روزنامه آفرینش نوشت:
با شروع ثبتنام از داوطلبان کانديداتوري دوازدهمين دوره انتخابات رياست جمهوري، افراد مايل به كانديدا شدن، روانه ستاد انتخابات كشور شده و درخواست نامنويسي ميدهند. از همان روز آغازين ثبتنام، تصاوير و خبرهاي مختلفي درخصوص افراد داوطلب رياست جمهوري كه براي ثبتنام و تحويل مدارك براي تعيين صلاحيت به ستاد مراجعه كرده بودند، منتشر شد. افراد مطرح و شناختهشدهتر در عرصه سياسي، افراد گمنام و فاقد تجربه حضور در عرصه سياست، پير، جوان، با تيپها و ظواهر مختلف و البته با شعارهاي تبليغاتي متفاوت و...
اين «تنوع» و «تفاوتهاي» بين داوطلبانِ همين يكي دو روز اخير، به حدي زياد است كه برخي رسانهها با انتشار تصاوير مربوط به افراد داوطلب، سعي كردند گوشهاي از آن را براي مخاطبان خود به تصوير بكشند.
اگرچه صِرفِ حضور و بودن در يك عرصه به مدت زياد، لزوماً به معناي متبحر بودن در آن عرصه نيست. اما از طرف ديگر، آشنا بودن با بديهيات و برخي مقدمات مربوط به يك حيطه، چيزي است كه براي ورود به آن «لازم» مينمايد.
داشتن سواد سياسي، يا برخوردار بودن از تجربه حضور در ميدان سياست، هر چند «شرط كافي نيست»، كما اينكه ممكن است فردي بهرغم حضور در عرصه سياسي، از بينش و دانش قابل قبولي در اين عرصه برخوردار نباشد، اما به هر حال، به نظر ميرسد داشتن تخصص در زمينه سياست، «شرط لازم (و نه كافي)» براي اعلام داوطلبي در پست مهمي مثل رييس جمهوري است.
موضوع اين نوشته، انتخابات رياست جمهوري آتي نيست. بلكه هدف از آن، تذكر نسبت به جايگاه فراموش شده «تخصص» در مشاغل، سِمتها و پستهاي مختلف است.
شايد يكي از دلايل مهم عدم توجه به تخصصگرايي در كشور ما، رواج اين فرهنگ در جامعه است كه با هر نوع سوابقي، ميتوان به هر حيطهاي وارد شده و نقشآفريني كرد.
همان طور كه همواره نيز اين اتفاق در بخشهاي مختلف افتاده و در موارد زيادي، به دليل مقدم شدن «رابطه» بر ضابطه، افراد متخصص و مجرّب، در حاشيه مانده، و افراد فاقد تخصص و تجربه كافي، در مشاغلي بهكارگيري شدهاند كه موجب وارد شدن لطمههاي زيادي در اثر اين ناآگاهي و عدم تخصص شده است. حال، فرقي نميكند اين درنظر نگرفتن تخصصها و توانمنديهاي فردي، مربوط به مشاغل و پستهاي كوچكتر باشد و يا مربوط به جايگاهي مانند رياست جمهوري كه ميتواند به طور گستردهاي فضاي يك جامعه را در زمينههاي مختلف، تغيير دهد.
ممكن است افراد با سوابق مختلف، به دليل علاقمندي به حيطهاي خاص، در آن زمينه شروع به مطالعه، كسب تجربه و آزمون و خطا كرده و نهايتا در آن حيطه، به توانمندي خوبي برسند. اما اينكه با «سابقهي صفر» در يك عرصه، متقاضي تصدي پستي شويم كه به نوعي در زندگي انسانهاي ديگر تأثيرگذار است، از نظر ريشههاي اجتماعي و فرهنگي آن، قابل تأمل است.
اي كاش روزي در جامعه ما هم اين قاعده كلي جا بيفتد كه: براي ايجاد توسعه و تحولات مثبت در «هر زمينهاي»، بايد از دانش و مهارت كافي برخوردار بود. در اين صورت، با غلبه تخصصگرايي و تكيه زدن افراد در سمتها و پستهاي مرتبط با دانش و مهارت خود، شايد ضريب بسياري از خطاها در حيطههاي مختلف، تقليل يابد.