در ساعات پایانی شب گذشته گزارشی در سایت عصرایران منتشر شد که در آن وضعیت زندگی خانواده یک جانباز در خرابه ای روبروی بنیاد جانبازان به تصویر کشیده شده بود.
در گزارش عصرایران آمده بود که این جانباز اعصاب و روان ، بیش از یک و نیم سال است که خانه بدوش است و سر آخر نیز در مخروبه ای مقابل بنیاد جانبازان و جنب شرکت ملی پخش و پالایش فراورده های نفتی ، چادری زده بود و در نهایت سختی و تنگدستی ، روزگار می گذراند.
ساعاتی پس از انتشار این گزارش ، رهگذرانی که هر روز چادر کوچک آبی رنگ و دخترکی خردسال را در این مخروبه می دیدند ، دیگر آنها را در آنجا ندیدند.
پیگیری های اولیه خبرنگار عصرایران حاکی از یک خبر خوش است: گویا مسوولان بنیاد جانبازان ،به این خانواده بی سرپناه کمک کرده اند تا آنها بتوانند در کرج ، خانه ای برای خوداجاره کنند و عید را نه در خرابه و زیر چادر که در چهار دیواری خانه تحویل کنند.
این ، خبر خوشی بود که واقعاً خستگی یک سال کار خبری پر استرس را از تن مان خارج کرد ؛امید که هیچ خانوده ای بی سقف و بی پناه و هیچ پدری شرمنده نگاه های همسر و فرزندانش نباشد.
جاي خالي تارا این متن را هم خبرنگاری نوشته که دیروز خبر از بی خانمانی این خانواده داده بود و امروز نیز پیگیر کار آنها بودند و خبر خوش خانه دار شدن شان را داد:
چند روزي مي شد كه نگاه مان با چادر رنگ و رو رفته اي آشنا بود. چادري كه خانه اي شده بود براي پدر و مادر و فرزندي كه دنيايش چيزي به جز سنگ و خاك نبود.بي سروصدا چادرشان را برپا كرده بودند در كنار ساختمان شركت نفتی و گاه گاهي پدر نگاه هاي معنا داري به واژه نفت مي انداخت و سرش را تكان مي داد.
پدر،جانباز 25 % بود و 5 زبان زنده دنيا را به راحتي حرف مي زند.20 سالي بود كه در انگلستان زندگي مي كرد ولي به خاطر چاپ يك كتاب ضد صهيونيستي اخراجش كردند و حالا يك سال و نيمي بود كه شب و روز را در چادر مي گذراندند.
ديروز گزارشي منتشر شد از وضعيت نابسامان زندگيشان. زندگي ای كه يك تكه چوب سرسره تارا كوچولو شده و تمام دارايي شان يك چادر عاريه ای بود و يك كتري سوخته.
امروز يك سال و نيم استقامت اين خانواده به ثمر نشست و بنياد جانبازان به آنها كمك مالي كرد تا بتوانند در كرج سرپناهي بيابند و تاراي كوچكشان مزه الاكلنگ و تاب را هم بفهمد و پدر ديگر مجبور نباشد از زور سرما،شبها بيرون چادر بيدار بنشيند،تا دختر و همسرش زير تنها لحافشان ،اندکی گرم و آرام بخوابند. حالا از حاج حسين و خانواده اش در آن خرابه تنها مشتي ذغال و يك كتري سوخته به جا مانده است.
خداوند به همه کسانی که برای مردم زحمت دمیکشند موفق وسلامت بدارد
سایت محبوب و صفحه خانگی (اصلی ) کامپیوترم عصر ایران است ، لحظه به لحظه مطالبش بررسی می کنم .
کارتان عالی بود . هیچ کار خیری بی اجر نمی ماند .
عیدتان مبارک