عصر ایران - غلامعلی حداد عادل، سرانجام رقابت بر سر ریاست مجلس نهم را به علی لاریجانی واگذار کرد و احتمالاً دوباره باید به نشستن بر یکی از صندلی های پایین مجلس، اکتفا کند.
درباره شکست حداد عادل در برابر علی لاریجانی، این روزها تحلیل های زیادی در رسانه های داخلی و خارجی مطرح می شود که برخی از آنها منصفانه و برخی دیگر مغرضانه اند.
در این یادداشت کوتاه می کوشیم تا نتیجه رقابت حداد عادل و لاریجانی را از lمنظر آرمان های اصلی و اولیه انقلاب اسلامی، بررسی کنیم.
در جریان انقلاب سال 57، شعارهای زیادی از سوی مردم و رهبران انقلاب سر داده شد که "استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی"، مهمترین آنها و در حکم رئوس مانیفست انقلاب اسلامی بود.
مفهوم استقلال در این شعار، به طور خاص در اشاره به فقدان وابستگی در سیاست خارجی به کار می رفت. در سال 1357، عموم ایرانیان حکومت پهلوی را حکومتی فاقد استقلال در برابر جهان غرب می دانستند و به طور کلی، تاریخ سیاسی معاصر ایران را، تاریخی سرشار از وابستگی سیاسی دولت ها و رجل سیاسی داخلی به قدرت های خارجی می دانستند. این شد که انقلابیون سال 57، شعار استقلال را از سویدای جان فریاد کردند.
اما استقلال معنا و مصداق عام تر و موسع تری هم دارد. استقلال به معنای فقدان سرسپردگی و بی ارادگی در برابر قدرت های به ظاهر یا حقیقتاً برتر و فراتر است. از این منظر، اگر کشوری به نام ایران وجود دارد، استقلال طلبی ایرانیان اقتضا می کند که جهان غرب در امور داخلی این کشور دخالت نکند و اگر نهادی به نام مجلس وجود دارد که قانوناً منفک و مستقل از قوای دیگر است، مقتضای استقلال مجلس، دست بسته نبودن این نهاد در برابر سایر نهادهای حکومتی است. مجلس سرسپرده، عاری از روحی است که انقلاب سال 57 می خواست در مجلس بدمد.
از منظر اهمیت شعار آزادی در انقلاب سال 57 نیز، می توان به این نکته اساسی اشاره کرد که آزادی در تصمیم گیری، یکی از مدلولات شعار آزادی بود. رفع موانع آزادی در تحقق این مفهوم فربه و شریف اهمیت اساسی دارد. اگر قرار باشد هر روز مانع تازه ای برای تصمیم گیری آزادانه مشروع و قانونی رجل سیاسی یک کشور و یا نمایندگان مجلس آن کشور وجود داشته باشد، بدیهی است که در چنین فضایی، نمی توان از تحقق آزادی در آن کشور و یا در مجلس آن کشور سخن گفت.
یکی از جلوه های آزادی، آزادی در بحث و تصمیم گیری است. نمایندگان مجلس شورای اسلامی در ایران، مطابق قانون، می تواند آزادانه درباره همه امور بحث کنند و قانون وضع کنند. اگر هم این قوانین با احکام شرع یا مفاد قانون اساسی در تضاد باشد، شورای نگهبان به عنوان مرجعی قانونی، مصوبات مجلس را رد می کند. از این منظر، بستن دست و پای مجلس، با استدلال های به ظاهر مصلحت اندیشانه اما به واقع خائفانه ای چون ضرورت پرهیز از اصطکاک دولت و مجلس، علاوه بر نقض استقلال مجلس، مصداق بارزی از نقض آزادی مجلس نیز به شمار می رود.
اگر "جمهوری اسلامی" در غیاب "استقلال" و "آزادی" ممکن نیست، منطقاً می توان نتیجه گرفت که مجلسی که استقلال و آزادی اش از جهات عدیده و به شیوه های تعریف نشده در قانون، مخدوش شده باشد، مجلس ایده آل جمهوری اسلامی نیست. یعنی نویسندگان قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، به تاسیس مجلسی دست و پا بسته و مطیع نیندیشیده و چنین مجلسی طراحی نکرده اند.
مجلس شورای اسلامی، مطابق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، فقط به قید شورای نگهبان مقید است. نمایندگان این مجلس، قانوناً باید بتوانند در کمال استقلال و آزادی، نطق کنند و رای دهند و طرح و لایحه تصویب کنند و نتیجه کار آنها نیز راهی شورای نگهبان قانون اساسی می شود. چنین مجلسی، مجلس شایسته و بایسته در نظام جمهوری اسلامی ایران است.
عملکرد حداد عادل و علی لاریجانی، در مقام رئیس مجلس، ظاهراً نشان می دهد که لاریجانی بیش از حداد عادل، دغدغه استقلال و آزادی مجلس را دارد. ممکن است کسانی با نقد انگیزه های لاریجانی، استقلال طلبی و آزادیخواهی او در قبال نهاد مجلس را، محصول موقعیت سیاسی خاص او در این برهه زمانی بدانند یا انتقاداتی موجه نیز بر لاریجانی وارد کنند اما حتی اگر چنین هم باشد، نتیجه کار این بوده که مجلس تحت ریاست لایجانی، لااقل اندکی، از مجلس تحت ریاست حداد عادل، لااقل در مواجهه با دولت، آزادتر و مستقل تر بوده است.
شاید هم طرفداران ریاست حداد عادل بر مجلس، معتقد باشند که در نفس الامر چنین نبوده و مجلس هفتم دست بسته تر از مجلس هشتم نبوده است. این مدعا حتی اگر درست هم باشد، باز در اصل قصه تفاوتی ایجاد نمی شود. اصل قصه هم این است که اکثریت نمایندگان مجلس احساس می کردند که اگر لاریجانی رئیس آنها باشد، استقلال و آزادی شان بیشتر از وقتی است که حداد عادل رئیس آنها باشد.
اما به دو دلیل نمی توان پذیرفت که مجالس تحت ریاست حداد و لاریجانی، از حیث استقلال و آزادی، هیچ فرقی با یکدیگر نداشته اند.
دلیل ضعیف تر، با مبنا قرار دادن عقل جمعی نمایندگان اصولگرای مجلس نهم به دست می آید. عقل جمعی اصولگرایان راه یافته به مجلس نهم، اصولگرایانی که با حداد عادل و علی لایجانی همسویی ایدئولوژیک دارند، مجلس تحت ریاست لاریجانی را مستقل تر و آزادتر از مجلسی می دانست که حداد بر صندلی ریاست آن تکیه زده باشد ( ولو که این استقلال و آزادی، با حد مطلوب خیلی فاصله داشته باشد).
دلیل قوی تر اما، با مبنا قراردادن گفته ها و کرده های حداد عادل و علی لاریجانی به عنوان دو رجل سیاسی ( و نه صرفا دو رئیس مجلس ) به دست می آید. مجموعه موضع گیری های علی لاریجانی در قبال حوادث سیاسی چند سال اخیر کشور، که تقریباً همه آنها به نحوی از انحاء با دولت احمدی نژاد مرتبط بودند، به خوبی نشان می دهد که لاریجانی در قیاس با حداد عادل، در مقام عمل، آزادی و استقلال بیشتری برای خودش قائل است.
باری، اگر آزادی و استقلال را، با هر قرائتی، ارزش هایی محترم (ولو تحقق نیافته یا مخدوش شده) برای قاطبه کنشگران سیاسی داخل کشور، چه اصلاح طلب چه اصولگرا، بدانیم، به نظر می رسد که در قیاس با حداد عادل، در قول و فعل علی لاریجانی، چه به عنوان رئیس مجلس و چه به عنوان یک رجل سیاسی، فاصله کمتری با این دو اصل آرمانی انقلاب اسلامی دیده می شود و به همین دلیل است که هم اصلاح طلبان، لاریجانی را بیش از حداد عادل به عنوان رئیس مجلس می پسندند و هم اکثریت نمایندگان اصولگرای مجلس نهم لاریجانی را به حداد عادل ترجیح می دهند.