عصر ایران

برچسب جستجو
مصطفی به‌سختی نفس می‌کشید و من واقعا ترسیده بودم. برادرم جلوی چشمان من سیاه و کبود شده بود و من نمی‌توانستم کاری انجام دهم. فقط فریاد می‌زدم و پرستار را صدا می‌زدم تا اینکه یکی از پرستاران آمد. برادرم همان لحظه از حال رفت. همزمان با این اتفاق پرستار از من خواست که انترن و دکتر را خبر کنم.
کد خبر: ۲۲۱۸۰۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۰۴/۱۴

آخرین اخبار
پربازدید ها