صابر گل عنبری - 27 روز از جنگ غزه میگذرد و علت تداوم آن هم تنها یک چیز است: عدم تحقق اهداف اعلام شده اسرائیل تا این لحظه و در راس آنها نابودی حماس.
در واقع اگر اهداف پیشگفته تحقق یافته بود، ادامه جنگ موضوعیت نداشت. حال هم پرسش این است که آیا این اهداف عینیت مییابد؟
به گمانم نمیتوان در چارچوب منطق جنگهای کلاسیک به دنبال یافتن پاسخ بود.
در این جنگ یک طرف آن یعنی اسرائیل از منطق جنگ متعارف و متقارن و طرف حماس نیز از منطق جنگهای نامتعارف و ناهمتراز تبعیت میکند.
اگر دو طرف جنگ دو کشور و دو ارتش بودند که با توجه به عده و عده بالا، قدرت آتش و تخریب گسترده اسرائیل در سایه حمایت همه جانبه آمریکا و اروپا، سرنوشت جنگ از همان روزها و چه بسا ساعات نخست مانند جنگ 6 روزه روشن بود.
اسرائیل در 75 سال گذشته وارد چند جنگ متعارف با کشورهای عربی از جنگ 1948، 1956، 1967، 1973 و 1982 شد که در همه آنها به استثنای جنگ 1973 پیروزی برق آسایی به دست آورد. اما از زمانی که جنگهای اسرائیل وارد فاز نامتعارف شد، دیگر از آن پیروزیها خبری نشد؛ نمونه آن همین جنگهای 2008، 2012، 2014 و 2021 با غزه است که با وجود کاربست افسارگسیخته آتش و وارد آوردن تلفات بالا به طرف مقابل، نتایج جنگهای متقارن برای تل آویو حاصل نشد.
تفاوت جنگ نامتقارن کنونی با چهار جنگ پیشین در حیثیتی بودن آن برای اسرائیل است که بدون پیروزی قاطع و تحقق اهداف اعلامی جنگ تبعات سیاسی، امنیتی و اجتماعی حمله هفتم اکتبر حماس تعمیق مییابد.
در جنگهای نامتقارن مفهوم پیروزی و شکست با جنگهای متعارف متفاوت است. در این جنگها، تلفات بالا و تخریب گسترده صرفا تعیین کننده برنده و بازنده نیست، بلکه شکست طرف قوی معادله در عدم تحقق اهدافش بوده و شکست طرف ضعیف نیز در تحقق این اهداف است. جنگ یمن و افغانستان دو نمونه معاصر این جنگها هستند.
زمان در جنگ نامتعارف کنونی به ویژه پس از شروع حمله زمینی چندان به نفع اسرائیل نیست، به سه دلیل: نخست این که با طولانیتر شدن جنگ و حجم بیسابقه تلفات فلسطینیها به ویژه کودکان و زنان افکار عمومی جهانی بر خلاف روزهای نخست جنگ در جهت مخالف اسرائیل حرکت میکند و همین خود رفته رفته آمریکا و اروپا را تحت فشار قرار میدهد. بالا گرفتن درخواستها در غرب به ویژه در میان جریان لیبرال حزب دموکرات آمریکا نیز برآیندی از این فشار است.
دوم این که طولانیتر شدن جنگ پس از شروع حمله زمینی و مواجهه نامتعارف نیروهای حماس، موجب افزایش تلفات اسرائیل میشود که بر ادامه حمایت جامعه اسرائیلی تاثیر منفی میگذارد. کما این که معیارهای تاب آوری این جامعه مرفه بر خلاف مردم غزه است و نظرسنجیها هم حاکی از کاهش حمایت از حمله زمینی از 65 درصد به 49 درصد است.
سوم این که تحقق غایت جنگ با آزادی اسرا و گروگانها که بر خلاف روزهای نخست جنگ رفته رفته به عنوان اولویت و دیگر هدف مهم جنگ مطرح شده، همپوشانی ندارد و تحقق یکی به معنای عدم تحقق دیگری است.
البته در مقابل هم با توجه به مساحت اندک و نبود امکان پشتیبانی لجستیک از خارج، طولانیتر شدن جنگ چندان هم به نفع طرف فلسطینی نیست؛ مگر این که حماس حداقل برای شش ماه عده و عده کافی را در نظر گرفته باشد و اهداف اسرائیل هم طی دو و سه ماه جنگ محقق نشود.
اکنون اسرائیل به دنبال کسب دستاوردی میدانی از طریق قطع پیوستگی جغرافیایی شمال و جنوب نوار غزه و تشدید فشار بر حماس است؛ اما قطع این ارتباط بر روی زمین با مشکل تداوم آن از زیر زمین از طریق تونلها مواجه است. همین شمال و جنوب از طریق شبکه تونلی عمیق، بسیار عمیق و کم عمق به هم وصل است که اکثرا هم به یکدیگر متصل نیستند. همین خود در کنار جنگ خانه به خانه، اشغال کامل شمال نوار غزه و حفظ آن را نیز به امری دشوار تبدیل میکند.
در کل، اسرائیل نظر به دشواره تحقق غایت جنگ یعنی نابودی حماس که سناتور کریس مورفی هم به آن تصریح داشت، در روزهای اخیر بیشتر از نابودی توانمندیهای نظامی حماس میگوید که تحقق آن هم دستکم به 6 ماه جنگ، اشغال بیشتر نوار غزه و تخریب شبکه تونلی آن بستگی دارد. ملاک تحقق این هدف هم توقف حملات موشکی و عجز شاخه نظامی حماس از تداوم رویارویی نظامی است.
در حقیقت، شکل پایان جنگ، تعیین کننده برنده و بازنده خواهد بود. این که یک طرفه و با اشغال نوار غزه پایان یابد یا از طریق انعقاد توافق آتش بس. احتمال دومی بیشتر است که در این صورت به معنای عدم تحقق غایت جنگ خواهد بود. احتمالا هم اسرائیل معطوف به این دشواره، میخواهد از طریق تخریب کلیه زیرساختهای غزه، کشتارهای هولناک و تضعیف حداکثری قدرت نظامی حماس سطحی از بازدارندگی را خلق کند.
منبع: کانال نویسنده در تلگرام