۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۴ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۳:۳۹
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۳۱۲۰
تاریخ انتشار: ۰۹:۵۱ - ۰۶-۱۱-۱۳۸۷
کد ۶۳۱۲۰
انتشار: ۰۹:۵۱ - ۰۶-۱۱-۱۳۸۷

قتل شوهر پس از ازدواج اجباري

در اين درگيري ها يک بار تصميم به جدايي گرفتم و به دادگاه شکايت کردم اما خانواده ام مانع اين جدايي شدند و ما را آشتي دادند. شوهرم هيچ وقت به من اهميت نمي داد و هر چقدر سعي مي کردم اين روابط تيره را ترميم کنم فايده يي نداشت.»

 
اعتماد: عروس 18 ساله يي که سه ماه پس از ازدواج شوهرش را به قتل رسانده بود به قصاص محکوم شد.

در ابتداي جلسه محاکمه اين زن که ديروز در شعبه 71 دادگاه کيفري استان تهران برگزار شد، محمد شادابي نماينده دادستان تهران به تشريح پرونده پرداخت و گفت؛ «ساعت 11 شب 18 آذرماه سال گذشته به ماموران کلانتري مولوي خبر دادند مرد 30 ساله يي به نام داريوش با ضربه چاقو به قتل رسيده است. در حالي که تحقيقات نشان مي داد اين مرد در پي درگيري با همسرش سحر کشته شده متخصصان پزشکي قانوني اعلام کردند داريوش به دليل اصابت ضربه چاقو به کتفش که باعث پارگي ريه شده جان باخته است. مطابق اين نظريه در نسج مغزي مقتول مورفين نيز مشاهده شده بود.»

نماينده دادستان ادامه داد؛ «سحر به دستور بازپرس بازداشت شد و در همان دقايق ابتدايي به قتل شوهرش اعتراف و انگيزه خود را درگيري طولاني مدت با وي عنوان کرد و اکنون من به عنوان نماينده دادستان تهران مطابق محتويات پرونده تقاضاي صدور حکم قانوني براي متهم را دارم.»

در ادامه پدر مقتول به عنوان تنها ولي دم در جايگاه قرار گرفت و خواستار به دار آويختن عروسش شد. سپس به دستور قاضي عزيزمحمدي رئيس دادگاه، سحر نوجوان 18 ساله براي دفاع از خود حاضر شد و گفت؛ «اتهام را قبول دارم اما در لحظه قتل قصد اين کار را نداشتم و فقط مي خواستم از خودم دفاع کنم. سه ماه و سه روز قبل از حادثه من و داريوش با هم ازدواج کرديم، البته ازدواج من کاملاً تحميلي بود. در آن زمان هنوز مدرسه مي رفتم و مي خواستم درسم را ادامه دهم اما پدر و مادرم با اصرار مرا به عقد داريوش درآوردند و معتقد بودند بعد از ازدواج من به او علاقه مند مي شوم. از همان دوران بود که درگيري هاي من و شوهرم آغاز شد. او مردي بسيار بد اخلاق بود. هميشه مرا کتک مي زد. حتي زماني که ما نامزد بوديم و من در خانه پدرم بودم از وي کتک مي خوردم. در اين درگيري ها يک بار تصميم به جدايي گرفتم و به دادگاه شکايت کردم اما خانواده ام مانع اين جدايي شدند و ما را آشتي دادند. شوهرم هيچ وقت به من اهميت نمي داد و هر چقدر سعي مي کردم اين روابط تيره را ترميم کنم فايده يي نداشت.»

وي ادامه داد؛ «چند شب قبل از حادثه به خانه خواهرم رفتيم. آنجا جاي پارک براي خودرو پيدا نشد. داريوش از اين مساله خيلي ناراحت شد. شب که به خانه آمديم عصباني شد و مرا کتک زد و گفت تو مقصر اين ماجرا هستي. فرداي آن روز قرار بود با هم به گردش برويم. اما داريوش به خاطر درگيري شب قبل مرا بيرون نبرد و دوباره با داد و فرياد دعوا را شروع کرد. من برايش صبحانه و ناهار درست کردم اما نخورد و خوابيد. سر شب که بيدار شد برايش شام پختم. باز هم نخورد و با من دعوا کرد. من هم عصباني شدم و جواب او را دادم. داريوش به شدت مرا کتک زد و دوباره خوابيد. من ماجراي اين درگيري را به مادرم گفتم اما او گفت بايد تحمل کني.

روز حادثه شوهرم با من قهر کرده بود و به همين خاطر سر کار نرفت. به بي محلي هايش ادامه داد تا اينکه سر ظهر از خواب بيدار شد. من پاي دار قالي نشسته بودم و آنقدر از دست او عصباني بودم که هيچ کدام از کارهاي خانه را انجام نداده بودم. داريوش وقتي ديد من با او لج کرده ام فحاشي کرد. جوابي ندادم. مرا کتک زد و بعد وسايلش را برداشت که از خانه بيرون برود.

مي دانستم اگر برود ديگر باز نمي گردد. از او عذرخواهي کردم و خواستم که بماند، اما قبول نکرد و رفت. چندين بار با او تماس گرفتم، تلفنش را جواب نمي داد. با پليس تماس گرفتم و گفتم شوهرم قهر کرده و از خانه رفته و من نمي دانم کجاست. قبل از اينکه پليس به خانه ما بيايد دوباره با شوهرم تماس گرفتم. گوشي را جواب داد و گفت؛ من در خانه چيزي جا گذاشتم، مي آيم که آنها را بردارم. لباس هايم را هم جمع کن که با خود ببرم.

شوهرم وقتي به منزل آمد که ماموران هم رسيده بودند. از اينکه من پليس را خبر کرده بودم عصباني شد. اما با دخالت ماموران و خانواده ام پذيرفت که با من آشتي کند و ساعاتي بعد باز هم من پاي دار قالي نشسته بودم که يک دفعه همان اختلاف قديمي را بهانه کرد و به من فحش داد. بعد هم به آشپزخانه رفت، چاقويي برداشت و به سراغ من آمد. من با اين تصور که قصد کشتن مرا دارد چاقويي برداشتم تا از خودم دفاع کنم. او به سمت دار قالي رفت و قالي را پاره کرد.

طاقتم تمام شده بود. ديگر نمي توانستم تحمل کنم و در يک لحظه براي اينکه جلوي او را بگيرم چاقو را به کتفش فرو کردم. شوهرم به زمين افتاد. من با داد و فرياد از همسايه ها کمک خواستم و به اورژانس اطلاع دادم. تکنسين هاي اورژانس که رسيدند گفتند شوهرم فوت شده است و بعد به پليس خبر داديم.»

سحر در ادامه اعترافاتش گفت؛ «از اتفاقي که افتاده متاسفم. من قصد قتل نداشتم و اگر ضربه را به کتف شوهرم نمي زدم او مرا مي کشت.»

بعد از دفاعيات متهم وکيل مدافعش در جايگاه قرار گرفت و گفت؛ «زماني که سحر ازدواج کرده يک دختربچه بوده و اختلاف او و شوهرش از همان ابتدا آغاز شده. خانواده ها نيز از اين ماجرا با خبر بودند اما به جدايي سحر از داريوش رضايت نمي دادند. شوهر سحر به او بي مهري مي کرده و همين مسائل باعث درگيري آنها شده. سحر قصد قتل نداشته و در دفاع از خود مرتکب اين عمل شده است.»

پس از پايان جلسه دادگاه هيات قضات وارد شور شدند و سحر را به قصاص محکوم کردند.
 
ارسال به دوستان
وبگردی