۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۷ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۲:۰۰
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۸۲۳۱
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۷ - ۰۲-۰۸-۱۳۸۸
کد ۸۸۲۳۱
انتشار: ۰۹:۵۷ - ۰۲-۰۸-۱۳۸۸

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد


كيهان: جاده خاكي

«جاده خاكي» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم مهدي محمدي است كه در آن مي‌خوانيد؛ تحت تاثير قرار دادن سياست خارجي ايران، هدف بسياري از اتفاقاتي بود كه پس از انتخابات رخ داد. اين جمله شايد عجيب باشد ولي واقعيت دارد. بدون ترديد اعتبارزدايي از حاكميت، رويارو قرار دادن نهادها و شخصيت هاي برجسته نظام و ايجاد بن بست در روابط آنها، بحراني كردن روابط مردم و حاكمان و نهايتا ايجاد درگيري مزمن ميان مردم، در صدر اهدافي بوده است كه طراحان حوادث پس از انتخابات ايران در پي دستيابي به آن بوده اند. اينها اما همه هدف هاي داخلي است. انتخابات ايران درست در ميانه ايامي واقع شد كه گزينه هاي غرب براي مهار ايران در دو حوزه برنامه هسته اي و برنامه منطقه اي به سرعت در حال ناپديد شدن بود و غربي ها مانده بودند با اين همه رجز كه درباره «غير قابل تحمل بودن ايران هسته اي» خوانده اند اگر همه گزينه هاي به اصطلاح ديپلماتيك -كه تحريم را هم در بر مي گيرد- مصرف شد و ايران كوتاه نيامد، آن وقت چه بايد كرد. انتخابات ايران، در بحبوحه اين بن بست استراتژيك براي غربي ها فرصتي بوجود آورد تا تصور كنند «هنوز يك گزينه ديگر باقي است» و به اين ترتيب از رويارو شدن با آن سوال مهيب بگريزند. طبيعي بود كه غرب بيشترين مقدار سرمايه گذاري را براي استفاده از اين فرصت بكند، فرصتي به نام «مهار ايران از درون».

هيلاري كلينتون وزير خارجه امريكا در يكي از روزهايي كه ناآرامي هاي تهران در اوج خود قرار داشت در پاسخ به پرسش هاي خبرنگاراني كه از او مي پرسيدند امريكا براي حمايت از معترضان در ايران چه كرده است، احتياط مرسوم دولتمردان كاخ سفيد در به زبان آوردن سخنان حمايتگرانه از دوستان خود در داخل ايران را شكست و گفت اقدامات پنهاني زيادي انجام شده و دليلي ندارد امريكا هر كاري كرد بلافاصله براي تبليغ آن كنفرانس مطبوعاتي بگذارد. اينكه امريكا براي حمايت از دوستان داخلي خود چه كارهايي كرده موضوع اين نوشته نيست، اگرچه ابعاد اين موضوع به لطف بي احتياطي غربي ها در به خيابان آوردن سرمايه هاي پنهان خود، اكنون بيش از هر زمان ديگري براي دستگاه هاي مسئول در كشور آشكار شده است. سوال اين است: چرا امريكا آنطور به سرعت به طمع افتاد و بي احتياطي كرد؟ راقم اين سطور پيش تر در نوشته اي اين سوال را طرح كرده و از يك منظر خاص به آن پاسخ داده است، هدف اين نوشته تدارك پاسخ از منظري ديگر و استدلال بر اين نكته است كه امريكا راه ديگري جز در نظر گرفتن حوادث پس از انتخابات، به عنوان «شانس آخر براي مهار ايران» نداشت و دقيقا به همين دليل بود كه نتوانست رفتار خود را كنترل كند و با طناب تحليل هاي عمدتا اسراييلي كه مي گفتند زمين خوردن جمهوري اسلامي در ايران نزديك است به چاه رفت. امريكايي ها مي دانستند كه اگر اين بار هم شكست بخورند، آن وقت مجبورند با آن پرسش سهمگين روبرو شوند و تصميم بگيرند مي خواهند با ايران سرشاخ شوند يا حضور و نفوذ آن به عنوان قدرت اول منطقه را بپذيرند. گرد و غبار موجود در مسير انحرافي «مهار ايران از درون»، مدتي به امريكايي ها فرصت داد كه از رنج نگاه كردن به مقصد مسير اصلي كه دورنماي آن پيدا شده بود، فرار كنند غافل از اينكه اين مسير انحرافي فقط يك جاده خاكي است كه دوباره به مسير اصلي منتهي خواهد شد.

آنچه امريكايي ها در روزهاي بحران گفتند بيش از آنكه توصيف كننده وضعيت باشد، بيانگر آرزوهاي آنها يا به عبارت دقيق تر اهدافي است كه به واقع در پي آن بوده اند. به طور مشخص تئوري امريكايي ها درباره مهار رفتار ايران در حوزه سياست خارجي در اثر حوادث پس از انتخابات-كه بخش عمده اي از آن را مديون فسفر سوزاندن مستمر اسراييلي ها هستند- بر 3 پايه استوار بود.

1- نظام جمهوري اسلامي دراثر اين بحران ها حتي اگر فرونپاشد آنچنان ضعيف خواهد شد كه ديگر نمي تواند از موضع يك قدرت منطقه اي به مذاكرات با غرب وارد شود.

2- اختلافات دروني ايران مانع از آن خواهد شد كه ايراني ها بتوانند در مورد مسائل كلان امنيت ملي خود تصميم اجماعي بگيرند. هيلاري كلينتون روز 2 مرداد 1388 در مصاحبه اي با بي بي سي به صراحت به اين نكته اشاره كرد: «در حال حاضر ايران اين توان را ندارد كه تصميمي درباره روابط خود با جهان خارج اتخاذ كند».

3- امريكايي ها گمان مي كردند با وجود اعتراض ها و ناآرامي هاي داخلي، ضربه پذيري ايران در مقابل فشارهاي بيروني خصوصا تحريم و تهديد به درگيري نظامي بيشتر و توان مقاومت آن كمتر خواهد شد. فقط به عنوان يك نمونه تام داكت روز 24 تير 1388 در گزارشي از واشنگتن براي خبرگزاري رويترز نوشت: «اكنون اگر تحريمي اعمال شود فشار داخلي بسيار بيشتري بر حكومت ايران وارد خواهد شد». و بر همين اساس بود كه بنا به گزارش هاي منابع اسراييلي ، بنيامين نتانياهو نخست وزير رژيم غاصب رژيم صهيونيستي اوايل شهريور ماه براي امريكايي ها پيغام فرستاد: «اگر الان وقت تحريم ايران نيست، پس كي وقت تحريم ايران خواهد بود»؟!

بنا بر اين مفروضات، امريكايي ها پس از انتخابات ايران به اين نتيجه رسيدند كه «شايد ايران آماده نوعي مصالحه باشد» (مارك فيتزپاتريك 31/4/1384)و به دنبال آن نوعي طرح ريزي استراتژيك صورت گرفت. غربي ها در حالي كه تصور مي كردند بحران در ايران روز به روز عميق تر خواهد شد، خود را براي عملي كردن استراتژي «گذاشتن گزينه هاي سخت در مقابل ايران» آماده كردند. مقصود از اين استراتژي هم آن بود كه ايران با يك گزينه بسيار سخت ازقبيل «تعليق يا تحريم بنزين» مواجه شود. فرض امريكايي ها كه در گفته و نوشته هاشان در آن ايام كاملا هويداست اين بود كه يا ايران تعليق را انتخاب مي كند كه در آن صورت همان اتفاقي افتاده كه آنها مي خواسته اند و يا تصميم به مقاومت مي گيرد كه آن وقت نه سرمايه اجتماعي و نه اجماع سياسي كافي براي ايستان در آن موضع را نخواهد داشت و به زودي مجبور مي شودكوتاه بيايد. دقيقا در همين ايام بود كه اسراييلي ها و جناح هاي تندروي سياسي در واشنگتن از اوباما مي خواستند ايده مذاكره با ايران را كنار بگذارد و در راه جديدي كه به تازگي گشوده شده قدم بگذارد، راهي كه روزنامه اسراييلي ها آرتص در هفته آخر مرداد 1388 آن را به اين صورت توصيف كرد: «بايد با اعمال مجازات هاي بيشتر از معترضان درايران حمايت كرد، حتي اگر اين مجازات ها به مردم ايران فشار بياورد باعث خواهد شد تعداد بيشتري از آنها به معترضان بپيوندند».

ايران پس از انتخابات لااقل در چند مقطع پي در پي به غربي ها نشان داد كه چنين توهماتي تا چه حد با واقعيت آنچه در ايران مي گذرد تفاوت دارد. مقطع اول زماني بود كه غربي ها به چشم خود ديدند حمايت هاي مردمي از جريان فتنه گر در ايران چگونه دود شد و به هوا رفت و دريافتند توهمات آنها درباره به راه افتادن خيزش انقلابي در ايران تاچه حد مضحك بوده است. يك هفته نامه امريكايي كه عموما از ديدگاهي مستقل تر تحولات ايران را تعقيب مي كند اخيرا در اين باره نوشته است: «امريكايي ها تازه فهميدند كه در پيش بيني آنچه در ايران مي گذرد خيلي عجله كرده اند. وقتي كسي به خيابان آمد، فهميد كه اشتباه كرده و به خانه اش برگشت تقريبا غير ممكن است كه دوباره به خيابان برگردد». مقطع دوم پيش از مذاكرات اكتبر رخ داد يعني زماني كه ايران اطلاعات مربوط به دومين تاسيسات غني سازي خود را آشكار كرد و غربي ها در يافتند ايران نه تنها بناي كوتاه آمدن ندارد بلكه سرعت و عمق كار خود را بيشتر هم كرده است. مقطع بعدي زماني بود كه جدي كردن بحث هاي مربوط به اعمال تحريم بنزين عليه ايران نه تنها منجر به هيچ شوكي داخل ايران نشد بلكه به پيدا شدن فروشندگاني كاملا جديد انجاميد كه ايران تا امروز هيچ حسابي براي تامين بنزين از آنها نكرده بود. از زماني كه كنگره امريكا موضوع بنزين ايران را در دستور كار خود قرار داده بيش از 10 شركت جديد با ايران وارد مذاكره شده اند. و آخرين مقطع مذاكرات وين بود. ايران در اين مذاكرات مقتدرانه فرانسه را از گزينه هاي احتمالي فروشنده سوخت راكتور تهران حذف كرد. مهم تر از اين غربي ها كه يكي دو هفته پيش با ذوق زدگي تصور مي كردند ايران حاضر خواهد شد ذخيره استراتژيك مواد كم غني شده خود را در ازاي مشتي وعده آن هم به صورت «يك جا» تحويل آنها بدهد حالا دارند كم كم متوجه مي شوند كه ايران به هيچ وجه بناي چنين كاري را ندارد. در واقع به خلاصه ترين بيان ممكن، گزينه هاي استرتژيك در مذاكرات وين از ديد ايران تحويل مواد هسته اي و دريافت سوخت نيست چرا كه اساسا حتي به قدر ذره اي نمي توان به طرف غربي براي پاي بند ماندن به تعهداتش در اين باره اطمينان كرد بلكه گزينه هاي استراتژيك خريد سوخت يا غني سازي 20 درصد درون ايران است و غربي ها بايد از ميان اين دو يكي را انتخاب كنند.

اين وضعيت باعث شده غربي ها دوباره خود را با آن سوال مواجه ببينند: با ايران چه بايد كرد؟ خانم كلينتون ديروز به نيويورك تايمز گفته است ما مي دانيم برنامه ايران صلح آميز است و ايران به دنبال اقتدار منطقه اي است نه بمب. اين اظهارات شايد مقدمه اي باشد بر يكي از پاسخ هاي آن سوال كه غربي ها مدت هاست معتقدند در دل امريكاست: «زندگي با ايران هسته اي».

اعتماد: نگاه ايراني به جهان

«نگاه ايراني به جهان» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي اعتماد به قلم محمد صادقي است كه در آن مي خوانيد؛1- در خبرها آمده بود جايزه گفت وگوي جهاني که در سال 2009 پديد آمده، به محمد خاتمي و داريوش شايگان تعلق گرفت. برگزيدگان، جايزه خود را در ژانويه سال 2010 و در مراسمي در دانشگاه آرهوس کپنهاگ دريافت خواهند کرد... اکنون و در اين مجال نگاهي به کوشش هاي فرهنگمداران ايراني که در دوران معاصر همواره انديشه «گفت وگو» و موضوع گفت وگوي فرهنگ ها و تمدن ها دغدغه اساسي شان بوده، مي تواند بيش از هر زمان قابل توجه و تامل باشد.

2- در تابستان 1967 سمينار بين المللي دانشگاه هاروارد براي بررسي مسائل جهان و امريکا به رياست هنري کيسينجر (وي در آن زمان استاد دانشگاه هاروارد بوده است) تشکيل مي شود. در اين سمينار که جنبه دولتي نداشته و در دعوت از افراد، تنها به شخصيت علمي و فرهنگي آنان توجه مي شده، دکتر محمدعلي اسلامي ندوشن نيز از ايران دعوت مي شود تا در ميان نمايندگان حدود 40 کشور جهان سخن بگويد. وي در پايان سخنراني اش پيشنهاد مي کند مجمعي از انديشمندان و فرهنگمداران جهان تشکيل شود و در آن مسائل مهم دنيا بررسي و به بحث گذاشته شود تا به اين ترتيب نمايندگان ملت ها نيز بتوانند ديدگاه خود را درباره آنچه در جهان مي گذرد بيان کنند و به عبارتي دنيا يک تريبون آزاد داشته باشد تا به دور از دخالت دولت ها، فرهنگ هاي کشورهاي مختلف از طريق نمايندگان شان با هم روبه رو شوند و براي حل و رفع مشکل ها و مسائل جهان چاره يي بينديشند. با وجود استقبال شرکت کنندگان در سمينار از پيشنهاد دکتر اسلامي ندوشن و طرح دوباره آن در دهلي نو (در انجمن دوستي ايران و هند) اين پيشنهاد خردمندانه به اجرا درنمي آيد...

3- در اکتبر 1977 تهران و يونسکو ميزبان نخستين مجمع جهاني گفت وگوي فرهنگ ها بودند و گروهي از انديشمندان و پژوهشگران ايراني و خارجي همچون داريوش شايگان، هانري کربن، عبدالجواد فلاطوري، ژان برن، کريستيان ژامبه، احسان نراقي، ژان لويي وييارد، آرامش دوستدار، روژه گارودي، توشيهيکو ايزوتسو و... گرد آمدند تا درباره موضوع هايي مانند تبادل ميان فرهنگ ها، نقش انديشمندان شرق و غرب در زمينه فلسفه، اديان و نکات مشترک آنها و... به سخنراني، بحث و گفت وگو بپردازند. سخنران افتتاحيه آن همايش نيز داريوش شايگان بود. وي با اين پرسش که «با توجه به تاثير جهانگير انديشه غربي آيا امکاني براي گفت وگوي واقعي ميان تمدن ها وجود دارد؟» طرح موضوع کرد تا روند همايش بر اين اساس آغاز شود و گفت وگو ميان انديشه هاي گوناگون جريان يابد...

4- در تابستان 1993 انتشار مقاله «برخورد تمدن ها» در نشريه فارين افيرز (وابسته به شوراي روابط خارجي امريکا) ذهن بسياري از فرهنگمداران و سياست پيشگان را در سراسر گيتي به خود مشغول ساخت زيرا ساموئل هانتينگتون برخورد تمدن ها را چارچوب مفهومي يا پارادايم تحليل رويدادها و دگرگوني هاي پس از جنگ سرد خواند. هانتينگتون پس از طرح اين موضوع که هويت تمدني به طور روزافزون اهميت خواهد يافت، تمدن هاي زنده جهان را به هفت يا هشت تمدن بزرگ تقسيم کرده (تمدن هاي غربي، کنفوسيوسي، ژاپني، اسلامي، هندو، اسلاو، ارتدوکس، امريکاي لاتين و همچنين تمدن آفريقايي) و خطوط گسل ميان اين تمدن ها را منشاء درگيري ها و تقابل هاي آينده برشمرد. وي با طرح موضوع غرب در برابر سايرين به عبارتي ابراز داشت مرزبندي ها و صف آرايي هاي تازه بر اساس تمدن ها شکل مي گيرد و کانون رويارويي هاي آينده بين تمدن غرب و جوامع اسلامي- کنفوسيوسي خواهد بود. هانتينگتون باور داشت برخورد تمدن ها در سياست جهاني مسلط خواهد شد. اما وي از بسياري واقعيت ها نيز چشم پوشيده بود؛ برخوردهاي درون تمدني در غرب را ناديده انگاشته بود، با برجسته کردن روابط ميان فرهنگ ها و تمدن ها در دنياي قديم و در درازاي تاريخ و پيوند ناسازگار آن با مناسبات دنياي جديد در پي ارائه فهمي از مناسبات کنوني جهان بود که خود جاي پرسش داشت.

مسائل مهمي چون رشد جمعيت، مسائل محيط زيست و... را چندان مورد توجه قرار نداده بود و... و مهم تر از همه اينکه نظريه هانتينگتون به «هراس از ديگري» مي انجاميد و اين خطرناک ترين آسيبي بود که انديشه وي پديد مي آورد... اما پس از انتشار مقاله برخورد تمدن ها نقدهاي فراواني درباره آن منتشر شد و ايرانيان نيز هانتينگتون را بي پاسخ نگذاشتند.

دکتر اسلامي ندوشن نخستين شخصيت ايراني بود که در مقاله يي به نام «کدام رويارويي» پاسخي محکم و مستدل به ادعاهاي هانتينگتون داد... همچنين دکتر سيدحسين نصر نيز ضمن نوشتن مقاله يي، «برخورد تمدن ها و سازندگي آينده بشر»، با برگزاري نشست ها و سمينارهاي بين المللي براي گسترش تفاهم ميان فرهنگ ها کوشش هايي انجام داد... 5- سازمان ملل متحد پس از طرح موضوع گفت و گوي تمدن ها از سوي ايران، اين پيشنهاد را با راي و نظر موافق جامعه جهاني به تصويب رساند و سال 2001 سال گفت و گوي تمدن ها نامگذاري شد. همچنين مجمع عمومي سازمان ملل متحد پشتيباني خود را با قطعنامه هاي 23/53 ، 113/53 و 23/55 از پيشنهاد کارآمد ايران نشان داد و نخبگان، انديشمندان و سياستمداران جهان همچون کوفي عنان، کوئيچيرو ماتسوئورا (مديرکل يونسکو)، خوزه ماريا ازنار، يوشکا فيشر، آنا ليندت، خاوير سولانا، کلاوس شواب (رئيس مجمع جهاني اقتصاد)، کاتپالي سري ني واسان (رئيس مرکز بين المللي فيزيک نظري)، آلفونس لينگيس (استاد دانشگاه ايالتي پنسيلوانيا)، اگوستين برکه (استاد دانشگاه پاريس) و... در سخنراني هاي خويش پيشنهاد ايران و طراح آن، محمد خاتمي را ستودند... آنچه محمد خاتمي در موضوع گفت و گوي فرهنگ ها و تمدن ها با جهانيان در ميان گذاشت، انديشه يي پويا و برآمده از فرهنگ و تمدن ايران بود؛ فرهنگ و روحيه يي که بر اساس مدارا شکل گرفته و خشونت را برنمي تابد. خاتمي «گفت و گو» را راه حلي واقع بينانه و سودمند براي بهبود بخشيدن به روابط ميان فرهنگ ها و تمدن ها (بخوانيد ملت ها) برشمرد و بر اين نکته مهم نيز تاکيد مي کرد که تلاش براي «شناخت ديگري» به شناخت بهتر از خود مي انجامد و به اين شکل مي افزود «ستيز با ديگري» در دنياي جديد جايي نخواهد داشت.

و اين بار صدا و سخني انسان دوستانه از يک فرهنگمدار در عرصه سياست جهاني طنين انداز شد و کمترين نتيجه آن شنيده شدن صدايي بود که سال ها در ميان هاي و هوي سياست پيشگان آرزوي اينکه جهان به لب پرخنده يي تبديل شود را ناممکن کرده بود... به اميد آنکه زمزمه زيستن در جهان گفت وگو سرانجام به زوال انديشه هاي ديگرستيز بينجامد. 

رسالت:نهادسازي و ساختاربندي در حوزه سفرهاي استاني

«نهادسازي و ساختاربندي در حوزه سفرهاي استاني»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم صالح اسکندري است كه در آن مي‌خوانيد؛سومين دور سفرهاي استاني رئيس جمهوري و هيئت دولت با سفر به مشهد مقدس همزمان با ميلاد ثامن الائمه امام رضا (ع) آغاز مي شود. اين درحالي است که ديوان محاسبات استفاده دولت از بودجه هاي استاني براي سفرهاي استاني را ممنوع کرده است و آن گونه که برخي نمايندگان مجلس خبر داده اند ديوان محاسبات کشور به دولت اعلام کرده استفاده از بودجه هاي مصوب ساليانه که در مجلس تصويب مي شود، براي بودجه سفرهاي استاني خلاف قانون است.

سومين دور سفرهاي استاني رئيس جمهوري و هيئت دولت با سفر به مشهد مقدس همزمان با ميلاد ثامن الائمه امام رضا (ع) آغاز مي شود. اين درحالي است که ديوان محاسبات استفاده دولت از بودجه هاي استاني براي سفرهاي استاني را ممنوع کرده است و آن گونه که برخي نمايندگان مجلس خبر داده اند ديوان محاسبات کشور به دولت اعلام کرده استفاده از بودجه هاي مصوب ساليانه که در مجلس تصويب مي شود، براي بودجه سفرهاي استاني خلاف قانون است.

برخي از نمايندگان مجلس در چگونگي تامين اعتبار مصوبات اين سفرها، دولت را به بودجه در اختيار رئيس جمهور احاله مي دهند که رقمي کمتر از80  ميليارد تومان است و تنها کفاف چند مصوبه در يک شهر کوچک را مي دهد.از طرفي طبق منطق برخي از نمايندگان مشخص نبودن مکان دقيق منابع مالي مصوبات در اين سفرها باعث شده است در برخي مواقع پروژه هاي مهمي که در نوبت اعتبار هستند به دليل مصوبات استاني به تعويق بيفتند و مشکلاتي از اين دست به وجود بيايد.

اما آيا اين رويکرد در قبال سفرهاي استاني با توجه به برکات و ثمراتي که تا کنون براي کشور داشته است، مي تواند بسترهاي لازم را براي تقويت و برطرف ساختن نقاط ضعف آن فراهم نمايد؟

سفرهاي استاني يک پديده سياسي نوظهور در سپهر سياست و مديريت ايران است که مانند هر ابتکار ديگري به طور طبيعي داراي نقاط قوت و ضعفي است. اما مهم اين است اين ابتکار سياسي که به نفع جامعه و مورد تائيد رهبر معظم انقلاب است نهادينه شود و اين سياست مثبت دولت به عنوان يک ساختار اجتماعي و سياسي به رسميت شناخته گردد.

مقام معظم رهبري در ديدار سال87  خود با هيئت دولت ضمن تصريح مجدد به اهميت و ارزش اين کار فرمودند: “ رفتن به شهرها، رفتن به شهرهاي کوچک، همه  نقاط کشور را زير پا گذاشتن و هيچ نقطه اي از کشور را از منظر خبرگي و کارشناسي دور قرار ندادن، اين ها چيزهاي باارزشي است. اين امتياز اول است؛ در هر مجموعه اي اين امتياز وجود داشته باشد، جا دارد که انسان از آن قدرداني کند، به آن تصريح کند و اميدوار و مطمئن باشد که خداي متعال هم به آن مجموعه کمک خواهد کرد و ثواب خواهد داد. “

جامعه شناسي و خصوصا جامعه شناسي سياسي که در پي ارائه الگوهاي تحليلي در بحث مناسبات قدرت ميان دولت و مردم است، به واسطه پارادايم پوزيتيويستي حاکم بر آن در بسياري از مواضع از تحليل الگوهاي نوپديد عاجز است.

سفرهاي استاني جزء آن دسته از مدل هاي بومي و اسلامي است که مبتني بر رويکردهاي  ايدئولوژيک به رهيافتي نوين در عرصه سياست ورزي و کشورداري تبديل شده است. اين سفرها که به منظور جبران ضعف اعصاب حکومتي در ايران و لختي هاي متداول بوروکراسي شکل گرفت، امروزه يک الگوي تحليل پذير و قابل تجويز در مطالعات تطبيقي به شمار مي آيد. باورمندي به ارتباط چهره به چهره و بي پرده مسئولان در سطوح بالاي اجرايي با مردم و انگيزه و خستگي ناپذيري فوق العاده رئيس جمهور در اين مسير از عوامل عمده در  تداوم و تکامل بطئي اين سفرهاست.

دولت نهم با رکورد بيش از8  ميليون نامه در دور اول سفرهاي استاني عالي ترين نمونه تعامل محيطي يک دولت را به نمايش گذاشت؛ از سويي هيئت دولت با حضور ميداني در استان هاي مختلف و دور دست ترين نقاط محروم کشور يعني جايي که نتيجه نهايي اقدامات دولت مشخص مي شود بازه تاخير بازخوردهاي رفتار خود را به حداقل ممکن رسانده است، اقدامي که در کمتر کشوري سابقه دارد.

بديهي است يکي از مقدمات دولت اسلامي نهادهاي بومي و اسلامي است. بدون ساختارهاي زيربنايي سياسي و اجتماعي نمي توان به يک صورت بندي اسلامي رسيد. در آستانه دور سوم سفرهاي استاني که هم موافق مطالبات مردم و هم مورد تائيد مقام معظم رهبري است ضرورت نهادسازي در حوزه سفرهاي استاني بيش از پيش احساس مي شود.

اگر اين سياست عملياتي دولت احمدي نژاد امري مثبت و حياتي براي تشکيل دولت اسلامي قلمداد مي شود چرا اين روش در هيبت يک ساختار بادوام ظاهر نشود که دولتهاي بعدي نيز از ثمرات و برکات آن استفاده کنند؟ چرا پس از گذشت چند سال از عمر اين سفرها نبايد رديف اعتبار ويژه اي براي آن در بودجه در نظر گرفت؟

به زعم راقم اين سطور نهادينه سازي سفرهاي استاني در قالب يک الگوي رفتار منظم، بادوام و فارغ از اعوجاجات ساختاري و کارکردي مقدمه چيني و تدارک شالوده مفهوم کلان دولت اسلامي است. در واقع اين ساختار بندي سبب مي شود سفرهاي استاني در کنار مجموعه اي از پوشش هاي اجتماعي که ناظر بر هدف يا هدفها و کارکردهاي معيني هستند، کل يگانه اي را به نام دولت اسلامي به وجود  آورند که ضمن تکامل تدريجي استمرار و دوام داشته باشد.

ابتكار:حجاريان، تجلي آشفتگي ذهن روشنفکري ايراني

«حجاريان، تجلي آشفتگي ذهن روشنفکري ايراني»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي ابتكار است كه در آن مي‌خوانيد؛آشفتگي هويتي، مسئله اي است که بطور واضح آن را مي بينيم، آشفتگي فعلي سعيد حجاريان وکثيري از نيروهاي فکري بين يک نيروي حزب اللهي و وفادار به انقلاب (چپ سالهاي شصت) و بين چهره روشنفکر با ارزشهاي اصلاح طلبانه( چپ روزهاي جاري) نشاني از آشفتگي ذهن روشنفکران ايراني در دوران معاصر است، همان آشفتگي که در ذهن شخصي مثل جلال آل احمد مي بينيم،بخش زيادي از روشنفکران ايراني قبل از انقلاب اسلامي سرخورده از مفاهيم مدرن در جستجوي يک آلترناتيو به يک ياس فلسفي رسيده بودند و بروز انديشه اسلام مبارز و پديد آمدن انقلاب اسلامي و آشنايي با انديشه هاي ارائه شده از چهره هايي مثل شريعتي، طالقاني، شهيد بهشتي و امام خميني موجب شد اين عده آلترناتيو ذهني خود را در "جمهوري اسلامي "جستجو کنند، پس به سختي دلباخته آن شدند، چهره هايي مثل ميرحسين موسوي، زهرا رهنورد وسعيدحجاريان..که تبدبل به چهره هاي انقلابي دهه شصت شدند، جزو همين دسته هستند.

اين طيف پس از ثبات انقلاب اسلامي نتوانستند به کنه مفهومي انقلاب اسلامي دست پيدا کنند و همين باعث شد که به تدريج و با گذشت زمان دوباره يک رجوع مجدد به برخي از انديشه هاي روشنفکرانه مدرن بنمايند. "سيد مرتضي آويني" نيز از جمله اين متفکران بود، اما توانست به ثبات هويتي دست پيدا کند، شهيد آويني از حمله چهره هايي بود که همانند ميرحسين موسوي و خيل عظيمي از جوانان روشنفکر غرب گرا با ياس از انديشه هاي روشنفکري به دامان انقلاب اسلامي پناهنده شد و آن را جايگزين انديشه هاي روشنفکرانه سابق خود کرد و توانست با دستيابي به انديشه هاي ديني از زاويه ديد امام خميني به يک ثبات هويتي ديني دست پيدا کند و به يک روشنفکر ديني با منطق انقلاب اسلامي تبديل شود، حال آنکه حجاريان و امثال او از اين دستيابي محروم ماندهاند.

آشفتگي هويتي حجاريان، مسئله اي است که بطور واضح آن را مي بينيم، آشفتگي فعلي حجارين بين يک نيروي حزب اللهي و وفادار به انقلاب و بين چهره روشنفکر با ارزشهاي اصلاح طلبانه( موسوي روزهاي جاري) نشاني از آشفتگي ذهن روشنفکران ايراني در دوران معاصر است، همان آشفتگي که در ذهن شخصي مثل جلال آل احمد مي بينيم، هرچند که آل احمد تلاش داشت به ثبات برسد. سرگشتگي ميان مذهب و مدرنيته از يکسو و دلبستگي به نمادهاي سنت و تمايل به مفاهيم جديد از سوي ديگر، مشکل روشنفکري ايراني دقيقا در چهره حجاريان متجلي شده است.

ميرحسين وحجاريان از يک سو، عميقا ضد آمريکايي، حامي عدالت،پيرو خط امام بودند از يکسو اما نمي توانند دلبستگي خودشان به مفاهيم ليبرال مثل آزادي هاي فردي و تساهل و تسامح جبهه هاي سياسي مخفي کنند، اين تناقض و دوگانگي از آنجا ناشي مي شود که روشنفکر معاصرايراني به ويژه روشنفکر ديني و خصوصا آن دسته از روشنفکران ديني که درگير پروژه انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي شده اند نتوانسته اند به يک ثبات هويتي دست پيدا کنند، در حالي که نيروهايي که صرفا در حوزه ارزشهاي سنتي و دلمشغولي هاي مذهبي فعاليت مي کردند، از اين ثبات برخوردار بوده اند و همينطور چهره هايي که از ابتدا پاي بسته به ارزشهاي مدرن و جديد بوده است.

اگر روشنفکر ديني ايراني بتواند به يک هويت نوساخته و جديد و نه يک هويت التقاطي و ترکيب دست پيدا کند، آنگاه قادر خواهد بود که عرصه هاي قدرت فکري-علمي و سپس سياسي ايران را به سادگي تسخير کند، مکانيسم دستيابي به اين هويت نو و درون زا هنوز براي روشنفکر ديني ايران آشکار نشده است.بعضي ها اين رفتارهاي متناقض ميرحسين وحجاريان را به دليل نفاق و دو رويي شخصيت مي دانند، حال آنکه اين گونه رفتارهاي متناقض به هيچ وجه يک رذيله اخلاقي نيست، يعني حاکي از نفاق و دورويي نيست و همان گونه که اشاره شد ناشي از آشفتگي در هويت فکري است.

زندان براي حجاريان حکم فرصت برون رفت از آشفتگي هويتي را داشت به گونه اي که او با زيرسوال بردن مباني فکري خود و منابع مطالعاتي مسير جديدي جهت تثبيت هويت فکري خود برگزيد.امکان دارد ميرحسين، براي وصول به يک انديشه تثبيت شده برگرفته از دين و اقتضائات زندگي جديد دست به تلاش فکري و فرهنگي بزند، اين حرکت مي تواند پاسخگوي نياز فکري بسياري از جوانان امروز ايراني باشد، جواناني که به نوعي اين تضاد را در وجود خود مشاهده مي کنند از يک سو دلبستگي به ارزشهاي سنتي و مذهبي و از سوي ديگر تعلق خاطر به اقتضائات زندگي جديد.
 
جمهوري اسلامي: بسترهاي تدوين برنامه توسعه

«بسترهاي تدوين برنامه توسعه»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛تدوين و اجراي برنامه هاي توسعه اي در مقطع زماني فعلي به يكي از پذيرفته شده ترين باورها و سياستهاي كلان در حيطه مسئولان و مديران ارشد كشورمان تبديل شده كه برخورداري از تجربه و سابقه تدوين و اجراي 9 برنامه توسعه اي طي 50 سال اخير نقشي بي بديل در پيدايش و تقويت اين باورمندي داشته است.

با وجود اين مسابقه و اتفاق نظر مروري بر عملكرد و موضعگيري نهادهاي اجرايي در قبال برنامه هاي تدوين شده و آنچه پس از سپري شدن عمر اين برنامه ها به دست آمده گوياي اين واقعيت است كه همچنان موانع و مشكلات بنيادين بسياري در مسير رشد و تعالي تفكر برنامه محور در كشور وجود دارد.

يكي از اساسي ترين اين موانع نبود ديدگاهي روشن در زمينه مسير و هدف تعيين شده براي آينده كشور است . به عبارت ديگر اهداف و چشم اندازهاي تعيين شده براي آينده از شفافيت و قطعيت لازم برخوردار نيست تا بتوان براساس آن مسير حركت مورد نياز را ترسيم كرد و پيمود . اگرچه اين خلا و نقصان تا حدود زيادي با تدوين و تصويب سند چشم انداز 20 ساله جمهوري اسلامي ايران برطرف شد ولي در خرده برنامه هاي زير مجموعه اين سند بالادستي كه مقاطع زماني كوتاهتر رسيدن به افق 1404 را تشكيل مي دهند شاهد وحدت رويه اي براي هدفگذاري كلان صورت گرفته نيستيم.

اين ناهماهنگي و تشتت به خوبي در رويكردهاي متفاوت و مختلفي كه در طول چهار برنامه توسعه اي قبلي اتخاذ شده به وضوح قابل رصد است به گونه اي كه در دو برنامه اول و دوم توسعه شاهد گرايشهاي نمادگرايانه تري نسبت به مسئله توسعه بوده ايم و در برنامه هاي سوم و چهارم به تناوب رويكردهايي مبتني بر نمادسازي ناظر بر آزادسازي و هدفگرايي كمي اتخاذ شده است.

اين درحالي است كه به علت ناهمخواني دوره فعاليت نهادهاي تدوين كننده تصويب كننده و مجري اين برنامه با تغيير افراد و تركيب اين نهادها برنامه هاي تدوين شده و يا حتي آغاز شده نيز با تغييرات بنيادين مواجه مي شوند. به عنوان مثال مي توان به حساب ذخيره ارزي اشاره كرد كه يكي از نهادهاي تاسيس شده در برنامه سوم توسعه است . اين نهاد در طول سالهاي برنامه سوم و برنامه چهارم به دفعات دستخوش تغييرات و تحولات شد و سرانجام در سالهاي مياني برنامه چهارم نيز با انحلال هيات امنا از جايگاه و كاركرد اوليه و اصلي خود خارج گرديد.

نمونه جالب توجه تر در اين زمينه نيز ماده سوم برنامه چهارم است كه به نوعي با مسائل پيرامون هدفمندسازي يارانه ها نيز در ارتباط است ; دولت هشتم در اين ماده خواستار افزايش پلكاني قيمت حاملهاي انرژي و آزادسازي تدريجي قيمت آنها و اجراي سياستهاي حمايتي غيرنقدي شده بود پس از تصويب اين برنامه در مجلس ششم نمايندگان مجلس هفتم با ملغي كردن اين ماده در برنامه چهارم حكم به تثبيت قيمت حاملهاي انرژي داد و از اين تصميم به عنوان هديه به ملت ياد شد اما چند صباحي نگذشت كه دولت نهم با ارائه لايحه اي خواستار حذف تمامي يارانه هاو آزادسازي كلي قيمتها شد و مجلس هشتم نيز با اين پيشنهاد موافقت كرد. نتيجه اي كه از اين بررسي مي توان به دست آورد اينست كه فقدان نگاهي واحد و يكسان نسبت به افقهاي ترسيم شده در قالب سند چشم انداز كشور تصميمات كوتاه مدت و برنامه هاي بلند مدت را به شدت دچار تشتت و سردرگمي كرده است كه پيامد آن هم اتلاف انرژي فراوان فكري بي اعتباري نزد جامعه و مرگ تدريجي اعتقاد به چشم انداز كشور است .

در اين ميان يكي از مسائلي كه به اين تشتت و ناهماهنگي دامن مي زند عدم برخورداري برنامه هاي تدوين شده از مستندات دقيق و قابل اتكاي آماري است . واقعيت اين است كه داشته ها و مستندات آماري در كشور ما از ديرباز دچار مشكلات و نواقص فراواني بوده است كه تبلور آنها را كم دقتي و كلي گويي برنامه هاي تدوين شده جستجو كرد.

اوج اين بي اعتمادي و تشكيك را در دوران انتخابات و در جريان رقابتهاي اين دوره مشاهده كرديم كه به يك هرج و مرج آماري انجاميد.

ريشه هاي اين مسئله را كه در نهايت به تضعيف جايگاه نهادهاي تهيه كننده آمار منجر خواهد شد بايد در وجود برخي تناقض ها در آمارهاي ارائه شده و عدم تطابق آمارها با واقعيت هاي ملموس جستجو كرد.

به اين ترتيب به نظر مي رسد تقويت جايگاه برنامه ريزي در كشور نيازمند توجه به دو نكته اساسي است نخست ايجاد هرچه بيشتر تعهد و تقويت پايبندي به اهداف تعيين شده در چشم انداز 20 ساله جمهوري اسلامي و دوم تقويت بنيان هاي آماري به عنوان ريشه اصلي تهيه برنامه هاي منطقي دقيق و منطبق بر واقعيات جامعه .

سرمايه: ابهام در تعداد کم درآمد ها و فقرا

«ابهام در تعداد کم درآمد ها و فقرا»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي سرمايه به قلم محمود فراهاني است كه در آن مي خوانيد؛ امتيازبندي حدود نيمي از جمعيت کشور براي دريافت يارانه نقدي، اين سوال اساسي را به ذهن متبادر مي سازد که آيا حدود 36 ميليون نفر از جمعيت کشور ما فقير و مستحق دريافت کمک هاي نقدي دولت هستند يا آمار فقر متفاوت با اين رقم است؟ اين سوال از دو منظر قابل بررسي و تحليل است. در نگاه اول بررسي ذاتي فقر در ايران نشان مي دهد با وجود آنکه دولت هيچ گاه خط فقر در کشور را به طور رسمي اعلام نکرده اما محاسبات کارشناسان بيانگر آن است که خانوارهايي با درآمد پايين تر از 800 هزار تومان، در ماه با فقر مواجه هستند.

مقايسه اين رقم با سرانه هزينه دهک هاي درآمدي شهري نشان مي دهد هفت دهک جامعه زير 800 هزار تومان درآمد دارند. دهک اول در سال 86، 170 هزار تومان، دهک دوم 285 هزار تومان، دهک سوم 378 هزار تومان، دهک چهارم 470 هزار تومان، دهک پنجم 570 هزار تومان، دهک ششم 690 هزار تومان و دهک هفتم 842 هزار تومان هزينه ماهانه داشته اند. از سوي ديگر ارقام بانک مرکزي نشان مي دهد درآمد خانوارها، همواره بين 5 تا 10 درصد زير هزينه هاي خانوارهاست.

متوسط درآمد پولي و غيرپولي در سال 86 نيز 806 و هزينه خانوار 844 هزار تومان بوده است. در همين حال درآمد پولي (درآمد خانوارها متشکل از درآمد پولي و غيرپولي است) خانوارها، حدود 70 درصد از کل درآمدشان را پوشش مي دهد. اين مساله به معناي آن است که دستمزد سرپرست خانوارها حداقل 35 درصد از هزينه هايشان کمتر است و کمک هاي غيرنقدي و... ساير هزينه ها را پوشش مي دهد.

اين به معناي آن است که فقر در کشور ما تا مرز هفت دهک جامعه يعني 50 ميليون نفر هم مي رسد. حال بنا بر چه استدلالي، فقط به پنج دهک از هفت دهک جامعه، يارانه نقدي تعلق مي گيرد، خود سوالي اساسي است که دولت بايد به آن پاسخ دهد زيرا عدم پرداخت يارانه به دهک شش و هفت احساس تبعيض ايجاد مي کند. اما منظر دوم، مقوله حمايت نقدي از 49 ميليون فقير در جامعه است.

دولت در لايحه خود، قصد داشت به هفت دهک جامعه، يارانه نقدي پرداخت کند. طبيعتاً اين سوال اساسي ايجاد مي شود که چرا بايد هفت دهک از يک جامعه در فقر به سر ببرند. سوال دوم آن است که آيا اساساً امکان حمايت نقدي از اين تعداد وجود دارد و سوال بعدي آن است که اگر چنين منابع عظيمي در اختيار دولت باشد و بتواند فقر را از بين ببرد وقتي بين 12 ميليون خانوار توزيع مي شود، سرانجام چه نتيجه اي خواهد داشت و چه تغييري در وضعيت درآمد هزينه جامعه ايجاد مي کند.

به عبارت ديگر، دولت در يک خطاي استراتژيک، بسترساز اتفاقي ناخوشايند در جامعه شده که انجام کامل يا ناقص آن، نتايج مثبت و منفي براي جامعه خواهد داشت که براي نتايج آن بايد راهکاري جست وجو شود. اگر فرض کنيم مجلس با نظر دولت مخالفت نکند و همان 36 ميليون نفر را مستحق پرداخت يارانه نقدي بداند، آيا نتيجه فرآيند تغيير خواهد کرد؟ ارقام نشان مي دهد هيچ تغييري در نتيجه به وجود نخواهد آمد و حتي شرايط را بدتر خواهد کرد.

اگر قرار است دولتي از فقرا حمايت کند، چرا از همه حمايت نکند و تبعيض قائل شود. اين مساله خود پيامدهاي اجتماعي و فرهنگي منفي در پي خواهد داشت و انگيزه کار و تلاش را نيز کاهش مي دهد. به هر روي اينکه توزيع يارانه نقدي چه تعداد دهک جامعه را شامل شود، موضوعي است که به بررسي بيشتري نيازمند است.

دنياي اقتصاد: از نرخ ارز تعادلي تا نرخ بهينه ارز
 
«از نرخ ارز تعادلي تا نرخ بهينه ارز»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم حميد زمان‌زاده است كه در آن مي‌خوانيد؛

1 - تعيين نرخ ارز در ايران همواره يکي از چالش‌هاي سياستگذاران اقتصادي کشور بوده است.در آخرين موضع‌گيري‌ها، وزير بازرگاني هم‌صدا با بخش‌خصوصي، خواستار بررسي تقاضاي صادرکنندگان درخصوص تغيير نرخ ارز و افزايش آن بر اساس محاسبه تورم داخلي شده است. در مقابل، رييس بانک مرکزي با اين موضع که «قيمت فعلي ارز در بازار واقعي است و قيمت دلار توسط بانک مرکزي پايين نگه داشته نشده است»، واکنش نشان داده و از نرخ موجود ارز دفاع كرده است. سوالي که فعالان بازار با آن مواجه مي‌شوند، اين است که کدام موضع در تعيين نرخ ارز درست است؟ پاسخ اين است که اگر در مساله تعيين نرخ ارز دقيق شويم، روشن خواهد شد که هر دو موضع در نوع خود درست است.

2 - موضع وزارت بازرگاني و نهادهايي چون اتاق ايران صحيح و معقول است. همه اقتصاددانان البته با درجات متفاوت مي‌دانند که تاکيد بر متغيرهاي اسمي به خصوص در شرايط تورمي‌مي‌تواند در بردارنده خطاهاي بزرگ نظري در درک صحيح از شرايط واقعي عملکرد اقتصاد و خطاهاي بزرگ عملي در اعمال سياست‌هاي اقتصادي باشد. بر اين اساس، اقتصاددانان در شرايط تورمي‌تاکيد خاصي بر متغيرهاي واقعي (به عبارت ساده متغيرهاي اسمي‌که تورم‌زدايي شده‌اند) دارند و جهت مقاصد تحليلي و سياستگذاري اقتصادي به متغيرهاي واقعي اهميت مي‌دهند تا اينکه بر متغيرهاي اسمي‌تاکيد كنند. داستان نرخ ارز در ايران نيز از اين قاعده مستثنا نيست. در سال‌هاي اخير، نرخ تورم داخلي هميشه بسيار فراتر از نرخ تورم جهاني بوده است، اما نرخ اسمي ارز در اقتصاد ايران، هرگز با توجه به تفاوت نرخ تورم داخل و خارج، تعديل نشده است.

معناي ديگر اين امر اين است که نرخ واقعي ارز در سال‌هاي اخير به طور مداوم کاهش يافته است و ريال در برابر دلار و ساير ارزها تقويت شده است. در نتيجه اين رويداد در بازار ارز، توليدکنندگان داخلي هم در بازار داخلي و هم در بازارهاي جهاني، قدرت رقابت خود را در مقابل رقباي خارجي از دست داده‌اند.

بنابراين توليدکنندگان داخلي از يک طرف با سيل واردات کالاهاي به نسبت ارزان خارجي مواجه شده و از طرف ديگر توان صادراتي آنان به طور مداوم تضعيف شده و موجبات تضعيف توليد ملي در بخش‌هاي صنعت و کشاورزي و به تبع آن، گسترش بيکاري را فراهم آورده است. بنابراين درخواست افزايش نرخ اسمي‌ارز به دليل وجود تورم بالا و مداوم در داخل، يک درخواست صحيح و معقول است.

3. اما در طرف مقابل، موضع بانک مرکزي نيز با واقعيت منطبق است. همان‌طور که رييس بانک مرکزي بر آن تاکيد دارد، نرخ ارز فعلي در بازار، نرخ واقعي و در عين حال تعادلي است. نرخ ارز موجود، واقعي و تعادلي است به اين معنا که بانک مرکزي به صورت دستوري آن را پايين تر از نرخ تعادلي بازار نگه نداشته است. در واقع از زمان اجراي يکسان‌سازي نرخ ارز در دولت اصلاحات تا کنون، نظام تعيين نرخ ارز در ايران، نظام شناور مديريت شده، بوده است و در نتيجه، نرخ ارز در اقتصاد ايران در سال‌هاي اخير، هميشه حول و حوش نرخ ارز تعادلي بازار ارز حرکت کرده است. شاهد اين مدعا، برابري تقريبي نرخ ارز رسمي‌و نرخ ارز غير رسمي‌موجود در بازار ارز است. در واقع اگر بانک مرکزي به صورت دستوري نرخ ارز را در حدود 1000 تومان نگه مي‌داشت، بازار ارز در اين نرخ، با مازاد تقاضا مواجه مي‌شد و در نتيجه، شکاف قابل توجهي ميان نرخ رسمي و غيررسمي‌به وجود مي‌آمد و نرخ ارز در بازار غير رسمي‌به فراتر از 1000 تومان افزايش مي‌يافت، پديده‌اي که پيش از يکسان‌سازي نرخ ارز در اقتصاد ايران، پديده‌اي هميشگي بود.

4. بنابراين سوال مهمي‌که با آن مواجه مي‌شويم اين است که اگر نرخ ارز موجود، نرخ واقعي و تعادلي ارز است، پس مشکل کجاست؟ مساله به تفاوت ميان نرخ تعادلي و نرخ بهينه ارز بر‌مي‌گردد. همه اقتصاددانان مي‌دانند که عامل کليدي در تعيين قيمت تعادلي هر کالا، شرايط عرضه و تقاضاي آن کالا است. زماني که عرضه يک کالا افزايش يابد و شرايط ديگر ثابت باشد، قيمت تعادلي کاهش خواهد يافت و بالعکس. و زماني که تقاضاي يک کالا افزايش يابد و شرايط ديگر ثابت باشد، قيمت تعادلي افزايش خواهد يافت و بالعکس. اين را همه اقتصاددانان مي‌دانند!. مشکل اساسي بازار ارز در اقتصاد ايران، وجود ميلياردها دلار درآمد ارزي حاصل از فروش نفت خام در دوران رونق نفتي و تزريق آن به اقتصاد کشور است. اين ديدگاه که به دليل افزايش درآمدهاي ارزي و در نتيجه افزايش مداوم و پيوسته عرضه ارز در بازار، نرخ‌هاي موجود ارز يا حتي نرخ‌هايي پايين تر از آن، نرخ‌هاي تعادلي ارز مي‌باشند، کاملا درست است. اما مساله اين‌جاست که آيا اين نرخ تعادلي، براي اقتصاد بهينه نيز مي‌باشد؟

اگر عرضه عمده ارز در اقتصاد ايران مانند بسياري از کشورهاي جهان متکي بر درآمدهاي ناشي از صادرات غيرنفتي بود، آنگاه نرخ‌هاي ارز تعادلي ناشي از عرضه و تقاضاي ارز، به طور طبيعي، نرخ بهينه ارز نيز مي‌بود. اما واقعيت اين است که اقتصاد ايران ظرفيت هضم و جذب ميلياردها دلار درآمد نفتي را بدون تحمل تاوان سنگين در بخش غيرنفتي اقتصاد ندارد. در واقع دولت و بانک مرکزي مي‌توانند تمامي‌درآمدهاي سرشار نفتي را به بازار سرازير كنند و از اينکه نرخ‌هاي تعادلي ارز پايين و پايين تر مي‌آيند، خرسند باشند، اما تبعات اين امر جز هدر دادن منابع ارزي کشور و تضعيف توليد داخلي، چيزي نيست. بر اين اساس، روشن است که با وجود درآمدهاي بزرگ و برونزاي نفت، رويکرد تعادلي در تعيين نرخ ارز، رويکرد بهينه‌اي در تعيين نرخ ارز در ايران نيست؛ بنابراين سياست تزريق درآمدهاي عظيم و برونزاي نفت در بازار ارز ايران نمي‌تواند سياست بهينه‌اي براي تعيين نرخ ارز در اقتصاد ايران باشد.

5. نرخ بهينه ارز در ايران چگونه بايد تعيين شود؟ آنچه از سياست‌گذاران اقتصادي انتظار مي‌رود، صرفا تعيين نرخ ارز به صورت تعادلي نيست، بلکه مساله اصلي تعيين نرخ بهينه ارز براي اقتصاد ايران و هدايت نرخ ارز تعادلي به سوي نرخ بهينه ارز است. اگر چه نرخ ارز موجود در اقتصاد کشور، يک نرخ ارز تعادلي و واقعي است، اما اين نرخ ارز به وضوح و آشکار براي اقتصاد کشور غير بهينه است. نرخ بهينه ارز در ايران، نرخ ارزي است که از يک طرف قدرت رقابتي اقتصاد کشور در بازارهاي بين‌المللي را حفظ كرده و شکاف گسترده ميان صادرات غيرنفتي و واردات که منجر به بروز کسري بزرگ تراز تجاري (بدون احتساب درآمدهاي نفت) شده است و نيز خروج سرمايه را کاهش دهد و از طرف ديگر قدرت رقابتي توليدکنندگان در اقتصاد داخلي را در برابر رقباي خارجي و سيل واردات کالاهاي آنان حفظ كند و به تبع آن موجب رونق امر توليد و کاهش بيکاري شود؛ بنابراين به نظر مي‌رسد نرخ بهينه ارز به صورت قابل توجهي فراتر از 1000 تومان موجود است و در نتيجه نرخ تعادلي ارز در اقتصاد ايران بايد با ذخيره بخش مهمي از منابع ارزي حاصل از نفت در صندوق ذخيره ارزي و عدم تزريق آن به بازار ارز به سمت نرخ بهينه ارز حرکت كند. در واقع از اين نظرگاه به ناگزير بايد پذيرفت که سياست صحيح در شرايط فعلي اقتصاد ايران که دوره‌اي از تورم پايدار را گذرانده است و در عين حال نرخ اسمي‌ارز چندان که بايد افزايش نيافته است، سياستي در جهت افزايش نرخ اسمي‌ارز خواهد بود تا سياست تثبيت يا کاهش نرخ ارز. اين مهم احتمالا از عهده بانک مرکزي خارج است، چراکه اين دولت است که بخش اعظم دلارهاي نفتي را به اجبار براي تبديل به ريال به بانک مرکزي مي‌فروشد و بانک مرکزي از ذخيره اين حجم عظيم از منابع ارزي ناتوان است، چراکه افزايش منابع ارزي بانک مرکزي جز به معناي خلق بيشتر پول نيست؛ بنابراين مسير تعيين نرخ بهينه ارز در اقتصاد ايران تنها و تنها از راه مهار هزينه‌هاي دولت مي‌گذرد، البته اگر چنين اراده‌اي وجود داشته باشد.

حيات نو: مرد روزهاى سخت

«مرد روزهاى سخت»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي حيات نو به قلم حميد قزويني است كه در آن مي‌خوانيد؛مهدى کروبى را همه مى‌شناسند چه آنها که با مواضعش موافقند و چه آنها که در زمره مخالفانش قرار دارند. اما من مى‌خواهم از منظرى متفاوت به مهدى کروبى نگاه کنم. ديروز او به نمايشگاه مطبوعات آمد تا از حقوق شهروندى‌اش در بازديد از يک نمايشگاه عمومى بهره‌مند شود. حضور او با استقبال پرشور مردم و به ويژه جوانان همراه شد و صحن و شبستان مصلى را شعارهاى حمايت‌آميز از مهدى کروبى و ميرحسين موسوى آکنده کرد. اينجا بود که شمارى که نمى‌خواهم نامى برايشان بگذارم تلاش کردند به اين روحانى سرشناس و مورد تاييد امام حمله‌ور شده و او را مورد ضرب و ايذا قرار دهند. اين اولين بار نيست که کروبى مورد حمله قرار مى‌گيرد. اجازه دهيد به چند مورد از آنها اشاره کنم.

1- ليله‌الضرب: در تاريخ معاصر و حوادث مرتبط با آغاز نهضت امام خميني(س) حادثه‌اى وجود دارد که به ليله‌الضرب مشهور است. پس از تبعيد امام به ترکيه طلاب و فضلاى جوان حوزه از هر فرصتى براى تجليل از امام و زنده نگه‌داشتن ياد او استفاده مى‌کردند. يکى از شيوه‌ها نداى صلوات بر محمد(ص) و آل طاهرينش بود که با ذکر نام امام سرداده مى‌شد.

ماجرا از اين قرار است که در پايان مجلس ختمى که از سوى يکى از مراجع در مسجد اعظم قم برگزار شده بود تعدادى از طلاب به سر دادن صلوات براى امام پرداختند. با شنيدن اين ذکر نزديکان و مريدان آن مرجع تقليد به طلاب حمله کرده و آنها را مورد ضرب و شتم قرار دادند اين واقعه که با هدف سرکوب حاميان امام و ايجاد رعب و وحشت به وقوع پيوست ليله‌الضرب نام گرفت. مهدى کروبى در آن شب بيش از همه‌مضروب شد و بيش از همه مقاومت کرد تا آنجا که از او با عنوان قهرمان ليله‌الضرب ياد مى‌کنند و البته از عوامل و ضاربان آن حادثه يا نامى نمانده و يا به نيکى نام نمى‌برند.

2- دفاع از امام داخل اتوبوس: چند سال بعد مهدى کروبى در حالى که در شهر تهران در اتوبوس نشسته و به سمت غرب تهران در حرکت است گفت‌وگوى 2 نفر عليه يک روحانى را از نزديک مى‌شنود. آن روحانى که بعد از انقلاب در گروه‌هاى برانداز عضويت مى‌يابد از نام و چهره مطلوبى برخوردار نبوده...

کروبى تا اينجا وارد بحث نمى‌شود اما به يکباره يکى از آن دو با بهانه قرار دادن رفتار آن روحانى به ايراد تهمت و بدگويى امام مى‌پردازد که کروبى وارد بحث شده و به آنها توضيح مى‌دهد رفتار آن فرد ربطى به امام که مظلومانه دوران تبعيد را مى‌گذراند ندارد. اما بر سخن خود اصرار و به کروبى حمله مى‌کند. در مقابل کروبى هم بر آشفته شده و به مقاومت و دفاع از امام مى‌پردازد. تلاش کروبى در آن لحظات موجب همراهى مردم و ساير مسافرين شده و همگى به مخالفت با آن فرد مى‌پردازند.

3- روزهاى اخير: کروبى روز قدس و ديروز در نمايشگاه مطبوعات هم با ايذا و اذيت مواجه شد.
زندگى کروبى نشان مى‌دهد که او از حمله مخالفان و کتک خوردن ابايى ندارد. اتفاقا پدر او مرحوم شيخ احمد کروبى نيز روحانى انقلابى و وارسته‌اى بود که حملات مخالفان و تهمت‌هاى آنها در اراده انقلابى‌اش خدشه‌اى ايجاد نمى‌کرد. به همين دليل به برادران عزيز ضارب و خشونت‌طلب عرض مى‌شود که مهدى کروبى «کتک‌خورده» انقلاب و راه امام است و از کتک خوردن در مسير آرمان‌ها و اعتقاداتش هيچ واهمه‌اى ندارد. حوادث گذشته به خوبى اين ادعا را ثابت مى‌کند. حوادثى که همگى به نفع کروبى تمام شد . کروبى مرد روزهاى سخت است.

مردم سالاري:شانزدهمين جشنواره مطبوعات و برخي پرسش هاي بي پاسخ

«شانزدهمين جشنواره مطبوعات و برخي پرسش هاي بي پاسخ»عنوان ياددالشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم ميرزا بابا مطهري نژاد است كه در آن مي‌خوانيد؛در هفته اي که گذشت شاهد چند خبر و رويداد در حوزه مطبوعات، اطلا ع رساني و آزادي مطبوعات بوديم که لا زم است با هدف تجميع اين مسائل در اذهان جامعه و سياستگذاران به آنها اشاره  اي شود.

اولين رويداد شانزدهمين جشنواره بين المللي مطبوعات و خبرگزاري ها در مصلا ي تهران است که روز 28 مهر با حضور وزير فرهنگ و ارشاد اسلا مي در سالن اجتماعات جشنواره افتتاح شد و قرار است تا 5 آبان ادامه داشته باشد. وزير فرهنگ و ارشاد اسلا مي در مراسم افتتاحيه که با حاشيه هايي هم همراه شد، حرف هاي خوبي زد که از جنس حرف هاي مدير اجرائي نبود بلکه قابل طرح در حيطه سياستگذاري هاي کلا ن رسانه اي است. مثل اين جملا ت که

-رسانه ها آئينه تمام نماي واقعيت هاي کشور باشند.
- مطبوعات بايد مطالبات واقعي و حقيقي جامعه را بيان کنند.
- رعايت حريم خصوصي افراد، ايجاد وحدت و همبستگي درجامعه با وجود تضارب و تفاوت ها در ديدگاه ها از وظايف رسانه هاست.

آن چه از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلا مي انتظار است و جامعه مطبوعاتي تشنه شنيدن آنها است اين است که اين وزارتخانه چگونه از اين حريم ها صيانت مي کند و چگونه از روزنامه نگاران و اهالي مطبوعات در مقابل ايفاي اين نقش حمايت مي کند واتفاقا مشکل اصلي جامعه مطبوعاتي در حال حاضر همين است که به خاطر بيان مطالبات واقعي و حقيقي جامعه و به خاطر ايجاد فضاي تضارب  گاهي گرفتار و تعطيل  مي شود، امنيت شغلي ندارد و... رويداد بعدي که همزمان با رويداد فوق الذکر اتفاق افتاد، گزارش سازمان گزارشگران بدون مرز در مورد مطبوعات ايران  است که در رده بندي جهاني آزادي مطبوعات در سال 2009 از آخرجدول رتبه چهارم را داراست و متاسفانه تنها از 3 کشور اريتره، کره شمالي و ترکمنستان وضعيت بهتري دارد و اين در حالي است که  وضعيت  آزادي مطبوعات در دولت اصلا حات از 60 کشور بهتر بود و مي رفت به بالا ي 100 کشور قرار گيرد و همزمان با جشنواره مطبوعات سخنگوي انجمن دفاع از آزادي مطبوعات در کشورمان بخش قابل توجهي از گزارش سازمان گزارشگران بدون مرز را تاييد و اعلا م مي کند.

در سال هاي اخير 320 روزنامه   و مطبوعه و نشريه بسته شده اند انجمن صنفي روزنامه نگاران پلمپ شد و اميد  و امنيت شغلي براي بسياري از روزنامه نگاران اگر نگوييم وجود ندارد به حداقل تقليل رفته است و سخنان وزير ارشاد  در افتتاحيه جشنواره مطبوعات و شکل و محتواي جشنواره به هيچ عنوان به اين سوالا ت پاسخ نمي گويد.

به دو رويداد فوق الذکر بايد اظهارات آيت الله هاشمي رفسنجاني رئيس مجلس خبرگان رهبري و رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام در ديدار با جمعي از فضلا و مدرسين حوزه علميه قم مبني بر لزوم اطلاع رساني آزاد بدون سانسور از وقايع و مسائل کشور را هم افزود که با شرايط حاکم بر رسانه ها، محقق نمي شود و اميد بود که جشنواره مطبوعات براي برون رفت از اين شرايط با فراهم ساختن امکان حضور روزنامه هاي تعطيل شده و برگزاري نشست هاي تخصصي و مباحث کاربردي و تلاش براي آزادي روزنامه نگاران زنداني و... راهي پيدا مي کرد.

دستيابي به اين موارد ممکن نيست مگر آنکه وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي با تقويت نهادهاي مدني و سازمان هاي مردم نهاد مرتبط با مطبوعات، نقش هاي حرفه اي از دست رفته مطبوعات را احيا کند و فضايي به وجود آورد تا:
-مطبوعات نقش نقد روشمند و نهادينه خود راباز يابند و خود را از جزميت هاي دست و پاگير رهايي بخشند.
- مطبوعات به عنوان بازويي توانمند در خدمت نهادينه کردن مردم سالاري قرار گيرند و بتوانند در رفع عدم تقارن هاي اطلاعاتي ايفاي نقش کنند.

- مطبوعات با ايفاي نقش نورافکني خود صحنه هاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي داخل و خارج  را براي مردم برملا کنند.
- مطبوعات به عنوان بازوي تکثر قدرت و موازنه قوا، مفهوم استقلال قوا را عينيت بخشند.
- مطبوعات در خدمت جريان آزاد اطلاعات که خوشبختانه در آخرين روز مرداد 1388 در مجمع تشخيص مصلحت نظام تصويب شد، طبقه متوسط جديد جامعه را تحکيم کنند تا اين طبقه به عنوان حاملان دموکراسي ايفاي مسووليت اجتماعي نمايند.

خلاصه کلام اين که کاش جشنواره شانزدهم که در نخستين ما ه هاي استقرار دولت دهم برگزار شد، طوري طراحي مي شد که مي توانست پاسخي در خور براي پرسش هاي موجود و پرسش هاي مقدر جامعه داشته باشد و مسوولين اجرايي از جمله وزير محترم نيز به جاي بيان گزاره هاي آرماني، روشي براي تحقق و در مسير اين شعارها قرار گرفتن ارائه مي کرد، که چنين نشد.

جوان: بازنده بزرگ

«بازنده بزرگ» عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي جوان به قلم سيامک باقري ‏است كه در آن مي خوانيد؛نشست بين ايران، آمريکا، روسيه و آژانس پيرامون نحوه تأمين سوخت راکتور تحقيقاتي تهران يکي از ‏رخدادهاي مهم در طول مناقشات هسته‌اي ايران و غرب در طي چند سال اخير مي‌باشد، اگر چه اين ‏رويداد خود نيازمند بررسي است اما اتفاقاتي که در حاشيه اين نشست رخ داده، ضمن اينکه اهميت اين ‏موضوع را بيشتر کرده بر پيچيدگي  موضوع نيز افزوده است. ‏

يکي از اين اتفاقات، کنار گذاشته شدن فرانسوي‌ها از مذاکرات در زمينه موصوف توسط ايران بود. در حالي ‏که فرانسوي‌ها اولين کشوري بودند که پس از اجلاس ژنو در نهم مهر امسال اعلام آمادگي براي فروش ‏اورانيوم با غناي 20 درصد را کرده بودند. مهم‌تر اينکه با وجود مخالفت ايران با حضور فرانسه در اين ‏اجلاس آنها اصرار بر مشارکت در زمينه فوق داشتند. در اين راستا،‌چند نکته حائز اهميت است:‌.

‏1- رخداد فوق بيانگر اين نکته مهم است که ديپلماسي قاطع ايران از دوره نهم رياست جمهوري کارآمد و ‏اثربخش بوده و سرانجام پس از چندين سال پافشاري و مقاومت هوشمندانه ايران، غرب ناگزير به تمکين ‏خواسته‌هاي مشروع ايران شده و گام ديگري در جهت تمکين به معاهده ‏NPT‏ برداشته و از مواضع غير ‏منطقي گذشته خود تنزل کرده است.‏

به عبارت روشن‌تر اينکه نتيجه منطقي نشست موصوف و مواضع مخالفان غربي هسته‌اي ايران به معناي ‏پذيرش برنامه غني‌سازي در خاک ايران است که تاکنون حاضر به قبول آن نبودند. در اين ميان آنچه حائز ‏اهميت است اثرگذاري ديپلماسي ايران بررفتار آمريکا و ساير اعضاي گروه 1+5 است. ‏

‏2 حضور قدرتمندانه و  اقتدارآميز ايران در اين نشست نيز از دستاوردهاي ديپلماسي ايران مي باشد، در ‏اين اجلاس و همچنين اجلاس نهم مهر در ژنو ايران نه تنها به عنوان يک کشور «محکوم و متهم» بلکه ‏يک طرف «مدعي» و «برابر» حضور يافته و تعيين کننده ورود و خروج مذاکرات تجلي يافته است. در ‏حاليکه در گذشته بويژه در دوران اصلاحات سياست‌هاي انعطافي جايگاه ايران را همواره در مذاکرات به ‏عنوان متهم قرار مي‌داد و تعيين کننده جدول مذاکرات نيز با طرف غربي بود. در آن زمان ايران در مقام ‏پاسخگويي و غرب در مقام حساب‌کشي بود.‏

‏3 تحولي که در اين اجلاس و اجلاس ژنو رخ داد تغيير در قاعده‌ بازي است. در اين نشست اقدام ‏جمهوري اسلامي در کنار زدن فرانسوي‌ها و تعيين دستور جلسه به معناي تحول و قاعده بازي است که ‏همواره از ناحيه گروه‌غربي تعيين مي‌شد. تا قبل گروه غربي سخن از بي‌اعتمادي نسبت به رفتار ايران ‏مي‌کرد اکنون اين موضوع جابجا شده و ايران مدعي است که کشوري مثل فرانسه قابل اعتماد براي تعامل ‏در زمينه تأمين سوخت راکتور هسته‌اي تهران نيست.‏

اساساً و عملاً رفتار فرانسوي‌ها در زمينه هسته‌اي مهم‌ترين عامل در اتخاذ ايران براي کنار گذاشتن آنها از ‏مذاکرات بوده است. فرانسوي‌ها نه تنها نيروگاه دارخوئين که از قبل از انقلاب شروع کرده بودند را رها ‏کرده و به درخواست‌هاي ايران جهت تکميل آن اعتنا نکردند بلکه سهم 10 ‌درصدي ايران در کارخانه ‏غني‌سازي اورانيوم در اوريف فرانسه را نيز بلوکه کرد و مضافاً اينکه در سياست‌هاي خود به ويژه در دوران ‏سارکوزي پيروي يکطرفه و غير مستقلي را از خود نشان داد. افزون بر اين مواضع غير معقولانه آنها در ‏چند ماه اخير از نگاه ايران پنهان نمانده بود. ‏

‏4-‌ اقدام ايران در اين نشست درخصوص فرانسه باعث شد که نوعي شکاف بين گروه غربي رخ دهد. به ‏تعبيري ديگر اکنون فرانسوي‌‌ها احساس مي‌کنند که سياست يکجانبه و پيروي از آمريکا بيشترين ضرر را ‏به آنها وارد ساخته است. از همين رو، اصرار داشتند که هر طور شده در اين مذاکرات شرکت داشته و در ‏موضوع اين نشست سهمي را نصيب خود بنمايد. به نظر مي‌رسد با اين اقدام جمهوري اسلامي ايران بنيان ‏گروه 1+5 نيز که قبلاً متزلزل شده بود، فرو ريزد.‏

در مجموع کنار گذاشته‌شدن فرانسوي‌ها پيام روشني براي همه کشورهايي است که با رفتارهاي نسنجيده ‏و نامعقولانه با ايران در زمينه‌‌هاي مختلف داشته يا خواهند داشت. در واقع همه کشورها بايد از اين اتفاق ‏اين درس و عبرت را بگيرند که در سياست منافع ملي حرف اول را مي‌زند و دنباله‌‌روي از يک کشور و ‏قرباني کردن منافع ملي خود در پاي کشور ديگر نتيجه‌اي جز خسارت نخواهد داشت. لذا فرانسوي‌ها  به ‏طور اساسي بايد ديپلماسي و سياست خود با ايران را که همواره متأثر از سياست آمريکا بوده تجديد نظر ‏نمايند تا شايد موقعيت از دست رفته خود را به دست آورند.‏
 
ارسال به دوستان
نگاهی به شادترین کشورهای جهان از سال ۲۰۱۰ تا ۲۰۲۴ (+ اینفوگرافی) هوش اجتماعی مدیران چیست؟! لاغری در یک هفته ؛ نکات مهم برای کاهش وزن در یک هفته خودروهای مشهور با فروش غافلگیرکننده، از بیتل تا ماتیز و پژو 206 (+عکس) رگبار شدید باران از فردا شروع می شود اطلاعیه مرزبانی درباره مشکل پیش آمده برای ۶ مرزبان در مرز افغانستان کاخ سفید: هنوز در خصوص دیدار بایدن و اردوغان برنامه‌ریزی نشده است انگلیس درصدد راه اندازی گنبد آهنین روسیه: هر سلاح اتمی‌ای وارد لهستان شود، آن را هدف مشروع تلقی می کنیم تسلیت سید محمد خاتمی به سید حسین خمینی در پی درگذشت همسر شهید آیت‌الله سیدمصطفی خمینی دیدار مردم جنوب غرب تهران با رییسی (عکس) استعفای دیپلمات آمریکایی در اعتراض به جنگ غزه رئیسی: عملیات وعده صادق برای دوستان انقلاب اسلامی پیام همبستگی و برای دشمنان پیام مقاومت داشت فوتبال سری آ ایتالیا؛ برتری رم در یک دیدار عجیب دستگیری بیش از ۱۰۰ دانشجوی دانشگاه امرسون؛ حذف تصاویر حمله پلیس آمریکا به دانشجویان
وبگردی