آفتاب يزد: شايد آن طرفيها پشيمان شده باشند!
«شايد آن طرفيها پشيمان شده باشند!» عنوان سرمقاله روزنامه آفتاب يزد است كه در آن ميخوانيد؛ بيش از 5/4 ماه از برگزاري انتخابات رياست جمهوري ميگذرد. در اين مدت همه طرفها، حضور 40 ميليوني مردم در انتخابات را ستودند و در عين حال ادعاها و بحثهاي مختلفي مطرح شد و طي شدن دوره 5/4 ماهه، از حجم ادعاهاي متقابل دو طرف، نكاست. اصلاح طلبان، شائبههايي نسبت به مقدمات برگزاري انتخابات مطرح كردند كه هنوز بر آن ادعاها پافشاري دارند و طرف مقابل، بدون توجه به نقش غيرقابل انكار اصلاح طلبان در 40 ميليوني شدن انتخابات، اين رقم را به رخ طرفداران موسوي و كروبي ميكشد. در اين ميان، كساني كه مايل به فعاليت قانوني در داخل كشور هستند ناچارند التزام خود به نتيجه انتخابات را به نمايش بگذارند حتي اگر همچنان، اعتقادي به آن نداشته باشند. روزنامهاي مانند آفتاب يزد هم كه فعاليت در چارچوب قوانين موجود را پذيرفته، از اين قاعده مستثني نيست. البته اين التزام، به آن معنا نيست كه اصلاح برخي روشها براي رفع شائبههاي احتمالي مورد تاكيد قرار نگيرد.
همچنين پافشاري بر اجراي وظايف قانوني و وعدههاي انتخاباتي رئيس دولت، هيچ منافاتي با التزام مورد مطالبه مراجع رسمي كشور ندارد. بر همين اساس، نگارنده مايل است به بعضي از وعدههاي انتخاباتي «گروه حاكم» اشاره و از خود آنها در خصوص تاثير اين وعدهها بر آراي اكتسابي – هر چند عدد كه باشد – سوال نمايد.
1- يكي از خصلتهاي مهم ايرانيان، شجاعت در برابر خود بزرگبيني ساير كشورها – به ويژه انگليسيها– ميباشد. برهمين اساس ميتوان با قاطعيت اين موضوع را مطرح كرد كه ادعاي احمدينژاد در خصوص «عذرخواهي كتبي بلر به خاطر تجاوز ملوانان انگليسي»، حس غرور بسياري از ايرانيان را تحريك كرده و آنها با آفرينگويي به رئيس دولت، او را لايق تداوم دوره مسئوليت دانستهاند. امروز كه مشخص شده است اصولاً چنين نامهاي وجود نداشته، آيا كسي پاسخگوي راي دهندگاني خواهد بود كه با اين تلقي، راي خود را به صندوق انداختهاند؟
2-رفع معضلات اقتصادي از جمله كاهش بيكاري، يكي از مهمترين دغدغههايي است كه هيچگونه مرزبندي سياسي نميشناسد. در آستانه انتخابات و در برنامههاي تبليغاتي مرتبط با انتخابات، ادعاهاي زيادي در مورد كاهش بيكاري مطرح شد. دو روز قبل يك نماينده اصولگراي مجلس به تشريح هنرنمايي جديد دولتيها براي پايين نشان دادن نرخ بيكاري اشاره كرده و گفته است: «حتي اگر يك جوانبه خاطر سرنرفتن حوصلهاش، چند ساعت در هفته در مغازه پدرش حاضر شود، آمارگيران دولتي او را "شاغل" ميدانند.»آيا آرايي كه با اعتماد به آمارهاي قبلي دولتي و با اميد به كاهش مجدد نرخ بيكاري به صندوق ريخته شده است، امروز حس مسئوليت و مديون بودن را در كسي برنميانگيزد؟ اگر از ميان راي دهندگان اميدوار، كسي احساس مغبوني كند و اعتراضي نمايد، آيا هيچ مسئولي پاسخگوي او خواهد بود؟
3- طرح تحول اقتصادي، از مهمترين سوژههاي تبليغاتي سران دولت نهم و از برجستهترين برنامههاي ادعايي آنها براي دولت دهم بود. در آن زمان، رئيس دولت در يك نطق تبليغاتي كه در يكي از شهرهاي اطراف تهران ايراد شد ازاراده دولت براي پرداخت ماهيانه 45 تا 70 هزار تومان يارانه نقدي به هر ايراني سخن گفت.
4- احمدينژاد بارها بر حفظ آزاديهاي فردي ايرانيان تاكيد كرده است. علاوه بر او، مشاوران و نزديكانش نيز بر همين موضوع پافشاري كرده اند. حتي مردم از زبان مشاور احمدينژاد شنيدند كه «خوانندگان لس آنجلسي هم ميتوانند به ايران رفت و آمد كنند.» بسياري از ايرانيان،با اعتماد به نفوذ احمدينژاد در همه اركان حكومتي و قدرت او در پيشبرد اهداف و برنامههايش، به او راي دادند تا وعده خود براي دفاع از آزاديهاي فردي را اجرا كند.
اما امروز ميبينند كه نه تنها خوانندگان لسآنجلسي نميتوانند به ايران بيايند بلكه هنرمندان ساكن ايران كه هيچ گاه به ساير كشورها دل نسپردهاند براي حضور در يك برنامه فرهنگي در خارج از كشور با مشكل مواجه ميشوند و فرياد آنها براي اعلام علت ممنوع الخروجي به جايي نميرسد. اين در حالي است كه رئيس دولت و هيچ يك از همكاران او، به صورت علني در اين خصوص اظهارنظر نمينمايند تا مردم بدانند همان شعارهايي كه در دوره تبليغات انتخاباتي مطرح شده است، همچنان وجهه همت گروه پيروز در انتخابات ميباشد.
راستي آيا اگر حتي يك راي به اميد گسترش آزاديهاي فردي به صندوق افتاده باشد، صاحب آن راي امروز حق ندارد در مورد عدم اجراي وعدهها، پرسشگري نمايد؟
5- در سالهاي اخير، موضوع آقازادهها و مصونيتهاي غير قانوني ايشان از تعقيب و مجازات، از سوژههايي بود كه مردم را نگران ميساخت و لذا هرگاه يك سياستمدار يا يك فرد مسئول، بر آن دست ميگذاشت توجه بسياري از مردم مستضعف را به طرف خود جلب مينمود. انصافا بايد به موفقيت احمدينژاد براي بهرهبرداري از اين حساسيت عمومي نيز اذعان كرد. لزوم حاكميت عدالت در همه عرصهها، موضوع ديگري است كه در 4 سال و چند ماه گذشته، از عناصر ثابت سخنرانيهاي احمدينژاد بوده است و در فاصله ميان دو تبليغ انتخاباتي – بهار 84 تا بهار 88 - مردم چيزي جز سخنرانيهاي مبهم، نديدند و نشنيدند. اما به صورت ناگهاني در مناظرههاي انتخاباتي سال 88، اسامي چند سياستمدار قدرتمند ايراني مطرح شد كه به ادعاي احمدينژاد، خود يا خانوادههايشان، دستي در مفاسد اقتصادي و رانت خواريها داشتهاند. آيا كسي ميتواند تاثير اين ادعاها و برخي مظلومنماييهاي پيرامون آنها را بر افزايش راي احمدينژاد، تكذيب كند؟ اين در حالي است كه خطبههاي نماز جمعه 29 خرداد ماه – دقيقا يك هفته بعد از انتخابات – نشان داد كه بسياري از اين ادعاها، غيرواقعي بوده است. آيا ميتوان آراي كسب شده براساس اين ادعاها را – هر چقدر كه باشد – خالي از اشكال دانست؟ نكته ديگري كه ميتوان به آن پرداخت نحوه برخورد با بعضي بازداشتشدگان پس از انتخابات است. در نخستين روزهاي بعد از انتخابات، تعدادي از ايرانيان، گروهي از دو تابعيتيها و يك تبعه خارجي توسط مراجع قضايي ايران بازداشت شدند. تبعه خارجي، در نخستين روزهاي بازداشت اين شانس را داشت كه با سفير كشور متبوع خود ديدار كند و اين ديدارها تا زمان انتقال او از اوين به سفارتخانه – به عنوان محل نگهداري تا تعيين تكليف – ادامه داشت. اين در حالي بود كه تا مدتها پس از نخستين ديدار زنداني خارجي با سفير و مكالمه تلفني با روساي كشور خود، بسياري از زندانيان ايراني به وكيل خود دسترسي نداشتند. اما احمدينژاد و يارانش كه در چهار سال گذشته، بارها قوه قضائيه را به بيعدالتي در برخوردها متهم و اين اتهام را در تريبونهاي عمومي مطرح كرده بودند حاضر نشدند در مورد اين تفاوت رفتار و ترجيح خواسته يا ناخواسته خارجيها بر داخليها، اظهار نظر كنند. احمدينژاد ميداند كه در ميان بازداشت شدگان، دو ايراني حضور داشتند كه همسران هر دوي آنها در لندن سكونت دارند. يكي از اين دو، ايراني دوتابعيتي – مانند يكي از مشاوران رئيس دولت– بود كه همسر غير ايراني داشت. او براي يك روزنامه غيرايراني فعاليت ميكرد. خوشبختانه اين هموطن كه به خاطر رشته فعاليت او، بايد او را همكار خود بدانيم اخيرا از زندان آزاد و در فاصلهاي كوتاه به وصال همسر خويش در لندن رسيد. نفر دوم جوان مستعد ايراني است كه با رتبه ممتاز در حال تحصيل در يكي از معتبرترين دانشگاههاي انگليس است و همسرش نيز به تحصيل در همان كشور اشتغال دارد. او در كنار افتخارآفريني علمي براي كشورمان، به عنوان قاري ممتاز قرآن شناخته ميشود و در بسياري از مناسبتها، با صداي ملكوتي خويش ادعيه زيباي اسلامي را قرائت ميكند. اما او نتوانسته است از همان فرصتي كه هموطن دو تابعيتي بهرهمند است استفاده كند و با سپردن وثيقه به انگلستان برود تا هم فراق همسر جوانش به پايان برسد و هم افتخارآفريني علمي او در انگلستان ادامه يابد. آيا اقتضاي عدالت خواهي احمدينژاد آن نبود كه در اين مورد نيز اظهار نظري داشته باشد؟ بعضي افراد قطعا به اميد دفاع علني احمدينژاد از عدالت به او راي دادهاند آيا وجود همين دو نمونه – كه متاسفانه بازتابهاي فراواني هم داشته است– كافي نيست كه گروهي از راي دهندگان را نسبت به دقت «اميد» و صحت «راي » خويش انديشناك سازد؟
نمونههاي ديگري نيز ميتوان ارائه كرد اما سوژههاي فوق براي پاسخگويي به بعضي مدعيان اصولگرايي كافي است. آنها در هفتههاي اخير بارها از پشيماني بعضي از رايدهندگان به موسوي و كروبي سخن گفتهاند اما براي اثبات اين پشيماني، هيچ دليلي ارائه ننمودهاند. درحالي كه نمونههاي فوقالذكر، دليل محكمي است تا پشيماني احتمالي بعضي از رايدهندگان به كانديداي حاكم در انتخابات اخير را ثابت كند.
رسالت: دست من و ضريح تو
«دست من و ضريح تو» عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم سيد مسعود علوي است كه در آن ميخوانيد؛رواق ديده ام قدمگاه غريب توس و آشناي عرش، رضاي آل محمد است . طائر قلبم کبوتر حرم هشتمين شمشاد شفاعت است و در پاي جمال آفتاب در ماذنه هاي صحن اشتياق ، آشيانه کرده و از دستان کرامت يار، دانه مي چيند.
رواق ديده ام قدمگاه غريب توس و آشناي عرش، رضاي آل محمد است .
طائر قلبم کبوتر حرم هشتمين شمشاد شفاعت است و در پاي جمال آفتاب در ماذنه هاي صحن اشتياق ، آشيانه کرده و از دستان کرامت يار، دانه مي چيند.
دست من و ضريح تو زيباترين روايت نياز و رساترين حديث عطاست.
بهشت من خاکپاي زائرين حرم کبريايي ثامن الحجج است ؛ آن گاه که در ميهماني مهرباني خويش اذن دخولم مي دهي اي ياور مستمندان و ضامن دلهاي رميده از غير و پيوسته به دوست!
زاد روز رضا (ع) ، نزول عشق و عطوفت است و وصال شکر و شکيبايي.
بااشارتي از نگاه ناز تو، چشمانم را آيينه شبستانت خواهم کرد.
نه من که تمامي اهل راز، معتکف کوي تواند و برآستان بوسي ات مباهات مي کنند.
سلام بر تو اي تنهاترين امير ايمانيان و سنگر استوار توحيد!
سلام بر تو اي روح نيايش و ملکوت نماز و جلوگاه رحمت يار!
بهاري ترين موسم ياس و طلايي ترين طلعت ستاره و سپيدترين طلوع سپيده با زيارت مرقد تو ترسيم مي شود.
ضريح زيباي تو چه ها که نمي کند!
کليم خدا اگر ضريحت را ديده بود، «رب ارني » نمي گفت . خليل خدا اگر ضريح تو را نظاره مي کرد «کيف تحبي الموتي» برزبان نمي راند.
حرم تو عاشق کشي مي کند و ديدارت حيات مي بخشد.
دخيل احساس و انديشه را هماره به پنجره بارگاه روشن تو بسته ايم و کتيبه هاي صحن مصفايت نقش ديباچه دلهاي ماست.
مشهد، امتداد نور کربلا و بقيع است و رضا (ع) آيينه زهرا (س).
از گلدسته هاي بارگاه دلنوازت اذان محبت را مي شنوم که عزت و رافت مولاي رضاجويان را صلا مي زند.
در قدوم تو ماه اندوه، غروب مي کند و خورشيد شعف، طلوع.
پيچک عاطفه برگنبد زرين عشق مي پيچد و نکهت نيايش و آواي مناجاتيان سحر، ارمغان ارادت شيعه به نگار غريب ماست.
بوي دلجوي گلهاي اميد از هشتمين ساغر سعادت مي خيزد و هستي را عنبر افشان مي کند.
امشب مهدي فاطمه با گلخند اشتياق، ميهمان حريم توست
يا ثامن الحجج.
در کنار ضريحت بيت السرور فاطمه برپاست.
رسول خدا (ص) براي ميلاد مهر آگينت در سجده سپاس است و علي از محراب عبادت و مجتبي از بقيع غريب و حسين از کرانه کربلا برتو شادمانه سلام مي کنند.
و اينک مشهد تو قبله عرش و مامن کبوتران سپيدبال زمين است.
کربلا را نيز در حريم تو مي کاويم و نجف را در حرمت مي بينيم و بقيع را مجاور مزارت مي يابيم.
حريم تو مجموعه دلدادگي شيعه و التيام بخش دردهاي مانده از قرون غربت و غم برقلب خسته ماست.
عزت پايدار ايرانيان، وامدار ضريح توست و لواي اقتدارمان همان رايت سبز گنبد نورآگين مشهد است.
اي انيس نفوس، اي آفتاب توس!
اي ولي عهد عشق، اي امير عاشقان!
اي ما من اهل درد، اي ضامن مسکينان
باز، گويم و هميشه مي گويم؛
دست من و ضريح تو...
اعتماد: مذاکرات ژنو- وين و پيامدها
«مذاکرات ژنو- وين و پيامدها»عنوان يادداشت روز روزنامهي اعتماد به قلم دکتر سيدمحمد صدر است كه در آن ميخوانيد؛
زماني که دولت نهم بر سر کار آمد بحث انرژي هسته يي را به بحثي جنجالي و تبليغاتي تبديل کرد و با حمله به دولت هاي قبلي و سازشکار دانستن آن، سياست جديدي را در پيش گرفت. نتيجه اين سياست انتقال پرونده هسته يي ايران از شوراي حکام آژانس بين المللي انرژي اتمي به شوراي امنيت سازمان ملل بود؛ جايي که امريکا تصميم گير اصلي و اقدام کننده اول است.در ادامه سياست هاي دولت، صدور قطعنامه هاي تحريم عليه ايران شروع شد. همه اين مسائل در حالي انجام شد که رئيس دولت نهم با قاطعيت اعلام مي کرد پرونده هسته يي ايران از آژانس بين المللي انرژي هسته يي به شوراي امنيت نمي رود و قطعنامه تحريم عليه ايران در سازمان ملل صادر نمي شود.پس از سپري شدن اين دوران، موضع آقاي احمدي نژاد اين بود که پرونده هسته يي ما بسته شده و ما در اين مورد با هيچ دولتي مذاکره نمي کنيم.
ايشان در پاسخ به اين مطلب که مذاکره نکردن امکان پذير نيست و اساس کار سياست خارجي بر مذاکره بنا شده است، چنين مي گفت که با کسي مذاکره نخواهيم کرد.مذاکرات ژنو- وين نشان داد تا چه اندازه گفته هاي قبلي بر مبناي شناخت صحيح از سياست خارجي و روابط بين الملل بوده است. متاسفانه پس از ماه ها مذاکره شروع شد و با دولت هايي مذاکره شد که آقاي احمدي نژاد آنها را آدم کشان بزرگ ناميده بود.
مهم تر اينکه امتيازاتي در اين مذاکره داده شد که منافع نظام جمهوري اسلامي ايران را در معرض تهديد قرار داد.ارسال 1200 کيلوگرم اورانيوم غني شده 5/3 درصد به روسيه و سپس فرانسه براي تهيه ميله هاي سوخت رآکتور تحقيقاتي تهران به معني از دست دادن بخش عظيمي از دستاوردهاي جمهوري اسلامي ايران در 20 سال اخير است؛ دستاوردي که نتيجه کار تمام دولت هاي قبل و تمام مسوولان مربوطه نيز بوده است.متاسفانه آقاي احمدي نژاد مذاکره و اعتمادسازي با غرب را که لازمه کار سياست خارجي است از بدترين نقطه و ضعيف ترين موضع آغاز کرد و کار را به جايي رسانيد که حتي دوستان نزديک و هم پيمانان وي به اين کار خرده گرفتند.
رفع نگراني از طرف مقابل و ايجاد اطمينان مبني بر عدم انحراف برنامه اتمي ايران از يک طرف و تامين حقوق هسته يي ايران و تکنولوژي هسته يي در استفاده صلح آميز انرژي هسته يي از جانب ديگر مهم ترين نکاتي است که بايد توسط دولت پيگيري شود.
ضرورت موفقيت در انجام اين هدف، وجود اعتبار بين المللي است که لازمه آن مقبوليت داخلي است، در غير اين صورت خداي ناکرده ممکن است منافع ملت ايران به بازي گرفته شود و دولت هاي بيگانه امتيازهاي بي حسابي را کسب کنند.اشکال مذاکرات ژنو - وين اين است که در صورت موفقيت مذاکرات امتيازدهي شروع مي شود و در صورت شکست، جو بين المللي براي جمهوري اسلامي ايران نسبت به گذشته نامناسب تر مي شود و زمينه براي ايجاد تحريم هاي بيشتر و جديد فراهم مي شود.
كيهان: اتاق عمل آماده نيست!
«اتاق عمل آماده نيست!» عنوان يادداشت روز روزنامه كيهان به قلم حسام الدين برومند است كه در آن ميخوانيد؛اين روزها مجلس شوراي اسلامي «طرح هدفمند كردن يارانه ها» را در دستور كار قرار داده است؛ طرحي كه از آن به عنوان جراحي بزرگ اقتصاد كشور ياد مي كنند. اين طرح به علت ارتباط مستقيم با زندگي و معيشت مردم، در مقياس قابل توجهي به فضاي عمومي جامعه راه يافته و اذهان مردم را به خود مشغول كرده است.
حجم واكنش هايي كه اين طرح در ميان مردم عادي برانگيخته چنان است كه اكنون بسياري از نخبگان آرزويي جز اجراي صحيح و كامل اين طرح و آشكار شدن زودهنگام دستاوردهاي آن در اصلاح وضعيت اقتصادي مردم ندارند.
اين اولين بار است كه دولتي طي دهه هاي اخير راه علاج را در آن يافته است كه «خطر كند» تا بلكه جاني دوباره به بيماري ببخشد كه سالهاست عوارض خطرناكي چون ركود، تورم، بيكاري و... را با خود همراه كرده و كار به جايي رسيده است كه مداوا و درمان اين بيماري مزمن با دارو و مسكن ها امكان پذير نيست و بايد جرئت به خرج داد و با يك جراحي ريشه بيماري را خشكاند.
از همين منظر است كه وكلاي ملت نيز طرح هدفمند كردن يارانه ها را كه در واقع هدف نهايي آن رانت زدايي و ساماندهي عرصه اقتصادي كشور است به دقت بررسي كرده و در قالب يك لايحه كه تمامي فرصت هاي اين طرح را دربرمي گيرد اما از آن تهديدزدايي هم كرده، به تصويب رسانده است.
اما به موازات بررسي اين طرح در مجلس كه در اين ايام به سوژه اي براي خبرنگاران و نويسندگان مبدل شده است اوايل هفته جاري دبير ستاد مبارزه با قاچاق كالا پس از مدت ها غيبت در نشستي مطبوعاتي از پرونده يك هزار و 800 دانه درشت اقتصادي خبر داد و اعلام كرد ميزان تخلفات اين افراد كه از 100 ميليون تا 400 ميلياردتومان است، -تعجب نكنيد رقم ها به تومان است نه به ريال- براي صدور حكم به مراجع قضايي ارسال شده است.
سوال اينجاست كه با چنين شرايطي آيا مي توان به لايحه هدفمند كردن يارانه ها اميد بست- البته اين نوشته در مقام نفي اين طرح نيست- و انتظار داشت كه اوضاع وخامت بار و نابسامان اقتصادي رو به بهبودي برود.
هرچند در مواقعي براي علاج يك بيماري ناگزير گزينه اي چون جراحي كاربرد دارد اما در اجراي يك عمل جراحي ملاحظات و شرايط خاص و ويژه اي بايد رعايت شود تا جراحي موفقيت آميز باشد وگرنه اگر اتاق عمل و محيط آن ميكروب زدايي نشده باشد، جراحي نه تنها كارگر نخواهد افتاد بلكه در مواقعي زمينه را براي گسترش و پيشروي آن عارضه مهلك و خطرناك آماده و فراهم مي نمايد.
از همين روي درباره طرح هدفمند كردن يارانه ها و به شكل توأمان ضرورت مبارزه با مفاسد اقتصادي گفتني هايي هست كه به اجمال به پاره اي از آنها اشاره مي شود.
1- اين كه دولت و مجلس به عنوان دو قوه مهم و تاثيرگذار در كشور عزم خود را جزم كرده اند تا با عملياتي كردن طرح هدفمند كردن يارانه ها(و همچنين اجراي اصل 44 قانون اساسي و ضوابط و شرايط آن) كار بزرگ و البته خطير و حساس «ساماندهي اقتصادي» را فارغ از شعارها و تبليغات پررنگ و لعاب پيش ببرند، بايد به فال نيك گرفته شود اما به نظر مي رسد نبايد در اين نقطه متوقف شد بلكه با نگاهي جامع تر به عمق ماجرا بايد طرح و برنامه اي تكميلي به موازات اين طرح بزرگ براي مبارزه با مفاسد اقتصادي طراحي كرد تا اين مبارزه به دور از تعارفات و سخنان كليشه اي جنبه عملي به خود بگيرد و با جديت و شتاب بيشتري دنبال شود و از آن سو ثمرات و فوايد لايحه هدفمند كردن يارانه ها در مذاق ها به تلخي نگرايد. مهمترين تهديدي كه در كمين اين طرح است اين است كه با بروز و رشد قارچ گونه مفاسد اقتصادي اين طرح بزرگ به حاشيه برود.اين امر ميسر نخواهد شد مگر آن كه راهبرد مشخصي براي مبارزه با مفاسد اقتصادي- و از جمله قاچاق كالا كه از مؤلفه هاي اصلي آن است- تعريف و تدوين گردد و براي اين كه چنين مبارزه اي ضمانت اجرا داشته باشد قانون منجّز و معيني در زمينه مبارزه با مفاسد اقتصادي به تصويب برسد. هرچند كه اكنون نيز قوانين متعددي در اين باره وجود دارد و چه بسا اجراي دقيق و صحيح آن بسياري از مشكلات پيش رو را به حداقل برساند، اما يك بار و به صورتي فوق العاده بايد تمام اين قوانين و مقررات كه گاهي كثرت آنها از سويي و خلأهاي آن از سوي ديگر خود مانعي بزرگ در مرحله عمل و اجرا است پالايش گردد و يك قانون جامع و بدون ابهام در اين زمينه تصويب گردد.
2- مبارزه جدي و قاطعانه با مفاسد اقتصادي بايد هم در عرصه اقتصادي و هم در درون سيستم(چه دولت، چه دستگاه قضا) به عنوان يك ضرورت و اولويت اول ساماندهي اقتصادي در دستور كار قرار بگيرد. نبود قانون جامع يا عدم اجراي صحيح قانون از جمله موانع مبارزه با مفاسد اقتصادي است و در اين ميان حلقه مفقوده «نظارت» است. اگر دستگاه هايي كه به موجب قانون وظيفه نظارت در اين زمينه را برعهده دارند به خوبي ايفاي نقش نمايند مبارزه به محاق فراموشي نخواهد رفت بلكه با پيگيري هاي مستمر و مكرر مي توان اميد داشت كه ريشه ها و ام الفسادها شناسايي و در برخورد آنها مسامحه به خرج داده نشود؛ چرا كه به تعبير مقام معظم رهبري تسامح در مبارزه با فساد به نوعي همدستي با فاسدان و مفسدان است.
فرمان «آقا» در امر مبارزه با مفاسد اقتصادي- كه هشت سال از عمر آن مي گذرد- به مثابه نقشه راه و نرم افزار اين مبارزه است و جاي هيچ بهانه اي را باقي نگذاشته است، تنها اراده اي را مي طلبد كه با حركتي جهادي و عزمي راسخ نهايت تلاش خود را در عملياتي شدن آن به كار بندد.
3- ديدگاه ها و نظراتي- بخوانيد بهانه هايي- از اين قبيل كه مبارزه با مفسدان، چپاولگران، رانت خواران و ويژه خواران به ناامني اقتصادي و تزلزل در امنيت سرمايه گذاري مي انجامد! يا اين كه امر مبارزه با كلان سرمايه داران متخلف و اهل تكاثري كه جز به انباشت ثروت به هر طريق و قيمت به چيزي نمي انديشند موجب نقض حريم افراد است! از جمله مشكلات و دست اندازهايي است كه بر سر راه مبارزه با مفاسد اقتصادي قرار دارد. اما اكنون كه مديريت جديد دستگاه قضا-آيت الله آملي لاريجاني-خود اعتقاد راسخ دارند كه: «اگر مطابق قانون با مفاسد اقتصادي برخورد شود ناامني اقتصادي ايجاد نمي شود بلكه منجر به تقويت سرمايه گذاري ها خواهد شد.» و از سوي ديگر در اولين نطق شان در مقام رياست دستگاه قضا تاكيد داشتند كه به احدي از متخلفان رحم نخواهند كرد پس چرا تحول خاصي يا دست كم زمينه ها و نشانه هايي از اين تحول مشاهده نمي شود؟
در امر مبارزه با مفاسد اقتصادي پرونده هايي كه تعداد آنها هم كم نيستند وجود دارد كه تاكنون راكد مانده است و از نتايج رسيدگي به آنها توسط قوه قضاييه اطلاع چنداني در دست نيست و اين امر مورد سوال جدي افكار عمومي است.
بنابراين با توجه به جديت و قاطعيتي كه از آيت الله لاريجاني مي توان سراغ گرفت انتظار مي رود مقوله مبارزه با مفاسد اقتصادي به طور جدي به اولويت هاي اصلي اين قوه تبديل شود.
رييس محترم دستگاه قضا در همين ايام اخير بر ضرورت الگوي توسعه اسلامي-ايراني و يا بر اسلامي شدن علوم انساني بخصوص در علوم قضايي تاكيد و اشاراتي داشته اند-كه البته هركدام از آنها در جاي خود بايد مورد اهتمام و بررسي قرار بگيرد-اما سوال اينجاست در شرايطي كه لايحه هدفمند كردن يارانه ها دغدغه ها و گاه نگراني مردم را به خود معطوف كرده است انتظار مي رود مبارزه با مفاسد اقتصادي به صورتي جدي و با ضرب آهنگي شديدتر از سوي رياست محترم قوه قضاييه پيگيري و دنبال شود.
اين سوال آحاد مردم است كه امر مبارزه با مفاسد اقتصادي در كجا و در چه مرحله اي قرار دارد؟
هرچند وقت يكبار خبري بر صدر اخبار كشور قرار مي گيرد كه پرونده فلان مفسد اقتصادي يا فلان قاچاقچي كالا آنهم با ارقامي نجومي و خيره كننده به دستگاه قضايي ارسال شده است اما پس از مدتي نه اطلاع رساني دقيق و قانع كننده اي رخ مي دهد و نه از سرنوشت آن مفسد اقتصادي خبري به گوش مي رسد!
4- به عنوان نمونه مي توان از معوقه هاي بانك ها ياد كرد كه متأسفانه عده اي به راحتي وام هاي كلان مي گيرند و در هنگام بازپرداخت با گردني برافراشته! و سينه اي سپر كرده! به تعهدات خود عمل نمي كنند و جاي تأسف است كه اگر صدايي هم به اعتراض بلند شود به يكباره قانون و حقوق و آيين دادرسي! دستاويز قرار مي گيرد كه عدم پرداخت معوقه هاي بانكي تنها مسئله اي حقوقي- و نه كيفري- است و از سوي ديگر- به حق- گفته مي شود تا قبل از قطعيت حكم نمي توان اسامي افراد را اعلام كرد.اين در حالي است كه درست است نمي توان قبل از قطعيت حكم اسامي متهمان را رسانه اي كرد يا اينكه عدم پرداخت معوقه هاي بانك تنها يك امر مدني و حقوقي است نه كيفري و جزايي؛ اما براستي همه مسئله اين است ولاغير؟!
اينكه عده اي زالوصفت كه خون محرومين و اقشار مستضعف را در شيشه كرده اند و به صورتي گسترده و با مقياسي قابل توجه در حوزه اقتصادي اخلال بوجود مي آورند عنوان مدني و نه مجرمانه دارد؟!
آيا بايد در برابر اين قانون دانان قانون شكن كه تخصص شيطاني شان استفاده از خلأهاي قانوني- به قول معروف دور زدن قانون با لطايف الحيل- است تسليم شد و به توجيهات حقوقي و قضايي پرداخت؟
اين داستان آنجا خواندني تر مي شود كه اگر روزنامه اي مثل كيهان با تكيه بر رسالت مطبوعاتي خود و تنها بخاطر ديني كه به نظام و آحاد ملت عزيز ايران دارد در مورد فلان مافياي اقتصادي يا فلان مفسد اقتصادي آژير بكشد، مورد شكايت قرار مي گيرد و عده اي هم كه منافع شان را در خطر مي بينند فرياد برمي آورند كه كيهان تندروي مي كند و حريم خصوصي افراد را نقض كرده است!
5- اطلاع رساني دقيق و شفاف از روند مبارزه با مفاسد اقتصادي تنها راهكاري است كه مي تواند اعتماد مردم به قواي سه گانه را در برخورد و مبارزه با زياده خواهان و امتيازطلبان به دنبال داشته باشد وگرنه با بيان يك سري جملات كلي افكار عمومي قانع نمي شود.
اين بار نيز بايد به نظاره نشست و منتظر ماند كه آيا با قاچاقچيان دانه درشتي كه ميزان تخلف آنها از 100ميليون تا 400 ميليارد تومان در نوسان است برخورد قضايي و قاطع بر مبنا و محور قانون و عدالت صورت مي گيرد؟
ابتكار: آيا با تسليم نخبگان همه مشکلات حل مي شود؟
«آيا با تسليم نخبگان همه مشکلات حل مي شود؟»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم محمدرضا عرب بافراني است كه در آن ميخوانيد؛با وجود گذشت بيش از چهار ماه از انتخابات پرحاشيه 22 خرداد ماه، به نظر مي رسد همچنان مشکلاتي در زمينه اعتماد متقابل ميان نظام و نخبگان وجود دارد و برخي از سکوت نخبگان و عدم حمايت آنان از رهبري گلايه کرده اند. رهبر انقلاب نيز در برخي سخنراني هاي خود به اين موضوع با ادبيات خود اشاره هايي داشته اند; از جمله از مردود شدن برخي خواص در حوادث پس از انتخابات سخن گفتند و در فرازهايي ديگر از بياناتشان تذکر دادند که گاه حتي سکوت بي موقع خواص مي تواند مساله آفرين باشد و قابل پذيرش نيست. مجموعه اين موارد نشان مي دهد که به هر علت، اکنون مشکلاتي در زمينه اعتماد متقابل ميان نظام و بخشي از نخبگان پديد آمده که البته بسيار هم با اهميت است و لذا از آن جا که انقلاب اسلامي انقلابي برآمده از کلام و جمهوري اسلامي مبتني بر يک ديدگاه فکري و فرهنگي است، بايد تلاش کرد خلل به وجود آمده در اين زمينه را برطرف کرد.در اين زمينه ابتدا بايد اين مشکل بازشناسي شود، سپس ميزان اهميت آن براي پايايي نظام سنجيده شود و در آخر، راهکارهايي براي حل آن جستجو کرد.
-عميق ترين شکاف پس از انقلاب بين نظام و نخبگان؟
در ابتدا بايد گفت بحث جدايي بخشي از نخبگان و سياسيون با نظام چيزي نيست که در دوران 30 ساله جمهوري اسلامي بي سابقه باشد، هر چند به نظر مي رسد ميزان شکاف کنوني در مقاطع قبلي نظير نداشته است.در اين 30 ساله شاهد حوادث مختلف منجربه حذف يا کناره گيري بخش هايي از نخبگان به دليل بروز مشکلات بين آنان با نظام يا رهبري بوده ايم. در ابتدا طيف دولت موقت به دليل فقدان روحيه انقلابي متناسب با آن مقطع توسط انقلابيون، مردم کنار زده شده اند. مجاهدين خلق هم به خاطر عدم پذيرش رهبري امام و دست بردن به اسلحه طبعا کنار گذاشته شدند. بني صدر نيز با راي عدم کفايت مجلس روبرو شد و از کشور گريخت; در مقطعي ديگر نهضت آزادي به دليل تبليغات سو» در بحبوحه جنگ، با فرمان امام راحل(ره) از فعاليت سياسي منع شدند و آيت ا... منتظري به دليل مقاومت در برابر اجراي قانون و برخي کارشکني ها در زمان جنگ توسط امام(ره) عزل و صرفا به کار فقهي و علمي فراخوانده نشد.در مقاطع ديگر هم برخي احزاب نظير طيف چپ و يا کارگزاران با محدوديت هايي نظير رد صلاحيت در مقاطع انتخابات خبرگان و مجلس روبرو شدند. يا در مقطعي برخي روشنفکران به لحاظ ديدگاه هايشان مشکلاتي با نظام پيدا کردند و با پاره اي محدوديت ها از جمله در تدريس يا عرضه آثار و... مواجه شدند.
البته واکنش اين طيف هاي مغضوب متفاوت بوده است، عده اي ترجيح دادند با خروج از کشور زندگي جديدي را براي خود آغاز کنند و با خارج کردن خود از دسترس نظام به مبارزه با آن بپردازند که منافقين و بني صدر از اين دسته بودند. برخي روشنفکران و روزنامه نگاران هم شبيه همين رويه را برگزيدند و البته با رويکردي نرم تر از دسته اول به اقدامات تبليغي انتقادي در خارج از کشور پرداختند و البته اين پتانسيل، براي رسانه هاي خارجي نظير بي.بي.سي فارسي، صداي آمريکا، راديو زمانه و... امکانات مناسبي مهيا کرد.عده اي ديگر ترجيح دادند فعاليت سياسي را کنار گذاشته و به اقدامات ديگر نظير کارهاي علمي و اقتصادي بپردازند، عده اي سکوت اختيار کردند و گروه ديگري تلاش کردند فعاليت هاي سياسي را با غلظت کمتر و محتاطانه تر ادامه دهند که به عنوان نمونه افرادي چون ابراهيم يزدي از اين دسته بودند.
با وجود آن که اگر مجموعه افراد و گروه هاي موجود در اين عنوان را در ليستي جمع کنيم، فهرستي بلند بالا از نظر کمي و کيفي - فارغ از نگاه ارزشي - به دست خواهد آمد، اما بايد اقرار کرد که برخوردهاي نظام با کل آن ها به هيچ روي به اندازه مقطع اخير پيامد نداشته است و هيچ گاه اين گونه نبوده که احساس شود بين نظام و شاکله و کليت نخبگان يک زاويه چالش و بي اعتمادي ايجاد شده است، چرا که در مقاطع قبلي اگر نظام با طيفي به مشکل برمي خورد، از طريق طيف ديگر آن را جبران مي کرد و اگر گروهي از نخبگان مشکلاتي داشتند، بخش ديگر همراه نظام بودند و خلا غيبت برخي ها به هر حال برطرف مي شد.به هر حال به گفته بسياري از دلسوزان، چنين معضلي اکنون وجود دارد و چه بسا نگراني بزرگاني چون رهبري از آن است که به دليل نفوذ نسبي نخبگان در مردم، اين شکاف ها و نارضايتي ها از طريق نخبگان به مردم سرايت کند و طبيعي است که در صورت وقوع چنين پديده اي که به دليل جايگاه نخبگان به عنوان گروه هاي مرجع دور از ذهن هم نيست، آسيب هاي جدي به مقبوليت نظام وارد خواهد آمد.
از همين رو پيشنهاد مي شود نخبگان موضع کنوني خود را تغيير دهند و اين تغيير موضع را با صداي بلند و به شيوه اي که به کل جامعه منتقل شود، فرياد بزنند و به حمايت صريح از مجموعه حاکميت بپردازند تا به اين وسيله، مردمي هم که به واسطه مواضع اين گروه دچار چالش هايي با حاکميت شده بودند، تغيير موضع داده و به بازگشت اعتماد عمومي به حاکميت در جامعه منجر شود.اگر رهبر انقلاب از سکوت برخي خواص انتقاد مي کنند و خواستار شکستن اين سکوت مي شوند، ناظر به همين معناست. حال برآنيم براي تحقق اين انتظار به حق رهبري، تصويري از ميزان تاثيرگذاري نخبگان يا خواص بر جامعه و چگونگي تعامل موثر با آنها به دست آوريمدر آغاز، پاسخ به چند پرسش و ابهام ضروري است.
-آيا واقعا تمامي مشکلات نظام تعامل با نخبگان است يا به بيان ديگر، تمام معضلات و اعتراضات مردم به حاکميت، ناشي از اعتراضات نخبگان است يا بخشي از آن ها خود بدون تاثيرگيري از نخبگان به چنين موضعي رسيده اند؟
-آيا با فرض تغيير موضع و شکسته شدن سکوت نخبگان يا توبه آنان از مواضع قبلي شان مشکلات کشور حل مي شود؟
-چه کنيم که نخبگان را همراه کنيم و بتوانيم با کمک آن ها فضاي بي اعتماي را اصلاح کنيم؟
در خصوص سوال اول که آيا مشکل جدي نظام تعامل با نخبگان است، بايد با پرهيز از پاسخ هاي افراطي و تفريطي تاکيد کرد، درست است بخشي از مشکلات کشور ناشي از ضعف در تعامل نظام با نخبگان است، اما اين، دليل همه مشکل نيست.قطعا نخبگان و گروه هاي مرجع بر جامعه موثرند و مي توانند برخي قضاوت ها يا مطالبات را در اذهان مردم شکل دهند. اما همه مشکلات که ذهني نيست. برخي معضلات را مردم به صورت عيني خود مشاهده مي کنند و در صورت وجود چنين معضلاتي، ديگر موضع نخبگان براي آن ها اهميتي ندارد.به عنوان نمونه فقدان مديريت صحيح اقتصادي و نابسماني در بخش اقتصاد که پيامدهايي چون تورم، بيکاري، کاهش قدرت خريد و... داشته، چيزي است که در صورت وجو د آن، مردم آن را خود لمس مي کنند. نمونه ديگر کمک هاي نظام به نهضت هاي اسلامي خارج از ايران، نظير جنبش مقاومت حزب الله، حماس و برخي گروه هاي ديگر است. اين موضوع اگرچه براي گروهي از مردم، از جمله آنان که مشکلات اقتصادي دارند، غيرقابل پذيرش است، اما نخبگان به راحتي با آن کنار مي آيند. چون مي دانند علاوه بر راهبردهاي ديني و انساني و لزوم کمک به مظلومان، کشورهاي مختلف دنيا که اثرگذاري منطقه اي دارند، طبعا در کشورهاي ديگر مبالغي را در جهت منافع ملي و منطقه اي خود سرمايه گذاري مي کنند و اين امري پذيرفته شده است.
اما همين موضوع احتمالا به دليل مشکلات اقتصادي شخصي يا عدم احاطه لازم به مسايل ديپلماتيک براي بسياري از مردم قابل هضم نيست.يا مورد ديگر، فضاي نسبتا بسته فرهنگي، اجتماعي است که اتفاقا گاه براي غيرنخبگان ملموس تر است. چرا که مخاطب مطبوعات سياسي و سايت هاي خبري و خبرگزاري ها که بعضا با گرايش هاي مختلف به انتشار مطلب مي پردازند، مجموعا در کل کشور کمتر از نيم ميليون نفر است که از قشر نخبه جامعه هستند.اما طيف عام جامعه معمولا به صداوسيما يا شبکه هاي ماهواره اي رجوع مي کند و با توجه به دسترسي به رسانه هاي آزادتر، فضاي نسبتا بسته صداوسيما براي افراد قابل قبول نيست.
چرا که صرفا در موضوع ورزش است که مي توان از آن برنامه اي چندجانبه و حاوي بحث و مجادله و چندصدايي نظير «برنامه »90 مشاهده کرد و در ديگر موضوعات، چنين فضايي تقريبا دست نيافتني است. هر چند اين برنامه نيز به بهانه گرايش هاي مجري آن چند ماهي غيرقابل پخش بود.از اين رو به نظر مي رسد مشکلات عيني را بايد حل کرد، نه اين که از نخبگان انتظار داشته باشيم مردم را درباره آن ها توجيه کنند. چرا که در اين صورت اگر اعتماد مردم آزرده از برخي مشکلات به نظام کاهش يافته باشد، با موضع گيري نخبگان و نفي مشکلات، مردم از نخبگان هم مي برند.
-اما پاسخ به پرسش دوم:فرض مي کنيم نخبگان سياسي، فرهنگي، اجتماعي که نسبت به رويدادهاي پس از انتخابات نگاه منتقدانه دارند و معتقد به حق کشي هايي هستند، به هر دليل تغيير موضع دهند. مثلا پي ببرند که مواضعشان اشتباه بوده يا با تهديد و تطميع به تغيير موضع بپردازند و از موسوي و خاتمي و کروبي گرفته تا هاشمي و لاريجاني و مسحن رضايي و برخي علما و مراجع و نخبگان فرهنگي و دانشگاهي، همه يک صدا خطاب به مردم اعلام کنند عملکردشان - چه سکوت و چه موضع گيري هاي منتقدانه - در رويدادهاي پس ازانتخابات اشتباه بوده و اکنون در نظر دارند موضعي کاملا حمايت آميز از دولت اتخاذ کنند.در اين صورت آيا مشکل حل خواهد شد و فضا به آرامش پيش از انتخابات بازخواهد گشت؟به نظر مي رسد در صورتي که چنين اتفاقي بدون برخي اصلاحات و حل برخي معضلات صورت گيرد، تنها پيامد آن از بين رفتن مرجعيت اين دسته از نخبگان در ميان معترضان و البته تندتر شدن و راديکال تر شدن فضاي گفتماني آنان خواهد بود.
آن چه طي اعتراضات پس از انتخابات در چارچوب شعارهاي خارج از چارچوب نظام نظير "جمهوري ايراني" گهگاهي مشاهده شد، و البته با واکنش منفي نخبگاني نظير شخص ميرحسين موسوي قرار گرفت، نشان دهنده اين است که طيف معترض در صورت فقدان يک محور کنترل کننده معتدل، ظرفيت تندتر شدن از وضع فعلي را دارد و در صورتي که فرض اين بخش از نوشتار تحقق پيدا کند، نتيجه آن احتمالا عبور بدنه معترضين از نخبگان داخل نظام است که به واسطه باورها و سوابق خود به امام و ولايت فقيه و ارزش هاي انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي پايبندند و در عين حال اعتراضاتي به عملکردها دارند.در اين صورت، بخشي از اين جريان به سوي آنارشيسم، هرج و مرج طلبي و اعتراضات بدون هدف خواهد رفت و اين احتمال هست که بخشي نيز تحت مديريت نخبگان و رسانه هاي خارج از نظام قرار گيرند که هر دو عواقب جبران ناپذيري براي کشور دارد.
اما راهکار چيست و چگونه مي توان نخبگان را جذب کرد و از آن ها نيز براي جذب مردم و معترضين بهره جست؟با توجه به موارد پيش گفته، در صورت برداشته شدن گام هاي علمي، هم جذب نخبگان تا حدودي امکان پذير است و هم با کمک آن ها مي توان اعتماد عمومي در فضاي کشور را پررنگ تر نمود. چرا که اگر نخبگان امتناع شوند و برخي مطالبات منطقي آن ها تحقق يابد، آن ها هم مي توانند در حل مشکلات عيني به نظام ياري رسانند و هم مي توانند با ايجاد ارتباط با بدنه جامعه، از ابهامات بکاهند.
در اين باره به نظر مي رسد در گام اولادبيات هاي نامانوسي چون کودتاي مخملي، براندازي، وابستگي به بيگانه و... کنار گذاشته شود. چرا که اين گونه ادبيات بايد ممکن است در بخشي از عوام جامعه موثر باشد و برخي را همراه کرده و عده اي ديگر را بترساند; اما نخبگان به دليل حضور در متن رويدادها، استفاده از چنين ادبياتي را نوعي اهانت به خود تلقي مي کنند.از همين رو بايد به جاي استفاده از چنين روش هايي، اطلاعات کافي از پشت صحنه حوادث به نخبگان داده شود و حقايق براي آن ها بازگو شود. طبيعي است که بسياري از متخلفان و قانون شکنان تلاش کرده و مي کنند پشت رهبري سنگر بگيرند تا اقدامات خلاف آن ها به پاي رهبري نوشته شود.
طبعا بايد چنين کساني که به جامعه، مردم و رهبري جفا مي کنند، برخورد مناسب و عملي صورت گيرد. چرا که قاعدتا صرف انتقاد از چنين اقداماتي بدون پيامد عملي نه نخبگان، بلکه جامعه را از پاکدستي نظام خاطر جمع نخواهد کرد.در صورت بروز اصلاحات جدي در نوع ادبيات و نوع عمل، آن گاه مي توان حتي از خود نخبگان براي ارائه طرح هاي آن ها و شرکت دادن آن ها در ايجاد وفاق و همدلي استفاده کرد و فضاي تقابل و دوري را به فضاي تعامل و نزديکي تبديل نمود.
جمهوري اسلامي: تحليل سياسي هفته
«تحليل سياسي هفته»عنوان سرمقالهي روزنامهِ جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛روزهاي اين هفته بر يكديگر سبقت مي گرفتند تابه 88 8 8 برسند و سالروز ولادت گوهر يگانه اي را نظاره گر باشند كه آئينه تمام نماي شريعت مظهر علوم امامت ومروج آئين محمدي (ص ) است.
اين روزها زمين و آسمان چراغ بندان طلوع خورشيدي است كه آسمان فيروزه اي خراسان در دل خود جاي داده و سرزمين طوس را به حريم كوي قلب هايي تبديل كرده كه قرنهاست زير آفتاب عنايتش و سايه مهربانيش امان گرفته اند.
روز جمعه كه خاتم ايام و پايان بخش روزهاي هفته است و در فرهنگ اسلامي ما « عيد » ناميده مي شود اين هفته « نور علي نور » گشته و به سالروز ميلاد با سعادت خورشيد هشتم ولايت حضرت ثامن الحجج علي بن موسي الرضا كه درود بي پايان خدا بر او و خاندانش باد مزين گرديده است . در اين روزها قلب ايران يعني خراسان رضوي فخر بر عالم و آدم مي فروشد كه ميزبان هشتمين جلوه شكوهمند حقيقت محمدي (ص ) است . اين ميهمان باكرامت آنچنان شريف و پرفيض است كه قرنهاست ميزبانهاي خويش را به لطف مي نوازند و سفره پر بركت پذيرائيش به روي همه گشوده است.
يكي از جلوه هاي كمال حضرت رضا(ع ) دامنه بي انتهاي علم حضرتش است كه همگان را در طول اعصار مبهوت خويش ساخته است . پرتو افشاني علوم رضوي آنچنان گسترده بود كه نه تنها در زمان حضور ايشان در ميان مردم بلكه پس از وفات شان نيز راه را براي امت روشن نمود شايد امروز بزرگترين وظيفه مجاورين مضجع شريف عالم آل محمد(ص ) و پيروان حضرتش در سرزمين ايران اسلامي كه از بركاتش متنعم هستند اين باشد كه امام رضا(ع ) راكه ديگر در غربت نيستند و لقب « غريب الغربا » براي ايشان باتوجه به انبوه زائران بلاوجه مي نمايد از جهت علمي از غربت بيرون بياورند و بانشر علوم رضوي ومبارزه با جهل و خرافه به نحو مقتضي انجام مسئوليت نمايند.
در اين هفته همچنين صداي زنگ كاروان حج به گوش رسيد زيرا در روزهاي اخير پيشقراولان سفر تمتع و زائران بيت الله الحرام عازم مهبط وحي شدند. به همين مناسبت دست اندركاران اجرايي حج با رهبر معظم انقلاب ديدار كرده و از رهنمودهاي ايشان براي اولويت گذاري در مسائل اين سفر معنوي و فريضه بزرگ گروهي بهره مند شدند. حضرت آيت الله خامنه اي در اين ديدار يكي از نيازهاي ضروري مقطع كنوني اسلام را اهتمام به وحدت دانسته و تاكيد كردند حج بايد مظهر عزم راسخ امت اسلامي در مقابل هر اقدام تفرقه افكنانه و مخالف وحدت دنياي اسلام باشد.
ايشان حج را يك فرصت عظيم و بسيار ارزشمند خوانده و افزودند : از فرصت حضور در كنار مسجدالحرام و مسجدالنبي و مرقد ائمه هدي و بزرگان صحابه بايد درجهت افزودن سرمايه ايمان معنويت و خشوع در مقابل پروردگار استفاده كرد زائران بايد مراقب باشند كه اين فرصت گرانبها صرف كارهاي كم ارزش دنيوي نشود.
رهبر معظم انقلاب يكي ديگر از امتيازات اين فرصت كم نظير را ارتباط با بدنه عظيم دنياي اسلام برشمرده و افزودند : زائر ايراني مي تواند با رفتار حركات ومنش مبتني بر آداب اسلامي اسلام جمهوري اسلامي ايران رابه زائران ديگر كشورها معرفي كند. ايشان با تاكيد بر اهميت وحدت اسلامي در شرايط كنوني توصيه كردند اقدامات خونيني كه در برخي كشورهاي اسلامي از جمله عراق پاكستان و برخي نقاط كشور انجام مي شود با هدف ايجاد تفرقه و اختلاف ميان مسلمانان شيعه و اهل سنت است بنابراين موضوع اتحاد مسلمانان بايد بسيار مورد توجه قرار گيرد.
رهبر انقلاب اسلامي همچنين با انتقاد از برخي اهانت ها و رفتارها عليه مسلمانان شيعه وحتي جسارت به نواميس در بقيع و يا مسجدالحرام و مسجدالنبي خاطرنشان كردند اينگونه اقدامات بر ضد وحدت و در جهت اهداف و خواسته آمريكا و سرويس هاي جاسوسي بيگانه است و دولت سعودي بايد به وظيفه خود براي مقابله با اينگونه اقدامات عمل كند.
در اين هفته تهران ميزبان رجب طيب اردوغان نخست وزير تركيه بود . سفر وي كه در راس يك هيات بلند پايه 200 نفره متشكل از وزيران نمايندگان مجلس و مديران بخش هاي خصوصي اين كشور انجام شد در شرايط فعلي منطقه اي و بين المللي از بازتاب گسترده اي برخوردار بود. دراين سفر مباحث اقتصادي بويژه حوزه انرژي و سرمايه گذاريهاي مشترك اهميت ويژه اي داشت و دو كشور چشم انداز دستيابي به هدف مبادلات تجاري سالانه 20 ميليارد دلاري براي يك دوره ميان مدت را دنبال كردند . رسانه هاي خارجي اين سفر را همزمان با تشديد اختلاف ميان آنكارا و رژيم صهيونيستي به دنبال تهيه يك فيلم ضد صهيونيستي ولغو مانور نظامي مشترك با حساسيت خاصي دنبال كرده و آنرا در راستاي تقويت مناسبات راهبردي تهران و آنكارا مورد ارزيابي قرار دادند. گسترش همكاريهاي منطقه اي ميان كشورهاي همسايه كه مرزهاي مشترك زيادي با يكديگر داشته و از پيشينه تاريخي و فرهنگي مشتركي نيز برخوردارند مي تواند باعث تقويت همگرايي اسلامي و كوتاه كردن دست بيگانگان از منطقه شود بويژه آن كه رويكرد جديد تركيه نيز همپوشاني بيشتري را نشان مي دهد از اين رو در صورت شكل گيري درك و برداشت مشتركي از مخاطرات منطقه اي بويژه رژيم صهيونيستي كه همچون غده اي سرطاني روابط كشورهاي اسلامي رادرگير كرده است مي توان به دورنماي مناسبي از تقويت همكاري كشورهاي اسلامي براي همگرايي وهمنوايي بين ملتها و دولتهاي منطقه در رويارويي با التهابات منطقه حساس خاورميانه دست يافت.
در موضوعات خارجي اين هفته تشديد خشونت و افزايش آمار تلفات آمريكايي ها در افغانستان تصميم جنجال ساز ابومازن در اعلام زمان برگزاري انتخابات انفجارهاي خونبار عراق و برگزاري دادگاه جنايتكار جنگي صرب جز اهم خبرها بودند. در افغانستان تلفات آمريكايي ها همچنان درحال افزايش است و تنها در يك مورد در حادثه سقوط و برخورد سه هليكوپتر 14 آمريكايي كشته شدند. شمار كشته شدگان نظامي آمريكا در افغانستان درحالي اوج مي گيرد كه يك ماه گذشته به عنوان پرتلفات ترين و مرگبارترين ماه براي نيروهاي آمريكايي در افغانستان از ابتداي لشكركشي آمريكا به اين كشور از سال 1380 اعلام شد.
درحال حاضر 65 هزار نيرو از آمريكا و 40 هزار نفر ديگر از كشورهاي متحد آمريكا در افغانستان حضور دارند . طي يك ماه گذشته 68 نظامي خارجي در افغانستان كشته شدند كه 55 نفر از آنها آمريكايي بودند . افزايش تلفات آمريكايي ها در افغانستان با افزايش فشارهاي داخلي به اوباما و ساير مقامات كاخ سفيد توام شده و به خصوص شخص اوباما را به شدت در تنگنا و مخمصه قرار داده است . اين درحالي است كه گزارش اخير فرمانده نيروهاي آمريكايي در افغانستان كه شرايط را مايوس كننده خواند و درخواست افزايش نيرو كرد اوبامارا بر سر يك دو راهي بسيار دشوار قرار داده است . اوباما كه با شعار تغيير و با وعده فراخواندن تدريجي نيروهاي آمريكايي از افغانستان و عراق بر سر كار آمده است اكنون مجبور شده است خلاف اين شعارها و وعده هاي خود عمل كند و طرح اعزام 30 هزار نيروي جديد در آينده نزديك به افغانستان را در دستور كار قرار دهد.
اين درحالي است كه هم مقامات آمريكايي و هم محافل اروپايي اعتراف كرده اند استراتژي افزايش نيرو در افغانستان نه تنها هيچ توفيقي نداشته بلكه موجب وخيم تر شدن اوضاع شده است.
به اذعان غربيها شمار شورشيان افغاني بيش از 25 هزار نفر نمي باشد با اينحال يكصد هزار نيروي ناتو به همراه 200 هزار نيروي نظامي افغاني تربيت يافته غرب قادر به مهار شورشيان نبوده اند و اين واقعيت براي غرب بسيار تحقير كننده و نگران ساز شده و آينده تاريكي را پيش روي آمريكا و متحدينش در افغانستان قرار داده است.
تحولات در فلسطين اشغالي با اعلام يكجانبه زمان برگزاري انتخابات توسط محمود عباس پيچيده تر شده و با اين اقدام ابومازن وحدت ميان فلسطيني ها كه ضرورت انكارناپذير صحنه سياسي فلسطين است با مانع و سد تازه اي مواجه شده است.
محمود عباس در اقدامي كه مشخص بود تحت تاثير فشارهاي آمريكا و ارتجاع منطقه قرار دارد بدون اينكه با ديگر گروههاي موثر در صحنه سياسي فلسطين به خصوص جنبش حماس و دولت اسماعيل هنيه هماهنگي نمايد روز 4 بهمن آينده را زمان برگزاري رياست تشكيلات خودگردان و مجلس قانونگذاري فلسطين اعلام كرد.
دولت آمريكا پيشتر تهديد كرده بود اگر حكومت خودگردان براي برگزاري انتخابات زمان تعيين نكند تعامل با اين تشكيلات را قطع خواهد كرد و ادامه مناسبات و ارائه كمك ها به فلسطيني ها را به اجراي شروط كميته چهارجانبه اعلام كرده بود.اين اقدام ابومازن با خشم گروههاي فلسطيني مواجه شده است.
در اين زمينه كميته مقاومت مردمي فلسطين كه تشكيلات تاثيرگذاري است در بيانيه اي اين حركت محمود عباس را مانعي مهم بر سر راه تحقق آشتي ملي خوانده است . جنبش حماس نيز اعلام كرد برگزاري انتخابات بايد براساس توافق ملي باشد و ملت فلسطين تنها در آن صورت آن را خواهد پذيرفت . جهاد اسلامي فلسطين نيز اقدام ابومازن را ماجراجويانه و باعث افزايش اختلافات داخلي فلسطيني ها دانست كه عواقب آن قابل پيش بيني نيست . با تامل در سياست هاي چند سال اخير ابومازن به وضوح مي توان دريافت كه سياست ها عمدتا در مسير تشديد و تداوم اختلافات داخلي بوده و كفه اين سياستها همواره به سود رژيم صهيونيستي سنگيني كرده است . اقداماتي همچون تشكيل دولت جداگانه در كرانه باختري درحاليكه دولت اسماعيل هنيه بر سر كار بوده است هماهنگي هاي پنهان و آشكار با آمريكا و رژيم صهيونيستي و مورد اخير يعني درخواست براي تاخير در بررسي جنايات رژيم صهيونيستي در غزه در گزارش گلدستون در اين راستا قرار دارد. اگر محمود عباس به اين رويه نامعقول ادامه دهد نه تنها ضربات جبران ناپذيري را به آرمان فلسطين و منافع فلسطيني ها وارد خواهد ساخت بلكه حيات سياسي خود را نيز خواهد باخت و پايان ننگيني براي خود رقم خواهد زد.
اين هفته در عراق نيز شاهد اوجگيري بحران بوديم و در ادامه ناامني ها و خشونت هاي داخلي وقوع دو انفجار مهيب در بغداد 155 نفر را قرباني گرفت و بيش از 500 نفر را نيز مجروح ساخت . انفجارهاي خونبار اخير عراق با در نظر گرفتن اينكه اين كشور در آستانه انتخابات سرنوشت ساز پارلماني قرار دارد بسيار قابل تامل است . واقعيت اين است كه نقش مجلس در ساختار سياسي عراق فوق العاده مهم است و از اينرو آناني كه پشت ماجراي انفجارهاي اخير قرار دارند به اين چشم دوخته اند تا با توسل به اينگونه اقدامات منافع نامشروع خود را در انتخابات آتي تامين كنند.
اشغالگران و متحدين آنها در خارج و داخل عراق از اينكه در اين كشور جريان سياسي مستقل باهويت شيعي برسر كار مي باشد بسيار خشمگين و نگران هستند و تلاش آنها از ابتداي روي كار آمدن جناح شيعه بر اين استوار بوده است كه به هر نحو ممكن حاكميت را از شيعيان بگيرند و يا اينكه با نفوذ دادن عناصر مزدور و عوامل وابسته به خود ابتكار عمل را از دست شيعيان خارج سازند. ترديد نيست كه انفجارهاي اخير را نيز با همين هدف و به منظور اعمال فشار براي امتياز گرفتن از جناح حاكم به اجرا گذاشته اند. غربي ها به همراه عناصر تروريست داخلي و برخي كشورهاي عربي كه از كسب مناصب مهم حكومتي به دليل در اكثريت بودن شيعيان از طريق انتخابات مايوس و نااميد هستند به طرق ديگر از جمله تشديد ناآرامي ها با هدف بي كفايت نشان دادن حكومت نوري مالكي روي آورده اند و از اينرو بايد انتظار افزايش اينگونه تحركات را با نزديكتر شدن زمان انتخابات بهمن ماه داشت.
ديگر موضوع مهم خبري هفته تشكيل دادگاه رسيدگي به جنايات جنگي « رادوان كاراجيچ » جنايتكار جنگي صرب بود كه روز دوشنبه بدون حضور وي برگزار شد. كساني كه جنگ بوسني را به خاطر دارند قطعا سه نام يعني ميلوشويچ كاراجيچ و ملاديچ را فراموش نمي كنند. اين سه مسئول صرب اوج وحشيگري و قساوت را در بالكان به اجرا درآوردند و ضدانساني ترين جنايات را عليه مسلمانان بوسني به نمايش گذاشتند كه قطعا در تاريخ ماندگار خواهد شد. از اين سه جنايتكار ميلوشويچ سه سال پيش تحت فشار غرب توسط دولت صربستان دستگير و به دادگاه لاهه تحويل شد ولي پس از برگزاري چند جلسه دادگاه و بدون اينكه ابعادجنايات وي روشن شود به طور مشكوكي در سلول زندان جانسپرد. اگرچه مسئولان زندان مرگ وي را بر اثر سكته قلبي عنوان كردند ولي بسياري اين را نپذيرفتند و آنرا يك قتل سياسي از سوي غرب براي مسكوت ماندن نقش غرب در نسل كشي مسلمانان در بالكان دانستند. واقعيت اين است كه دولتهاي غربي در زمان وقوع جنايات بوسني اگرچه در ظاهر به اين جنايات معترض بودند ولي در عمل اقدامي براي ممانعت از وقوع و تداوم آن صورت ندادند. استراتژي غرب بر اين استوار بود تا حد ممكن دست صربهاي خونخوار ناسيوناليست و افراطي را در كشتار غيرصربها به خصوص مسلمانان باز بگذارند تا ضمن اينكه ضربه اي جبران ناپذير به موجوديت اقليت مسلمان در قلب اروپا وارد مي شود افكار عمومي بين المللي را براي اقدامات مداخله جويانه بعدي خود در شرق اروپا كه حيات خلوت شوروي سابق و روسيه فعلي محسوب مي شود آماده سازند. در اينجا البته نبايد نقش روسهابه عنوان حامي سنتي سياسي و لجستيكي صربها در سركوب مسلمانان ناديده گرفته شود.
با اينحال مسلم است اگر غرب اقدام جدي مي كرد اين نسل كشي كه به مرگ بيش از يكصدهزار مسلمان در بوسني منجر شد رخ نمي داد. به نظر مي رسد در جريان محاكمه كنوني « رادوان كاراجيچ » نيز غرب همان روسيه را كه با دادگاه ميلوشويچ داشت پيش گرفته است و به اين معني كه ترجيح مي دهد دادگاهي ظاهري و بدون پرداخت به ابعاد كامل جنايت و رسيدگي به اتهام كليه طرفهاي دخيل در اين جنايت ضد بشري برگزار شود و پس از برگزاري چند جلسه نمايشي پرونده اين جاني صرب نيز به گونه اي بسته شود.
سرمايه:عملکرد حساب ذخيره ارزي و حلقه تصميم گيري
«عملکرد حساب ذخيره ارزي و حلقه تصميم گيري؟؟»عنوان سرمقالهي روزنامه ي سرمايه به قلم مهدي پازوکي است كه در آن مي خوانيد؛برداشت بدون برنامه از حساب ذخيره در دولت نهم يکي از نکاتي بوده که به کرات مورد انتقاد کارشناسان بوده و دولت نهم نيز طي دوره تصدي گري به اين نظرات کمتر توجه کرده است. عملکرد برداشت از حساب ذخيره ارزي را بايد از دو زاويه بررسي کرد، يکي اينکه چرا درباره عملکرد اين حساب به مردم اطلاع رساني نمي شود.به عبارت ديگر در حالي که حساب هاي ارزي ما نزد بانک هاي خارجي است و آنها از ميزان دقيق عملکرد حساب ذخيره آگاهي دارند، آيا مردم نبايد از نحوه خرج و دخل دقيق آن باخبر باشند؟ در اينجا توجه به اين نکته ضروري است که در دوره خاتمي، محمد ستاري فر، رئيس سازمان مديريت و برنامه ريزي، عملکرد ماهانه برداشت از حساب ذخيره ارزي را به اطلاع مردم مي رساند و مطبوعات آن دوره اين مدعا را اثبات مي کند.
زاويه ديگري که عملکرد حساب ذخيره بايد مورد تحليل قرار گيرد، عدم رعايت فلسفه وجودي آن در دولت نهم است. مقايسه تجربه کشورهاي مختلف از جمله نروژ يا حتي کويت که در همسايگي کشور ما قرار دارد با ايران، نشان مي دهد تا چه ميزان ما از اهداف واقعي تاسيس اين حساب دور افتاده ايم. ميزان ذخيره ارزي کشور نروژ، اکنون بالغ بر 300 ميليارد دلار است، همچنين کويت، در شرايط فعلي توانسته به پشتوانه ذخاير حاصل از درآمدهاي نفتي خود، در حوزه هاي مختلف داخلي و خارجي سرمايه گذاري کند و در شرايط فعلي رکود، از اين ذخاير استفاده کند، اما در کشور ما حتي چند و چون عملکرد حساب مشخص نيست. نکته اساسي آن است که چنانچه فلسفه واقعي اين حساب رعايت مي شد، حتي به لحاظ رواني مي توانست براي مردم اميدبخش و دلگرم کننده باشد اما به جاي اين مردم مي شنوند که مثلاً دولت، سهم مترو را از حساب ذخيره پرداخت نکرده در حالي که آنان هر روز بايد فشار سخت هزينه ها را تحمل کنند. بديهي است چنين اخباري با وجود درآمدهاي سرشار نفتي خوشايند مردم نيست.
اما اينکه چگونه مي توان به فلسفه واقعي حساب ذخيره ارزي بازگشت، تنها به نحوه نگاه تصميم گيران برمي گردد. در اين ميان تاکيد بر توجه به تصميم سازي از اهميت بالايي برخوردار است زيرا دولت نهم تنها تصميم ساز کشور را که همان سازمان مديريت و برنامه ريزي بود منحل کرد و در فقدان نهاد تصميم ساز، طبيعي است که حلقه تصميم گيري نيز ناقص شده و تصميم ها منطبق با واقعيات جامعه نخواهد بود. بنابراين در گام اول لزوماً تکميل حلقه تصميم گيري بازسازي نهاد تصميم ساز است، طبعاً بعد از تکميل اين حلقه، مي توان به تاکيد بر رعايت انضباط مالي و بودجه اي دولت، کوچک شدن بدنه دولت در قالب اجراي اصل 44 و پايبندي به اجراي قانون نيز اشاره کرد اما اولويت مهم در ابتدا همان تکميل حلقه تصميم گير در کشور است. *کارشناس سابق سازمان مديريت و برنامه ريزي
دنياي اقتصاد:يارانه نقدي يا براي همه يا فقط مشمولان نهادهاي حمايتي
«يارانه نقدي يا براي همه يا فقط مشمولان نهادهاي حمايتي»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم محمدصادق الحسيني است كه در آن ميخوانيد؛طرح هدفمندسازي يارانهها، فارغ از اينکه آيا طرح مناسب يا نامناسبي است و اين که چه تبعاتي خواهد داشت،از اين منظر که بهانهاي براي واقعي کردن قيمتهاي نسبي در اقتصاد است، قابل دفاع مينمايد؛ اما مفاد اجرايي اين گونه طرحهاي بزرگ و ملي تا بدان حد اهميت دارد که حتي ميتواند اصل طرح را نيز زير سوال برد. در اين مقاله به اين پرداخته خواهد شد که دولت نبايد دهک درآمدي را مبناي پرداخت يارانه تبعيضي قرار دهد؛ بنابراين در اين مقاله اجراي اين طرح را مفروض گرفته و در چگونگي اجراي آن به بحث مينشينيم.
در طرح مذکور، تا به حال قرار است که 50 الي 60درصد از عوايد ناشي از افزايش قيمت کالاهاي يارانهاي در ميان 5دهک از مردم تقسيم شود؛ در حالي که نه تنها فلسفه اقتصادي اين تبعيض پرداختي و همچنين توجيه شرعي پرداخت يارانه مشخص نيست، بلکه نحوه اجرايي شناخت اين 5دهک نيز در هيچ کجاي طرح تصريح نشده است؛ اما مشکل عدم مشخص بودن افراد مشمول، تنها يک مشکل اجرايي نيست که به سادگي بتوان از آن گذشت.
براي روشن شدن اهميت اين امر بايد بهاين سوالات توجه کرد: اولا اگر قرار است گروههاي کم درآمد تحت کمک دولتي(يارانه مستقيم) قرار بگيرند، چرا اين کمکها از طريق دستگاههاي حمايتي و از منبع مالياتها صورت نميگيرد که هم با منطق اقتصادي منطبق است و هم مباني شرعي و ديني دارد؟
به نظر ميرسد پاسخ اين سوال اين خواهد بود که سيستم مالياتي ما ضعيف است، در پاسخ بايد گفت که اگر سيستم مالياتي ضعيفي داريم، بايد اين سيستم را اصلاح کنيم؛ اما تا اين سخن به ميان افکنده شود، گفته خواهد شد اصلاح سيستم مالياتي تابع اصلاح سيستم شناسايي دهکها و ميزان درآمد افراد است که در ايران وجود ندارد و به وجود آمدن و پا گرفتن چنين سيستمي هم سالهاي سال زمان ميبرد و کشور تا آن زمان توان پرداخت هزينههاي ناشي از ناکارآمدي اين سيستم پرداخت يارانه را ندارد. باز به مکان اولمان بازگشتيم! اگر امکان شناسايياين دهکها و ميزان درآمد افراد وجود ندارد، چگونه ميخواهيم يارانهها را به 5دهک پايين درآمدي تخصيص دهيم؟ اگر هم اين امکان را داريم و اين دهکها را ميشناسيم که بايد سيستم مالياتي را اصلاح کنيم و از طريق باز توزيع درآمدي اقدام به حمايت از اين گروهها كنيم.
همانطور که از مراحل طي شده در بالا برميآيد، سياستگذاران در اجراي طرح هدفمندسازي يارانهها (با توجه به پرداخت نابرابر به برخي دهکها) دچار تناقض بزرگي هستند که ميتواند حتي مزاياي اجراي چنين طرحي را که واقعي شدن قيمتهاي نسبي است نيز زير سوال ببرد. بنابراين با آگاهي ازاين تناقض، بايد پرسيد چرا دولت بر پرداخت يارانه نقدي تنها به 5دهک اصرار ميورزد؟
با آنچه گفته شد، براي زير سوال نرفتن اهداف اجراي طرح از نظر علمي و شرعي، با توجه بهاينکه پرداخت پول را مفروض داريم، تنها دو راه پيش روي دولت است.
اول) رفتن به سمت پرداخت پول به همه مردم به صورت برابر ( که ميتوان آن را همان پول نفت که از يارانههاي پنهان و آشکار بودجهاي آزاد شده است، دانست)؛
دوم) پرداخت پول تنها به کساني که تحت نظر نهادهاي حمايتي (بهزيستي و کميته امداد) بوده و شناسايي آنها از قبل صورت پذيرفته و تعداد، آدرس، شرايط درآمدي و معيشتي آنها کاملا براي دولت مشخص است.
حيات نو:بهسوى اعتماد سازي
«بهسوى اعتماد سازي»عنوان يادداشت روز روزنامهي حيات نو به قلم دکتر صادق زيباکلام است كه در ان ميخوانيد؛براى بررسى پيشنهاد جديدى که 1+5 توسط البرادعى به ايران داده است نبايد نگاه جناحى به آن داشته باشيم به اين معنا که اين پيشنهاد به صلاح منافع جمهورى اسلامى ايران است يا خير و همچنين مستقل از اينکه رئيسجمهور آقاى خاتمى يا احمدىنژاد است بايد پيشنهاد بررسى شود. نبايد چون آقاى احمدىنژاد زمانى درباره مسئله تعليق موضعگيرى کرده بود سعى کرد همان داستان با آقاى احمدىنژاد اجرا شود و همچنين نبايد به دليل رقابت و اختلافات با آقاى احمدىنژاد به تخريب اين پيشنهاد که به صلاح کشور است، پرداخت. نکته اساسى درباره پيشنهاد جديد اين است که براى اولين بار مسئله تداوم غنىسازى را در ايران که خواست اصلى ما بوده است را تامين مىکند يعنى در چارچوب اين توافق از ايران نمىخواهد که برنامه خود را به حالت تعليق درآورد و به ايران اجازه مىدهد که برنامه خود را ادامه داده و همچنين به ايران اجازه داده مىشود که با 1+5 از حالت شک بيرون آمده و وارد حالت اعتمادسازى شويم.
اين اعتمادسازى باعث مىشود ما به تدريج بتوانيم به جاى استفاده از تکنولوژى کره يا پاکستان از تکنولوژى غرب استفاده کنيم. بنابراين فکر مىکنم خير و صلاح بلندمدت در خصوص برنامه هستهاى ايران با اين پيشنهاد تامين خواهد شد.
تحويل دادن 80 درصد اورانيوم کشور کار عاقلانهاى است زيرا اين 80 درصد اورانيوم 3 تا 5/3 درصد را نبايد انبار کرد و بايد در چارچوب توافقى که با کشور شده اين 80 درصد اورانيوم را به آژانس تحويل داده که آژانس نيز در قبال آن اورانيوم 20 درصد غنى شده را به ايران براى رآکتور تحقيقاتى تهران تحويل مىدهد و اين مسئله باعث مىشود از رآکتور تهران براى برآورد علمى خود در حوزه صنعتى و کشاورزى و... استفاده کنيم. به علاوه با رسيدن به توافق با 1+5 براى اولينبار يک توافق جدى را با 1+5 خواهيم داشت که مىتواند به تدريج پرونده ايران را از شوراى امنيت خارج کند و به وين و شوراى حکام ببرد.
بايد متذکر شد که شعار بومىسازى مغايرتى با اين پيشنهاد ندارد و بومىسازى به اين معنى نيست که ما چيزى را دوباره اختراع کنيم.
چرا بايد با شعار بومىسازى چيزى را که مىتوانيم به صورت آماده در اختيار داشته باشيم از دست بدهيم؟ چرا مسيرى را که مىتوانيم در عرض دو سال طى کنيم ظرف 10 سال به انجام برسانيم.
در چارچوب اين توافق بنا نيست ما به روسيه يا آمريکا اعتماد کنيم. اين موضوع توافقى با 1+5 است زير نظر آژانس. ايران در راستاى اين پيشنهاد 80 درصد اورانيوم سه درصد را به آژانس تحويل داده و به عنوان مثال شش ماه ديگر براى رآکتور تهران، اورانيوم 20 درصد را تحويل مىگيرد.
مردم سالاري:رسانه ها و اعتماد مخاطب
«رسانه ها و اعتماد مخاطب»عنوان يادداشت روز روزنامهي مردم سالاري به قلم پژمان موسوي است كه در آن ميخوانيد؛در عصري که "اطلاعات و ارتباطات"نام گرفته است،بزنگاه هايي وجود دارد که براي رسانه ها نوعي "نقطه عطف" محسوب مي شود; نقاط عطفي که متاسفانه در کشورهاي جهان سوم همواره در جهت بي اعتماد تر کردن افکار عمومي به رسانه هاي درگير با آن موضوع انجاميده است.اما علت را در کجا مي توان جستجو کرد؟به واقع چرا رسانه هاي ما نمي بايست منبعي قابل اطمينان براي مردمي باشند که در مقطعي خاص مثلا سلامت آنها مورد تهديد قرار گرفته است؟مرز پنهان کاري در برابر مخاطرات پيراموني و عوامل تهديد کننده حيات و سلامت جامعه کجاست؟ داشتن برنامه اطلاع رساني و آگاه سازي در شرايط رويارويي با حوادث و رخدادهاي مرگآ ور چه ميزان اهميت دارد و دليل غفلت از آن چيست؟در دو مورد مشخص پرونده برنج هاي آلوده و آنفلوانزاي نوع A در روزها و هفته هاي گذشته، افکار عمومي به واقع از آشفتگي در نوع اطلاع رساني و آگاهي بخشي رسانه هاي ديداري و شنيداري از يک طرف و رسانه هاي نوشتاري از طرف ديگررنج برده اند تا حدي که مي توان گفت مردم تا حد زيادي اعتماد خود به رسانه هايي که شايد تا پيش از آن به آنها اعتماد زيادي داشتند را امروز از دست داده اند.
دليل اصلي اين امر از جانب سياست گذاران رسانه اي جلوگيري از نگراني بيهوده شهروندان عنوان مي شود و اينگونه مي شود که مخفي کاري و پرهيز از آموزش هاي فراگير و گسترده در دستور کار سردمداران قرار مي گيرد;اين در حالي است که هيچ گاه جامعه از اطلاع رساني شفاف و صادقانه رسانه ها آسيب نديده است; در حالي که اتفاقا تنها در اين صورت است که سلامت جامعه تضمين خواهد شد.جالب اينجاست که جذب اعتماد مخاطبان جزو دغدغه هاي اصلي رسانه ها به شمار مي رود; به عقيده کارشناسان بي اعتمادي مخاطب به رسانه به دلايلي مانند رانت خواري رسانه ها، ذکر نکردن منابع خبر، نداشتن تخصص گرايي و بي توجهي به نيازهاي مخاطبان به وجود آمده است و در ميان مخاطبان تمام کشورها وجود دارد; اما اين بي اعتمادي در کشورهاي جهان سوم، به دليل شرايط تاريخي، بيش تر و ريشه اي تر به نظر مي رسد و حقايق موجود مويد وجود اين بي اعتمادي است.
در واقع نبود امکان فعاليت مستقل براي روزنامه نگاران و استفاده از رانت، به دليل ساختار اقتصادي توسعه نيافته، باعث شده است که اين بي اعتمادي به رسانه در کشورهاي جهان سوم بيش تر خودنمايي کند. رعايت کامل اصل بي طرفي در انتشار اخبار و اطلاعات که يکي از عوامل جذب مخاطب به شمار مي رود، به عقيده برخي تحليلگران در کشورهاي جهان سوم رعايت نمي شود، چراکه در اين کشورها بيش تر مطبوعات، توسط افرادي با گرايش هاي خاص اداره مي شوند و معمولا مشکلات و مسائل مردم کم تر مورد توجه قرار مي گيرد و مطبوعات اغلب به جاي انتشار دغدغه هاي افکار عمومي به دنبال کارکرد ديگر خود هستند.
مطالعات نشان مي دهند که بي اعتمادي به رسانه، در ميان هر دو قشر عامه و نخبه کشورهاي جهان سوم وجود دارد; اما اين بي اعتمادي در ميان نخبگان به دليل فقدان شرايط کار مساعد روزنامه نگار ي در اين کشورها و در نتيجه مناسب نبودن کيفيت توليد اخبار و اطلاعات و همچنين توانايي آن ها در تحليل اخبار و اطلاعات، بيشتر خود نمايي مي کند. گرچه در کشورهاي جهان سوم، به دليل فضاي محدودي که رسانه ها با آن روبه رو هستند، مردم اعتماد زيادي به آن ها ندارند; اما در کشورهاي پيشرفته نيز اين بي اعتمادي به شکل ديگري و در نتيجه روند جهاني شدن و گسترش ارتباطات خود را نشان مي دهد، زيرا در اين کشورها با توجه به اين که مردم به دليل دسترسي به سايت هاي خبري ديگر کشورها و شبکه هاي ماهواره اي به رسانه هاي متعددي دسترسي دارند و... بر اين باورند که رسانه هاي رسمي کشورشان که به مراکز قدرت و ثروت نيز وابسته هستند از انعکاس اخبار بي طرفانه خودداري مي کنند.
درباره بحران اخير سلامت در کشور هم به نظر مي رسد در شرايطي که سلامت و جان شهروندان مورد تهديد قرار مي گيرد، مصلحت انديشي براي جلوگيري از خسارت هاي اقتصادي، پسنديده و توجيه پذير نيست. تجربه نشان داده است که رسانه هاي جمعي از قدرت فوق العاده اي در آموزش و تاثير گذاري بر افکار عمومي به ويژه شرايط اضطراري برخوردارند و ويژگي هايي چون سرعت، گستردگي و فراگيري رسانه هاي جمعي، سبب شده است تا در شرايط بحراني از حداکثر توان آنها براي آموزش و ارائه آگاهي ها به مردم استفاده شود.
در يک جمع بندي کلي اينطور به نظر مي رسد که بخشي از مشکل بي اعتمادي افکار عمومي به رسانه ها نه از خواست واقعي اصحاب رسانه که از تحميل هايي صورت مي گيرد که مقامات مسوول به دليل آنچه مصلحت انديشي عنوان مي کنند بر رسانه ها اعمال مي کنند اما نمي توان از کنار اين موضوع نيز به سادگي گذشت که گاهي برخي رسانه ها به دليل منافع زودگذر،به انتشار اخبار و مطالبي اقدام مي کنند که شايد چندان هم نسبت به صحت آنها اطمينان ندارند و اينگونه مي شود که مردم همواره شاهد پالس هاي متفاوت و گاها متضادي هستند که از سوي رسانه هاي مختلف به سوي آنها روانه مي گردد.
قدس:مشهد؛ پايتخت معنوي جهان تشيع
«مشهد؛ پايتخت معنوي جهان تشيع»عنوان سرمقالهي روزنامهي قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه در آن ميخوانيد؛
«شما از مرکزي آمديد که مرکز نور است، مرکز علم الهي است، مرکزي است که بايد همه در آن مرکز، آستان بوسي کنيد. اصلاً آستان قدس رضوي مرکز ايران است». (امام خميني«ره»)
امسال، تقارن سالروز ميلاد هشتمين خورشيد سپهر ولايت و امامت، با هشتمين روز از هشتمين ماه سال خورشيدي 88 ، شکوهي خاص به اين ايام بخشيده است. در همين راستا، در اواخر مهر ماه سال جاري، خبري در صدر رسانه ها و خبرگزاريهاي داخلي ايران قرار گرفت با اين مضمون که در خجسته ميلاد امام رضا(ع)، مشهد به عنوان پايتخت معنوي ايران انتخاب و معرفي خواهد شد.
اين تصميم فرخنده و اقدام ارزشمند را مي بايد نشانه ارادت معنوي، درک صحيح و عشق و علاقه مسؤولان در پاسخ به نيازهاي معنوي و علايق مذهبي يکايک آحاد ملت شريف ايران دانست که در راستاي ارزشگذاري و اهميت بخشي بيش از پيش به فرهنگ ديني- اسلامي، بروز و ظهور يافته است.
مشهد به برکت وجود بارگاه نوراني و ملکوتي حضرت ثامن الحجج(ع)، در طول قرنهاي متمادي گذشته تاکنون شأن و شکوهي خاص به خود گرفته و قبله گاه عاشقان و ارادتمندان خاندان اهل بيت عصمت و طهارت(ع) واقع گرديده است؛ چنانکه از نظر پذيرايي از زائران، پس از مکه مکرمه، دومين کلانشهر مذهبي جهان شناخته شده است.
ميزباني و پذيرش سالانه بيش از بيست ميليون زائر و روند روزافزون آن، چنان که در افق سال 1400 اين رقم حدود 40 ميليون نفر برآورد مي شود، نگاه ملي و فرا استاني به مشهد را به ضرورتي اجتناب ناپذير مبدل نموده است.
در اعياد و مناسبتهاي خاص همچون نيمه شعبان، ولادت امام رضا(ع)، مبعث رسول اکرم(ص) ميلاد امام جواد(ع) اعياد قربان و غدير و... حدود يک و نيم ميليون نفر روزانه در مشهد جهت زيارت به حرم مطهر رضوي مشرف مي شوند. بر اساس آمارهاي ارائه شده، هر ايراني در طول سه سال، يک بار به مشهد سفر مي کند. به اين ترتيب، مشهد هر ساله پذيراي يک سوم جمعيت ايران مي باشد و از اين زاويه مشهد را مي توان جلوه تمام نماي ايران اسلامي به شمار آورد.
همچنين، وجود بيش از 10 هزار اثر تاريخي و فرهنگي ثبت شده، بيش از 1300 اثر ثبت شده در فهرست آثار ملي، وجود بيش از 100 منطقه طبيعي و گردشگري، مشهد را کانون توجه گردشگران داخلي و گاه خارجي قرار داده است.
گفتني است، انتخاب و معرفي مشهد به عنوان پايتخت معنوي ايران، الزامهايي را مي طلبد و نيازمند نگرشي ملي و فراملي است. به عبارت ديگر، پيش فرضهاي شهر ملي، هزينه ملي، اعتبار ملي، برنامه ريزي جامع و آينده نگري را در عرصه هاي گوناگون مي طلبد.
مشهد به عنوان پايتخت معنوي ايران، جهت پاسخگويي به زائران و خدمات رساني مطلوب به سيل مشتاقان حريم مطهر رضوي، در حوزه ها و زمينه هاي گوناگون نيازمند رويکردهايي جدي و نگرشي جامع و کلان نگر است که جهت اطلاع مسؤولان و استفاده از آنها در برنامه ريزيها و تصميم سازيهاي مرتبط، به اجمال به برخي از آنها اشاره مي شود:
1 - ضرورت و الزام بسيار مهم، اصلاح وضعيت حمل ونقل برون شهري در ابعاد مختلف آن يعني زميني، ريلي و هوايي است. اگرچه تاکنون به طور متوسط روزانه 120 پرواز از فرودگاه بين المللي مشهد به مقصدهاي مختلف صورت مي گيرد، هيچ يک از اين پروازها ضريب امنيتي و شرايط کيفي لازم و مناسب را ندارند. حمل ونقل ريلي نيز پاسخگوي تعداد زياد متقاضيان سفر نيست و ناوگان حمل و نقل جاده اي هم کيفيت و امنيت چنداني ندارد. گسترش خطوط ريلي و راه اندازي هرچه سريعتر قطارهاي تندرو برقي با ظرفيت جا به جايي زياد مسافران در زمان کم، در اين زمينه جزو اولويتهاست.
2 - ترافيک و نبود ناوگان حمل ونقل درون شهري - بويژه قطار شهري- در مشهد معضلي جدي است. پس از تهران، مشهد بيشترين حجم ترافيک را به خود اختصاص داده است. اين مشکل بخصوص در فصل تابستان و اوج حضور زائران، در بسياري از خيابانهاي منتهي به حرم، شکل حل نشدني به خود مي گيرد و زمينه هاي خستگي و رنجش زائران را در پي دارد.
همچنين افزايش ظرفيت ناوگان اتوبوسراني و تعيين خطوط ويژه تردد وسايل نقليه عمومي در سطح شهر، مي تواند در اين زمينه راهگشا باشد؛ به شرط آنکه زائران توجيه شوند به جاي استفاده از خودرو شخصي براي رفتن به مرکز شهر، در کمترين زمان و به راحت ترين شکل، از وسايل نقليه عمومي استفاده نمايند.
3 - مشکل ديگر، کم آبي است. کاهش نزولات جوي و برداشت بي رويه آب از سفره هاي آب زيرزميني، مشهد را با مشکلي جدي در ابعاد زيست محيطي رو به رو ساخته است. تأمين آب شرب، شستشو و نظافت براي بيش از بيست ميليون زائر -جدا از مصارف خانگي و صنعتي روزانه ساکنان و مشاغل ثابت- در فصل کم آب سال، بدون پشتوانه مالي و اعتباري لازم، دشوار و غيرممکن است. پاسخگويي به نياز روزافزون زائران در اين زمينه، نيازمند شتاب بخشيدن به طرحهاي بلند مدت و پشتيبانيهاي مقتضي است.
4 - بافتهاي ساختماني فرسوده اطراف حرم نيز يکي ديگر از مشکلاتي است که با وجود تلاشها و اقدامهاي بسيار و صرف منابع مالي متعدد، به طور کامل مرتفع نگرديده است. شايان ذکر است، آستان قدس رضوي تاکنون علاوه بر خدمات مطلوب فرهنگي و خدماتي براي زائران، حجم عمده اي از منابع مالي و ريالي خود را صرف خريد اين اماکن و گسترش فضاهاي زيارتي نموده است؛ با اين همه، نوسازي و بهسازي بافتهاي فرسوده پيرامون حرم، بدون در نظر گرفتن اعتبار و اختصاص بودجه هاي ملي، روندي کند و آهسته خواهد داشت که قطعاً به بروز مشکلاتي خواهد انجاميد.
5 - تأمين مراکز اسکان و اقامت با قيمت ارزان جهت جمع کثيري از زائران که توان مالي اقامت در هتلها، مهمانپذيرها و خانه هاي اجاره اي را ندارند، اقدام بايسته ديگري است که نيازمند توجه است. تأمين امکانات بهداشتي و امنيت زائران در همين راستا حايز اهميت و توجه مي باشد. توسعه مراکز تفريحي و درماني، تأمين مواد غذايي سالم و کنترل آسيبهاي اجتماعي، در همين راستا قابل ذکر است.
گفتني است، در شرايط کنوني، 20 ميليون نفر زائر تنها با بودجه و اعتبارات اختصاص يافته به 2/5 ميليون نفر پذيرايي مي شوند که متناسب با شؤون ميهمانان رضوي نيست. اين باور که اختصاص بودجه به مشهد صرفاً به منزله کمک به ساکنان آن است، صحيح نيست؛ بلکه در حقيقت زائران بارگاه ملکوتي امام رضا(ع) را از اقصي نقاط ميهن پهناور اسلامي، شامل مي شود. اشاره به اين نکته خالي از لطف نيست که کشور عربستان 2 درصد از مجموع درآمد فروش نفت خود را سالانه به مکه و 2 درصد را به مدينه اختصاص مي دهد، زيرا باور دارد که در غير اين صورت نمي تواند اين دو شهر را اداره کند، به علاوه اينکه امکانات بسياري را در شرايط خاص براي مکه و مدينه در نظر مي گيرد.
بنا بر اين، انتظار مي رود با حضور نمايندگان مجلس و دولتمردان در مشهد همزمان با ميلاد خجسته امام علي بن موسي الرضا(ع) بستر همکاري و مساعدتهاي عيني براي شتاب بخشيدن به روند توسعه دومين کلانشهر مذهبي جهان متناسب با شأن زائران فراهم گردد تا مشهد نه تنها به عنوان پايتخت معنوي ايران و نماد تمدن سازي انقلاب اسلامي، بلکه به عنوان پايتخت معنوي جهان تشيع معرفي و شناسانده شود.
جوان:وحدت چگونه حاصل ميشود!
«وحدت چگونه حاصل ميشود!»عنوان يادداشت روز روزنامهي جوان به قلم حسن اختري است كه در آن ميخوانيد؛اگر هزار دليل براي وحدت وجود داشته باشد، حتي يک دليل براي تفرقه وجود ندارد. ذهن تاريخ به ياد نميآورد که ملتي با وجود تفرقه به جايي رسيده باشد. بزرگترين هنر امام (ره) اين بود که با الهام از تعاليم اسلام، از مردمان متفرق زمان رژيم پهلوي - که ساليان متمادي استثمارگران با تز «تفرقه بينداز و حکومت کن» بر گُرده اين مردم مظلوم سوار بودند – امتي يکپارچه و متحد ايجاد کرد. اين صفوف به هم پيوسته چون بنياني مرصوص با دست خالي بر رژيم تا دندان مسلح و ژاندارم منطقه که مورد حمايت تسليحاتي شرق و غرب يعني آمريکا و شوروي آن روز بود فائق آمد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نيز تمام دوران 30 ساله عمر با برکت اين نهضت الهي مرهون وحدت و يکپارچگي و حضور آگاهانه مردم در صحنههاي دفاع از ارزشهاي انقلاب و اسلام عزيز بوده است. برگزاري 30 دوره انتخابات در کشور براي انتخاب کارگزاران جمهوري اسلامي در مجلس خبرگان رهبري، مجلس شوراي اسلامي ، رؤساي جمهوري و اعضاي شوراهاي اسلامي براي تحقق اصل ششم قانون اساسي بوده است.
ميزان مشارکت مردم در تمامي ادوار گذشته انتخابات به مراتب بالاتر از درصد شرکتکنندگان واجدين شرايط در انتخاباتهاي کشورهاي دنيا از جمله اروپا و آمريکا بوده است. در آخرين دوره انتخابات در ايران اسلامي يعني دوره دهم رياست جمهوري که در 22 خردادماه سال جاري برگزار شد، بيش از 85 درصد واجدين شرايط در پاي صندوقهاي رأي حضور پيدا کردند و بعضي معتقدند و حتي معترفند که اگر تدبير بيشتري در روز اخذ رأي انديشيده ميشد چه بسا اين رکورد بالاتر نيز ميرفت.
به راستي در 22 خردادماه 88 مگر نه اينکه در کشور انتخاباتي براي برگزيدن يکي از چهار نامزد تأييد صلاحيت شده از طرف شوراي نگهبان قانون اساسي برگزار شد و مگر نه اينکه هر چهار نامزد رقابتکننده در انتخابات رياست جمهوري با قبول قاعده بازي و التزام به قانون اساسي و پذيرش قانون انتخابات که تاکنون 30 دوره انتخابات برگزار شده و ده دولت و هشت دوره مجلس شوراي اسلامي با گرايشها و سليقههاي مختلف و اکثريت و اقليتهاي متفاوت روي کار آمده، وارد اين کارزار شده بودند و مگر نه اينکه تمام 40 ميليون ايرانياي که با احساس مسؤوليت، آزادانه به يکي از چهار نامزد مورد تأييد خود رأي دادند.
بنابراين عدم پذيرش نتيجه انتخابات از طرف دو نفر از نامزدها(آقايان موسوي و کروبي) پس از طي مراحل قانوني و رسيدگي به شکايات از طرف مراجع ذيصلاح و عدم تمکين به قانون چه معنايي ميتواند داشته باشد. حال اگر به فرض، نتيجه انتخابات بر عکس ميبود، يعني جاي کانديداي برنده و کانديداي بازنده عوض ميشد چه حکمي پيدا ميکرد. انتظار کانديداي برنده و طرفداران آن از کانديداي بازنده که رقيب اصلي محسوب ميشد چه بود. درست همين اتفاق در ششمين دوره انتخابات رياست جمهوري رخ داد. در آن دوره رقابت اصلي بين حججاسلام خاتمي و ناطق نوري بود. صفبنديهاي سياسي نيز جداي از تفاوت ماهوي بيشباهت به دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري نبود.
اگر بزرگواري و مردانگي حجتالاسلام والمسلمين ناطق نوري در قبول شکست در انتخابات و تبريک پيروزي به رقيب، بلافاصله بعد از اعلام نتايج نبود، اتفاقاتي به مراتب بدتر از دهمين دوره انتخابات پيش ميآمد. انصافاً توجيهات به ظاهر شرعي و قانوني و عوام پسند براي عدم قبول نتيجه بيشتر از اين دوره ميبود. اما اين مردان خدا هستند که از آزمونهاي بزرگ سرافراز بيرون ميآيند.
با شناختي که از شخصيت برجسته نخستوزير دوران حضرت امام(ره) در نزد افکار عمومي بود، انتظار ميرفت آقاي ميرحسين موسوي در مواجهه با واقعيتهاي جامعه و قبول شکست در برابر رقيب انتخاباتي عکسالعملي بزرگمنشانه از نوع آقاي ناطق نوري از خود نشان ميدادند و اگر به ظاهر حقي نيز از خود تضييع شده ميديدند، با تمسک به قانون که با قبول و التزام به آن وارد عرصه رقابت شده بودند قابل استيفا بود. يقيناً مردم فهيم و قدرشناس نيز اين بزرگواري را در دورههاي بعد به نحو احسن پاسخ ميدادند. اما صدافسوس که اين نشد.
دشمنان در کمين نشسته و مترصد فرصت، با طراحي و برنامهريزيهاي قبلي با هجمه رسانهاي و استفاده از عوامل داخلي و نقاط ضعف فتنهاي را برپا کردند که آتش آن دامن خيلي از انقلابيون ديروز و معترضان امروز را نيز گرفت گرچه توطئه دشمن در پياده کردن اهداف شوم خود با رهبري داهيانه وليامرمسلمين و بيداري و دشمنشناسي بموقع مردم عقيم ماند، اما اين واقعيت را بايد پذيرفت که بخش اعظمي از پتانسيل متراکم ناشي از حضور هشتاد و پنج درصدي مردم در پاي صندوقهاي رأي که در جهان مدعي دموکراسي، چنين حضور عظيمي کاربردي به مراتب بالاتر از بمب اتمي ميتوانست داشته باشد را تا حدود زيادي خنثي کرد. دشمن در پي ناکامي در فتنه پس از انتخابات، وحدت و محور آن يعني ولايت فقيه را نشانه رفته است تا به خيال خام خود با ايجاد شکاف بين رهبري و امت در درازمدت به اهداف شوم خود برسد.
امروزه اصلاً بحث تئوريک براي ضرورت وحدت مطرح نيست تا عدهاي آن را بهانهاي براي صفآرايي در مقابل يکديگر قرار دهند؛ چرا که موضوع اظهر من الشمس (روشنتر از آفتاب) بوده و نيازي به ادله و بينه ندارد. هر فرد عادي که آشنايي با مسائل جامعه داشته و اتفاقاتي مثل روز قدس و امثالهم را ميبيند، به خوبي ميفهمد که ادامه اين روند در آينده ميتواند وحدت جامعه را تحت تأثير قرار دهد.
بنابراين به منظور تعميق وحدت و جلوگيري از ايجاد شکاف در بين صفوف جامعه بهتر است همه نيروهاي وفادار به انقلاب اسلامي و آرمانهاي امام(ره) و شهدا از هر جناح و گروه و سليقه و حزبي(برنده يا بازنده) که هستند تحت ولايت ولي امر مسلمين حضرت آيتالله خامنهاي- مدظله العالي- رسيدگي به تمام امور پس از انتخابات و استيفاي حقوق نظام و مردم را به دست قانون بسپارند تا مرجع قضائي به دور از جوسازيها پس از رسيدگي دقيق به عدالت و انصاف حکم کند و همه در مقابل قانون خاضع بوده و تمکين نمايند. اگر همه تابع محض قانون بوده و از هر نوع خودسري و خودشيفتگي و خوداجتهادي و خودبرتربيني و انتقامگيري و تسويه حسابهاي کهنه دست بردارند، يقيناً وحدت حاصل ميشود.
فرهيختگان:معاهده عراق و امريکا،بيم ها و چالشها
«معاهده عراق و امريکا،بيم ها و چالشها»عنوان يادداشت روز روزنامهي فرهيختگان به قلم محمد رضا کريمي است كه در آن ميخوانيد؛بي گمان عراق، مرحله سرنوشت ساز و تعيين کننده اي را مي گذراند، بعد از چهار سال اشغال نظامي، امريکايي ها از دولت بغداد درخواست کردند به پيش نويس معاهده جامع رضايت دهد که طي آن، حضور سياسي و نظامي امريکا در اين کشور، حالت مشروع و قانوني به خود بگيرد، زيرا تا دو ماه ديگر، مدت زمان قانوني وضع حقوقي عراق به لحاظ ارتباط آن با سازمان ملل و حضور نيروهاي خارجي در اين کشور پايان مي يابد و عراق حاکميت سياسي خود را به دست خواهد آورد.
براين اساس، واشنگتن براي تضمين آينده حضور و نفوذ سياسي خود در عراق، وارد مذاکراتي فشرده و تنگاتنگ با رهبران سياسي بغداد شده تا بتواند به حضور خود، استمرار ببخشد.
روشن است اين مساله پيامدهاي سويي براي عراقي ها و کشورشان داشته و همچنين سرنوشت سياسي منطقه را با ابهامات و همچنين خطرات زيادي رو به رو مي سازد. چنانچه مقامات فعلي عراق زير بار امضاي اين معاهده جامع بروند، در واقع به طور غير رسمي، کشورشان را تحت الحمايه واشنگتن قرار مي دهند و تصميم سازي اصلي به دست کاخ سفيد قرار مي گيرد. چنانکه در حال حاضر، فشار زيادي عليه دولت مالکي براي به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي اعمال مي کنند.
البته تا به حال مرجعيت آگاه و عاليقدر شيعه در عراق، به صورت رسمي، مخالفت آشکار خود را با عقد هرگونه معاهده با امريکايي ها در خصوص تعيين وضعيت آتي استقرار قواي نظامي امريکا در عراق و همچنين تثبيت نفوذ سياسي کاخ سفيد در اين کشور، ابراز داشته است، اما به نظر مي رسد دولت مالکي هنوز از انگيزه هاي کافي براي ابراز مخالفت صريح و روشن خود با اين درخواست امريکايي ها برخوردار نيست و همين جاست که نگراني مردم عراق درباره هرگونه زد و بند محرمانه، نشات مي گيرد.