۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۱ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۹:۲۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۲۴۷۸۴۰
تاریخ انتشار: ۱۴:۳۷ - ۰۴-۱۰-۱۳۹۱
کد ۲۴۷۸۴۰
انتشار: ۱۴:۳۷ - ۰۴-۱۰-۱۳۹۱

دستانی کوچک به سخاوت نرگس ...

در شلوغی چهارراه راننده ها در انتظار سبز شدن چراغ راهنمایی  هستند  و شمارنده زمان چراغ را نظاره می کنند ، غافل از اینکه  سبز شدن این چراغ  ، غم دختر بچه کوچکی است که هراسان در بین ماشینها حرکت می کند و گل می فروشد ، دختری زیبا و معصوم که سرخی گونه هایش از سرمای بیرحم زمانه است .

به گزارش ایسنا، فصل گل نرگس است و اینجا همه گل به دست اند و چشم به راه ،  سر هر چهارراه و پشت هر چراغ قرمزي مي‌توانيم دخترکان گل فروشی را ببینی  که با موجي از التماس در نگاهشان سد راه عابرين مي‌شوند و سعي در فروش بسته‌اي گل را تا لقمه ناني بدست آورند و آبرو و حيثيت انساني خويش را به ناچيز نفروشند.

 نامش زهراست ، 8 سال سن دارد ، پدرش از از دست داده و همراه با مادرش زندگی می کند ، می گوید : مادرم در خانه بستری است ، کمر درد زیادی دارد تازه ذات الریه هم کرده و نمی تواند به شرکت خدماتی برود من کمک خرج او هستم ، خانمی می گفت اگر مادرم  عسل بخورد زودتر خوب می شود می خواهم امشب برایش عسل بخرم .

 کم شدن شماره های روی نمایشگر غم را به چشمانش هدیه می دهد  ، با گذشت هر ثانیه امیدش را از دست می دهد ، چراکه مادرش چشم انتظارش است ، کمرش از درد خمیده است ، بازوان مادر دیگر قدرتی برای تمیز کردن خانه ها را ندارد . دخترک با گذشت هر ثانیه به فکر تهیه عسل برای  مادر می افتد .

 از زهرا سراغ آرزوهايش را مي گيرم، مي شنوم: آرزومي كنم مردم مهربان تر باشند بدون اخم و كم محلي گل بخرند، آرزو مي كنم پول دار بشوم. آرزو ميكنم درس بخوانم دكتر بشوم و به مامانم كمك كنم.

 مریم خسته و نحیف با دستان کوچک گلی اش شاخه های گل را چسبیده و کنج دیوار بی سرپناه گوشه خیابان کز کرده است ، جلو میروم ،  آرام دستش را لمس کردم ، سرد بود همانند نگاهش  ،  با لبخندی گفت : گل میخری ؟ وقتی پاسخ  مثبتم را دید با من هم گفتگو شد ، 6 سال سن دارد ، همراه با برادرهایش این چهارراه را برای فروش گل و ادامس انتخاب کرده   در جواب به سوالم که این موقع شب از بیرون ماندن در خیابان نمی ترسی با لبخندی تلخ  می گوید : برادرانم مراقبم هستند .می گوید : به خدا من گدا نيستم ،  پدرم هم معتاد نيس، تنها يک کارگر ساده اس که يکساله حقوقش نميدن ، با بغض می گوید اما مادرم پیش خداست ...

 چند بسته گل از او خریدم ... ، چشمانشان درخشش خاصی به خود می گیرد ،  شکلات هم به او تعارف کردم  با ذوق و با لحنی مردونه گفت : خیر ببینی آبجی ..   چراغ قرمز  شد دیدمش که سریع رفت ،  لابه لای ماشینها گمش کردم اما نه آن سوتر با یه پسر بچه دیگه شکلاتهایش را تقسیم می کرد....

پیاده رو روبه روی  داروخانه شبانه روزی محل کسب اوست ،  نامش علی است و 13  سال سن دارد ،  مدرسه هم مي رود. براي خودش ساعت کاري دارد و تا نيم ساعت ديگر کار و کاسبي را تمام مي کند و مي رود خانه. با پدر و دو برادرش کار مي کنند تا شايد بتوانند از پس هزينه هاي زندگي بر بيايند. زياد هم اهل صحبت کردن نيست و ترجيح مي دهد به جاي حرف زدن با آدم ها،  آدامس ها و گل هایش  را بفروشد.

رنگ مورد علاقه اش زرد است به خاطر گل نرگس ، قناری و البته آدامس موزی .

امیری یکی از شهروندان کرمانی است که به ایسنا می گوید : بمانم يا بروم؟ كمك كنم يا نه؟ راست مى گويد يا دروغ؟ اينها بخشى از هجمه سؤالاتى است كه هنگام مواجهه با يك دستفروش خردسال و حتى بزرگسال، وجود احساسى شما را فرامى گيرد.

 وی ادامه می دهد : حقيقت اين است كه امنيت روانى شهروندان، پشت اين چراغ قرمزها (نه از بعد ترافيك) و خط قرمزهاى متضاد به خطر افتاده است.

 امیری ادامه می دهد : ماندن يا رفتن، سؤال هميشگى شهروندان پشت چراغ قرمز است. رفتن، عذاب وجدان مى آورد و ماندن، مسئله را حل نمى كند، چرا كه تا هر وقت كه بمانى، بايد دلت بسوزد. هرچند رفتن هم دردی را دوا نمى كند، چراغ قرمز بعدى در راه است.

"مریم رنجبر" پژوهشگر و کارشناس ارشد جامعه شناسی به ایسنا می گوید : این کودکان تاوان سختي را بابت معضلات اجتماعي که گريبانگير خانواده‌شان شده است، مي‌پردازند، آن‌ها قربانيان کوچکي هستند که قرباني معضلات اجتماعي همچون فقر، اعتياد، طلاق و … شده‌اند، کودکاني هستند که دنياي معصومانه کودکي را رها کرده‌اند و به دنيايي قدم نهاده‌اند که بسيار بي رحم و خشونت آميز است .

 وی می گوید : کودکان کار خياباني ، کودکاني هستند که بيشترين ساعات زندگي و گاه تمام آن را در کوچه و خيابان مي‌گذرانند و عليرغم داشتن خانه و خانواده از کوچک‌ترين و ابتدائي‌ترين حقوق انساني خود که همان حق آموزش و تحصيل است محروم مانده‌اند ،  کودکاني که چهره‌هاي معصوم و  نگاه‌هاي افسرده‌اي دارند که زير پنچه درد و رنج فلاکت‌ها نابود شده، کودکاني که قربانيان بي فردا هستند، کودکاني که عده‌اي آن‌ها را ولگرد و دست فروش مي‌دانند و معتقدند که براي تميزي و زيبايي چهره شهر بايد اين نان آوران کوچک را از سطح شهر جمع کرد، غافل از اينکه بر اساس بررسي‌هاي کارشناسان بيش از 80 درصد اين کودکان داراي خانواده هستند. خانواده‌هايي که براي امرار معاش و گذران زندگي ، کودکان خود را به کار در خيابان‌ها وادار مي‌کنند ،  هر روز صبح به جاي روانه کردن آنها به مدرسه ، بسته آدامس و يا کاسه تکدي را به دستشان مي‌دهند و در دامن خطرات بي انتهاي خيابان رهايشان مي‌کنند.

 خانم  دکتر "گروسی" جامعه شناس نیز به ایسنا می گوید : کودکان خياباني بهترين سال‌هاي عمر خود را در خيابان‌ها مي‌گذرانند، آن‌ها درست زماني که بايد پشت نيمکت باشند و درس زندگي بياموزند، درست زماني که قرار است فرياد شادي اشان در کوچه‌ها بپيچد، درست زماني که قرار است هياهوي کودکانه سر دهند، درست زماني که بايد شادي را تجربه کنند، درست زماني که دست نوازش پدر و مادري را احساس کنند، درست زماني که بايد بياموزند الفباي زندگي را و … آنگاه سردي‌ها و تلخي‌هاي زندگي به سراغشان مي‌آيد، آن‌ها را سر پيچ يک خياباني مي‌نشاند، در همان خيابان‌ها بزرگ مي‌شوند و کودکي خود را گم مي‌کنند.اين کودکان با عقده‌هاي رواني بزرگ مي‌شوند، در حاشيه همين خيابان‌ها تبعيض را به خوبي مي‌بينند و احساس مي‌کنند، به کودکان همسن و سال خود نگاه مي‌کنند و تبعيض را با تمام وجود درک مي‌کنند، آن‌ها با بي مهري‌ها و کدورت‌ها، با بي تفاوتي‌ها و حقارت‌ها بزرگ مي‌شوند، و کينه‌اي نسبت به جامعه در درون خود جمع مي‌کنند که شايد سال‌ها بعد، از زبان خود آن‌ها بشنويم.

وی مي‌گويد:  براي خانواده‌هايي که معضلات اجتماعي از جمله اعتياد، طلاق و … باعث جدايي کودکان از آغوش گرم خانواده مي‌شود، بايد اقدامات اساسي انجام دهيم؛ از جمله اين اقدامات اين است که در فاز اول نسبت به شناسايي اين خانواده اقدام نماييم و آن‌ها را تحت آموزش قرار دهيم، اگر والديني معتاد هستند زمينه ترک اعتياد آن‌ها را فراهم کنيم، زمينه اشتغال براي اين خانواده‌ها ايجاد کنيم، با شناسايي واقعي، به افرادي که مستحق کمک مي‌باشند وام‌هاي اشتغال فراهم کنيم. اين اقدامات اوليه‌اي است که مي‌تواند از پيدايش معضل «کودکان خياباني» پيشگيري کند.

گروسی می افزاید : اما بايد پذيرفت که در جامعه ما معضل «کودکان خياباني» به مرحله حاد خود رسيده است و بايد نسبت به اين معضل اجتماعي، جامعه از خود واکنش نشان دهد و بايد توجه داشت که حمايت و حفاظت از کودکان خياباني و به وجود آوردن شرايط و امکانات زندگي براي آن‌ها وظيفه کل جامعه است و بي‌توجهي به اين معضل ضربات و آسيب‌هاي جبران‌ناپذيري را متوجه اجتماع خواهد کرد.

به گزارش ایسنا منطقه کویر، چشمان مادر به راه است تا بلکه فرزندش از راه برسد و پیام آور لقمه نانی باشد تا غذایی از دست معصوم گل فروش کوچکش فراهم نماید و دور سفره بنشینند...

 گزارش از خبرنگار ایسنا منطقه کویر،  فرزانه لشکری
برچسب ها: سخاوت نرگس ، گل فروش
ارسال به دوستان
وبگردی