۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۰۹:۵۲
کد خبر ۲۸۶۲۹۵
تاریخ انتشار: ۱۱:۱۳ - ۲۹-۰۴-۱۳۹۲
کد ۲۸۶۲۹۵
انتشار: ۱۱:۱۳ - ۲۹-۰۴-۱۳۹۲

اخوان مصر مغرور شده بودند

عباس خامه یار
عصر ایران - مصر با وجود گذشت دو سال از انقلاب فوریه 2011 و سقوط حکومت 30 ساله حسنی مبارک، همچنان دستخوش تحولات مهمی است که در راس آنها می توان به حادثه اخیر اقدام ارتش مصر دربرکناری محمد مرسی از ریاست جمهوری این کشور اشاره کرد. اقدامی که در یک سالگی آغاز به کار دولت اخوان در مصر روی داد و دوباره موضوع دخالت نظامیان در سیاست و تجربه حکومت داری اخوان را برجسته کرد.
 
برای بررسی مهمترین دلایل سقوط حکومت مرسی و اخوان در مصر و آینده این کشور، "عصر ایران" با دکتر عباس خامه یار به گفتگو نشست. کسی که سال ها پیش کتاب "ايران و اخوان المسلمين، عوامل همگرايى و واگرايى " را تالیف کرد؛ کتابی که نه تنها در ایران مورد استقبال قرار گرفت بلکه در کشورهای عربی نیز ترجمه و بارها منتشر شد.
 
خامه یار که زبان عربی را به خوبی صحبت می کند ارتباطات گسترده ای را با چهره ها و شخصیت های تاثیرگذار جهان عرب و به ویژه اخوان المسلمین دارد دارای مدرک دکتری روابط بین الملل است سابقه سال ها فعالیت های فرهنگی از جمله رایزن فرهنگی ایران در قطر و لبنان،  حضور در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و مسئولیت پژوهش و ارتباطات فرهنگی بنیاد شهید را در کارنامه خود ثبت کرده است. وی همچنین سردبیری نشریات شاهد یاران، الوحدة، فصلنامه التوحید و روزنامه  الوفاق را به عهده داشته است.

او در این مصاحبه از سرنوشت قابل پیش بینی اخوان مصر سخن می گوید از اینکه آنها نتوانستند تجربه خوبی را در زمامداری از خود بر جای بگذارند و دلیل آن را در فاصله گرفتن از مبانی تاریخی اندیشه اخوان المسلمین می داند موضوعی که در کنار دیگر دلایل، باعث شد تا برکناری مرسی عملی شود حادثه ای که خامه یار آن را یک شبه کودتا یا " کودتای نرم" می نامد.

این کارشناس ارشد مسائل خاورمیانه عربی در این مصاحبه  مهمترین دلیل سقوط محمد مرسی رئیس جمهور وقت و حکومت اخوان المسلمین در مصر را عدول از اندیشه های اخوان و بنیانگذاران آن حسن البنا و سید قطب می داند و در این باره به دو مثال مصداقی اشاره می کند. نخست موضوع وحدت و تقریب بین الذاهب و دوم موضوع فلسطین.  
 
خامه یار در این باره گفت: بنیانگذاران اندیشه اخوان همواره بر مسئله وحدت میان مذاهب و امت واحده اسلامی تاکید می کردند و این شیوه را برای سال های زیادی در پیش گرفته بودند اما دولت محمد مرسی و سیاسیون اخوان المسلمین حاکم در مصر، در این راستاقدمی بر نداشتند و این راه را ادامه ندادند.
 
وی دیگر موضوع مصداقی در این باره را موضوع فلسطین دانست و گفت: در موضوع فلسطین و ارتباط با اسرائیل هم، دولت اخوان براساس مبانی و اندیشه های ثابت خود عمل نکرد. سران اخوان در گذشته همیشه بر موضوع فلسطین و جایگاه مهم آن  تاکید می کردند اما ما مشاهده کردیم که در یک سال ریاست جمهوری مرسی او بارها بر خلاف این روند عمل کرد که می توان به ارسال نامه به شیمون پرز رئیس رژیم صهیونیستی و خطاب قرار دادن او با عناوینی مانند برادر عزیز و دوست بزرگوارم یا تخریب گسترده تونل های ارتباطی میان مصر و منطقه غزه و تایید قرارداد کمپ دیوید و خودداری از قطع روابط با اسرائیل و تعطیلی سفارت این رژیم در قاهره اشاره کرد.
 
خامه یار تاکید کرد: یکی از خواسته های مردم در انقلاب مصر، همین تعطیلی سفارت اسرائیل در قاهره و تجدیدنظر در روابط با این رژیم بود و ما شاهد بودیم که بارها مردم به این سفارت در قاهره حمله کردند و کنترل آن را به دست گرفته و اسناد آن را در اختیار گرفتند اما دولت محمد مرسی از واکنش مورد انتظار به این موضوع خودداری کرد.
 
او در بخش دیگری از این مصاحبه در پاسخ به این سؤال که  دلیل خودداری اخوان و مرسی از عمل به اندیشه های اصلی اخوان چه بود گفت: اخوان در این مرحله بازیگر خوبی نبودند آنها در کنار سوء مدیریت، مغرور هم شده بودند.  اخوان تلاش می کرد تا بحران های مختلف را مدیریت کنند اما شیوه اشتباه آنها باعث شد تا برنامه "مدیریت بحران" به "استراتژی شکست" تبدیل شود. اخوان می خواستند همه را راضی نگه دارند اما در نهایت همه را از دست دادند و خود متأسفانه تنها ماندند.
 
وی افزود: اخوان فاقد برنامه بودند؛ مانیفست نداشتند و باناتوانی و بی برنامگی خود، زمینه این شکست فراهم شد.
 
این کارشناس ارشد مسائل بین المللی در عین حال وضعیت بد اقتصادی به جا مانده از رژیم گذشته و اختلاف شدید طبقاتی از یک سو و تلاش های مخالفان برای بالابردن سقف مطالبات مردمی را از دیگر دلایل دخیل در سقوط مرسی می داند.
 
وی همچنین در پاسخ به سؤال دیگری درباره مصر بعد از شکست اخوان نیز گفت: هم اکنون زود است درباره اینکه چه کسی شکست خورده این حوادث است صحبت
کنیم. باید منتظر آینده بود، اما در یک نگرش سریع می توان مدعی بود که همه شکست خوردند؛اخوان، ارتش... و متأسفانه با صف آرایی و شکاف ایجاد شده در جامعه مصر مردم نیز آسیب جدی دیدند.
 
خامه یار درباره تبعات این شکست نیز گفت: این شکست و کودتا و دخالت ارتش، باعث سرخوردگی در میان نیروهای اخوان در داخل و خارج از مصر می شود. این سرخوردگی می تواند به افراط گری و سلفی گری متمایل شود. این نکته را نباید فراموش کرد که اخوان متعادل ترین نیروهای اسلام سیاسی اهل سنت بود.
 
وی تقویت کفرورزی به دموکراسی را از دیگر تبعات این  شبه کودتا و حوادث مصر دانست و گفت: این حوادث گفتمان افراد و جریان های اسلامگرایی را که دموکراسی را کفر می دانستند و آن را رد می کردند را تقویت می کند.
 
شکاف میان سلفی ها و اخوان و تبدیل آشتی اسلامگرایان و ملی گرایان به تضاد و کینه میان آنها را از دیگر تبعات حوادث مصر دانست و گفت: ما شاهد هستیم که روندی در منطقه برای دو یا چند قطبی کردن جوامع اسلامی منطقه به مصر هم رسید و جامعه این کشور نیز هم اکنون با شکاف بزرگ و رویارویی همراه با کینه و دشمنی میان نیروهای دو بخش ملی گرایان و اسلامگرایان روبه رو شده است.

 

متن کامل این مصاحبه به این شرح است:
 
* به نظر شما دلایل اقدام ارتش مصر در برکناری محمد مرسی از قدرت چه بود؟

 
باید به دور از حب و بغض به این مساله نگاه کرد و یک تحلیلی واقع بینانه و واقع گرایانه ارائه داد. اخوان جریانی اسلامی است و البته نه فقط در مصر بلکه در بسیاری از  کشورهای عربی ریشه ای عمیق و پایگاه مهم مردمی دارد.. اخوان در 85 سال گذشته فراز و نشیب های زیادی را تجربه کرد اما همچنان سرپا باقی ماند. شکست اخیر حکومت اسلام گرایان اخوان مصر، در حالی روی داد که اولین تجربه دولت داری این جمعیت پس از سالها تلاش و مجاهدت بود. البته اخوان المسلمین(النهضة) در تونس هوشمندانه عمل کرد و با ائتلاف با سه گروه ملی، بدون "نقاب اسلامی" دولت را تشکیل داد اما در مصر با چهره اسلامی آمد. این موضوع باعث حساسیت مخالفان وسبب شکست آنان شد،این جای بحث دارد که چرا زمامداری را باختند اما باید تأکید کرد که این ناکامی به هیچ وجه به معنای شکست اندیشه اخوان نیست..
 
* در بسیاری مواقع نمی توان اندیشه را از رفتار جدا کرد. مثلا شکست حکومت شوروی را می توان شکست کمونیسم توصیف کرد. 

اگر شکست اخوان مصر را باعث شکست اندیشه اخوان بدانیم غیر منصفانه است. شکست سیاسیون اخوان المسلمین مصر دلایل متعددی داشت، آنان از بسیاری از اندیشه های اخوان واقعا دور شدند و با آن اندیشه ها فاصله جدی گرفتند
 
*مصداقی بفرمایید؟
 
مثلا اندیشه"وحدت گرایانه"که از اصول ثابت اخوان بود مقوله معروف حسن بنا سرلوحه بنیانگذار و تمامی مرشدهای پیشین (رهبران ارشد) اخوان بود همگرایی و همفکری مذاهب اسلامی برایشان بسیار بسیار مهم بود وتابلوی زیبای اخوان و سرمشق این جماعت،آموزه های معروف و وحدت بخش حسن البنا مبنی بر تعان بر مشترکات و دوری جستن از موارد اختلافی است وهمین موضوع  باعث شد تا اخوان تقریب اسلامی را تایید کنند. همین اندیشه باعث همکاری شهید نواب صفوی با این جماعت شد و این شهید در سخنرانی معروف و تاریخی خود در صحن دانشگاه قاهره و در جمع دانشجویان اخوانی؛ از جوانان ایرانی بخواهد به عضویت اخوان در آیند و پا به پای اخوان به مبارزه یپردازند.

در دوره جنگ تحمیلی عراق علیه ایران نیز، اخوانی ها و عمر التلمسانی مرشد وقت اخوان، همواره مواضع نسبتا مثبت می گیرند و تجاوز عراق را محکوم می کنند.  خیلی ها بر اخوان اعمال فشار می کردند تا این جنگ را جنگ شیعه و سنی قلمداد کنند اما اخوان مانع تحقق چنین امری شد و در این راستا قرارنگرفت. اخوان حتی از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، حمایت کردند و این پیروزی را در خیابان های قاهره جشن گرفتند.
 
همچنین در جنگ 33 روزه اسرائیل علیه لبنان و حزب الله با اینگه پرچمداری مقاومت با روحانی شیعه بود اما مرشد وقت اخوان مهدی عاکف با صدای بلند در یک برنامه تلویزیونی اعلام کرد که حاضر است 10 هزار جنگجو را  در اختیار سید حسن نصرالله قرار دهد.  

اکنون باید این پرسش را مطرح کرد که در مصر چه شد که اخوان به چنین اندیشه ای پشت کند. مرسی به امتیاز دادن به سلفی ها و برقراری رابطه با افراط گرایان همت گماشت در حالی که نیازی به ائتلاف با آنها نبود. آقای حسنین هیکل به عنوان روزنامه نگار شناخته شده و معتدل جهان عرب در مصاحبه ای گفت: کشتن 4 شیعه در مصر و کشاندن جنازه آنها روی زمین در خیابانهای روستای الجیزة  بدترین تصاویری بودند که تاکنون و در طول تاریخ چندهزار ساله مصر به جهان مخابره شدند.

هیکل می گوید: این تصاویر بسیار زشتی بود که  عامل آن مرسی بود زیرا در جلسات و نشست هایی افکار عمومی مصر را علیه شیعیان می شوراند و هیچ موضعی در برابر
تخریب شیعیان نشان نمی داد.
 
* علاوه بر موضوع وحدت، مصداق دیگری از اختلاف عملکرد اخوان با اندیشه تاریخی این مجموعه وجود داد؟

 
بله. نوع تعامل با فلسطین و اسرائیل، دیگر موضوعی بود که اخوان و مرسی در دوره حکومت، برخلاف اندیشه های تاریخی اخوان عمل کردند. پیروزی حزب الله لبنان در جنگ 33 روزه در سال 2006 و همچنین پیروزی غزه در جنگ 22 روزه باعث شد تا افکار عمومی جهان اسلام امیدوار باشد که با پیروزی اخوان در مصر، پرچم فلسطین سرافرازانه در قاهره بار دیگر به اهنزاز در آید. در حالی که مردم مصر در قاهره به سفارت اسراییل حمله کردند و آن را به تسخیر خود درآوردند و خواستار قطع رابطه با اسرائیل شدند اما دولت مرسی چنین اقدامی را عملی نکرد. روابط با صهیونیستها را قطع نکرد و گامی برای لغو یا تجدیدنظر در معاهده کمپ دیوید برنداشت.
 
* اما این فقط درخواست بخشی از مردم مصر و نه اکثریت آنها بود که دولت مرسی باید با اسراییل مقابله کند. به هر حال دولت مصر اسرائیل را به عنوان یک کشور به رسمیت می شناسد و براساس تعهدات بین المللی نمی توانست از حمله و تسخیر سفارت اسرائیل استقبال کند.

 
شما باید بدانید که اساسا انقلاب 2011 که منجر به سقوط حسنی مبارک شد به خاطر احساس حقارتی که مردم مصر درشان به وجود آمده بود و این خود ناشی از رفتار صهیونیست ها  و  معاهده کمپ دیوید و عملکرد اسراییل بود. یکی از مطالبات اصلی مردم این بود که مصر به استقلال سیاسی، اقتصادی و فرهنگی برسد.



*اما در تظاهرات انقلاب 2011 و در میدان التحریر شعارهایی برای قطع رابطه با مصر مشاهده نشد.
 
کسی که الفبای اندیشه جهان عرب را می شناسد این موضوع را هم می داند که اندیشه عرب این است که از فلسطین حمایت شود و روابط با اسراییل قطع گردد. این یک فرهنگ فراگیر در جوامع عربی است و آنها می خواهند با اسراییل همکاری نداشته باشند.عدم تحقق پروژه عادی سازی روابط با اسرائیل در جوامع عربی در این راستا  قابل فهم و تحلیل است و همه انتظار داشتند در دولت مرسی، حداقل معاهده کمپ دیوید منتقی و یا تعدیل شود در بخش دیگری از عملکرد دولت مرسی در برابر اسرائیل، مثلا نامه مرسی به رئیس رژیم اسراییل که محترمانه بود و آرزوی سربلندی برای اسراییل داشت و شیمون پرز رئیس رژیم اسرائیل را "الصدیق العظیم" خوانده بود چه توجیهی می توانست داشته باشد؟!.
 
* اما مصری ها به سفر یهودی های اسراییل به کشورشان اعتراض نمی کنند ولی بخشی از مصری ها به سفر ایرانی ها معترض می شوند.
 
به هر حال این یک موضوع دیگری است. عرض من این است که انتظار افکار عمومی جهان عرب و مصر نسبت به عملکرد اخوان در دوره حکمرانی خود با گذشته فرق داشته باشد. حتی رفتار مرسی با تفکر اخوان متفاوت بود. مردم انتظار داشتند رابطه با اسرائیل قطع شود اما این رابطه با سوریه قطع شد، سوریه ای که در طول تاریخ همپیمان مصر بود.
 
*شما می گویید که مردم مصر انتظار داشتند با اسراییل تقابل شود؟
 
بله، طرفداران مقاومت، روشنفکران و سایر بخش های ملت مصر این انتظار را داشتند. تقابل به معنای جنگ نبود، اما به معنای قطع رابطه و همکاری، لغو و یا حداقل تعدیل کمپ دیوید،حمایت از فلسطینی ها و بازگشایی گذرگاههای رفح و ... بود وقتی خیلی ها دیدند این وضعیت حاصل نشد از قطار همراهی با اخوان پیاده شدند و ناامیدی در میان آنها به وجود آمد. مرسی باید با مبارک متفاوت باشد چون پرچمدار اسلام  اخوانی بود. اما او آمد و میان اسراییل و فلسطین و آمریکا  میانجیگری کرد که این با خواسته های مردم مصر در تناقض بود.

*تفاوت گفتمان اخوان با رفتار مرسی ریشه در چه چیزی داشت؟
 
مرسی نمی خواست چنین چیزی روی دهد. البته این را نباید از بی ایمانی حاکمان اخوان دانست. مرسی به هر حال با چالش های جدی مواجه بود و به همین دلیل اخوانی ها مجبور شدند روشی را پیش بگیرند تا وضعیت موجود و مبتلا به  را مدیریت کنند اما "مدیریت بحران"مرسی به "استراتژی شکست" تبدیل شد.
 
می خواستند به همه امتیاز بدهند اما همه را از دست دادند و خود نیز صحنه را باختند و همه را ناراضی کردند. اولا باید گفت که اخوان غافلگیر شدند و برای انقلاب مصر مانیفست آماده ای نداشتند و در حالی رای گرفتند که هیج برنامه ای برای زمامداری نداشتند. آماده نبودند و فاقد استراتژی بودند. اخوان در ابتدا گفتند که برای ریاست جمهوری کاندیدا معرفی نمی کنند اما در نهایت مجبور شدند کاندیدا معرفی کنند با وجود اینکه قول داده بودند این کار را نکنند که البته معرفی کاندیدا، غیر قانونی نبود، ولی ذهنیت جامعه را آماده نکرده بودند و برخلاف گفتارشان عمل کردند.
 
نکته دوم که اهمیت زیادی دارد باید گفت که سرنگونی حسنی مبارک بعد از 30 سال ریاست جمهوری مصر اتفاق بزرگی بود. آنها فاسد و دیکتاتور و وابسته تمام عیار به آمریکا و صهیونیست بودند و وضعیت اقتصادی بسیار بد بود به همین دلیل باید اینطور گفت که اخوان و هر کسی که روی کار می آمد، کار بسیار دشواری داشت. مرسی در چنین  ضعیت نابسامانی قدرت را تحویل گرفت. فشار کشور های عربی افزایش می یابد،  همه کمک های خارجی قطع می شود و ناامنی و بیکاری به اوج می رسد. مخالفان به شدت سقف مطالبات مردمی را هم بالا می برند!

مگر می شود در عرض یک سال همه ویرانه های ناشی از رژیم های گذشته را ساخت؟!  آن هم در حالی که ساختار همانی بود که در رژیم گذشته بود. مرسی البته یکی از  اشتباهاتش این بود که وضعیت ساختاری و اداری رژیم مبارک را همچنان بدون هیچ گونه تغییری باقی نگه داشت.

* اما یکی از اعتراض ها به مرسی این بود که چرا او چهره های اخوان را در سمت های مختلف به کار گرفت و به اصطلاح به دنبال اخوانی کردن یا اخوانیزه کردن بدنه دولت بود؟
 
من اصلا این را قبول ندارم. این فقط اتهامی است که مخالفانش به مرسی نسبت می دهند. اخوانیزاسیون اصلا صورت نگرفت اگر هم این کار را می کرد این حق
طبیعی شان بود چون رای مردم را پشت سر خود می دیدند. همچنین باید گفت که مرسی در این رابطه مظلوم بود، دستگاه قضایی، اطلاعاتی، ارتش، پلیس و نیروی انتظامی، وزارتخانه های مهم امنیتی و خارجه و فرهنگ کاملا دستخورده باقی ماندند.و حتی شبکه های دولتی تلویزیونی هم تخریبش می کردند.
 


* البته اخوان هم شبکه های تلویزیونی داشت؟

 
این شبکه ها بعد تشکیل شدند. من می خواهم بگویم که مخالفان، سقف مطالبات را به شدت و هدفمندانه، بالا می بردند تا مرسی را در شریط دشواری قرار بدهند بعدها به راحتی او را پایین بکشند.
 
البته مرسی با گروه های مختلف باید وارد تعامل می شد مثلا سلفی ها خواسته ها و سهم خواهی های خودشان را داشتند و خواهان فشار بر شیعیان و قطع رابطه با جمهوری اسلامی بودند. از طرفی مرسی نسبت به عربستان حساس بود و اولین سفر را هم به آنجا رفت در حالی که بین اخوان و وهابیت اختلاف عمیق ایدئولوژیک و تاریخی وجود دارد و امکان همگرایی غیر متصور است. نتیجه این است که مرسی نمی توانست با همه گروه ها رابطه برقرار کند در حالی که وی می خواست دل همه را به دست اورد.به دلایل گوناگون مرسی البته نفر اول و برگزیده اخوان نبود و شاید ضعیفترین عنصر رهبری اخوان بود که می توانست وارد انتخابات ریاست جمهوری شود.
 
اگر چهره قویتری از اخوان می آمد و رئیس جمهور می شد می توانست کارنامه بهتری داشته باشد. کاندیداهای اصلی اخوان به دلایل گوناگونی و برای ایجاد فشار بر اخوان رد صلاحیت شدند، و اخوانی ها به ناچار مرسی را برگزیدند و این دامی بود برای اخوان!
 
* درباره اشتباهات در عملکرد اخوان و مرسی در یک سال حکمرانی مصر ممکن است بیشتر توضیح بدهید؟
 
باید گفت که اخوان در این یک سال بازیگران خوبی نبودند و شاید هم می خواستند با همه خوب بازی کنند اما به علت بی تجربگی، غرور و لجبازی، و یا شاید به منظور جلب رضایت همه، بازی  را باختند. دولت مرسی با شورای نظامی در مصر در بدو پیروزی انقلاب ساخت و پاخت کرد تا با کمک آمریکایی ها انتقال قدرت سریع انجام شود و این جزء مواردی بود که موجب خشم مردم شد.

انقلاب مصر داشت به صورت طبیعی متولد می شد، اما اخوان آن را با سزارین و کمک شورای نظامی از سویی و آمریکایی ها از سوی دیگر  به دنیا آوردند. آقای مرسی نمی توانست بدون هماهنگی با واشنگتن، وزیر دفاع و دیگر فرماندهان نظامی را را تغییر بدهد و السیسی را جایگزین کند. کسب حمایت آمریکا از نظر مردم مصر مطلوب نبود. این ذهنیت به وجود آمده بود که دولت مرسی با اتکا به آمریکا قدرت را در دست گرفت و به همین دلیل مردم و تحولات آنطور که مورد انتظار انقلابیون بود، صورت نگرفت. نتیجه چنین رفتارها و ضعف تشکیلاتی باعث شد تا اخوان المسلمین تسلیم قدرت و بسیج فوق العاده مخالفین شود.

شعارهای ضد آمریکایی تظاهر کنندگان میدان تحریر در این رابطه ارزیابی می شود. همچنین یأس و ناامیدی کسانی که انتظار داشتند بعد از یک سال زندگی شان متحول شود توسط مخالفین جذب شدند تا در نهایت گروه هایی را تشکیل بدهند و فشارهای زیادی را به وجود آوردند که مرسی و اخوان را از حکومت خلع کنند و مصر را با شرایطی مواجه کنند که همه را به یاد روزهای 2011 بیاندازد. البته باید گفت که این حرکت کاریکاتوری از اتفاقی است که در نهایت منجر به رفتن حسنی مبارک شد.
 
* سقوط مرسی و اخوان چه تاثیرات داخلی و منطقه ای دارد؟

 
هم اکنون زود است درباره اینکه چه کسی شکست خورده این حوادث است صحبت کنیم. باید منتظر آینده بود. شکست مرسی و شبه کودتای نرم و دخالت ارتش مصر در
برکناری مرسی، باعث سرخوردگی در میان نیروهای اخوان در داخل و خارج از مصر می شود و ناکارآمدی اسلام سیاسی توسط سکولارها را تبلیغ می کند. این سرخوردگی می تواند به افراط گری و سلفی گری متمایل شود. این نکته را نباید فراموش کرد که اخوان متعادل ترین نیروهای اسلام سیاسی اهل سنت است و این موضوع اهمیت فراوانی دارد.
 
همچنین این حادثه به تقویت کفرورزی جریانهای تکفیری و سلفی و افراطی به دموکراسی می شود. به عبارتی دیگر این حوادث گفتمان افراد و جریان های اسلامگرایی را که دموکراسی را کفر می دانستند و آن را رد می کردند را تقویت می کند.
 
شکاف میان سلفی ها و اخوان از سویی و تبدیل آشتی اسلامگرایان و ملی گرایان به تضاد و کینه میان آنها از سویی دیگر از دیگر تبعات حوادث  اخیر مصر است. ما شاهد طرحی کلان و نقشه راه بزرگی برای به آشوب کشاندن کشورهای اسلامی هستیم.  روند واگرایانه در منطقه برای دو یا چند قطبی کردن جوامع اسلامی به مصر هم رسید و جامعه بزرگ و تأثیرگذار این کشور نیز هم اکنون با شکاف خطرناک و رویارویی همراه با کینه و دشمنی میان دو بخش ملی گرا و اسلامگرا روبه رو شده است.
 
در دوره انقلاب منجر به سقوط حسنی مبارک، خشم بود ولی کینه نبود اما در حوادث کنونی، میان ملی گرایان و اسلامگرایان جامعه مصر، کینه عمیقی به وجود آمده است. که پیامدهای خطرناکی در آینده خواهد داشت.جامعه مصر به شدت دوقطبی شده است. قبل از این و به هنگام انتخاب محمد مرسی به ریاست جمهوری، نوعی آشتی و تفاهم

میان ملی گرایان و اسلامگرایان مصر به وجود آمده بود که این رابطه با حوادث فعلی که متأسفانه به تقابل همراه با کینه توزی تبدیل شده و تفکیک جامعه انقلابی مصر را به دنبال داشته است.

ارسال به دوستان
وبگردی