۰۹ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۲:۲۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۵۰۲۷۰۵
تاریخ انتشار: ۱۳:۱۸ - ۱۰-۰۸-۱۳۹۵
کد ۵۰۲۷۰۵
انتشار: ۱۳:۱۸ - ۱۰-۰۸-۱۳۹۵
روحانی هشت سال قبل می‌گفت سانتریفیوژها نباید بچرخد نشانه‌اش هم این است که در سعدآباد همه چیز را پلمب کردند اما حالا می‌گوید سانتریفیوژها باید بچرخد ولی کارخانونه‌ها هم بچرخد.
حمید رسایی با اشاره به توصیه رهبری به احمدی‌نژاد درباره انتخابات ریاست جمهوری، مدعی شده که مشابه این توصیه در سال ٨٨ به قالیباف و در سال ۸۴ به هاشمی‌رفسنجانی شده بود. او البته این ادعا را بر اساس شنیده‌هایش گفته است.

به گزارش عصر ایران، حمیدرضا رسایی، نماینده سابق مجلس، برای مجموعه تاریخ شفاهی «خشتِ خام» گفت‌وگویی با حسین دهباشی انجام داده که متن آن در اختیار روزنامه «شرق» قرار داده شده است. گزیده‌ای از این گفت‌وگو در ادامه می‌آید:

* سال ٧٦ در آفریقا بودم و چون در آنجا صندوق رأی نبود نتوانستم در انتخابات ریاست‌جمهوری شرکت کنم؛ البته اگر می‌توانستم رأی بدهم حتما به آقای خاتمی نمی‌دادم و قطعا به آقای ناطق هم نمی‌دادم! هرکسی هم آن موقع از من سؤال می‌کرد می‌گفتم آقای ری‌شهری.

* در ماجرای ١٨ تیر در تهران نبودم اما در ٢٣ تیر آمدم و در تظاهرات شرکت کردم؛ البته ما بیشتر رصد و دنبال می‌کردیم، حالا گاهی هم پیش بچه‌های کیهان می‌رفتیم.

* رأی آقای هاشمی در دولت دومشان، هم به صورت نسبی کاهش پیدا کرد هم میزان مشارکت کاهش پیدا کرد. آقای هاشمی تلقی‌اش این شد که قهرکردن مردم با صندوق، به دلیل این‌ (است) که مردم از انقلاب خسته شدند! از شعارهای انقلابی خسته شدند! از همون‌جا آقای هاشمی دچار دگردیسی شد.

* ایشان یک اختلاف نظری هم با مقام معظم رهبری پیدا کردند. چون آقای هاشمی خیلی مایل نبود که در بوق شود که در انتخاب‌ها مشارکت بالا رود. ایشان می‌گفت وقتی مشارکت بالا می‌رود خروجی صندوق از دست ما درمیاد! اگر ما مشارکت را معمولی نگه داریم همین متدینین و حزب‌اللهی‌ها بیایند و با یک گوشه چشم اشاره کنیم به چه کسی رأی دهید به آن رأی می‌دهند.

* قهر مردم با صندوق‌ها یک واکنش سیاسی نبود! بلکه اتفاقا وقتی عملکرد آقای هاشمی را دیدند، وقتی دیدند فاصله طبقاتی زیاد شده، مسئولانی روی کار آمده‌اند که جنسشان از جنس مردم نیست، وقتی مردم می‌بینند تبعیض است این برای آنها قابل تحمل نیست.

* در انتخابات ٧٦ این بیماری آقای هاشمی به طیف اصولگرایان هم سرایت کرد! این طیف دیدند وقتی انتخابات برگزار می‌شود مشارکت مردم بالا می‌رود. فضا طوری بود که حاکمیت، نظرش آقای ناطق است و مردم به‌نوعی نه گفتند به حاکمیت. بعد اصولگراها گفتند اگر مشارکت بالا رود از صندوق چیزی درمی‌آید که ما نمی‌خواهیم! پس باید تلاش بکنیم مشارکت پایین باشد، اگر مشارکت پایین باشد ما برنده‌ایم.

* ته‌ ذهن هم آقای هاشمی و هم طیفی از اصولگراها این شد که مردم از انقلاب خسته شدند. اگر یادتان باشد بعد از انتخاب آقای خاتمی، آقا فرمودند که این رسانه‌های بیگانه فضاسازی می‌کنند، مگر رئیس‌جمهور شعارش چه بوده؟ شعارش قانون اساسی بوده؛ خیلی هم شعار خوبی ا‌ست. ولی واقعیت این بود که یک صحنه‌ای درست کردند که کأنّه آقای خاتمی تریبون مخالفان نظام است.

* در انتخابات مجلس ششم هم کسانی رأی آوردند که حرف‌هایی می‌زدند که با جنس حرف‌های اصلی انقلاب متفاوت بود؛ روزبه‌روز هم در مجلس ششم بیشتر شد.

* یادم هست در جلسه‌ای بعد از انتخابات سال ٨٠ که آقای توکلی رقیب آقای خاتمی شده بود و من هم به آقای توکلی کمک می‌کردم، آقای باهنر گفت این روندی که اسب دموکراسی دارد می‌تازد، جریان اصلاحات یال آن را گرفته و هرجا که می‌رود با آن می‌رود، بعضی از ماها برای اینکه عقب نمانیم دُم اسب را گرفتیم. بعضی از ماها هم آمدیم جلوی این اسب ایستادیم و می‌خواهیم مقاومت کنیم در برابر آن، اما این اسب می‌آید با سُمش محکم توی سر ما می‌زند و رد می‌شود.

* بعد از انتخابات مجلس ششم این حرف‌ها تشدید شد؛ دیدند یک عده حرف‌های ضدانقلابی می‌زنند ولی رأی آوردند پس مردم از انقلاب خسته شده‌اند، پس ما اگر مشارکت را پایین بیاوریم برنده می‌شویم. انتخابات بعدی انتخابات دوم شورای شهر بود؛ در آن انتخابات، مشارکت در تهران پایین آمد و اصولگرایان انتخاب شدند.

* در انتخابات نهم ریاست‌جمهوری چون فضا دودوره‌ای شد، در دور اول آقای احمدی‌نژاد با آقای هاشمی، با اختلاف کمی آقای احمدی‌نژاد نسبت به بقیه، از آقای کروبی احمدی‌نژاد ٥٠٠‌ هزار رأی بیشتر آورد. اگر آقای احمد توکلی انصراف نداده بود آقای احمدی‌نژاد دور دوم نمی‌رفت چون آقای توکلی یک رأی ثابتی داشت و جنس حرف‌های آقای توکلی و سابقه ذهنی که مردم از احمد توکلی داشتند با حرف‌های احمدی‌نژاد خیلی شبیه بود؛ یعنی پنج میلیون رأی احمدی‌نژاد تقسیم می‌شد بين این دو نفر. آقای توکلی که کنار رفت احمدی‌نژاد با ٥٠٠ هزار رأی بیشتر نسبت به کروبی به مرحله دوم رفت. در مرحله دوم هم احمدی‌نژاد از ترس هاشمی رأی بیشتری آورد.

* مردم از تبعیض خسته بودند. تا یک جایی هم کار آقای خاتمی و اطرافیانش گرفت به دلیل اینکه آنها مردم را مخیر کردند بین دین سخت و آسان. آنها کار عملیات روانی‌ای که روی مردم و توده‌ها انجام دادند این بود که ما یک دین سخت داریم یک دین آسان. قرائت‌های مختلف از دین به خاطر این گفته شد، چون اگر نمی‌گفتند قرائت‌های از دین مختلف است نمی‌توانستند بگویند که یک دین سخت داریم و یک دین آسان. مردم هم به صورت طبیعی قِل می‌خورند به سمت دین آسان و اصلا طبیعت مردم این است. تا یک مدتی مردم واقعا مخیر شدند تا کنفرانس برلین که علی لاریجانی آن را از تلویزیون پخش کرد.

* آقای لاریجانی دیگر لاریجانی آن روز نیست. پخش کنفرانس برلین سبب شد مردم متوجه شدند که این بحث تخییر بین دین آسان و دین سخت نیست بلکه بین دینداری و بی‌دینی است. همین مردمی که دین آسان را در برابر دین سخت انتخاب می‌کنند اگر مخیر بشوند بین دین سخت، دینداری و بی‌دینی، دینداری را انتخاب می‌کنند. به عقیده من فضا از همان موقع فروکش کرد و کم‌کم مردم به جریان اصولگرا اعتماد پیدا کردند.

* رأیی که آقای احمدی‌نژاد در انتخابات دهم آورد، به عقیده من یک رأی واقعی و مبتنی بر دموکراسی بود؛ ولی خودِ همین آقای احمدی‌نژاد هم از این انتخابات به بعد دچار همین بیماری شد.

* من رفتم در نهاد ریاست‌جمهوری پیش احمدی‌نژاد. یادم هست آن ایام بحث هدیه تهرانی و مشایی بود و بحث کوروش و داریوش و از این حرف‌ها خیلی باب شده بود. مشایی گفته بود مردم اسرائیل غیر از خودِ اسرائیل هستند و فلان! به آقای احمدی‌نژاد گفتم چرا مشایی این حرف‌ها را می‌زند و شما به او تذکر نمی‌دهید و جلوی او را بگیرید. احمدی‌نژاد گفت فلانی ببین ما حزب‌اللهی‌ها چقدریم؟ چهار میلیون، پنج میلیون، شش‌ میلیون، کسانی که سفت پای نظام هستند و خون‌شان رو می‌دهند. همه مردم نظام را دوست دارند؛ ولی کسانی که خون و جان بدهند و هزینه بدهند برای نظام در تاریخ این‌طوری بوده، گفت بابا با شش میلیون که نمی‌شود، ما باید کاری کنیم آن ١٣‌ میلیون بیاید در سبد نظام! من گفتم اشتباه شما همین ا‌ست. آنها که بیرون سبد نظام نیستند. آن ١٣‌ میلیون یک طیفشان برداشتشان از آقای موسوی به دلیل حمایت رسانه‌های خارجی بود که در حدود یکی، دو‌ میلیون هستند؛ ولی بقیه‌ آنها از احمدی‌نژاد خوششان نمی‌آمد.

* موسوی می‌گفت من نخست‌وزیر جنگ هستم، نخست‌وزیر دفاع مقدس هستم، ولایت فقیه جلوی دیکتاتوری را می‌گیرد، آنها دیدند از احمدی‌نژاد خوششان نمی‌آید، به این رأی دادند. آن هم داخل سبد نظام بود. به اضافه اینکه به ایشان گفتم شما‌ داری ١٣‌ میلیون رو می‌آوری در سبد نظام، اما ٢٥‌ میلیون را‌ داری بیرون می‌کنی.

* به احمدی‌نژاد گفتم، نه از اول انقلاب، از اول اسلام هزینه روی دوش یک اقلیت بوده، می‌گویند در دوره رسول گرامی اسلام (ص) مگه همه هزینه‌بده بودند؟ مسلمان بودند، اسلام رو قبول داشتند، اسلام رو دوست هم داشتند؛ ولی این‌طوری نبود هزینه بدهند! مگر برای انقلاب همه مردم آمدند توی خیابان؟ خیلی‌ها نیامدند؛ ولی دوست داشتند حداقلش هیچی نمی‌گفتند! مگه توی جنگ، همه به جبهه رفتند؟ مگه توی مراحل مختلف این‌طوری بوده؟ این هم همین‌ است. اتفاقا این شش میلیون، شش میلیون هستند؛ ولی به دلیل اینکه ایمان راسخی دارند و هزینه‌بده هستند، هر یک دانه‌شان ده‌تا هستند.

* احمدی‌نژاد که الان به او توصیه شده است نیاد، نگاه بیرونی حداقل طیفی از کسانی که ناظر هستند، می‌گویند این توصیه‌شدن و اینکه می‌گویند نیا به خاطر مسکن مهر و فعالیت‌های مثبت آقای احمدی‌نژاد نبوده، چون احمدی‌نژاد در یک مقطع زمانی مثلا نسبت به رهبری تبعیت نداشت و خانه‌نشینی کرد، توصیه شده که نیاید، درحالی‌که آنجاها هم الزام قانونی نداشته است. چند اشکال وجود دارد. اولا اینکه الزام قانونی درباره وزرای خود رؤسای جمهور- چون جایگاه حساسی هستند- هماهنگ می‌کنند، برای اینکه بهتر بتوانند کار کنند. این‌طوری هم نیست که رهبری امر و نهی کنند. حداقلش بنده در مجلس بودم در دو دولت حضور داشتم و از جیک این‌طور چیزها هم اطلاع داشتم. گزینه‌های مختلفی را مطرح می‌کردند و تلاش می‌کردند ببینند مثلا نگاه رهبری نسبت به آنها چیست. شاید به جرئت بتوانم بگویم مورد پیش نیامده که ایشان با یک حالت امر و نهی برخورد بکند! مثلا گفته‌اند من صلاح نمی‌دانم دراین‌باره، اعلام عمومی هم نکردند.

* شما می‌گویید پس طرح موضوع این بود که توصیه رهبری به آقای احمدی‌نژاد به این دلیل بوده. من می‌گویم نه من این نمی‌بینم. البته یک اشکال بزرگی هم بوده که توقع از آقای احمدی‌نژاد این بود که در آن مقطع زمانی همین‌قدر هم مقاومت نکند. هرچند ایشان قائل به این بود که من برای این کار هم اجازه گرفتم. بالاخره رفتم با رهبری صحبت کردم، گفتم اگه این‌طوری باشد من دچار مشکل می‌شوم، اجازه بدهید من فکر کنم. رهبری هم گفتند خب برو فکر کن! بعد هم می‌گوید من اگر در خانه نشستم، دارم کارم را دنبال می‌کنم و به موضوع فکر می‌کنم.

* از ویژگی‌های احمدی‌نژاد پرکاری بود. اول صبح تا آخر شب در دولت بود و بقیه هم معمولا کم می‌آوردند و تعطیلی و غیرتعطیلی هم نداشت. حالا اینکه در روز کاری نیاید و در خانه باشه یک‌خرده عجیب بود. فکر می‌کنم روز دوم بود که بنده و آقای کوچک‌زاده و آقای دکتر زائری و آقای کوثری بعد از نماز مغرب رفتیم سمت منزل ایشان و می‌خواستیم بریم داخل که پیغام دادند الان وقت خوبی نیست و نمی‌شود. از طرف خانم آلیا که نماینده تهران بودند، به خانواده‌شان پیغام دادیم که ما تا آقای احمدی‌نژاد را نبینیم، از اینجا نمی‌رویم. ایشان پیغام داد که من واقعا حالم خوش نیست و الان وضعیت مناسبی نیست. چند روز بعد آقای حسینیان و بعدش آقای دکتر زائری رفتند پیش ایشان، آقای آقامرتضی تهرانی هم رفت. فکر می‌کنم روز هشتم یا نهم بود، باز یک جمعی از ما رفتیم پیش آقای احمدی‌نژاد که همه از نمایندگان مجلس بودند.

* موضوع رسانه‌ای شده و کار به رسانه‌های بیگانه کشیده شده بود و در مجلس هم عده‌ای خیلی در آتش این موضوع می‌دمیدند و تلاش می‌کردند که این موضوع رو خیلی علنی و برجسته بکنند؛ درحالی‌که سیاست مقام معظم رهبری این نبود. من یادم هست که فکر کنم روز سوم بود که ایشان در ملاقات با مردم اشاره کردند به این موضوع که می‌گویند مثلا رئیس‌جمهور رفته در خانه نشسته و رئیس‌جمهور رو متهم می‌کنند که رئیس‌جمهور ترک کار کرده درحالی‌که رئیس‌جمهور سر کار هستند، که بیشتر آقا داشت مدیریت می‌کرد؛ یعنی این حرف رهبر انقلاب معنی‌اش این بود که آقای احمدی‌نژاد پاشو برو سر کارت دیگه چرا اونجا نشستی؟

* ما که رفتیم، من بودم و آقای تهرانی و آقای دکتر کوچک‌زاده و دکتر زائری بود، آقای حسینیان و آقای ابطحی، نماینده خمینی‌شهر و خانم آلیا بود، شاید ١٠ نفری می‌شدیم. دو ساعت قبل از نماز مغرب و عشا صحبت کردیم و بعد نماز رو در حیات خونه ایشان خواندیم و دو ساعت هم سرپا حدودا چهار ساعت گفت‌وگو شد. او توضیح می‌داد رابطه خودش نسبت با مقام معظم رهبری و وضعیت موجود و بالاخره حرف اصلی آقای احمدی‌نژاد این بود که من برای این موضوع هم با هماهنگی آقا این تصمیم رو گرفتم. من آنجا حضور پیدا نمی‌کنم ولی اصل کار را دارم دنبال می‌کنم!

* به احمدی‌نژاد گفتم در سال ٨٤ که رأی آوردی گفتی که ما الان اینجا هستیم که تیرها به جای اینکه به رهبری بخورد به ما بخورد. گفتم شما الان در خانه نشستید تیرها به کی می‌خورد؟ اگر برایت مهم است باید پا شوی و بروی سر کار.

* فکر می‌کنم خیلی این صحبت‌ها مؤثر بود. چون در طول مدتی که صحبت می‌کردم آقای احمدی‌نژاد دستش روی صورتش بود و تنها جوابی هم که داد گفت که شما من را نشناختید شما فکر می‌کنید من یک آدمی هستم که انقلاب برای من مهم نباشد، نه من جایگاه رهبری کاملا برایم مشخص است.

* درباره منع رهبری در مورد احمدی‌نژاد، آن چیزی که من شنیدم به آقای قالیباف هم چنین توصیه‌ای هم سال ٨٨ شده بوده، به آقای هاشمی‌رفسنجانی هم سال ٨٤ چنین توصیه‌ای شده بود که آقای هاشمی البته گوش نداد و کاندیدا شد ولی آقای قالیباف کاندیدا نشد و نیامد. خود رهبری اشاره می‌کنند و می‌گویند بالاخره وقتی آدم خیر مومنی رو می‌خواهد شاید به اون یک نکته‌ای رو بگوید، پیشنهاد کند، توصیه کند، نشانه اینکه این الزام قانونی نداشته و باعث رد صلاحیت کسی هم نمی‌شود همین است که آقای هاشمی سال ٨٤ به او همین توصیه می‌شود که آقا می‌گویند من صلاح نمی‌دانم شما دوباره کاندیدا شوید.

* این موضوع اول به صورت پچ‌پچ بود که ما خیلی معنا نکردیم! بعد رسید به سایت‌ها و شبکه‌های مجازی و کانال‌ها، وقتی که دیگه خیلی زیاد شد بنده پیگیری کردم زنگ زدم از کسانی که در دفتر بودند یا جاهای دیگر که اگر چنین چیزی هست ما اطلاع داشته باشیم که کسی به ما خبری نداد. ما هم باید موضع می‌گرفتیم و براساس آن برداشتی که از بیانات حضرت آقا داشتیم موضع گرفتیم.

* به عقیده من کشمکشی که در سال ٨٨ اتفاق افتاد تقصیرکارش آقای احمدی‌نژاد نبود حالا یک چیزی هم می‌بندند که آقای احمدی‌نژاد گفت این‌ها خس و خاشاک هستند درحالی‌که تلویزیون پخش کرد خود من هم آن روز در میدان ولیعصر بودم، آقای احمدی‌نژاد نگفت آنهایی که به من رأی ندادند خس و خاشاک هستند گفت همه اون‌هایی که ٤٠‌ میلیون اومدند پای صندوق ما دولت همه اون‌ها هستیم باید برای همه آنها تلاش کنیم و زحمت بکشیم یک عده‌ای می‌ریزند بانک آتش می‌زنند فلان می‌کنند اینها خس و خاشاک هستند، دروغ هم نمی‌گفت.

* وقتی آقای هاشمی می‌گوید، وقتی خود آقای روحانی قسم می‌خورد که ما اجازه نمی‌دهیم احمدی‌نژاد تکرار شود. وقتی فائزه هاشمی و آقای صادق خرازی می‌گوید که ما خون می‌دهیم که دیگر احمدی‌نژاد برنگردد این یعنی اینکه اگه احمدی‌نژاد بخواهد بیاد دوباره دعوا و بزن‌بزن هست.

* شورای عالی امنیت ملی هر موضوعی را می‌تواند تشخیص دهد و بررسی کند. نهایتش این است که یک جایگاهی به عنوان یک ناظر منصف، مطلع، متدین با همه شرایط هست به نام رهبری، مثلا همین FATF آقایان بردند پنج تا شرط هم گذاشتند، رهبر انقلاب قبول نکرد، گفت همان قوانینی که مجلس شورای اسلامی در مورد پول‌شویی و مبارزه با تروریست تصویب کرده همان را عمل کنید.

* من معتقدم آقای روحانی اولین دولت چهارساله‌ است. خیلی هم دو، دوتا چهارتا است. ببینید آقای روحانی چهار سال پیش ۵۰.۷ درصد رأی آورد. ٤٩.٣ درصد به آقای روحانی رأی ندادند. آنها فقط به یک دلیل به آقای روحانی رأی ندادند گفتند روحانی یا این حرف‌هایی که می‌زند نمی‌تواند عمل کند یا واقعی نیست یا صلاحیت ندارد یا آقای روحانی اشکالاتش زیاد است یا بقیه از ایشان بهتر هستند بالاخره مهمش این بود که گفتند آقای روحانی شرایط را از نظر ما ندارد. اما ۵۰.۷ درصد به صد دلیل به آقای روحانی رأی دادند نه به یک دلیل.

* جوری به مخاطب القا کردید که آقای روحانی مقبول همه‌ است. حتی وزیر احمدی‌نژاد هم قبولش دارد، حتی رئیس ستاد مشترک کل نیروهای مسلح هم که آقای فیروزآبادی باشد هم قبولش دارد. طوری القا کردید که مخاطب احساس کرد که آقا توی این بلبشویی که هست و توی این دعوا و درگیری که هست یک نفری آمده که همه قبولش دارند.

* روحانی هشت سال قبل می‌گفت سانتریفیوژها نباید بچرخد نشانه‌اش هم این است که در سعدآباد همه چیز را پلمب کردند اما حالا می‌گوید سانتریفیوژها باید بچرخد ولی کارخانونه‌ها هم بچرخد. خیلی شعار قشنگی بود به اضافه اینکه آقای روحانی، روحانی بود، آخوند بود، یک درصدی از مردم این لباس برایشان محترم است، همه اینها دلیل شد برای اینکه به آقای روحانی رأی بدهند. حالا بعد از چهار سال ٤٩,٣ درصدی که فقط به یک دلیل به آقای روحانی رأی نداده بودند قاعدتا رأی‌شان عوض نشده است چون همان یک دلیل رو صدتا هم به آن اضافه شده است که کار خوبی کردیم که به او رأی ندادیم. اما آن ۵۰.۷ درصدی که به صد دلیل به آقای روحانی رأی داده بودند می‌بینند هیچ‌کدام از آن چیزهایی که آقای روحانی گفته محقق نشده است.

* آن ۵۰.۷ درصد آقای روحانی همه تخم‌مرغ‌ها را گذاشت در سبد برجام، ما هم یکی از اشکالات اصلی‌مان این بود که آقا این کار را نکنید. امروز هم داریم می‌بینیم که خلاصه آن جوجه متولد نشد و این سبد برگشت و تخم‌مرغ‌ها شکست.
برچسب ها: رسایی ، هاشمی
ارسال به دوستان
وبگردی