۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۱:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۴۳۸
تاریخ انتشار: ۱۶:۰۹ - ۲۹-۰۹-۱۳۸۵
کد ۸۴۳۸
انتشار: ۱۶:۰۹ - ۲۹-۰۹-۱۳۸۵

خيابان "وليعصر"تهران به روايت کيومرث پوراحمد

خانه رضاخان ـ پيش از کاخ‌نشيني ـ در خيابان سپه بود. خياباني با سنگفرش‌هاي زيبا. وقتي شنيد فرنگي‌ها چيزي درست کرده‌اند به اسم آسفالت، دستور داد سنگ‌ها را برچينند و خيابان‌ها را آسفالت کنند. اندک مدتي گذشت و هنوز فرمان اجرا نشده‌ بود. علت را پرسيد. گفتند ...

كيومرث پوراحمد در يادداشتي كه در خبرگزاري مهر منتشر كرد، درباره مديريت شهري گذشته و حال، چنين نوشته است: پيش از انقلاب، در ميدان راه‌‌آهن تهران، مجسمه‌اي بود از رضاشاه که با عصا به سمت شمال تهران اشاره مي‌کرد. آن مجسمه و آن اشاره، نمادي بود از فرمان‌ کشيدن جاده دوم شميران. جاده اوّل (خيابان دکتر شريعتي فعلي) از دوره قاجار باقي‌مانده بود.

راه‌‌آهن سراسري ايران 1308 آغاز و 1313 پايان يافت. و فرمان تأسيس جاده دوم بين اين سال‌ها ـ به احتمال قوي 1311 ـ صادر شد. جاده‌اي مستقيم از ايستگاه مرکزي راه‌‌آهن تا کاخ زعفرانيه (سعدآباد). به همين جهت خيابان پهلوي اسبق، دکتر مصدق سابق و ولي‌عصر فعلي از راه‌آهن تا سه‌راه‌ زعفرانيه مستقيم است (که بعدها با يک خميدگي به ميدان تجريش وصل شد).

شاه جهان نديده کم‌سوادِ قلدر مآبِ ديکتاتور، بعد از غصب پادشاهي، به‌سرعت همه فرزانگان و آن‌ها که سرشان به تن‌شان مي‌ارزيد را يا کشت، يا در حبس و تبعيد نگه داشت و يا خانه‌نشين کرد. بنابراين در اطراف او عاقلي نمانده‌ بود که بگويد: نود درصد دو طرف اين خيابان، بيابان است و به‌راحتي مي‌توان شانزه ليزه ديگري در تهران ساخت.

و چنين شد که 75 سال پيش خيابان ولي‌عصر فعلي با عرض فعلي و پياده‌روهاي فعلي تأسيس شد. جالب‌تر اين‌که سي و پنج سال بعد و بيست‌ و پنج‌ سال بعد از پادشاهي محمدرضا پهلوي، جاده سوم شميران (جردن سابق و آفريقاي فعلي) با عرضي به مراتب کمتر ساخته‌شد. چشم‌تنگي و تنگ‌نظري زعماي هر قوم به آن قوم که سرايت مي‌کند هيچ، به عرض خيابان‌ها هم سرايت مي‌کند.
همين امروز هم بزرگراه‌هاي تازه خودمان را مقايسه کنيد با مثلا بزرگراه 18 بانده دوبي ـ ابوظبي . اين را مي‌گويند عمق ديد تا نوک دماغ!

قصه‌اي ديگر لازم است تا برسيم به اصل مطلب.
خانه رضاخان ـ پيش از کاخ‌نشيني ـ در خيابان سپه بود. خياباني با سنگفرش‌هاي زيبا. وقتي شنيد فرنگي‌ها چيزي درست کرده‌اند به اسم آسفالت، دستور داد سنگ‌ها را برچينند و خيابان‌ها را آسفالت کنند. اندک مدتي گذشت و هنوز فرمان اجرا نشده‌ بود. علت را پرسيد. گفتند از بلديه (يعني شهرداري) و تلفن‌خانه (که به تازگي تأسيس شده‌ بود) استعلام کرده‌‌ايم تا کارشناسان مسير کابلهاي تلفن و نهرهاي آب را مشخص کنند، بعد آسفالت کنيم. اعليحضرت، بي‌قرارِ عقب نماندن از قافله تجدد و آسفالت، امر فرمودند، ما نفت داريم، پول داريم، معطل چه هستيد؟!
آسفالت کنيد، دوباره خراب مي‌کينم، دوباره آسفالت مي‌کنيم. سه‌باره خراب مي‌کنيم، سه‌باره آسفالت مي‌کنيم. و امريه آن اعليحضرت، اين چندباره کاري‌ها را باب فرمودند که به يادگار بماند تا امروز روز.

آخرين بارقه نبوغ چندباره‌ کاري در خيابان ولي‌عصر را – به‌گمانم – سه‌چهار سال پيش شاهد بوديم. براي مبارزه با موش‌هاي فربه، هجوم آوردند، سنگ‌هاي حصار شهرها را درهم شکستند، پياده‌روها را درهم ريختند … چندماهي ساکنان و رهگذران را به مصيبت انداختند. خاک خورديم، سکندري خورديم و غيظ فروخورديم… اطراف سپيدارهاي هفتاد و پنج ساله را، ديواره‌اي از سيمان کشيدند. موش‌هاي فربه، فربه‌تر شدند و درخت‌ها پلاسيده!

و بازهمين يکي‌دوسه ماه پيش، هجومي ديگر. اين‌بار گسترده‌تر، و عميق‌تر. ديگر توي پياده‌روها نه خاک خورديم نه سکندري.چون اصلاً از پياده‌روها نمي‌شد عبور کني. اما اين بار هجوم از سوي يک خلبان خوش‌ تيپ، سردار دکتر قاليباف بود. (خوش‌‌تيپي با خوش‌ فکري و خوش‌سليقگي بي‌‌ارتباط نيست. باور کنيد).

اين‌بار سيمان‌هاي اطراف درخت‌ ها را برچيدند. درخت‌ها جان گرفتند و از پلاسيدگي درآمدند و کم‌کم دريافتيم برنامه چيست: تسطيح پياده‌روهاي ولي‌عصر از تجريش تا راه‌آهن. از شکل کارکردن‌شان و مصالح‌شان به‌‌نظر مي‌‌رسد طرح و اجراي آن اصولي، بنيادي و هميشگي باشد. هميشگي است واقعاً؟!

اگر بيست‌و پنج سال اوّل احداث خيابان ولي‌عصر را به حساب نياوريم، به حساب اين‌که هنوز خيابان پررفت‌وآمدي نشده. در طول همه پنجاه سال بعدِ آن، هيچ شهرداري «پاها» را نديده‌ بود و قاليباف پاها را ديد. به چهره‌ها خيره‌ نشد. چهره‌ها را مي‌‌توانيم دوست بداريم يا دوست نداريم. چهره‌ها را مي‌توانيم به «با ما و عليه ما» تقسيم کنيم. پاها امّا «پا» هستند. عامل حرکت، عامل تحرک، عامل جنب‌وجوش و نيز پاهاي بي‌تحرک دردمند يا پاهاي کودکانه يا …

رهگذران خيابان وليعصر از اين پس مي‌توانند زير باران ـ بي‌دلشوره ـ دو نفر زير يک چتر، يا بدون چتر، قدم بزنند و از خيسي باران بر چهره‌‌شان لذت ببرند و فقط به آسمان و باران نگاه کنند. و ديگر نگران زير پاي‌شان نباشند، نگران چالاب‌هاي کوچک و بزرگ نباشند.

از اين پس مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌هاي عصا به‌‌دست مي‌توانند براي قدم‌‌زدن صبحانه يا عصرانه به پياده‌‌روهاي باصفاي ولي‌عصر بيايند و گُله به گُله و تکه به تکه با پله‌ها روبه‌رو نشوند. مي‌توانند از قدم‌ زدن لذت ببرند و دائم مواظب قدم‌هاي‌شان نباشند.

پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌هاي ويلچرنشين هم مي‌توانند… يعني بچه‌ها و نوه‌هاي‌شان مي‌توانند، آن‌ها را در پياده‌روي‌هاي ولي‌عصر به گردش ببرند و دائم براي از پله پائين آوردن ويلچر نفس‌بُر نشوند. و کودکاني که پيشاپيش پدر و مادر در پياده‌روها مي‌دوند، مي‌توانند شادمانه بدوند و پدر و مادر، اشتياق جنب‌و جوش آن‌ها را کور نکنند که: ندو! يواش! پله‌ها را نمي‌بيني! برآمدگي رو نمي‌بيني! آن کاشي‌هاي شکسته را نمي‌بيني!

و طفلکي بچه که نگراني پدر و مادر به او منتقل شده، از ترس شکستگي و خون و زخم و آمپول، ترجيح بدهد شوق کودکانه‌اش را در پستوي دل نهان کند. نهان تا کجا بيرون بريزد؟ و پاهاي آن‌ها که نه پيرند و نه کودک. خانمي که در برهوتِ نبودِ زمين بازي و ورزشگاه… و آن‌همه محدوديت، فقط دل‌خوش اين‌است که کفش کتاني بپوشد و در پياده‌روهاي ولي‌عصر پياده‌روي کند.

و يا پاهاي آقايي که دوست دارد از دکه سر کوچه روزنامه‌اي بخرد. در پياده‌رو قدم بزند و روزنامه را ورق بزند. در آن پياده‌روهايي که شبيه لحاف چهل‌تکه مادربزرگ بود. حتي يک ستون روزنامه را نمي‌شود مرور کرد و با تمرکز خواند.

با سکوت و غُرزدن و فحش دادن کاري درست نمي‌شود. اگر نمي‌توانيم همه غلط‌ هاي مسئولان‌ را بگوييم. اگر نمي‌توانيم ـ در مواردي ـ هيچ کدام از غلط‌هايشان را بگوييم. کارايي و خوبي‌شان را که مي‌توانيم بگوييم. پس بگوييم. به زبان بياوريم و بنويسيم تا آن مسئول ببيند که ديگران کارش را مي‌بينند. و ديگران هم بدانند، مي‌شود کارايي‌ها را ديد و تشويق کرد.

در کشورهاي پيشرفته جهان، زباله‌ها جزو ثروت‌هاي ملي محسوب مي‌شود. اما در اين مملکت زباله، زباله است. زائد است، عامل ميکروب و بيماري است و بايد سوزاند. سوزاندن و نابودکردن زباله‌ها هزينه‌هاي سنگيني براي مردم دارد و نيز لطمه‌هاي جبران‌ناپذير درازمدت براي محيط ‌زيست.

ارسال به دوستان
وبگردی