاي جنگ از واژه هاي تهديد يا قدرت استفاده مي شود ولي در نهايت معمولا به يك مفهوم ختم مي شود. نظريه جنگ نرم طي دهه هاي اخير وارد ادبيات سياسي شده است. دراين باره منسجم ترين كتابي كه با عنوان Soft Power- قدرت نرم- انتشار يافته به جوزف ناي تعلق دارد. وي معتقد است مبناي قدرت سخت يا جنگ سخت بر «اجبار» و مبناي قدرت نرم بر «اقناع» است او برخلاف بعضي از صاحب نظران، اقتصاد و ديپلماسي را در زيرمجموعه قدرت سخت قرار داده و تنها از رسانه بعنوان قدرت نرم نام برده است. البته اگر مبناي قدرت سخت بر اجبار و مبناي قدرت نرم بر اقناع باشد مي توان به اين تفكيك جوزف ناي خورده گرفت چرا كه رسانه، اقتصاد و ديپلماسي مي توانند در ذيل هر دو عنوان سخت يا نرم قرار گيرند. نرم يا سخت بودن آن بستگي به اين دارد كه در نهايت براي وادار كردن طرف مقابل به انجام كاري يا بازداشتن او از كاري استفاده مي شود يا از اين ها بعنوان يك اقدام تشويقي و اقناعي استفاده مي شود اما به هر حال در اينكه امروز استفاده از قدرت نرم براي تامين منافع ملي و تماميت ارضي و حفظ كشور يك ضرورت است و مراقبت از كشور در برابر تهديد نرم حياتي است، اختلافي وجود ندارد.

2- حوادث پس از انتخابات كشور نشان داد كه استفاده از قدرت نرم عليه تماميت ارضي، استقلال و هويت ملي كشور تنها در شرايط ضعف و شكست نظام اتفاق نمي افتد بلكه در «پيروزي هاي خيره كننده» هم از اين ابزار براي تضعيف موقعيت داخلي و بين المللي انقلاب و نظام استفاده مي شود از اين رو رهبرمعظم انقلاب اسلامي براي خنثي كردن اين مرحله حساس از تهديدهاي دشمن، دانشجويان، اساتيد دانشگاهها و هنرمندان را به ميدان فراخوانده اند.

اين فراخوان از يك سو پايان نيافتن توطئه نرم عليه انقلاب را تداعي مي كند و از سوي ديگر نشان مي دهد كه اگر چه تهديد نرم علاوه بر «موجوديت»، «امنيت» و «اصالت» نظام را هدف قرار داده است ولي رزمندگان سنگر انقلاب در اين ميدان اولا و بالذات نيروهاي امنيتي نيستند هرچند نيروهاي امنيتي نيز در اين ميدان وظيفه حساسي را به دوش دارند.

3- در جنگ نرم، دشمن از ادبيات سياه- تاريك نشان دادن آينده- بهره مي گيرد و با سوار شدن بر مركب ترديد- در اصول، مباني و دستاوردها- تلاش مي كند تا نظام و حافظان آن را مرعوب نمايد و با فرسايشي كردن فضاي سياسي، نيروهاي اصلي نگهدارنده را خسته نمايد بر اين اساس طي دو ماه گذشته ما شاهد حداكثر سياه نمايي روي موفقيت هاي بزرگ نظام- شامل موفقيت در جلب بي نظير حضور مردم در صحنه انتخابات، موفقيت هاي بزرگ در سياست خارجي، موفقيت بزرگ در كم كردن فاصله طبقات اجتماعي، موفقيت بزرگ در پاكدستي مديران و فعاليت شبانه روزي آنان، به ثمر نشستن سياست هاي منطقه اي ايران، روزآمد كردن شعارهاي انقلاب و...- بوده ايم. در همان حال نيروهاي داخلي جنگ نرم با نيروها و قدرت هاي خارجي جنگ نرم چنان آميختند كه سوا كردن اين دو از يكديگر به غايت دشوار گرديد اين همه براي آن بود كه به شهروند ايراني كه براي انقلاب و نظام برآمده از آن بيش از 40 سال تلاش كرده است، بباورانند كه حرف هاي انقلاب از اساس نادرست است. ببينيد نخست وزير اوائل انقلاب و رئيس جمهور سابق و رئيس مجلس اسبق و... چه مي گويند و چگونه براي دست يافتن به قدرت، خود را به آب و آتش مي زنند پس اين دعواها همه ماهيت قدرت طلبي دارند! كنار بكشيد!، هرچه مي خواهد بشود، بشود!

رهبر معظم انقلاب اسلامي - دامت بركاته- براي خنثي شدن اين ترفند به اساتيد دانشگاهها فرمودند «لازم نيست شما از افراد نام ببريد ولي لازم است كه به دانشجويان اميد بدهيد تا دستاوردهاي بزرگ كشورشان را كوچك نبينند.»
4- در جنگ نرم، دشمن با واقعيت كاري ندارد بلكه او واقعيت را براي مخاطب مي سازد. شما همين روزها شاهديد با وجود اينكه بعضي از كساني كه از آنان به «شهداي سبز» نام برده مي شد، زنده بودن خود را در تلويزيون اعلام كردند، هنوز بعنوان كشته ياد مي شوند! و جالب تر اينكه تلاش وسيعي صورت مي گيرد تا تعداد اين كشته ها به 72 تن برسد حتي اگر لازم شد نام دختري كه چندين بار از منزل متواري شده و در نهايت هفته ها بعد از حوادث انتخاباتي خود را از پل عابر پياده به زير افكنده و جان باخته است در ليست «شهدا» قرار مي دهند تا اين عدد مقدس تكميل شود. در اين صحنه اساساً واقعيت مهم نيست. مهم اين است كه در بازي تبليغات سياه، روي چه چيزي توافق و تأكيد شده است. البته براي مردم ايران واقعيت ها پوشيده نيستند و عدم واقعيت هاي خلاف گوها هم سكه اي است كه عمر آن به 10 روز نرسيد.

5- در اين جنگ نرم، محيط هاي جوان «ميدان مناسب» ارزيابي مي شود، در واقع استفاده از «احساسات» و «مظلوم گرايي» چاشني اقدامات خطرناك و هزينه بري است كه فرماندهان آشوب خود از پذيرش آن اجتناب مي ورزند. در اين ميدان آن دسته از نيروهاي جوان كه به دليل برخورداري از «زيركي سياسي» و «فهم استوار» دست فتنه گران را مي خوانند وظيفه اي خاص بر عهده دارند. كما اينكه نخبگان دوران ديده هم براي كنار زدن پرده هاي ترديد -كه گاهي پرده هاي ترديد، دلهاي پاك را هم مي لرزاند- بايد به ميدان آمده و حقايق را بيان نمايند. از اين رو رهبر معظم انقلاب روي رسالت دانشجويان - با عنوان افسران جوان- و اساتيد دانشگاه - با عنوان فرماندهان خودي جبهه نرم- انگشت گذاشته و مسئوليت شان را يادآور شدند.

6- در جنگ نرم، دشمن اصلي هزينه چنداني نمي پردازد- اگر چه البته پول زيادي خرج مي كند- هزينه را نيروهاي داخلي- عمدتاً با دريافت حق العمل - مي پردازند و صد البته در اين ميدان آن دسته از نيروهاي داخلي كه براي تغيير وضع موجود انگيزه شخصي قوي تري دارند نقش برجسته تري دارند. براي پاره اي از مسئولان سابق مانع شدن از «كنار رفتن پرده ها» مهمترين انگيزه شخصي است. بعضي از نخبگان گردن كلفت كه در كشور به انواع فسادها آلوده شده اند، طبعاً نمي خواهند باب سؤالات باز شود از اين رو حاضرند به قيمت زير سؤال رفتن كشور، ريخته شدن خون بي گناهان و بر باد رفتن حيثيت ملي مانع مفتوح شدن پرونده ها شوند. اين ها به آساني و به طرفه العيني جذب برنامه هاي دشمنان قسم خورده اسلام مي شوند و عناوين سياسي آنان، مانعي براي ايفاي نقش در براندازي نظام نخواهد بود. با اين وصف اگر كسي تصور كند براي وحدت مي توان از خطاهاي آنان چشم پوشي كرد، دچار خطاي بزرگتري شده است. اگر اقدام آنان صرفاً يك «خطا» باشد كه بر تداوم آن اصرار نمي شود. آنان در بيانيه هاي رسمي با صراحت مي گويند نظام كوتاه بيايد تا ما كوتاه بيائيم. نظام بايد از چه چيزي كوتاه بيايد؟ بدون ترديد منظور آنان كوتاه آمدن نظام در پرونده هاي كلان سوءاستفاده هاي اقتصادي و مالي است. همين چند روز پيش يكي از اين افراد در نامه اي از قوه قضائيه خواسته است كه از پيگيري پرونده دو متهم- كه اينك در بازداشت به سر مي برند- خودداري كند. استدلال ظاهري اين است كه اين دو به فلان دولت وقت كمك هاي مؤثري در جذب كمك هاي خارجي به كشور داشته اند ولي اين واقعيت ندارد. واقعيت اين است كه اين دو نفر واسطه سوءاستفاده هاي ميلياردي «بعضي ها» بوده اند و پيگيري اين پرونده مي تواند اين روابط ناسالم و شرم آور اقتصادي را برملا كند. در همان حال برخي از خبرها حكايت از اين دارد كه اين دو با سازمان جاسوسي آمريكا مرتبط بوده اند كه در نامه توصيه مورد اشاره بي اهميت فرض شده است!

7- جنگ نرم، صحنه تقابل دروغ هاي بزرگ با واقعيت هاي ترديدناپذير است در اين ميدان دروغ هاي بزرگ لباس واقعيت هاي ترديدناپذير به تن مي كنند و واقعيت هاي ترديدناپذير، دروغ هاي بزرگ خوانده مي شوند. بيانيه ها و نامه هاي اخير آقايان موسوي و كروبي كه از طريق حدود 2500 سايت و وبلاگ بازتاب داده شده و پي درپي در تلويزيونها و راديوهاي آمريكا، اروپا، اسرائيل و عربستان نشخوار مي شوند، دروغ هاي بزرگي اند كه به پيكار واقعيت هاي ترديدناپذير آمده اند. در اين جنگ نرم، كافي است كه هواداران جبهه حق بيدار باشند و بيكار ننشيند چرا كه زبان حق هميشه مؤثرتر از زبان باطل است و نيك مي دانيم كه «للحق دوله و للباطل جوله».

اعتماد: قانون اساسي شاهين تعادل کشور

«قانون اساسي شاهين تعادل کشور» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ اعتماد به قلم سيدعلي ميرباقري اسيت كه در آن مي‌خوانيد؛ واقعيت هاي تلخ وقايع پس از انتخابات رياست جمهوري دهم، حاکي از آن است که جامعه ايراني هنوز نتوانسته براي مهار قدرت قانوني و همبستگي ملي در چارچوب قانون اساسي گام هاي موثري بردارد و به رغم تلاش ها و تکاپو هاي گذشته براي تحقق عدالت و امنيت خاطر مردمان هنوز به وحدتي پايدار در جامعه نرسيده است، امروز دغدغه اختلاف و زورمداري بار خاطري است که ذهن جامعه را به خود مشغول کرده و به شدت تمام مردم را در افسردگي و بلاتکليفي فرو برده است. اين روزها تکيه و تاکيد مقام معظم رهبري و دلسوزان نظام بر قانونمندي و وحدت ملي بنا شده است اما در عين حال جريانات و افرادي در پي آن بوده اند که روشنگري انديشمندان و بزرگان در اين زمينه را راهي اذهان انحرافي کنند و با غوغاسالاري و تبليغات رواني شرايط را به نفع خود مصادره به مطلوب کنند.نگرشي کوتاه بر اتفاقات اخير نشان دهنده نوعي تضاد و رقابت دائمي بين کساني است که هر دو گروه داعيه دلسوزي براي نظام را دارند؛ يکي با عنوان حفظ نظام سرکوب و ارعاب را برگزيده است و ديگري با اعتقاد انحراف در نظام و انقلاب، شورش مي کند، يکي به بهانه نظم، قانون مي شکند و از حوزه مسووليت و اختيار قانوني خود تخطي مي کند و ديگري براي دفاع از ارزش هاي نظام و آزادي فرياد مي کشد و نظم حاکم را به سخره مي گيرد، يکي محور وحدت جامعه را خودش مي داند و ديگري ملاک و معيار همبستگي ملي را مفهومي قرار مي دهد که ديگري ارزشي براي آن قائل نيست،متاسفانه امروز جامعه ايراني همچون اقيانوسي متلاطم در جزر و مدي است که بين دو ساحل اختلاف يا انحراف در نوسان است و در هر رفت و برگشت، هزينه هايي به غايت گزاف و بزرگ را بر نظام مقدس جمهوري اسلامي و مردم مظلوم تحميل مي کند؛ هزينه هايي که حقيقتاً با هيچ امکاني، قابل جبران و ترميم نيست و چون موريانه از درون در حال فرو انداختن پايه هاي ارزشمند نظام اسلامي است.

در چنين شرايطي کمال مطلوب در ايجاد وحدت و هماهنگي و همکاري و همگرايي حول محور قانون اساسي است؛ قانوني که محور همبستگي ملي و از اصلي ترين هسته هاي بنيادي توافق ملي است. قانون اساسي کانوني است که ملت حاکميت سياسي خود را هم شرعاً و هم عرفاً مبتني بر آن تعريف و تعيين کرده است. قانوني که مهار قدرت و حاکمان را در يک رابطه متعادل حقوقي با مردم مد نظر قرار داده است و در واقع درون اين کانون ملي است که همگي با هر نگرش و ديدگاه و دين و معرفتي با هم توافق داريم و براساس روابطي تعريف شده با اجزاي حکومت با هم متحد و هم صداييم. بنابراين حفظ حرمت قانون اساسي يعني حفظ نظام جمهوري اسلامي و دغدغه منطقي و درست اداره کشور يعني تلاش براي اجراي بي کم و کاست همه اصول قانون اساسي. اگر همه اصول قانون اساسي را ارج نهيم، مي توانيم مطمئن شويم نقشه هايمان براي اداره کشور درست پيش مي رود. قانون اساسي مثل قطب نماست که به کار مي بريم تا ما را در کشف استعدادهاي ملي و زمينه هاي توسعه در تلاطم و توفان هاي جنگ قدرت ياري کند تا ساحل دلخواه اداره عمومي را خلق کنيم و به آغازهاي ملت مسير درست و هدف ارزشمند بدهيم. جوهر قانون اساسي نقشه راه براي رسيدن به هدف است. تجربه هاي تاريخي نشان داده است تلاش براي تمرکز روي قانون اساسي عظيم ترين ثمرات ملي و ارزشمندترين ارزش هاي عمومي را فراهم مي آورد و به طرز اعجاز انگيزي باعث افزايش قابليت کشور در تمامي حوزه هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و جنبه هاي زندگي فردي مي شود. قانون اساسي منشاء امنيت ملي است و کساني که دم از امنيت ملي مي زنند و براي حفظ امنيت عمومي کشور سينه چاک مي کنند، بايد بيانگر و نمايانگر و اقدام عمومي در اجراي قانون اساسي و قوانين جاريه در جامعه باشند و براي اجراي آن پيوسته و آهسته تلاش کنند تا آحاد ملت در يک توافق عمومي در اجراي مباني و اصول کلي آن متحد و هماهنگ شوند. قانون اساسي منبع هدايت عمومي است و عزيزاني که دل نگران هدايت و مديريت جامعه اند بايد با محيط کردن ميثاق ملي کشور بر طرح ها و برنامه ها و تصميم گيري هاي بخش هاي درون و برون نظام مسير آينده کشور را با آن تنظيم و تدوين کنند و خود لحظه به لحظه بر کنش هاي فردي و جمعي اجزاي حاکميت نظارت کنند و دقت جدي کنند که همگي در مسير درست قانوني قرار بگيرند. اداره امور عمومي جامعه سيستمي خودکار است. هر کسي با هر درجه از توانمندي مي تواند وضع موجود را هدايت کند. اصل مهم، هدايت درست و هوشمندانه مسير درست کشور در بستر قانون اساسي است.

قانون اساسي بنيان و اساس وحدت در جامعه است و آن عبارت است از حس تعادل و درک توازن در بخش ها و قسمت هاي مختلف نظام توسط مردم، به طوري که احساس شود تمامي حوزه هاي حاکميت سياسي اعم از قواي سه گانه و ساير بخش هاي قدرت طبل جدايي و بيگانگي اجزاي نظام را به صدا درنمي آورند و شرايطي را بازتوليد نمي کنند که احساس شود تعادل و تعامل در درون نظام وجود ندارد و اميد به آينده خدشه برداشته است، وحدت يعني انسجامي کارکردي و جامعيتي سازماني در حال رسيدن به هدف ملي وحدت يعني اينکه سران نظام، مسير درست را که همان مسير تعريف شده توسط قانون اساسي است، درست طي کنند و هر سازمان و ساختار و صاحب قدرتي، فقط در جايگاه ذاتي و قانوني خود به ايفاي نقش بپردازد و از آن تخطي نکند. قانون اساسي چشمه جوشان وحدت ملي است؛ وحدتي که توانايي و ظرفيت دست به عمل زدن را دارد بدون اينکه کسي مدعي آن باشد، نيرو و قوه يي ملي که مي تواند آرمان و آرزوهاي عمومي را با کمترين هزينه، محقق سازد، نيرويي حيات بخش که امکان انتخاب کردن و تصميم گرفتن براي همه گروه ها و احزاب و گرايش ها و افراد را دارد بدون اينکه اعتراض و انتقادي را برانگيزاند. وحدت ملي ناشي از قانون اساسي، يعني توانايي غلبه بر عادت هاي بد سنتي زر و زور و تزوير و پرورش عادت هاي والاتر و موثرتر در لايه هاي متوسط جامعه بدون مقاومت پايدار، عادت هايي که هدايت روشن و حکمت عميق مي آفريند و جرقه يي براي عيان ساختن مسير وحدت ملي مي شود و همه آنها با هم نيروي عظيمي براي توسعه متوازن، در جامعه يي منسجم را شکل مي دهد و جامعه را به سرعت به تعادل مي رساند. اما اگر از قدرت استفاده کرديم و قانون را خوار کرديم، مطمئن باشيد به ضعف جامعه دامن زديم؛ جامعه يي که ضعيف شد به عوامل بيروني تکيه مي کند و پرورش استدلال مستقل و رشد و انضباط دروني را متوقف مي سازد و رابطه منطقي خود را با حاکميت تضعيف مي کند و زمينه يي را توليد مي کند که همگي قانون شکني کنند و با اجزاي اجتماعي همکاري نکنند. جامعه قانون شکن به مرور در مقابل حاکميت سياسي حالتي تدافعي به خود مي گيرد و در نهايت در مقابل آن مي ايستد. بنابراين مناديان وحدت و دلسوزان واقعي نظام بايد عزم خود را جزم کنند تا تحت هر شرايطي قانون اساسي را محور وحدت و همبستگي ملي قرار دهند و مطمئن باشند تنها راه تعادل در کشور اقتدا و اعتماد به ميثاق ملي کشور و يادگار معمار بزرگ انقلاب اسلامي است.

رسالت: حضور مجلس در ميدان نبرد نرم

«حضور مجلس در ميدان نبرد نرم»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم محمدکاظم انبارلويي است كه در آن مي‌خوانيد؛ رفتار شناسي دو تن از نامزدهاي مطرح در انتخابات رياست جمهوري دهم نشان مي دهد آنها به بهانه رقابت با احمدي نژاد به عنوان يکي از نامزدهاي مطرح وارد بازي خطرناکي شد  ه اند که اصل نظام و ارکان آن را به چالش کشيده اند . رفتار آنها بويژه پس از اعلام نتايج نشان داد اولين هدف آنها ضربه به امنيت و اقتدار ملي ايرانيان در برابر گرگهاي منطقه و جهان بويژه صهيونيسم بين الملل است.

اردوکشي خياباني به عنوان نمادي از نبرد نرم و تبديل آن به نبرد سخت از سوي حافظان انقلاب اسلامي و نهادهاي مسئول و نيز حضور مردم در صحنه به شکست انجاميد. البته عدم همراهي طرفداران آنها هم مزيد برعلت شد و ژنرالهاي اين تبهکاري سياسي به چنگال عدالت و قانون افتادند.

بيانيه هاي سريالي ورشکستگان سياسي تنها زينت بخش برنامه هاي راديويي و تلويزيوني و شبکه هاي ماهواره اي دشمن شد و مردم وقعي به آن ننهادند.

دو اتفاق مهم در اين ماجرا رخ داد: يکي موضع خروج عده اي برحاکميت به بهانه باخت در انتخابات بود.
يکي هم برخي قصورها و تقصيرهايي که ضابطان دستگاههاي قضائي در برخورد با برخي متهمان داشتند ، نظير آنچه که در بازداشتگاه کهريزک رخ داد .

موضوع اول موضوع مهمي است که90  درصد ماجراست.
مقام معظم رهبري در ديدار دانشجويان و نخبگان علمي فرمودند: «عده اي ، ظلم بزرگي را که پس از انتخابات به مردم و نظام اسلامي شد و هتک آبروي نظام در مقابل ملتها را ناديده مي گيرند و مسئله کهريزک را قضيه اصلي قلمداد مي کنند ، اين نگاه خود يک ظلم آشکار است »

برخي فکر مي کنند انتخابات يک دعواي شخصي يا يک رقابت سياسي بين احمدي نژاد و موسوي بود . پس از اعلام نتايج هم يک دعواهايي پيش آمد چون موسوي عصباني شد يک عده اي گرفتار شدند. حالا بايد از گرفتاري نجات يابند تا دعوا حل شود.

در حالي که اگر شعارهاي تظاهرات شرارت آميز خياباني را مرور کنيم متوجه مي شويم قصه ، قصه ديگري است، اصلا در آن شعارها اين دعواها مطرح نيست . حمله به مردم، غارت مغازه ها ، حمله به پايگاه بسيج و شعار عليه مقدسات مردم و نظام که جزء دعواي دو نامزد انتخاباتي نيست. آنچه اتفاق افتاد «نوعي محاربه» با نظام و از مصاديق «بغي» است و فرماندهان آن بدون شک باغي هستند. قوه قضائيه با قدرت و بدون رودربايستي لازم است حکم خدا را اجرا کند . نظير آنچه آيت الله سيد احمد خاتمي در نماز جمعه5  تير88  به عنوان يک فقيه درخطبه ها فرمودند.

اما موضوع دوم که خيلي مهم هم هست مسئله کهريزک است که10  درصد ماجراست . و نهايتا کساني که مرتکب جرم در رفتار امنيتي خود شدند بايد مجازات شوند و مجازات آنها حداکثر قصاص و يا ديه است مجلس در اين موضوع دوم خوب وارد شد و از همان ابتدا با تشکيل کميته ويژه تحقيق و تفحص براي کساني که حقوقشان ضايع شده ،  مردانه ايستاد و اکنون هم پيگيري مي کند.

اما سخن در آن است که در موضوع اول که90  درصد ماجراست و ما اکنون در وسط نبرد نرم با شرورترين دشمنان نظام در داخل و خارج هستيم و عده اي در اين ميدان دانسته يا ندانسته با دشمن همکاري و همگرايي کردند، چه بايد کرد !؟

مگر انقلاب و دستاوردهاي آن در اين شرارت هاي خياباني و خروج برحاکميت به خطر نيفتاد . مگر استقلال کشور را تهديد نکردند و به اقتدار ملي ضربه نزدند، پس سوگند نمايندگان مجلس در دفاع از حريم اسلام و دستاوردهاي انقلاب چه مي شود؟ نبايد برخي در مجلس در ادامه حمايت از نامزد موردنظر خود طوري مجلس را منفعل کنند که تمام بي مهريهاي صورت گرفته به مردم و نظام فراموش شود و فقط پيگيري تخلفات کهريزک در دستور کار باشد!

البته رياست محترم مجلس و برخي نمايندگان محترم در نطق هاي قبل از دستور نسبت به موضوع کودتاي نرم موضع گرفتند و آن را محکوم کردند اما اين  اقدام مجلس با همان انگيزه اي که در10  درصد قضيه وارد ماجرا شده بسيار تفاوت دارد.

مجلس بايد به عنوان يکي از ارکان نظام تعريف مشخصي از خود در ميدان نبرد نرم در افکارعمومي ارائه دهد. حداقل به عنوان يکي از دو نهادي که نماد جمهوريت نظام است بايداز تهديدي که عليه جمهوريت نظام صورت گرفته دفاع نمايد و به وظيفه خود در پاسخ به مطالبات مردم عمل کند.

من در اينجا لازم مي دانم از سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در عمل به وظيفه خود وفق اصل150  قانون اساسي در کنترل و مهار کودتاي سبز مخملي در صيانت از انقلاب و دستاوردهاي آن تشکر کنم.

ابتكار: آيا چاوز مسلمان شده است؟!

«آيا چاوز مسلمان شده است؟!»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار است كه در آن مي‌خوانيد؛ اگرچه اکثر"چپ" ها اعتقادي به خدا ندارند و از مشي "ماترياليسم ديالکتيک" پيروي مي کنند اما برخي چپ هاي جهان سومي علي الخصوص در آمريکاي لاتين ترجيح مي دهند بر اين طبل نکوبند و خود را همگام با مرام قاطبه جامعه نشان دهند و به اين خاطر است که اکنون در کشورهاي اين قاره که جولانگاه چپ خلقي و جهان سومي و به عبارت درست تر چپ پوپوليستي است رهبران ترجيح مي دهند اعتقادات خود را بروز ندهند و حتي خويش را مسيحي جلوه دهند. درباره هوگو چاوز نيز وضع بدين منوال است اما از آنجا که وي اخيرا و در مشهد مقدس خويش را يک "مسيحي" معرفي کرده است ما نيز او را يک معتقد به دين مسيح در نظر مي گيريم اما با لحاظ کردن اين مسئله نيز حضور او در حرم مقدس امام رضا (ع) با چه مبنايي توجيه مي شود؟ مسلمانان براي برخي مکان ها مانند مسجدالحرام، مساجد و مکان هاي مقدس مذهبي مانند حرم امامان معصوم (ع) اهميت ويژه اي قائلند و ورود غير مسلمانان را به آنها حرام و غير مجاز مي دانند.

کساني که به مکه و مدينه مشرف شده اند مي دانند که در ورودي هاي اين شهرها نوشته است که "ورود غير مسلمانان ممنوع". اين مسئله بيانگر جايگاه اماکن مقدس براي مسلمانان است و اين تقدس نيز ايجاب مي کند که براي ورود به اين اماکن علاوه بر "اعتقاد" و "ايمان" قلبي که شرط ضروري قدم گذاردن به اين اماکن است مقدمات ظاهري همچون طهارت نيز رعايت شود. از ديگر سو مسائل ديني و اعتقادي نيز اموري نيستند که بتوان به هر دليلي آنها را زير پا گذاشت و يا به راحتي از کنار آنها گذشت.

روز يکشنبه هوگو چاوز رئيس جمهور چپگراي ونزوئلا همراه با محمود احمدي نژاد قدم در حرم امام رضا(ع) گذارده و بعد از زيارت حرم ايشان بر سر سفره افطار نشست.با شنيدن اين خبر اين سوال به اذهان متبادر مي شود که هوگو چاوز بر فرض اينکه مسيحي هم باشد با چه مبنايي حرم امام رضا عليه السلام را زيارت کرده است؟ اکثر مراجع تقليد گذشته و حال، ورود غيرمسلمانان به مساجد و حرم امامان معصوم را حرام مي دانند.خوب است آقاي احمدي نژاد در توضيح منافات اين اقدام ايشان با آن حکم شرعي، بگويند که مرجع تقليد شان ورود غيرمسلمان به حرم رضوي را مباح مي داند يا حرام.

اين اما تمام ماجرا نيست چرا که آقاي محمود احمدي نژاد حضور چاوز در حرم امام رضا(ع) را نشان دهنده عمق اعتقادات مشترک و برادرانه دو ملت و دو دولت دانسته است! اکنون اين سوال پيش مي آيد که منظور از عمق اعتقادات مشترک چيست؟ دو ملتي که يکي مسلمان است و ديگري مسيحي و دو دولتي که يکي اسلامگرا است و ديگري چپ چه اعتقادات مشترکي مي توانند داشته باشند که آن بخواهد عميق باشد؟! درست است که مسيحيان و مسلمانان هر دو يک خدا را مي پرستند اما آيا مي توان حضور نمادين يک رئيس جمهور کمونيست-مسيحي در حرم امام رضا (ع) را حمل بر "عمق اعتقادات مشترک" کرد؟! از ديگر سو اما هوگو چاوز درباره حضور خود در حرم امام رضا(ع) مي گويد: « نيت تمام  اينها ايمان و اعتقادات قلبي است و همچنين خاص تر از آن زيارت است.» او اما در بخش ديگري از سخنان خود اعلام مي کند: « درهمين راستا اعلام مي کنم حضرت مسيح (ع) به همراه حضرت مهدي دوباره ظهور خواهند کرد و يک روزي با هم قدرت را به دست خواهند گرفت.» بسيار جالب است که هوگو چاوز در جايگاه يک کمونيست-مسيحي مطالبي را به زبان آورد که صرفا مربوط به اعتقادات شيعيان است. بيان اين سخنان از زبان چاوز يعني اينکه او واقعا به اين مسئله که روزي حضرت مهدي(عج) ظهور خواهد کرد و مسيح(ع) نيز در کنار او حضور خواهد داشت ايمان دارد؟ اعتقاد به وجود و ظهور حضرت مهدي عج لازمه اي دارد و آن اعتقاد به حقانيت حضرت محمد(ص) و دين مبين اسلام است.

با اين وضعيت حال اگر هوگو چاوز به حقانيت دين اسلام و پيامبر اين دين اعتقاد دارد بايد مسلمان باشد و نه يک کمونيست مسيحي! چاوز اما در ادامه سخنان خود حرف هاي جالب تري مي زند او با بيان اينکه: « همچنين در آن زمان به چشم اندازهاي آينده مي رسيم و روابط را از اين بيشتر گسترش خواهيم داد.» بسيار جالب است که چاوز براي بعد از ظهور نيز نقشه کشيده است چرا که از هم اکنون نويد گسترش روابط ميان ايران و نزوئلا پس از ظهور حضرت مهدي را مي دهد!

جمهوري اسلامي: بهره هاي شب قدر در حيات اجتماعي

«بهره هاي شب قدر در حيات اجتماعي»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛ماه مبارك رمضان ماه ضيافت الهي است . ورود به اين ضيافتگاه آدابي دارد كه در راس آنها غير خدا را رها كردن و نديدن و نخواستن قرار دارد. براي طي مراتب مختلف اين ضيافت تا رسيدن به قرب الهي بايد كوشيد و مرحله به مرحله با تحمل رنج راه تا مقصد اعلي پيش رفت .

اين ضيافت نقطه اوجي دارد كه شب قدر است . در اين شب مركب راهوار مراقبت و مجاهدت بيشتر مي تازد و پيمودن راه تقرب سهل تر انجام مي شود. زيرا توجه و عنايات حضرت پروردگار فزوني مي يابد و انوار موهبتش گسترده تر مي شود واز همين روست كه اين شب برتر از هزار ماه است به ويژه آن كه قرآن كريم كه كتاب هدايت بشر و سعادت و رستگاري براي همه جهانيان است در همين شب نازل گرديده است . همچنين در اين شب است كه فرشتگان الهي نازل مي شوند و فيض و رحمت تا طلوع فجر جاري مي باشد.

شب قدر شب طهارت روح از زنگارهاي غفلت و معصيت است . اين غفلت ها و معاصي هم در محدوده زندگي فردي به وقوع مي پيوندد و هم در گستره حيات اجتماعي فرهنگي اقتصادي و سياسي .

اين شب را علاوه بر عبادت بايد با تفكر سپري كرد و اين تفكر در قالب ها و با شيوه هاي مختلفي بايد تحقق پذيرد لكن در همه آنها اين محور به صورت پرسش از خويش در خلوت دل مشترك است : چه كرده ايم و چه بايد بكنيم ركودها و ضعف ها و در كنار آن بالندگي ها و پيشرفت ها به چه ميزان بوده است از نعمت هاي الهي همچون سلامت جسم و روح مال وثروت قدرت و رياست شهرت و نام آوري علم ودانش فكر و قلم هنر و تخصص و منصب و مقام چگونه بهره برده ايم
شب هاي قدر را بايد از زاويه امور اجتماعي و سياسي نيز نگريست چرا كه وقتي در نگرش وسيع اسلامي همه امور فردي و اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي و سياسي و حكومتي با انگيزه الهي و براي خدمت به جامعه « عبادت » محسوب مي شوند طبيعي است كه شب قدر نيز به اين دليل كه شب رحمت و موهبت خداوند متعال است بايد در نگاه كلان ميعادگاه اهل فرهنگ و سياست و حكومت باشد و در نتيجه شب صميميت و مودت و وحدت گردد. با همين رويكرد اجتماعي و سياسي به شب قدر و تجمعات ناشي از آن است كه مي توان دايره تفكر در رفتار و عملكردهاي خود را وسعت بخشيد و پرسش هايي كه در خلوتگاه دل از خويشتن خويش مي كنيم نيز رنگ و صبغه اي اجتماعي و سياسي به خود گيرند و همچنين محاسبه نفس در همين مجرا انجام پذيرد.

همين جاست كه افراد و گروه ها شامل همه عناصري كه در مديريت هاي كلان مملكتي قرار دارند و نيز همه جريان هاي فكري و احزاب و جناح هاي سياسي و اصحاب قلم و مطبوعات و ساير رسانه ها بايد خود را در معرض اين پرسش ها قرار دهند كه تا به حال در راه تشكيل جبهه واحد و مشترك توحيد ناب و زلال كه يگانگي خدا و يكتاپرستي موحدان را در عرصه هاي حيات اجتماعي و سياسي به تجلي در مي آورد و اقتدار و اتحاد مي آفريند چه كرده ايم آيا به وحدت انديشيده ايم و در اين راه گام برداشته ايم يا بر طبل اختلاف و تشتت كوبيده ايم و در بيراهه ايجاد تنازع و تفرقه حركت كرده ايم و آب ها را براي صيد كردن ماهي مراد گل آلود نموده ايم در برابر انتقادهاي صالحان ناصح چگونه بوده ايم و آيا سخن حق را پذيرفته ايم و درصدد رفع كاستي هاي خود برآمده ايم يا گوش شنوايي براي سخن حق و انتقاد سالم و سازنده نداشته ايم و از اين بدتر آن كه هر انتقاد و نقد را « توطئه » عليه خويش تصور كرده ايم و به تخريب شخصيت ناقدان پرداخته ايم التزام به قوانين جاري كشور را به ويژه احساس تعهد عملي نسبت به اصول قانون اساسي و قوانين قضايي كه ضامن صيانت از حرمت انسان ها و دفاع از حقوق و تامين امنيت اجتماعي آنان مي باشد در شعار و حرف باقي گذاشته ايم يا به مرحله رفتار و عمل در آورده ايم براي آبروي ديگران چقدر اهميت قائل شده ايم و آيا براي اثبات خويش به تخريب شخصيت بي گناهان نپرداخته ايم و حريم منزلت انساني و شان ديني ديگران را پل عبور خود براي نيل به مطامع سياسي قرار نداده ايم اكنون فرصت براي اين خودكاوي ها مهياست و شب قدر فضا و خلوت و تفكري مي آفريند كه مي توان در پناه آن حقيقت وجود خويش را يافت و نقص ها و كاستي ها را شناسايي و در جهت رفع آنها تلاش نمود.

وقتي از ائمه معصوم (ع ) مي پرسند چرا شب قدر در ميان شب هاي سه گانه اي كه مشخص نيست كدامشان قدر است پوشيده و پنهان شده است پاسخ مي دهند : براي اين كه خداوند به بندگانش نظر و عنايت بيشتري روا دارد.

اين كلام معصوم (ع ) حامل دو مفهوم است . مفهوم اول درباره عنايات خداوند عبارت است از ريزش باران رحمت بيشتر و در پي آن كسب انوار معرفت براي رسيدن به معدن عظمت الهي . و مفهوم دوم آن يعني فرصت هاي فزون تر براي تفكر در خويشتن محاسبه نفس ارزيابي عملكردهاي فردي اجتماعي سياسي و فرهنگي شناسايي دقيق همه ركودها و سكون ها و عقب ماندگي ها و اظهار ندامت از ژرفاي جان و تضرع و استغفار و عزم جدي براي جبران گذشته .هر كدام از اين دو مفهوم را كه در محيط ذهن منعكس كنيم و به صحنه عمل بياوريم خويشتن را مشمول فيض و رحمت الهي كرده ايم و شب هاي قدر را با حسابرسي و خودسازي و تزكيه و پرورش هاي اخلاقي سپري نموده ايم .ترديدي وجود ندارد كه اگرچه اين خودسازي و تهذيب در همه ابعاد و جلوه ها حائز اهميت است لكن با رويكرد اجتماعي و سياسي و با توجه به وسعت تاثيرگذاري رفتار و عملكرد مسئولان و عناصر سطوح كلان مديريت ها در سرتاسر جامعه و كشور اين اهميت فزون تر و بنيادي تر مي شود. در واقع آنچه در نظام مديريت اسلامي تحت عناوين اخلاق مديريت و اخلاق كارگزاران حكومتي مطرح است مي تواند عالي ترين جلوه ذخيره سازي زاد راه و پشتوانه مستحكم براي تحقق آن در شب هاي قدر رقم بخورد. اين يك ضرورت است كه در هيچ شرايطي نبايد فراموش شود و امروز اين نياز بيشتر از هرروز و به صورت كاملا ملموس و مشهود چهره نمايانده است .

دنياي اقتصاد:آيا خطر حباب بورس تهران جدي است؟

«آيا خطر حباب بورس تهران جدي است؟»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم حميد زمانزاده است كه در آن مي‌خوانيد.

1 - بازار سهام تهران، دوران رونق خود را سپري مي‌كند. از ابتداي سال جديد، رونق به بازار سهام بازگشته و بورس اوراق بهادار طي هفته‌هاي اخير با رشد شاخص‌ها، قيمت سهام معاملات و بازدهي سرمايه‌گذاران حقوقي و حقيقي و همچنين با چشم‌انداز مثبت فعالان بازار به آينده مواجه شده است. شاخص کل در طي کمتر از پنج ماه با رشدي بيش از 45‌درصد مواجه شده است و سرمايه‌‌هاي مالي جديد به بازار سهام قدم مي‌گذارند. روند حاکم بر بازار سهام تهران، از يک طرف اميدهاي فراوان آفريده و بسياري را خوشحال و مسرور كرده است و از طرف ديگر در بردارنده بيم‌ها و هشدارهايي است که البته اکنون، چندان جدي گرفته نمي‌شود. بيم‌هاي روند حاکم بر بورس از آنجا ناشي مي‌شود که فرآيندهاي حاکم بر بورس و اقتصاد کشور مي‌تواند زمينه‌هاي جدي براي شکل‌گيري يک حباب قيمتي در بازار سهام را فراهم كند. سوال اساسي اين است که آيا اين نگراني‌ها جدي است؟

2 - هنگامي که قيمت جاري يک دارايي از ارزش بنيادي آن فراتر مي‌رود و اين انحراف به صورت مداوم طي يک بازه زماني افزايش مي‌يابد، ما به اصطلاح با يک حباب دارايي مواجه هستيم.

براساس ديدگاه اقتصاددانان کينزي، ظهور و سقوط حباب‌ها ناشي از رفتارهاي غيرعقلايي، هوش هيجاني و احساسات فوق‌العاده زياد انسان‌ها و حرص و طمع آنان براي کسب سود از طريق فعاليت‌هاي سفته‌بازي است که جان مينارد کينز از آن به عنوان خوي حيواني ياد مي‌کند؛ بنابراين حباب‌ها از نظر آنان غيرعقلايي‌اند، اما از نظر بخشي از اقتصاددانان نئوکلاسيک، حباب‌ها مي‌توانند عقلايي باشند.

در واقع به وجود آمدن حباب‌هاي دارايي به اين معنا نيست که فعالان بازار غيرعقلايي رفتار مي‌کنند و دچار توهم شده‌اند و قيمت‌هاي حبابي دارايي را به اشتباه به عنوان ارزش بنيادي دارايي ارزيابي کرده و دارايي را به خاطر ارزش بنيادي آن تقاضا كرده و مي‌خرند، بلکه آنها در انتظار افزايش بيشتر و بيشتر قيمت دارايي و بنابراين کسب سود سرمايه‌اي حاصل از دارايي در کوتاه‌مدت مي‌باشند.

3 - حباب‌ها خواه عقلايي قلمداد گردند، خواه غير عقلايي، يک چيز محرز است: عوامل رواني و ذهني و فعاليت‌هاي سفته‌بازي فعالان بازار که به طمع سود انتظاري حاصل از خريد دارايي حبابي در کوتاه‌مدت صورت مي‌پذيرند، قطعا جزء مهم و جدايي‌ناپذير از مکانيسم انتشار و گسترش حباب‌ها هستند؛ اما اگر به تحليل علّي حباب‌ها علاقه‌مند باشيم، به اين نتيجه مي‌رسيم که انتظارات و عوامل رواني خواه عقلايي باشند و خواه غير عقلايي، براي بروز و ظهور حباب‌هاي بزرگ دارايي کافي نيستند و به خودي خود نمي‌توانند موجب شکل‌گيري حباب‌هاي بزرگ دارايي شوند.

به نظر مي‌رسد لازمه شکل‌گيري فرآيندهاي حبابي در بازارهاي دارايي، تجميع مجموعه‌اي از عوامل رواني و واقعي است؛ به عبارت بهتر، زماني که عوامل واقعي، زمينه‌هاي واقعي بروز و ظهور حباب‌ها را فراهم كردند، آنگاه عوامل رواني و فعاليت‌هاي سفته‌بازي فعالان بازار، مايه انتشار و گسترش حباب‌ها مي‌شوند.

واقعيت اين است که بازارهاي دارايي دچار حباب‌هاي بزرگ نمي‌شوند؛ مگر آنکه نقدينگي در حجم‌هاي بزرگ و به طور مداوم به سوي آنها گسيل شود. اما چه عوامل واقعي، نقدينگي را به صورت مداوم و در حجم‌هاي بزرگ به سوي بازار يک دارايي خاص گسيل مي‌نمايد؟

الف) به نظر مي‌رسد که خلق و تزريق پول به اقتصاد، يکي از مهم‌ترين عوامل در زمينه‌سازي براي فرآيند شکل‌گيري و گسترش حباب‌هاي بزرگ دارايي مي‌باشد. با ورود پول اضافي به بازار دارايي‌ها و افزايش تقاضاي دارايي‌ها، سطح قيمت دارايي‌ها، مانند ديگر بازارها، شروع به افزايش مي‌نمايد؛ اين افزايش قيمت در بازار دارايي‌، انتظارات را شکل مي‌دهد و فعالان بازار انتظار سود سرمايه‌اي بالاتر و در نتيجه، بازدهي کل بالاتري را خواهند داشت. اين امر ظرفيت بالقوه بالاي بازارهاي دارايي را براي جذب مازاد عرضه پول در اقتصاد نشان مي‌دهد. هرچه خلق و تزريق پول به اقتصاد بزرگتر باشد، زمينه براي ظهور حباب‌هاي بزرگ بيشتر فراهم مي‌شود.

ب) مساله مهم ديگر در شکل‌گيري حباب‌ها، کشش بازار دارايي‌هاي رقيب براي جذب نقدينگي است. اگر شرايط رقابتي در بازار تمام دارايي‌ها برقرار باشد، تخصيص منابع مالي ميان بازارهاي دارايي به نحوي شکل خواهد گرفت که نرخ بازدهي انتظاري (بدون ريسک) در تمام بازارهاي دارايي برابر شود و تعادل برقرار گردد؛ اما مشکل زماني بروز پيدا مي‌کند که دولت وارد عرصه شده و با مداخلات خود، بازارهاي دارايي را مختل مي‌نمايد. اگر دولت خواسته يا ناخواسته با مداخلات خود، تعادل ميان بازارهاي دارايي را به هم بزند، زمينه را براي انتقال نقدينگي از يک بازار دارايي به سوي بازار دارايي ديگر فراهم مي‌نمايد؛ اگر اين اختلال به اندازه کافي بزرگ باشد، انتقال نقدينگي از يک بازار به بازار ديگر، مي‌تواند خالق حباب‌هاي دارايي باشد.

4 - ارزيابي شرايط اقتصاد ايران نشان مي‌دهد که هر دو عامل عمده واقعي جهت ايجاد زمينه براي شکل‌گيري حباب بازار سهام تهران در اقتصاد ايران فراهم است. اول اينکه حجم‌هاي عظيم نقدينگي که در طول سال‌هاي اخير خلق گرديده و به بازار تزريق شده است، اکنون راه خود را به سوي بورس تهران مي‌يابد. اگرچه در سال 87، رشد نقدينگي تا حد قابل توجهي مهار شد، اما پيش از آن نقدينگي فراتر از حد کفايت، به اقتصاد ايران سرازير شده بود. به علاوه انتظار آن مي‌رود که در سال جاري و با توجه به کسري‌هاي بزرگ بودجه دولت، بار ديگر از مهار پولي عدول شده و سيل نقدينگي سرازير شود. مساله دوم که زمينه‌هاي ايجاد حباب بورس را تکميل مي‌کند، کشش بسيار بالاي بورس تهران براي جذب نقدينگي در مقابل ساير بازارهاي رقيب دارايي، در شرايط فعلي است.

از يک طرف بازار سپرده‌هاي مدت‌دار بانکي به عنوان يک بازار رقيب براي بورس، به دليل مداخلات دولت در تعيين نرخ سود بانکي، از کشش لازم براي جذب نقدينگي برخوردار نيست. از طرف ديگر، بازار مسکن هنوز در شوک ناشي از ترکيدن حباب مسکن در سال گذشته که اين حباب هم به دلايل مختلف ناشي از مداخلات دولت بود، باقي مانده است و جذابيت چنداني براي جذب نقدينگي ندارد؛ به علاوه بازار ارز نيز از کشش لازم براي جذب نقدينگي برخوردار نيست؛ بنابراين زمينه‌هاي لازم براي بروز حباب بورس تهران فراهم است و البته روشن است که اين زمينه‌ها را نه بازار، بلکه مداخلات گسترده و نابجاي دولت فراهم كرده است!

از ابتداي سال جديد، رونق به بازار سهام باز گشته است و بورس بازدهي بالايي دارد. اين يک سيگنال قوي براي فعالان بازار است. بازدهي در بازارهاي رقيب بورس، اعم از سپرده‌هاي بانکي و اوراق مشارکت، مسکن، به خصوص در مقايسه با بازار سهام پايين است. نقدينگي انباشت شده در اقتصاد ايران، در شرايط فعلي، مامني بهتر از بورس نخواهد يافت. اين امر انتظارات فعالان بازار را به سوي انتظار سود سرمايه‌اي بيشتر در کوتاه‌مدت، به دليل انتظار افزايش بيشتر و بيشتر ارزش سهام، شکل خواهد بخشيد.

فعاليت‌هاي سفته‌بازي بيشتر و بيشتر رونق خواهد يافت و اين گرداب سفته‌بازي (به قول کينز) به عنوان مکانيسم انتشار قوي در بزرگ شدن حباب بورس، نقشي موثر ايفا خواهد كرد. حباب بورس بزرگ‌تر خواهد شد و انتظار فعالان بازار اين است که قيمت‌ها باز هم افزايش خواهد يافت؛ نقدينگي بيشتري به سوي بورس روان خواهد شد و حباب باز هم بزرگتر مي‌شود! بله، مجموعه عوامل واقعي و رواني، دست به دست هم خواهد داد و حباب بورس تهران را رقم خواهد زد! و البته جاي تاکيد نيست که مسوول اصلي حباب آينده بورس تهران، دولت است و نه بازار!

5. براي مواجهه و کنترل حباب بورس، چه مي‌توان کرد؟ نکته مهم اين است که ترکيدن يک حباب عظيم با اعمال سياست دولت يا بدون آن، مانند سقوط يک بهمن عظيم است؛ به نحوي که در مقابل ريزش آن، کار زيادي نمي‌توان انجام داد. بنابراين، روشن است که راه‌حل بهينه و عقلايي جهت مقابله با بحران‌هاي اقتصادي ناشي از حباب‌هاي بزرگ دارايي، پيشگيري از ظهور و گسترش حباب‌ها است. عموم کارشناساني که اکنون احتمال وقوع حباب بورس را مي‌دهند، عمدتا راهکار عرضه سهام‌ شرکت‌هاي جديد به بورس را به عنوان راهي براي پيشگيري و مقابله با حباب بورس، معرفي مي‌كنند؛ البته عرضه سهام شرکت‌هاي جديد، بي‌تاثير نخواهد بود؛ اما مساله اين است که عوامل بيروني، عامل اصلي ايجاد حباب در بورس هستند و به تبع آن، راه جلوگيري از حباب نيز نه در داخل بورس تهران که در خارج از آن و در سطح کلان اقتصاد کشور قرار دارد. (البته بماند که بعضي از کارشناسان، راه حل را در توصيه فعالان بازار به خريد سهام بر اساس نگرش بلندمدت و پرهيز از طمع سودهاي کوتاه‌مدت، يافته‌اند!)

همان‌طور که تشريح شد، اعمال سياست‌ خلق و تزريق پول به اقتصاد توسط دولت‌ و به هم زدن تعادل بازارهاي دارايي با اعمال مداخلات گسترده مانند کنترل نرخ سود بانکي، مهمترين عامل در شکل‌گيري زمينه‌ ايجاد و گسترش حباب‌ بورس خواهد بود؛ بنابراين اگر راه‌حل اساسي وجود داشته باشد، از مسير اصلاح همين سياست‌ها مي‌گذرد. در مورد حجم عظيم نقدينگي که در سال‌هاي گذشته به اقتصاد کشور تزريق شده است، کار چنداني نمي‌توان انجام داد، زيرا خطايي است که رفته است؛ اما در مورد کنترل نقدينگي در حال حاضر و در آينده، مي‌توان اقدامات مقتضي را صورت داد. بنابراين تداوم مهار پولي که از اواسط سال 87 در دستور کار قرار گرفته است، يک ضرورت اساسي است و عدول از اين سياست، مي‌تواند جريان حباب بورس را تقويت كند؛ اما کار مهمتري که بايد در شرايط فعلي در دستور کار قرار گيرد، باز گرداندن تعادل به بازارهاي دارايي است. مهمترين اقدام، برداشتن فشارهاي دولت براي تثبيت نرخ سود بانکي است.

نرخ سود بانکي، بايد افزايش يابد تا انگيزه لازم براي سپرده‌گذاري تقويت شده و بخشي از نقدينگي اقتصاد کشور، به جاي بورس، راه خود را به سوي سيستم بانکي بيابد. اين بهترين کار و شايد تنها کاري است که مي‌توان در مقابله با ظهور حباب بورس تهران انجام داد!

سرمايه: رفتار دوگانه با خط فقر

«رفتار دوگانه با خط فقر»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سرمايه به قلم علي عابدي است كه در آن مي‌خوانيد؛ راهبرد اعلام نکردن خط فقر در دولت دهم همچون دولت نهم ريشه در اين عامل اساسي دارد که دولت با اعلام خط فقر، مجبور به ارائه عملکرد در خصوص فقر در جامعه و در نهايت شفاف شدن شکاف طبقاتي، تعداد افراد فقير جامعه و ميزان درآمد آنهاست. ترديدي نيست که خط فقر في نفسه داراي ارزش نيست بلکه سياستگذاري ها و تصميم گيري هاي در حوزه فقر، به عنوان يک رکن تاثيرگذار عمل مي کند. در تمام کشورها، دولت ها، اقدام به تعيين خط فقر مي کنند تا بدين طريق بتوانند تصويري شفاف از جامعه فقير و غني داشته باشند و در نهايت برنامه ريزي هاي موثري در جهت توزيع مناسب درآمد و همچنين حمايت از افراد فقير جامعه به عمل آورند.

تعيين خط فقر براساس ملاک هاي مختلف تعريف مي شود که بنابر اقتضاي جغرافياي درآمدي هر منطقه، مراجع و دولت ها، ملاک هاي متفاوت را در نظر مي گيرند، اما اين مساله در اولويت بعدي قرار دارد و اصل اساسي آن است که به هر حال دولت ها براساس يک تعريف استاندارد، اقدام به تعيين خط فقر مي کنند.

تعيين اين خط در واقع ابزار موثري در خدمت دولت ها براي بهبود برنامه هاست اما دولت هاي نهم و دهم همواره تلاش کرده اند با عدم تعيين خط فقر بر فضاي غيرشفاف فقر در جامعه دامن بزنند و کلاً وضعيت مبهم درآمدي در کشور ايجاد کنند.

نکته اساسي آن است که دولت رفتاري دوگانه در خصوص تعاريف استاندارد جهاني دارد. در جايي که اين تعاريف به ارتقاي جايگاه وي کمک مي کند، اساساً استقبال مي کند. به عنوان مثال براي آنکه نشان دهد بازار اشتغال را بهبود بخشيده و نرخ بيکاري را کاهش داده، تعريفي از اشتغال مي دهد که بر مبناي آن، هر فرد که يک ساعت در هفته کارکند شاغل محسوب مي شود و اين مساله در نهايت منجر به اعلام نرخ بيکاري تک رقمي در دولت نهم خواهد شد. اما زماني که اعلام خط فقر منجر به شفاف شدن وضعيت فقير و غني در کشور مي شود اين مساله را امري بي فايده و سرکاري عنوان مي کند. نکته اساسي آن است که به هر حال دولت دهم اگر عزم جدي در کاهش فقر در جامعه دارد بايد خط فقر جامعه را محاسبه و اعلام کند.

مردم سالاري: حذف يا مديريت بحران

«حذف يا مديريت بحران» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ مردم سالاري به قلم فروزان آصف نخعي است كه در آن مي‌خوانيد؛ شيوه برخورد با بحران و شناسايي راه هايي که بحران ها را از تهديد به يک فرصت تبديل کند، از جمله موضوعات مهمي است که شناخت آن هنوز درکشور ما جايگاه شايسته اي به خود اختصاص نداده است .  برخي از مسوولان نيز تا نامي از بحران به ميان ميآيد يا آن را تکذيب کرده يا به دنبال مقصر اصلي مي گردند و به دنبال آن کي بود کي بود من نبودم را سرلوحه رفتار سياسي  خود قرار مي دهند. اين دسته از مسوولان اساسا به دنبال حل بحران نبوده وسعي دارند اغلب به جاي پرداختن به بحران وحل آن ، اصل مساله را پاک کنند. به نظر مي رسد که اين شيوه از برخورد به ميزان مهارت مسوولان درمديريت جامعه برمي گردد. دراين نگاه مديريتي ابتدا  بحران به عنوان موضوعي منفور و از نظر ارزشي تابوويک امر نفرت انگيز که هيچ کسي نبايد درباره آن صحبت کند توجه مي شود . در مرحله بعدي اين دست از مسوولان غافل از اين امرند که عدم توجه عقلايي به بحران و موضوعات حول وحوش آن مي تواند آنان را به تناقض گويي بسيار بزرگ وادارکرده تا جايي که کشور را درلبه پرتگاه از منظر مشروعيت سياسي قرار دهد. اين نوع نگاه علاوه برنگاه برخي مسوولان سياسي در برخي از رسانه ها نيز هنجار مسلط براي کار رسانه اي تلقي مي شود. به عنوان نمونه يک روزنامه صبح در صفحه دوم خود مکالمه اي را در باره ضرب وشتم هاي حوادث پس از انتخابات به شرح زير منتشر کرد:

" گفت: ادعاي کروبي درباره برخورد آنچناني با افراد بازداشت شده بدجوري دست شيخ اصلاحات را توي پوست گردو گذاشته.

گفتم: خب! مگه مجبوره دروغ بگه که حالا پيش چشم همه سنگ روي يخ بشه!

گفت: مدتي است به اين شهر و آن شهر و اين شهرک و آن شهرک سرک مي کشه تا شايد نمونه اي پيدا کنه حتي گفته شده که به بعضي ها پول هنگفتي هم پيشنهاد شده ولي افاقه نکرده!

گفتم: موسوي و خاتمي بدجوري اين شيخ اصلاحات را فداي قدرت طلبي خودشان کردند.

گفت: حالا هم اگر خودش رو به چند تا آدم مومن و متعهد و دلسوز معرفي کنه، شايد راه کاري براش پيدا بشه!

همچنين ابراهيم رييسي معاون رييس قوه قضاييه اعلام کرده بود که حجت الاسلام کروبي در جلسه اي که برگزار شده بود سندي ارائه نکرده است. بلافاصله حجت الاسلام کروبي با تکذيب سخنان ابراهيم رييسي و ديگر عضو اين کميته مبني بر اينکه کروبي سندي را در اين جلسه ارائه نکرده  به سحام نيوزگفت: " من در اين جلسه سه سند ارائه کردم. نخست فيلم اظهارات  فردي که تحت تاثير تهديدها ناپديد شده است، دومين سند بنده درباره آزار يک خانم بود و سومين سند هم درباره يک آقايي بود که پس از دستگيري بلاي بسياري بر سر او آورده بودند که يک سي دي و نظر پزشک قانوني درباره ايشان را نيز ارائه کردم. "

اما نکته مهمتر اقدام شايسته صدا وسيماي جمهوري اسلامي است که پس از چند ماه اقدام جناحي ويکطرفه ناگهان اقدام به پخش گزارشي در باره زندان کهريزک کرد. عصرايران  سايت نزديک به اصول گرايان ميانه رو با گزارش خبري تاکيد کرده که سيما در بخش خبري 30:20  "در اقدامي نادر، گزارشي نسبتا مفصل از بازداشتگاه کهريزک و جنايت هاي صورت گرفته در آن را پخش کرد به گونه اي که اين بخش خبري کوتاه، اين بار تا دقايقي بعد از ساعت 21 نيز ادامه يافت."

به گزارش عصرايران ،" در اين گزارش، براي اولين بار تصاويري نزديک از بيرون و درون بازداشتگاه مخوف کهريزک به نمايش درآمد که نشان مي داد ،اين مکان، نه يک بازداشتگاه متعارف که مجموعه اي از سوله ها و بناهاي احداث شده در يک محيط بياباني بوده است که متاسفانه از آن براي نگهداري انسان ها در شرايط بسيار وخيم استفاده مي شد. "عصر ايران تاکيد مي کند در اين گزارش تلويزيوني "بهرامي، رياست دادسراي نيروهاي مسلح نيز به صراحت گفت که شرايط و رفتارهاي صورت گرفته در بازداشتگاه عامل مرگ تعدادي از بازداشتي ها بوده است و نه بيماري قبلي آنها و عللي از اين دست." در اين گزارش همچنين " به شرايط وخيم بهداشتي در کهريزک و ضرب و شتم بي رحمانه افراد دربند آن اذعان شد و خبرنگار سيما،پاي صحبت برخي افراد شکنجه شده نشست که از اقدامات انجام شده در دوران بازداشت،شکايت ها داشتند." در بخش ديگري از اين گزارش سردار تشکري از شکايت صدها شهروند از نيروي انتظامي خبر داد و گفت به تمام اين شکايت ها رسيدگي  و هر جا که ثابت شده ماموران پليس خسارتي وارد کرده اند ،غرامت پرداخت شده است.

اين در حالي است که پيشتر برخي مسوولان مدعي بودند ماموران پليس هيچ تخلفي نداشته اند و خسارت هاي وارده به اموال مردم توسط اراذل و اوباشي بوده است که لباس پليس پوشيده بودند! در اين گزارش، همچنين تصاويري از ضرب و شتم مردم توسط نيروهاي ويژه پليس به نمايش درآمد.

علاوه براين در پي انتشار بيانيه جديد موسوي،روزنامه کيهان،آن را رو نويسي از سازمان جاسوسي آمريکا توصيف کرد و در يادداشتي تحت عنوان " بيانيه جديد موسوي، رونويسي از نسخه سيا "که تيتر يک اين روزنامه شد،نوشت:انتشار دهمين بيانيه التهاب آفرين ميرحسين موسوي، پس از گذشت نزديک به سه ماه از برگزاري انتخابات پرشور رياست جمهوري و "نه بزرگ" ملت ايران به عوامفريبي هاي جبهه مخالف اصول گرايي، بار ديگر، مايه شعف و اعجاب مجموعه مخالفين نظام در داخل و خارج کشور گرديد، به گونه اي که روزنامه هاي آمريکايي لس آنجلس تايمز، سانفرانسيسکو کرونيکل و شبکه بي بي سي فارسي و صداي آمريکا با خوشحالي و بطور گسترده به انعکاس اين خبر پرداختند." در ادامه مواضع ضد آمريکايي و ضد اسراييلي رسانه هاي وابسته به نومحافظه کاران ايران، براساس گزارش خبرگزاري مهر رييس جمهوري ايران نيز  با بيان اينکه وجود رژيم صهيونيستي بدترين اهانت به بشر است، گفت: اين رژيم جنايتکار در مناطق ما و فلسطين خود را تحميل ميکند و به زورگويي مي پردازد." اما همه اين اظهارات درشرايطي صورت مي گيرد که به گزارش سايت جهان نيوز از ديگر سايت هاي اصولگرايان درخبري با عنوان " رمزگشايي از ديدار محرمانه وزير ايراني و وزير رژيم صهيونيستي " به ديدار بسيار مهم وزير علوم اسراييل با وزير علوم جمهوري اسلامي ايران در دولت نهم محمد مهدي زاهدي   در اجلاس سزامي 2008  در کشور اردن اشاره مي کند. در اين گزارش تصاوير بسيار واضحي از ديدار وزيرعلوم اسراييل با وزيرعلوم ايران  در نشاني اينترنتيuqext.com/vbcjhoem.jahannews.//www:http   zhtml.sffuمنتشر شده است.

تناقض هايي که در نوشتار بالا در باره حرف وعمل نومحافظه کاران (اصول گرايان تندرو) مشاهده مي شود گويي در سخنان حبيب الله عسگراولادي که در جمع شوراي مرکزي، هيات اجرايي و کارکنان دفتر مرکزي و دفتر استان تهران حزب موتلفه اسلامي سخن مي گفت تبلورداشته است: "استدعايي را نيز از مقام معظم رهبري دارم که اي مولاي ما ، اصولگرايي در انتخابات آسيب نديد و همان طور همانند قبل در سراسر کشور وسيع مانده اما از برخي اصولگرايان آزرده خاطريم به جهت آن که با احساسات و بدون تدبير عمل کردند...دشمنان با شيطنت و سرمايه گذاري هاي مادي و معنوي که انجام دادند به دنبال آسيب به انسجام و وحدت ملي بودند اما به تعبير آيت الله هاشمي رفسنجاني اين التهابها و مشکلاتي را که پديد آمده فقط مقام معظم رهبري مي توانند علاج کنند."

 با اين همه کماکان جاي اين سوال باقي است که آيا رويکرد حذف مساله در بحران که منجر به مخفي سازي امور از مردم مي شود مي تواند حلال مشکلات مردم ايران دراين مرحله حساس وتاريخي باشد؟

قدس: درسي براي مديران ارشد فرهنگي کشور

«درسي براي مديران ارشد فرهنگي کشور»عنوان يادداشت روزنامه‌ي قدس به قلم محمد حسين جعفريان است كه در ان مي‌خوانيد؛هر ساله رهبر معظم انقلاب در ماه مبارک رمضان و در شب تولد امام حسن مجتبي(ع) ميزبان شاعران اين سرزمينند. اين دعوت هر ساله که با اقامه نماز و افطارتوأم است، قريب به دو دهه دوام يافته و به سنتي حسنه تبديل شده و... اما غرض از نگارش اين سطور اشاره به نکاتي مهم به بهانه اين جلسه و درس گرفتن از رفتار رهبر انقلاب با مقوله شعر و شاعران و فرهنگ اين مرز و بوم است.

اين جلسه بسيار صميمي و در عين حال با شکوه در تمام اين سالها ثابت و منظم برگزار شده و منشأ برکات متعددي بوده است در شرايطي که به اذعان قريب به اتفاق منتقدان و ناظران هنر و ادبيات، شعر فارسي روزهاي بدي را مي گذراند. شاعران که طي قرنها در متن فرهنگ فارسي و فرهنگ مردم و از سازندگان و آفريدگاران اصلي آن به شمار مي رفتند به حاشيه رانده شده و شعر فارسي شايد در بدترين وضع طي سده هاي اخير قرار دارد. اين در حالي است که در دو دهه نخست انقلاب، شعر با جهشي انکارناپذير نسبت به دهه هاي پيش از آن، چهره هاي درخشاني را معرفي و آثاري ماندگار را به ادبيات فارسي تقديم کرد. اکنون اما به نظر مي رسد رسانه ها چون گذشته تمايلي به انعکاس شعر شاعران و آثار موجود ندارند. صفحات شعر و ادبيات در بيشتر رسانه هاي مکتوب حذف شده و يا تنها از جهت رفع تکليف منتشر مي شوند.
 
شمارگان مجموعه هاي شعر در بهترين حالات، به زحمت از مرز سه يا چهار هزار نسخه مي گذرد و آنچه منتشر مي شود نيز کمتر اقبال عمومي يافته و استقبال از آن اندک است. ناشران با اين احوال عنايتي به انتشار آثار شاعران ندارند و ناشران دولتي نيز به جهت مديريت نادرست در توليد و انتخاب آثار منتشر شده در اين حوزه، کارنامه درخشاني ندارند. نشريات تخصصي شعر بسيار اندک و انگشت شمارند و آنها که هستند نيز وضعيتي کم فروغ و شمارگان ناچيز دارند.
در اين اوضاع، رسانه ملي نيز روي خوشي به شاعران نشان نداده و نمي دهد. شعر جايي در برنامه سازي صدا و سيما به طور حرفه اي و جدي ندارد. در تلويزيون آنچه به شعر برمي گردد اندک، نازل و قابل سرزنش است. اکنون به برکت همين رسانه ها و بويژه رسانه ملي، عمده مردم اين سرزمين از پاره شدن رباط صليبي بازيکنان درجه سه ليگ دوم و سوم فوتبال کشور نيز مطلعند.

مخاطبان رسانه ها و راديو و تلويزيون در جريان بي اهميت ترين گفتگوها و حوادث زمين و حاشيه زمين فوتبال در دور افتاده ترين نقاط مملکت قرار مي گيرند، اما بزرگترين حوادث ادبي شانسي براي ظهور و حضور در رسانه ندارد. مردم شاعران بزرگ خود را نمي شناسند و شعر خوب در جايي خريدار ندارد.

اين وضعيت بسيار تأسف آور است. خوب است ديگر مسؤولان کشور و بويژه مديران رسانه اي از رهبر انقلاب بياموزند. به راستي کسي تاکنون از خود نپرسيده است که چطور مقام معظم رهبري با وجود اين همه مشغله هاي متعدد، با شور و شوق و توجه بسيار به شعر و شاعران، هر ساله با آنان به گفتگو مي نشيند و آثارشان را مي شنود و... .
اما ديگران کوچکترين درسي از اين رفتار تحسين برانگيز نمي گيرند. آيا حتي مديران ارشد فرهنگي ما، حتي وزراي ارشاد ما در دولتهاي متعدد، چنين اهتمامي داشته اند؟ چرا؟

آفرينش: ليزينگ در تعليق

«ليزينگ در تعليق»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش است كه در آن مي‌خوانيد؛ليزينگ در ايران حدود سه دهه سابقه دارد. براي اولين بار در دي ماه سال 1362 با تدوين و تصويب قانون عمليات بانکي بدون ربا، ليزينگ در کشور در قالب عقد اجاره بشرط تمليک مشروعيت يافت. ولي از آنجا که در قانون اجراي اين عقد کلا به سيستم بانکي سپرده شده و جايگاهي براي فعاليت موسسات اعتباري (غيربانکي) قرار نداشت و بانک ها نيز به دليل گستردگي حجم فعاليت و بورو کراتيک بودن ساختار تشکيلاتي آنها، رغبتي به فعاليت در اين صنعت از خود نشان ندادند (بجز بانک مسکن که در زمينه اجاره به شرط تمليک واحدهاي مسکوني فعال شد) لذا اين ابزار نوين اعتباري عليرغم نقش برجسته اي که مي توانست در جلوگيري از فشارهاي تورمي و ايجاد تعادل در عرضه و تقاضاي انواع بي شمار محصولات صنعتي داشته باشد، هيچگاه مورد حمايت دولت و سياستگذاران پولي و اعتباري کشور قرار نگرفت.  نگاهي گذرا به سير تحولات ليزينگ در ايران حاکي از اين واقعيت است که اين صنعت عملا از سال 1381 توانست بصورت جدي و تاثير گذار در بازار پول و سرمايه کشور شروع به رشد و نمو نمايد. شرکت هاي بزرگ خودروسازي کشور در جستجوي ابزارهايي کارآ و مطمئن بودند تا بتوانند قدرت خريد را در ميان اقشار متوسط و رو به پايين جامعه تقويت کنند و با اين ابزار براي خودرو تقاضاي موثر ايجاد نمايد.

در کنار حرکت خودروسازان، افراد حقيقي نيز علاقمند به فروش قسطي خودروها، بدون هيچگونه آگاهي از چند و چون اين کسب و کار تازه و صرفا به پشتوانه قوانين مدني و تجارت، در قالب شرکت هاي بازرگاني تحت نام ليزينگ وارد عرصه کارزار شدند. بدين ترتيب طولي نکشيد که طي سال هاي 1381 تا 1384 تعداد ليزينگ ها به يکباره به 300 شرکت افزايش يافت. طي مدت مذکور تحولاتي ديگر نيز در عرصه بازار پولي کشور بوقوع پيوست که انتظار مي رفت به مدد اين تحولات، ليزينگ به عنوان يکي از ابزارهاي اعتباري پويا در کشور از جايگاه درخوري بهره مند گردد. تصويب و ابلاغ قانون تنظيم بازار غيرمتشکل پولي بزرگترين تحولي بود که در اين عرصه حادث شد و اين اميدواري بوجود آمد تا در قالب آن شرکت هاي ليزينگ نيز بتوانند بعنوان يکي از اجزا» اين بازار بصورت موسسات اعتباري غيربانکي فعاليت سازمان يافته اي را آغاز نمايند.

اما هنوز ليزينگ جاي پايي براي خود باز نکرده بود که در مهرماه 1384 بانک مرکزي در اجراي سياست هاي نظارتي خود به اداره ثبت شرکت ها دستور داد تا از ثبت و تاسيس شرکت هاي ليزينگ جلوگيري شود. اين اقدام را شايد بتوان ملموس ترين و بعبارتي تنها اقدام دستگاه سياستگذاران امور پولي کشور در زمينه ساماندهي شرکت هاي ليزينگ محسوب نمود. در قالب دستورالعمل اجرايي مورد بحث مقرر شد بانک مرکزي در قالب ضوابط و مقررات تنظيمي خود نسبت به بررسي وضعيت شرکت هاي ليزينگ هاي موجود اقدام نمايد. در اين راستا بانک مرکزي دستورالعمل مربوط به نحوه تاسيس، فعاليت و نظارت بر شرکت هاي ليزينگ را با ابهامات و کاستي هاي فراوان در قالب 28 ماده و 12 تبصره تهيه نمود که در جلسه 1386/4/16 شوراي پول و اعتبار به تصويب رسيد و در چارچوب آن مقرر گرديد شرکت هاي ليزينگ وضعيت خود را با مقررات موضوعه بانک مرکزي تطبيق داده و پس از کسب مجوز فعاليت تحت نظارت بانک موصوف فعاليت خود را رسما آغاز نمايند. در مقابل اين اقدامات که تا اندازه اي منجر به قانونمندي فعاليت ليزينگ در کشور شد، اما عملا اقدامات محدودکننده اي بر سر راه حرکت شرکت هاي ليزينگ ايجاد شد که فعاليت آنها را بشدت تحت تاثير منفي قرار داد. تعيين نرخ سود دستوري توسط بانک مرکزي و ندادن منابع مالي به شرکت هاي ليزينگ از سوي بانک ها دو عامل اصلي رکود فعاليت ليزينگ داخلي بشمار مي رود.

محدوديت نرخ سود از يک سو و عدم رغبت بانک ها به اعطاي تسهيلات ارزان قيمت تر به شرکت هاي ليزينگ از سوي ديگر موجب گرديد که حجم فعاليت کاهش قابل ملاحظه اي حاصل نمايد، بطوري که بسياري از اين شرکت ها عملا مجبور به خروج از گردونه فعاليت شدند. (هم اکنون چيزي در حدود 20 شرکت که برخي از آنها نيز در مرحله تمديد مجوز خود هستند به عنوان ليزينگ هاي داراي مجوز تحت نظارت بانک مرکزي فعاليت مي کنند) اما اينکه امروزه ليزينگ ها چقدر به هدف اوليه خود که همانا افزايش قدرت خريد اقشار متوسط و رو به پايين جامعه مي باشد نزديک شده  اند جاي بسي تامل دارد. امروزه کارکرد ضعيف شرکت هاي ليزينگ (داراي مجوز بانک مرکزي) و نبود منابع مالي ارزان قيمت - که همت بانک ها را مي طلبد - همچنين عدم پرداخت به موقع اقساط تسهيلات توسط برخي مشتريان بدحساب ليزينگ ها و عدم همراهي واحدهاي صنعتي با شرکت هاي ليزينگي داراي مجوز موجب گرديده که ليزينگ ها سردرگم شوند، اين در حالي است که شرکت هايي تحت نام ليزينگ، زمينه را مهيا ديده با تبليغ و بازار گرمي در روزنامه ها به خواسته  و نيازهاي مردم در زمينه خودرو، قطعات کامپيوتر، لوازم خانگي،  تجهيزات پزشکي و ... آن هم با سودهاي آنچناني پاسخ مي دهند، در حالي که سرنوشتي نامعلوم براي آنها مي توان متصور شد. به واقع اينکه امروزه ليزينگ ها تصميم مي گيرند در عرصه هايي فعاليت کنند که ريسک اعتباري پايين تري دارد و يا بعضا برخي از آنها تعليق را بر فعاليت ترجيح مي دهند، شايد يک دليل عمده داشته باشد آن هم عدم حمايت دولت و سياستگذاران پولي و اعتباري کشور که فرصتي است براي ليزينگ هاي فاقد مجوز.
 
ارسال به دوستان
وبگردی