دایی و عابدزاده و تختی و ...
عصر ایران ورزشی - رابطه علی دایی و احمد رضا عابدزاده، همانند رابطه دو ژنرال متخاصم است که آتش گشودن به روی هم را به مصلحت نمی دانند.
 
 دایی از حضور عابدزاده در پرسپولیس ناراضی است اما رای کمیته انضباطی، او را مجبور کرده است که عابدزاده را در این باشگاه تحمل کند.
 
عابدزاده نیز از مخالفت سرسختانه دایی با نشستنش بر روی نیمکت پرسپولیس ناراضی بود اما ترجیح می داد بیشتر کاشانی را که از او در این ماجرا حمایتی نکرد، بکوبد و به دایی چیزی نگوید.
 
الان نیز که قرار شده عابدزاده فقط در تمرینات پرسپولیس و حداکثر به عنوان آنالیزور در پرسپولیس فعالیت داشته باشد، او باز هم ترجیح می دهد که چیزی علیه دایی نگوید؛ چرا که تا کنون دایی به عابدزاده حمله ای نکرده و همچون همیشه از او با عبارت " اسطوره دروازه بانی ایران " یاد کرده است.

قصه اختلافات علی دایی و عابدزاده به جام ملتهای آسیا در سال 2000 بازمی گردد. عابدزاده پس از جام جهانی 1998 دیگر به تیم ملی دعوت نشد چرا که در مصاحبه ای گفته بود باید معلوم شود پولی که فیفا بابت حضور ایران در جام جهانی به فدراسیون فوتبال ایران داده، کجا خرج شده است.
 
 این حرف عابدزاده برای صفایی فراهانی، رئیس وقت فدراسیون فوتبال، گران تمام شد و از آن پس دیگر عابدزاده، که کاپیتان تیم ملی هم بود، به تیم ملی دعوت نشد.
 
 در فاصله جام جهانی 98 تا جام ملتهای 2000، منصور پورحیدری و جلال طالبی مربی تیم ملی شدند که ویژگی مشترک هر دوی آنها، اطاعت پذیری در برابر صفایی فراهانی بود. گویی که یکی از شرط های صفایی فراهانی با این دو نفر برای مربیگری تیم ملی، دعوت نشدن عابدزاده به تیم ملی بود.
 
باری در فاصله دو ساله مذکور، غیبت عابدزاده در تیم ملی باعث شد که بازوبند کاپیتانی نصیب علی دایی شود.
 
در آستانه جام ملتهای 2000، فشار مطبوعات بر جلال طالبی باعث شد که وی اجباراً عابدزاده را به تیم ملی دعوت کند. با این حال جلال طالبی بلد بود که چطور روی اعصاب عابدزاده راه برود تا خود او عطای تیم ملی را به لقایش ببخشد.
 
عابدزاده خیلی دیر به اردوی تیم ملی دعوت شد؛ زمانی که تنها یک بازی دوستانه جدی برای تیم ایران باقی مانده بود و پس از آن باید راهی جام ملتها می شدند. حریف ایران در آن بازی، قطر بود و اگر عابدزاده در دروازه ایران قرار نمی گرفت، معلوم نبود که او چگونه می خواهد کاپیتان تیم ملی در آن جام ملتها باشد. چه او دو سال در تیم ملی بازی نکرده بود و اکنون تنها یک دیدار دوستانه تا برگزاری جام ملتها فرصت داشت.
 
ولی جلال طالبی عابدزاده را روی نیمکت نشاند و با این کار خود به او حالی کرد که در جام 2000 باید ذخیره دروازه بان ضعیفی مثل برومند باشد. بدیهی است که بازیکن نیمکت نشین، باید قید کاپیتانی در تیم را هم بزند.
 
همه این اتفاقات در حالی رخ می داد که علی دایی سکوت کرده بود و کوچکترین حمایتی از عابدزاده نمی کرد و در شرایطی که خیلی از بازیکنان آرزوی بازگشت عابدزاده به تیم ملی را می کردندف دایی در این باره لام تا کام حرف نمی زد.
 
به غیر از عابدزاده، جواد زرینچه هم در همان ایام گفت که دعوت نشدنش به تیم ملی، ناشی از فشار دایی بر طالبی بوده است. زرینچه در آن سال در استقلال بسیار خوب بازی می کرد و عموم کارشناسان فوتبال، خواستار دعوت او به تیم ملی بودند. اما او هم به تیم ملی دعوت نشد زیرا اگر چنین می شد، دایی باید بازوبند کاپیتانی را تحویل آقا جواد می داد.
 
باری اعمال نفوذ دایی مانع از دوت عابدزاده و زرینچه به تیم ملی شد. چه برای فرد جاه طلبی مثل دایی تحویل دادن بازوبند کاپیتانی، تکلیفی فوق طاقت بود.
 
به هر حال عابدزاده زمانی که بی معرفتی دایی و تاثیرپذیری جلال طالبی از دایی را دید، قید حضور در تیم ملی را زد و رفت. دلخوری عابدزاده از دایی وقتی بیشتر می شد که به خاطر می آورد چگونه پس از صعود تیم ملی به جام جهانی، با انتقاد از فدراسیون فوتبال که مهدی پاشازاده را روانه بازی تیم منتخب آسیا در برابر تیم منتخب جهان کرده بود، به خواسته دایی جواب مثبت داده بود و از او حمایت کرده بود.
 
دایی در آن روزها به شدت از حضور پاشازاده در تیم منتخب آسیا برای بازی منتخب آسیا – منتخب جهان شاکی بود و از عابدزاده به عنوان کاپیتان تیم ملی خواسته بود که به این موضوع اعتراض کند. عابدزاده هم حرف دایی را پذیرفت و در برنامه ای تلویزیونی به این موضوع اعتراض کرد.
اما کم لطفی دایی در حق عابدزاده در جریان جام ملتهای 2000 باعث نشد که عابدزاده رفتاری کینه توزانه را با دایی در پیش گیرد. در سال 1381، در اوج بازیهای آسیایی، پدر علی دایی فوت شد و دایی ناگزیر شد از پوسان به اردبیل بازگردد. عابدزاده علیرغم حال نه چندان مساعدش، به احترام علی دایی از تهران به اردبیل رفت و زیر تابوت پدر دایی را گرفت تا رسم رفاقت را علیرغم کدورتهای موجود، به جا آورده باشد.
 
 ولی این حرکت عابدزاده هم تاثیری در رفتار دایی با وی نداشت و دایی همچنان در فاز قهر با عابدزاده باقی ماند؛ به گونه ای که عابدزاده یکی دو سال پس از آن، در گفتگو با یکی از مطبوعات ورزشی گفت: " دایی سراغی از من نمی گیرد. "
 
هر چند که می گویند علت ناراحتی دایی از عابدزاده، شوخی عابدزاده با لکنت زبان دایی در یکی از مصاحبه های مطبوعاتی اش در دهه 70 بوده است، ولی به نظر می رسد حضور عابدزاده مریض و رنجور در تشییع جنازه پدر علی دایی، برای جبران آن شوخی نابجا، به فرض صحت این خبر، کافی بوده باشد.

این قیبل رفتارهای دایی، شامل حال خداداد عزیزی و برخی از بازیکنان نامی و غیرنامی دیگر فوتبال ایران هم شد و همین باعث شد که محمود فکری در سال 85 بگوید: " دایی اگر چه فوتبال را برده ولی معرفت و رفاقت را باخته است. "

روابط عابدزاده و علی دایی در شرایط کنونی، آدمی را به یاد ماجرای تختی و شاهپور غلامرضا می اندازد. مشهور است که یکبار شاهپور غلامرضا، برادر محمد رضا شاه پهلوی، وارد ورزشگاهی شد  و گوینده ورزشگاه حضور او را اعلام کرده است. مردم هم واکنشی سرد و رسمی به حضور وی بروز داده اند.
 
 دقایقی پس از این ماجرا، جهان پهلوان تختی وارد ورزشگاه می شود و جمعیت در تشویق تختی، سنگ تمام می گذارد. تشویق گرم تختی از سوی مردم، حسادت و خصومت شاهپور غلامرضا را برمی انگیزد و از آن جا ماجرای برادر شاه و تختی آغاز می شود.
 
علی دایی نیز در حال حاضر، چه بداند و چه نداند، در حال ایفای نقشی شبیه نقش شاهپور غلامرضا است.
 
تختی در دوران پیش از انقلاب محبوب ترین ورزشکار ایران بود و عابدزاده در دوران پس از انقلاب این افتخار نصیبش شده است.
 
 حال علی دایی همانند شاهپور غلامرضا از تشویق محبوب ترین ورزشکار ایران ناراحت می شود. او نگران است مبادا عابدزاده روی نیمکت بنشیند و بیشتر از او تشویق شود. مبادا عابدزاده به ورزشگاه بیاید و بیشتر از او تشویق شود.
 
هم از این روست که کاشانی به لیدرهای پرسپولیس سفارش کرده است که که مبادا عابدزاده را تشویق کنید. تمایل سران باشگاه پرسپولیس به عدم حضور عابدزاده در ورزشگاه آزادی، ناشی از این است که محبوبیت عابدزاده خاری است در چشم علی دایی.
 
چرا تا پیش از آمدن دایی به پرسپولیس چنین تمایلی در مسئولان پرسپولیس وجود نداشت؟ اصلاً کدام آدم عاقلی از حضور محبوب ترین بازیکن تاریخ باشگاهش در ورزشگاه، به هنگام برگزاری بازیهای آن باشگاه، ناراحت می شود؟
 
مگر نه اینکه حضور عابدزاده در ورزشگاه بر شور و حال تماشاگران پرسپولیس می افزاید و روحیه بازیکنان را هم افزایش می دهد؟ پس چگونه است که کاشانی ناگهان نگران حضور عابدزاده در ورزشگاه آزادی شده است؟
 
پاسخ روشن است: علی دایی جاه طلب است و نمی خواهد کسی را از هیچ حیث بالاتر از خود ببیند. عابدزاده هم از حیث محبوبیت، چند سر و گردن بالاتر از دایی است.
 
هیچ بعید نیست که مربیگری در پرسپولیس، همانند مربیگری در تیم ملی، به علی دایی وفای چندانی نکند.
 
پس خوب است که دایی لختی با خود بیاندیشد و در رفتار خود با بهترین دروازه بان و محبوب ترین بازیکن تاریخ فوتبال ایران تجدید نظر کند و اجازه ندهد بعد ها مورخین ورزش بنویسند در تاریخ ورزش این دیار، دو آدم جاه طلب از محبوبیت دو ورزشکار بزرگ رنج می بردند: شاهپورغلامرضا از محبوبیت جهان پهلوان تختی و علی دایی از محبوبیت احمد رضا عابدزاده.