عصر ایران؛ سید مهدی حسینی دورود- در گفت و گوهای قبلی تأثیرات متقابل مدرنیته و حوزه های علمیه را از زوایای مختلف بررسیدیم و از جمله درباره تاثیر مدرنیته بر متون درسی و علوم حوزوی،تاثیر مدرنیته بر زیست حوزویان و نیز تاثیر مدرنیته بر دین ایرانیان از زبان صاحب نظران شنیدیم و خواندیم.
دراین بخش سراغ مدیر و مؤسس پژوهشگاه فقه معاصر و استاد خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم و یکی از مجتهدان نواندیش حوزوی- آیتالله سید مجتبی نورمفیدی - رفته ایم تا دربارۀ تاثیرات متقابل مدرنیته و فقه بر یکدیگر بشنویم و به مخاطبان عصر ایران منتقل کنیم:
از زمان ورود مدرنیته به کشور یا جان گرفتن این فصل در کشور ایران، اتفاقاتی افتاد که بعضی از این اتفاقات متوجه حوزههای علمیه شد؛ هم در زیست طلبهها و روحانیون و هم در فضای فکری آنها تأثیر گذار بود. ما یک بخشی را با بعضی از بزرگان پیش رفتیم، میخواهیم از این زاویه وارد شویم که اساساً خود مدرنیته چه تأثیراتی بر فقه داشته و فقه چه تأثیراتی بر مدرنیته گذاشته؛ سهم هر کدام و مرز هر کدام چه هست. هم تعریف بفرمایید و هم سرفصلها را بیان کنید.
- برای اینکه ما تأثیرات دو پدیده را بر هم بتوانیم بررسی کنیم، باید این دو پدیده را بشناسیم، تعریف کنیم و اگر تلقیهای متفاوتی در مورد آن دو مفهوم یا پدیده وجود دارد، در نظر بگیریم. در مورد دانش فقه گرچه همگان ـ آنهایی که در مقام تعریف فقه بر آمدهاند ـ اجمالاً فقه را اینگونه معرفی کردهاند: دانشی که متکفل بیان احکام شرعیِ مربوط به رفتار متکلفین در شرایط مختلف است. اما این، آن هسته اولیه و مشترک فقه است؛ ما گرایشهای متفاوتی در درون فقه و بین فقیهان داریم و این خودش خیلی در بحث ما تأثیر دارد که ما براساس چه گرایشی بخواهیم به داوری و ارزیابی بنشینیم.
یک دسته به طور کلی نسبت به هر چیزی که جدید و نوپدید باشد، موضع سرسختانه نفی دارند؛ حالا ممکن است تعداد اینها زیاد نباشد، اما بالاخره این یک گرایش وجود دارد و نمونههای از این گرایش را حتی در این اواخر دیدهایم و شما هم حتماً شنیدهاید؛ اگر بخواهیم یک اصطلاحی برای این نگاه به کار ببریم، میتوانیم بگوییم که نگاه جامد و تفکر همراه با جمود. طبق این نگاه، فقه و شریعت و به طور کلی دین، چون یک امر جاودانی و غیرمتغیر و ثابت است، پس نمیتواند با امور متغیر کنار بیاید و سازگار شود. ما این مشکل را هم در بین اهلسنت و هم در بین شیعه میبینیم؛ اگر بخواهیم در یک جمله این موضع را ارزیابی کنیم باید بگوییم لازمه این تفکر، عزلت و انزوا و گوشهگیری و بریدن از جامعه و دنیاست و نهایتاً متروک شدن دین؛ یعنی هم امکان زندگی وجود ندارد، و هم واقعاً دین متروک میشود. این نگاه متصلبِ جامد طبیعتاً نمیتواند جامعه را به سمت دینداری ببرد.
گروهی دیگر به دنبال این هستند که این امر ثابتِ جاودانه را در ظروف مختلف تثبیت کند. یعنی اتفاقاتی که در زمانها و مکانهای مختلف میافتد و لازمه زندگی بشر هم هست و در طول تاریخ هم بوده، این را با آن امر ثابت و غیرمتغیری که ما به عنوان دین میشناسیم، سازگار کند. کسانی که این دیدگاه را دارند، خود اینها طیفهای مختلفی هستند.
عدهای معتقدند دین امور ثابت و غیرمتغیری دارد که هیچگاه تغییر نمیکند ولی نسبت به امور جدید که به حسب پیشرفت زندگی بشر پدید میآیند، کاری ندارد چون اینها یک امور عرفی هستند و این کاری به دین ندارد؛ دین در آن محدوده، بشر را رها کرده و آزاد گذاشته است، ما از این موضع تعبیر میکنیم به نگاه و موضع حداقلی. کسانی ممکن است معتقد باشند که دین فقط در حوزه تعبدیات حکم دارد و ما در این حوزه باید زندگی بشر را منطبق بر دین کنیم، اما نسبت به سایر حوزهها، اینها یک امور عرفی هستند که در شرایط مختلف، بشر زندگی خودش را با آن جریان پیش میبرد.
این نگاه در میان بسیاری از روشنفکران و یا حتی در حوزهها طرفدارانی داشته باشد، اما این موضع هم به نظر ما تمام نیست. همانطور که گروه اول با آن نگاه جامدانه نمیتوانند مردم و جامعه را دیندار کنند، گروه دوم هم نمیتوانند آنگونه که باید و شاید حریم دین را حفظ کنند و این با بسیاری از آموزههای دینی ما ناسازگار است. به علاوه یک نگرانی و خطری که در این بخش وجود دارد این است که کمکم حتی در محدوده عبادیات هم خدشههایی ایجاد شود که بعضی در آنها هم خدشه کردهاند.
اینکه من به این انظار اشاره میکنم، برای این است که وقتی میگوییم تأثیر مدرنیته بر فقه و بالعکس کدام یک از اینها مدنظر است.
دسته سوم کسانی هستند که معتقدند دین و شریعت باید نسبت به پدیدههای جدید و مسائل نوپدید سازگاری خود را نشان بدهد، اما این سازگاری بیشتر از ناحیه دین باید صورت گیرد و دین باید خود را تغییر دهد؛ لذا به نفع تغییراتی است که در طول زمان ایجاد میشود. این یک برخورد منفعلانه است؛ چون لازمه آن عدول از اصول و چهارچوبهاست. حالا من اگر بخواهم تفاوتهای دقیق این گرایشها را بگویم به زمان مبسوطی نیاز دارد؛ الان بیشتر طرح مسأله میکنم.
موضع چهارم این است که دین و شریعت و فقه ضمن اینکه امور ثابت و غیرمتغیری دارد که الی یوم القیامة تغییر نمیکند، اما این ظرفیت را دارد که از بدون آنکه از اصول و چهارچوبهای خود تخطی کند، با اتفاقات و مسائل نوپدید مواجه شود. بنابراین خیلی مهم است که ما فقه و اجتهاد را چگونه معنا کنیم.
من در ذهنم هست که مرحوم شهید مطهری در یک جایی اشاره میکنند: انسان دو دسته مسئولیت دارد؛ یک دسته مسئولیتهایی که به طور کلی ـ حالا تعبیر ایشان این است ـ نتیجهگرا نیست؛ یعنی مسئولیتهایی که انسان در هر شرایطی باید آنها را انجام بدهد. عبادیات همه این چنین هستند. اما بعضی مسئولیتها، مسئولیتهایی است که نتیجه گرا است.
البته من با این تعبیر خیلی موافق نیستم، اما ایشان مثال میزند به باب جهاد که مثلاً جهاد برای حفظ کیان اسلام و عزت مسلمین و سرزمینهای اسلامی است؛ اینجا این نتیجه ـ یعنی حفظ کیان اسلام و عزت مسلمین ـ بسیار مهم است. حالا یک وقت این با شمشیر و جهاد حاصل میشود، یک وقت با طریق دیگری حاصل میشود؛ عزت و مصلحت جامعه اسلامی و مسلمین ممکن است حتی با صلح تأمین شود. میخواهم از این بیان یک استفادهای کنم و آن اینکه در مورد بهرهمندی از مخترعات و موضوعات جدید و نوپدید انسان مسلمان باید یک جوری زندگی کند که اصول و چهارچوبهای فکری و اعتقادی و عملی و عزت او حفظ شود؛ و این منافاتی ندارد با اینکه از همه مواهب پیشرفت هم بهرهمندی داشته باشد.
به هرحال طبق نگاه این دسته، اساساً اسلام به عنوان یک دین جامع و کامل و جاودان تا روز قیامت، برنامه زندگی بشر در این دنیاست. این برنامه نمیتواند از ابعاد مختلف زندگی غافل باشد، بلکه به رابطه بین انسان و خدا توجه دارد، به رابطه بین انسان و دیگران توجه دارد، به رابطه بین انسان و طبیعت و محیط پیرامونش هم توجه دارد؛ یعنی این رابطه سه ضلعی در شریعت و دین مورد توجه قرار گرفته است و اساساً اگر بگوییم دین نسبت به یکی از این سه ضلع برنامهای ندارد، این نوعی نقص خواهد بود؛ حتی رها کردنش هم نقص است. بله! ممکن است بگوییم در بعضی از موارد، دین و شریعت امضا میکند آنچه را که بین مردم رواج دارد، اما باز این هم به هرحال یک موضع است؛ یک وقت یک موضع تأسیسی دارد و یک وقت یک موضع امضائی دارد. حداقل ما این را باید احراز کنیم که مخالفتی از ناحیه شریعت نسبت به اجزاء این سه ضلع وجود نداشته باشد.
حالا ما وقتی میخواهیم از فقه و تأثیر آن بر زندگی انسان در این عصر سخن بگویم، باید معلوم باشد که فقه، یعنی چه. نگاه فقیه نسبت به مسائل نوپدید خیلی مهم است که نگاه جامدانه داشته باشد یا نگاهی که به نوعی آمیخته با اباحیگری است یا یک نگاه حداقلی، این خیلی تعیین کننده است؛ اینها همه جای بحث دارد.
البته یک پیش فرضهایی هم اینجا باید لحاظ شود که مثلاً آیا اساساً در دین حکومت وجود دارد یا نه؛ این خیلی تأثیرگذار است که شأن حکومت برای دین قائل باشیم یا نه. اگر ما برای دین شأن حکومت قائل باشیم، بسیاری از مشکلات که ریشهاش همان ناسازگاری مورد اشاره بین دین و تجدد یا مدرنیته یا مدرنیسم است، با این ظرفیت قابل حل است. اختیار حاکم، اختیار حکومت اسلامی که مبتنی بر یک سری امور مهمی از جمله مصلحت است میتواند راهگشا باشد؛ یا مثلاً ما به طور کلی دین را یک امر اجتماعی بدانیم یا ندانیم، به هرحال این مسأله یک پیشفرضهایی دارد که حالا من در جمعبندی انشاءالله عرض خواهم کرد. بنابراین ما وقتی میخواهیم از نسبت بین فقه و مدرنیسم یا تجدد سخن بگوییم، باید دقیقاً تعریف ما از فقه و موضع ما معلوم باشد که ما چه مسئولیتی را متوجه فقه میدانیم.
در رابطه با مدرنیته یا تجددگرایی یا به تعبیر بعضی توسعه نوگرا، خود این هم یک مفهومی است که یک تعریف برای آن وجود ندارد؛ اینکه ما تجدد و نوگرایی را در چه ساحتی معنا کنیم، آیا تنها به خاستگاه مدرنیته که ساحت اقتصادی بوده توجه کنیم یا آن را مشتمل بر ساحتهای مختلف بدانیم، فرق میکند. ببینید خاستگاه مدرنیته بیشتر در مسائل اقتصادی و اموری بود که بعد از انقلاب صنعتی پیدا شد. اما امروز این مفهوم در عرصه سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، کاملاً ورود پیدا کرده؛ جامعهشناسان و روانشناسان به این مسأله وارد شدهاند، عناصری که اکنون به عنوان مقومات این پدیده مطرح میشود نسبت به خاستگاه اولیهاش خیلی توسعه پیدا کرده است. بنابراین ما اینجا باید یک تعریف مشترکی از این امر داشته باشیم که اساساً مدرنیته و مدرنیسم یا تجدد و تجددگرایی چیست، مقومات آن چیست، عناصر اصلی تشکیلدهنده این پدیده کدام است؛ چون در همینها هم اختلاف است.
پس در گام اول، به نظر من یک کار مبسوطی پیرامون این دو پدیده باید صورت بگیرد. ابتدا درباره مفهوم و واژه فقه و موضع فقها نسبت به مسائل جدید و در کنارش مفهوم مدرنیته و مدرنیسم باید تبیین شود و ساحتهای مختلف آن مورد بررسی قرار گیرد. بنابراین اگر بخواهیم به طور کلی یک تصویری از این نسبت ارائه بدهیم، خیلی بسیط خواهد بود. مگر اینکه مقدماتش را به عنوان اصول موضوعه مطرح کنیم و بگوییم اینها باید در جای دیگری بحث شود؛ بعد بیاییم نتیجه را بیان کنیم.
آیا مواجهه فقه با مسائل نوپدید و موضوعات جدید، امر تازهای است یا سابقه هم داشته است.
- برای اولین بار نیست که فقه با یک مسأله تازه و مفهوم توسعه مواجه میشود. زیربنای مدرنیستم، توسعه است؛ حالا این زمانی منحصر در خصوص اقتصاد بوده و حالا گسترش پیدا کرده و شامل فرهنگ، اجتماع، سیاست هم شده است. اما اصل توسعه، پدیدههای جدید، همواره در طول تاریخ بوده، ولی شکل آنها متفاوت شده است. یعنی ما اگر برگردیم از زمان خود رسول گرامی اسلام و ائمه اطهار(ع) و بعد هم غیبت صغری و کبری که فقها متصدی بیان شریعت و احکام دینی شدهاند را ملاحظه کنیم قطعاً با اموری مواجه میشویم که پیش از آن نبوده است.
پس نفس مواجهه با حقیقت کلی توسعه، همیشه بوده است؛ اصلاً در مواجهه با مسائل جدید، فقه ما هم رشد کرده است. توسعه که میگوییم، معنای امروزی آن منظور نیست، بلکه مقصود معنای عام آن است. وسعتهایی که در زندگی بشر پیش آمده، مخترعاتی که بشر آنها را وارد زندگی کرده، نیازهایی که بشر داشته، اینها همواره مسائل تازهای را به دنبال آورده و به ناچار این رویارویی و مواجهه شکل گرفته است. لذا شما میبینید ما هر چه جلو میآییم در ادوار مختلف، مسائل تازهتری وارد فقه شده و فقها درباره آن بحث کردهاند.
پس این مسأله از قدیم بوده و لذا اگر ما بخواهیم مواضع چهارگانهای را که اشاره کردم، در گذشته دنبالش بگردیم، اینها وجود دارد؛ یعنی از گذشته ایام یک عدهای به طور کلی در برابر هر پدیده جدیدی ایستادگی میکردند؛ البته واقعاً بخش زیادی از آنها دغدغه داشتند که مبادا دین گرفتار تحریف و بدعت شود. برخی هم توانایی پاسخ به مسائل جدید را نداشتند، آن وقت به انکار و نفی افتادند. در مقابل، از گذشته هم همیشه فقهای توانمند قَدَری داشتیم که با وسعت دید با این مسائل مواجه شدند و اینها را پاسخ دادند. دنیای جدید اما اقتضائات خاصی دارد و خیلی جامعه را با گذشته متفاوت کرده است.
اگر ممکن است به برخی از این تفاوتها اشاره کنید.
مثلاً فرض بفرمایید اگر در گذشته مفهوم قبیله و حاکم یا حتی دولت وجود داشت، امروز دولت هم یک معنای مدرن پیدا کرده است؛ اصلاً دولت به معنای مدرن چه بسا ماهیتاً متفاوت با دولت به معنای سنتی آن باشد، و برخی از مسئولیتهای دولت مدرن در دولتهای سنتی مطرح نبوده است.
به هرحال مدرنیسم هم یک پدیده نوظهور است. لذا ما اگر بخواهیم موضع دین را نسبت به آن معلوم کنیم، حتماً در یک بخشی نیازمند بررسیهای کلامی و فلسفی است؛ مثلاً ببینید مقومات و عناصر مدرنیسم را چند چیز میدانند. کم و زیادش را کار ندارم؛ اینکه عقلانیت حاکم است یا مثلاً فردگرایی تقویت شده یا مثلاً آزادی در آن یک جایگاه خاصی دارد و به یک معنا مثلاً بیحد و حصر است، یا رفاه و آسایش مطلق و نادیده گرفتن نیازهای معنوی و روحی حاکم شده است.
اینها پایههای این مفهوم را تشکیل میدهد؛ حالا اگر ما بخواهیم این پایهها را ارزیابی کنیم، باید در عرصهای غیر از فقه آن را به سرانجام برسانیم. مثلاً تا چه حد عقلانیت میتواند محوریت داشته باشد؟ آیا عقلانیت ابزاری میتواند قرار بگیرد؟ عقلانیتی که در مدرنیته محور قرار گرفته، عقلانیتی است که فقط سود و زیان را محاسبه میکند (عقلانیت ابزاری). آیا ما مبنائاً این عقلانیت را قبول داریم یا نداریم؟ یا اینکه فرض بفرمایید تمام توجه بشر به تأمین مایحتاج زندگیاش، نیازهایش و سرگرمی و تفریح باشد و چیزی به نام یاد خدا در عرصه زندگی اجتماعی یا حتی فردی، مورد توجه قرار نگیرد؛ آیا این تا چه حد قابل قبول است؟ به هرحال این را از این جهت عرض کردم که یک سری از مطالب نیاز به بررسیهای کلامی و فلسفی دارد.
این مسأله خیلی مهم است. چون همینجا یک عدهای برای نفی مطلق مدرنیسم اتکا میکنند به ابطال پایههای تشکیل دهنده آن و لذا با همه پدیدههای مرتبط با مدرنیسم مقابله میکنند ولی این به نظر نمیآید راه درستی باشد؛ ما باید بررسیهای کلامی را در جای خود انجام بدهیم، بررسیهای فلسفی را داشته باشیم، مبانی معرفت شناسی اینها را بررسی کنیم؛ اما هر کار هم بکنیم نمیتوانیم خودمان را از این الزام دور کنیم که فقه باید درباره واقعیتی که بشر الان با آن مواجه است و در جاهای مختلف دارد خودش را نشان میدهد، موضعی داشته باشد. اصلاً گریزی از آن نداریم.
فرض بفرمایید الان در دنیا برای اقشار و صنوف و انواع انسانها حقوقی قائل هستند؛ آیا عنوان دولت یا حاکمیت اسلامی، (صرف نظر از نگاه ارزشی و ایدئولوژیک) باید حقوق اینها را تأمین کند؟ برخی میگویند اصلاً آن حق ثابت نیست تا ما بخواهیم به دنبال تأمین آن باشیم. یا مثلاً یکی از خصوصیات و ویژگیهای مدرنیته این است که دولت نباید ایدئولوژیک باشد؛ اصلاً نگاه ایدئولوژیک نباید در دولت حاکم باشد. حالا تعبیر دیگری هم نسبت به آن شده، «تفکیک نهاد دین از نهاد سیاست»، این یکی از مقومات این مفهوم است و جای بررسی دارد؛ آیا ما میتوانیم یک چنین چیزی را در نظر بگیریم؟
وقتی میگوییم حکومت اسلامی، با واقعیتهای خارجی فعلاً کار ندارم، تجربهها چگونه بوده، خوب عمل نشده یا نشده، اصلاً وارد این بحثها نمیخواهم بشوم؛ اما اگر بگوییم حکومت اسلامی یک هدف غایی دارد که همان هدف غایی خلقت است؛ نمیتواند بگوید این مسأله به من مربوط نیست. سعادت انسان هدف غایی حکومت است؛ حالا اینکه چگونه برنامهریزی کند و امور را تمشیت کند برای آن منظور، این خیلی بحث دارد ولی نمیتواند حاکم اسلامی نسبت به آن هدف نهایی بیتفاوت باشد. حکومت یک اهداف میانی هم دارد؛ مثل اجرای عدالت و امر به معروف و نهی از منکر و اقامه صلاة، چه اینکه در برخی آیات قرآن به اینها اشاره شده است «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ» خیلی روشن این را بیان میکند؛ آنهایی که ما به آنها مکنت میدهیم، قدرت میدهیم روی زمین، اقامه نماز میکنند، ایتاء زکات دارند، امر به معروف و نهی از منکر میکنند، یا «لیقوم الناس بالقسط» اینها بالاخره از اموری است که حاکمیت دینی نمیتواند نسبت به آن بیتفاوت باشد.
البته ما این را میگوییم هدف میانی، به اعتبار اینکه همه اینها حول محور اصلی که سعادت انسان است، تجمیع میشوند. اگر ما گفتیم حاکمیت اسلامی چنین وظیفه و مسئولیتی دارد، دیگر نمیتوانیم بگوییم حکومت نگاه ایدئولوژیک نداشته باشد. این خودش یک بحث مبسوطی است که آیا اساساً میشود جمع کرد بین نگاه ایدئولوژیک و نظام مبتنی بر ایدئولوژی و بین وظایف و مسئولیتهای دولتها. مثلاً اگر پای امنیت و منافع ملی مطرح شود، آیا اینجا میتوانیم آن را با این جمع کنیم؟ اینها بحثهایی دارد که در جای خودش باید پرداخته شود.
برگردیم به اصل بحث و نسبت بین فقه و مدرنیته و اینکه فقه چه ابزارهایی برای مواجهه با این پدیده لازم دارد؟
-به هرحال ما چند محور مهم داریم که باید در کلام از آنها بحث شود؛ اما بالاخره ما با مسائل فراوانی روبرو هستیم که وارد زندگی بشر شده و باید حکم اینها را از موضع شریعت بیان کنیم؛ بشر روزمره با اینها مواجه میشود. ما فکر میکنیم راه نه نفی کلی است و نه تسلیم کلی. ضمن لزوم نقد مبانی کلامی و فلسفی به مدرنیسم، معتقدیم با ابزارهایی که در درون فقه تعبیه شده، میتوانیم با این پدیده مواجه شویم و رویارویی داشته باشیم. آنچه که محصول این مکتب است، یک سره مردود نیست، یک سره مذموم هم نیست. ولی نکته مهم آن است که به قول امام اجتهاد مصطلح برای مواجهه با این مسائل کافی نیست.
ببینید شما، مکرر امام روی این مطلب تأکید کردهاند که فقه ما باید فقه جواهری باشد، روشها همان روشهای متعارف و رایج در حوزهها باشد، اصول و روشهایی که با آنها استنباط میکنیم به همان قوت باید دنبال شود و طلبهها همانگونه تربیت شوند، اما در عین حال اجتهاد مصطلح کفایت نمیکند. چندجا امام این تعبیر را به کار بردهاند؛ اینکه اجتهاد مصطلح کفایت نمیکند را خود امام خیلی کوتاه توضیح دادهاند؛ یعنی اگر کسی در همین علوم و فروع معهود حوزه مجتهد باشد، در حالی که بینش سیاسی و اجتماعی ندارد و مسائل دنیای جدید را نمیشناسد، نمیتواند یک اجتهاد صحیح داشته باشد.
عدم کفایت اجتهاد مصطلح به این معناست که دو عنصر زمان و مکان را در اجتهاد دخیل بدانیم؛ لازمه دخالت این دو عنصر، مواجهه عاقلانه، فعالانه با همه اجزای مدرنیسم است.
من برای شما یک نمونه عرض میکنم؛ الان مدتی است یک عنوانی تحت عنوان «فقه معاصر» در حوزه به آن پرداخته میشود؛ ما هم پژوهشگاه فقه معاصر را که داریم، ماهیت این پژوهشگاه آماده سازی طلاب و حوزه و فقه برای مواجهه با مسائل نوپدید است. من معتقدم فقه معاصر یعنی فقه روزآمد؛ فقه معاصر نه به معنای فقه متعلق به یک دوره تاریخی خاص. فقه معاصر یعنی فقه روزآمد.
فقه روزآمد مبتنی بر دو عنصر زمان و مکان است و آن دو عنصر خیلی در آن تعیین کننده است؛ بدین معنا که علوم بشری مورد نیاز در حوزهها وارد شود. این صریح فرمایش امام است که بدون اشراف بر علوم بشری و مسائلی که امروزه بشر با آن مواجه است، ما نمیتوانیم یک اجتهاد صحیح کافی داشته باشیم. حالا تعبیر علوم بشری در مقابل علوم الهی و دینی منظور است.
امروزه علوم روشی و علوم ارزشی فراوانی در دنیا وجود دارد. ما میتوانیم از این روشها بهره بگیریم در فقه؛ ما از علوم روشی که الان در ساحتهای مختلف بشر دارد از آن استفاده میکند، میتوانیم کمک بگیریم.
برای اینکه این مسأله ملموستر باشد عرض میکنم، ما در پژوهشگاه فقه معاصر 28 باب را به عنوان فقههای معاصر برشمردهایم. شما این ابواب را نگاه کنید، مثلاً فقه امنیت؛ امنیت درست است که یک مفهوم تاریخی است ولی امنیت در این شرایط و در این دنیای جدید اساساً یک شکل دیگری پیدا کرده است. وقتی ما میخواهیم از فقه امنیت بحث کنیم، نمیتوانیم به مؤلفههای امنیت در این دوران و این عصر بیتوجه باشیم.
یا مثلاً فقه فناوری، فقه مدیریت؛ امروز مدیریت ماهیتاً متفاوت با گذشته شده است، هر چند اشتراکاتی بین اینها هست، اما در عین حال یک تفاوتهای جدی بین اینها وجود دارد؛ فقه محیط زیست، فقه اقتصاد، فقه حقوق و تکالیف شهروندی؛ چون ما هم تکلیف داریم و هم حق داریم؛ خود این را در پژوهشگاه، شبکه مسائلش را استخراج کردیم چیزی حدود 400 الی 500 مسأله است. بسیاری از این مسائل اصلاً در گذشته وجود نداشته است. هر چند برخی از حقوق و تکالیف به صورت کلی در فقه ما سابقه دارد ولی امروزه بسیاری از حقوق زاییده همین فضای جدید است. ما صرف نظر از موضوعشناسی که برای استنباط لازم است، نیاز به علوم روشی داریم و الان این اتفاق افتاده است. علوم ارزشی جدید هم بعضاً به ما میتواند کمک کند.
بنابراین از یک طرف ما چون تعریف خاصی از فقه داریم و توانمندیهای فوقالعادهای برای آن قائل هستیم و این ظرفیت را در آن میبینیم که به بسیاری از این مسائل پاسخ دهد و از طرف دیگر یک پیش فرضهایی داریم که اجمالاً اشاره کردم، میتوانیم نتیجه بگیریم که فقه نسبت به مدرنیته، نه موضع نفی کلی دارد و نه تأیید کلی. این ظرفیت هم در آن هست که ما را از مواهب این پدیده محروم نکند، هم آنچه را که با مبانی و اهداف ما متفاوت است را کنار میگذاریم و هم چه از حیث دانشی و چه از حیث روشی، میتواند به فقه کمک کند که این اتفاق هم افتاده است. اما حالا این احتیاج به بررسی ابعاد و زوایای مختلف آن دارد که من در حد خیلی کلی اشاره کردم.
میشود به برخی از موارد دیگر اشاره کنید.
- الان همین روش تحقیق یکی از موضوعاتی که در حوزهها خیلی به آن توجه میشود روش تحقیق اگرچه در هر دانشی متفاوت با دانشهای دیگر است. اما الان این موضوع آن هم با این استانداردهای امروزی، وارد حوزه شده؛ ابزارهای جدیدی که محصول همین پدیده است، مورد استفاده قرار میگیرد.
الان هوش مصنوعی دارد پایش به حوزه و فقه باز میشود؛ حالا تا چه حد مجاز باشد و تا چه حد میشود به آن اعتماد کرد، این یک بحث دیگری است؛ اگر بخواهیم نمونه بگوییم، زیاد است. همین بحثهای میانرشتهای و میان دانشی که الان پیش آمده است مورد توجه قرار گرفته است؛ در گذشته یک دانش فقط مسیر خودش را میرفت با یک موضوعی، دانش دیگر با موضوع دیگر. اما بحث بین رشتهای و بین دانشی که ما با تلفیق برخی از دانشها و استمداد از چند دانش به صورت همزمان به بررسی و تجزیه و تحلیل یک پدیده بپردازیم و مسائل آنها را با هم مرتبط کنیم، این امر جدیدی است که پایش به تحقیقات و پژوهشهای حوزوی باز شده است.
یک نکته ظریفی فرمودید، از یک طرف دنیای جدید، اقتضائات خاصی دارد، از طرف دیگر اشاره فرمودید فقه یک ظرفیتی دارد که به روز بشود، اگرچه یک بخشهایی از آن غیرقابل تغییر است تا قیامت. احساس میکنید خیلی شسته و رفته مخاطبان ما حداقل یک چکیدهای از این مطلب از زبان یک اندیشمند حوزوی بشنوند، ... چالشهای موجود چیست و چرا خیلیها فقه را پاسخگوی نیازهای زمان نمیدانند و اساساً بازمانده و جامانده از مدرنیته ...
-بخشی از این، معلول کم کاری ماست؛ ببینید این هم در سخنان امام و هم مقام معظم رهبری بوده که در گذشته علمای ما، نه فقط در حوزه دانش فقه، بلکه در کلام، فلسفه، تفسیر، پا به پای زمان پیش میرفتند و حتی گاهی جلوتر از زمان خودشان بودند. تعبیر امام این است: باید فقه و فقیه و مجتهد نه تنها نسبت به نیازهای زمانه خودش بلکه نسبت به آینده پیشبینی داشته باشد. بخشی از این مشکل معلول کم کاریهای ماست؛ ما در دورههایی بعضی از اندیشمندانی داشتیم که واقعاً از زمان خودشان جلوتر بودند مثل شیخ طوسی؛ درست است اینها کم بودند، ولی نه تنها پا به پای تحولات زمان پیش میرفتند بلکه فراتر از زمان خودشان بودند؛ و یک بخشی هم اینطور نبودند. طبیعتاً یک بخشی معلول کمکاری ماست.
بخشی برمیگردد به ناآشنایی با دنیای روز؛ ببینید ناآشنا بودن با پدیدههای جدید و عدم درک صحیح تحولات و تطورات، باعث میشود انسان هم یک نگاه بسیط داشته باشد و هم آن را به عنوان یک پدیده و مسأله جدید به رسمیت نشناسد و لذا از کنار آن عبور کند.
اینکه تطورات و اتفاقات را هوشیارانه درک کنیم، آنچنان که هست و نه به حسب هیاهوها؛ اینها ریشههای تاریخی هم دارد؛ داستان بلندگو که خیلی معروف شده؛ ولی واقعاً گاهی پدیدهها همراه با هیاهو وارد جامعه میشود که اصلاً مانع میشود آن حقیقت به کلی شناخته شود؛ ما فارغ از هیاهوها باید یک تلاش علمی و حقیقت شناسانه راجعبه پدیدههای جدید داشته باشیم؛ اینها را درست بشناسیم. شناسایی اینها خیلی مهم است و اینها به ما زمینه میدهد برای اینکه وارد عرصه شویم.
سوم، همان مسألهای که امام(ره) فرمودند و شهید مطهری روی آن تأکید دارند و آسیب مهمی که ما به هرحال همیشه با آن مواجه بودیم سطحینگری است. مقداری از سطح به عمق باید برویم؛ سطحینگری را کنار بگذاریم؛ برای دین جایگاه والاتری قائل شویم. رسول خدا و ائمه اطهار(ع) را بهتر بشناسیم؛ عمیقتر به مسائل جامعه نگاه کنیم؛ مقاصد دین را هم در نظر داشته باشیم؛ بالاخره آن هدف غایی که من اشاره کردم و اهداف میانی، اینها را باید در نظر بگیریم و این را بدانیم که بالاخره دین فقط برای سعادت اخروی نیست؛ دین یک حقیقتی است که هم سعادت دنیوی بشر را و هم سعادت اخروی را تضمین میکند. اگر بخواهد سعادت دنیوی را هم تضمین کند، ما ناچاریم به این مسائل توجه کنیم. باید مقداری نگاههایمان را تغییر بدهیم.
ـ کجاها عقب افتادیم؟ چندتا بگویید که ما اینجا عقب هستیم، یعنی فقه نتوانسته اینجا پاسخگو باشد.
این خیلی مفصل است؛ باشد برای یک فرصت دیگر. اینکه کجا عقب افتادیم، اما معتقدم به طور کلی بعد از انقلاب تلاشهای علمی خوبی در حوزه صورت گرفته است. این که میگویند حوزه کاری نکرده جفا به حوزه است.
شما منشوراتی که پژوهشکدهها یا مؤلفین و اشخاص حقیقی در این عرصهها ارائه کردهاند را ببینید، واقعاً از این جهت حوزه علمیه کار کرده است؛ نمیگویم سرآمد بوده و کافی و قانع کننده است، اما میخواهم بگویم تلاش علمی خوبی صورت گرفته است.
آنهایی که این را میگویند، آشنا نیستند با این پژوهشها و تحقیقات؛ واقعاً امروز کارهای خوبی دارد صورت میگیرد، یک تلاش علمی مناسب و تکاپوی جدی راه افتاده است. اما با این حال در عرصههای مختلف، چه کلام، چه فلسفه، چه فقه، ما عقبماندگیهایی داریم. یک سری مسائل باید به صورت ریشهای حل شود؛ مثال خواستید؛ حقوق و تکالیف شهروندی که من اشاره کردم.
ما الان این 500 مسأله را جلوی شما بگذاریم، سه سال است یک گروهی دارند این را بررسی میکنند. تا حالا چند موضوع بررسی شده که ببینیم راجعبه این مسائل چه مقدار کار علمی و فقهی ارائه شده است. یک تعداد کار انجام شده، یک تعدادی را هم داریم تحقیق میکنیم اما غالب اینها هنوز کاری در آنها صورت نگرفته است. مهمترین کار که میتواند مبنای حرکت باشد و ما این را داریم آنجا انجام میدهیم، تدوین شبکه مسائل است؛ نظام مسائل فقههای معاصر اگر تبیین شود، این خیلی به ما کمک میکند تا اولاً بدانیم چه مقدار مسأله وجود دارد و چه مقدار کار شده و چه مقدار کار نشده است.
در همین 28 باب فقهی، فقه هنر، فقه رسانه، فقه الاخلاق، میدانم در همه اینها کارهای خوبی صورت گرفته اما هنوز کارهای انجام نشده زیاد است. حالا یک نمونهاش را به شما گفتم؛ در فقه شهروندی و امور شهروندی که هم حقوق و هم تکالیف باشد، شاید اکثر مسائلش هنوز کار نشده است؛ راه دراز است، وقت کم است.
من یک توصیه و خواهش دارم که همه اشخاص حقیقی و حقوقی که این دغدغه را دارند و دل میسوزانند و توان خودشان را در این عرصه وارد کردهاند، واقعاً با همکاری و همدلی، دست به دست هم بدهند و بدهیم برای اینکه این عقبماندگیها را جبران کنیم و این کاری که الحمدلله تا حالا صورت گرفته، شتاب بیشتری پیدا کند، و اگر همه توانهایمان را هم تجمیع کنیم، باز فرصت کم داریم، پس بهتر است فارغ از حاشیهها و فارغ از رقابتهای ناسالم، همه به هم کمک کنیم، هرکسی گوشهای از این بار را بر دوش بگیرد و حرکت کند.