۳۱ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۳۱ فروردين ۱۴۰۳ - ۰۹:۳۴
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۴۱۷۷۸
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۰ - ۱۶-۰۲-۱۳۸۷
کد ۴۱۷۷۸
انتشار: ۱۱:۰۰ - ۱۶-۰۲-۱۳۸۷

گزيده سرمقاله‌هاي روزنامه‌هاي صبح

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه گزيده برخي از آنها در ذيل مي‌آيد.
آفرینش

روزنامه آفرینش در سرمقاله امروز خود تحت عنوان "جهان اسلام و چالش هاي پيش روي" آورده است:

آيت الله هاشمي رفسنجاني طي بياناتي که صبح ديروز در کنفرانس وحدت اسلامي ايراد فرمودند، در کنار پرداختن به پاره اي از مهمترين معضلات و موانع وحدت عالم اسلامي، همچنين نکات دقيق و هوشمندانه در باب اساسي ترين چالش کنوني جهان اسلام يعني چگونگي مواجهه با پديده جهاني شدن را مطرح کردند.

اگر چه اظهارات ايشان در اين باره با اشاره صريح همراه نبود ليکن تمامي آنچه را درباره ضرورت گفتگو با جهان غرب و نيز بازنگري و تبيين مقولاتي مانند آزادي، دموکراسي و حقوق زنان از ديدگاه اسلام مطرح ساختند، با ملاحظه شرايط نوين جهاني و عدم امکان کنار ماندن از روند عالم گيري بود که امروزه تاثيرات آشکار آن بر همه بنيان ها و شوونات زندگي انسان را شاهد هستيم.

کمااينکه توصيه ايشان دائر بر بررسي منابع اسلامي با هدف تبيين شايسته جايگاه شورا و توسعه نگرش شورايي، حتي در مسئله افتا»، همراه با عطف توجه علما ومسئولين جوامع اسلامي به اين واقعيت بود که امروزه مردم و به ويژه جوانان کشورهاي اسلامي خواه ناخواه در معرض انبوه اطلاعات دريافتي از جامعه غربي قرارداشته وطبعا درباره تفاوت هاي موجود ميان جامعه خود با غرب در زمينه نظام هاي سياسي و اجتماعي همچون انتخابات آزادودموکراسي به داوري مي پردازند.

مقايسه اي که درشرايط کنوني نتيجه اي جز شرمساري درپي ندارد. کاملا واضح است که ذهنيت چنين جواني مالا به خودباختگي و گريز از هويت ملي و ديني وي که حالا براي خود او هم غير قابل دفاع جلوه مي کند مي انجامد.

 نگرش مشابه به موضوع حقوق بشر به ويژه حقوق زنان نيزحاکي از آن است که غفلت علماي اسلامي در اين مقوله ناگزير مرادف با تاثيرپذيري ذهنيت زنان کشورهاي اسلامي از  غرب به عنوان فرهنگ برتر خواهدبود .

در واقع اگر تا پيش از اين بهاي مسامحه حوزه هاي علمي اسلامي در اين باره صرفا رنج و محروميتي بود که به جامعه زنان کشورهاي اسلامي تحميل مي شد، امروزه دور نگهداشتن زنان از اين مقوله امکانپذير نبوده و دير يا زود حقوق زنان به صورت "سوغات فرنگ"درمعرض آگاهي و البته قضاوت آنان قرار مي گيرد.

در حقيقت همين رويارويي اجتناب ناپذير اساسي ترين چالش جوامع اسلامي براي دريافت ويزاي ورود به هزاره سوم با هويت ديني و ملي خود خواهد بود. به نظر مي رسد آنچه در اين ميان مقدمه واجب براي  پيمودن مسيردشوار پيش رو به شمارمي رود، همانا تمهيد زمينه مساعد براي گفتگو و مفاهمه، از يک سو با تمدن غرب و از سوي ديگر في مابين جوامع اسلامي خواهد بود.

در غياب چنين فضاي مساعدي علاوه برآنکه بايد منتظر تحليل رفتن تدريجي نيروها و سرمايه هاي دنياي اسلام در کوران خصومت هاو تعارض هاي ويرانگر باشيم همچنين وجود تنش وتخاصم در سطح روابط بين المللي نه فقط بهانه لازم براي آتش افروزي و ويرانگري را به دست قدرت هاي متجاوز و جهان گستر مي دهد. بلکه مجال تاثيرگذاري مثبت دنياي اسلام بر روند تکوين جهاني شدن رانيز به حداقل کاهش مي دهد.

نقطه مقابل اين وضعيت، استفاده گسترده وموثر مسلمانان ازفضاي مسالمت آميز بين المللي براي معرفي شايسته فرهنگ اسلامي به جهان و مشارکت فعالانه در توليد وتکوين علم و فرهنگ جهاني  است که امروزه به مدد ارتباطات گسترده جهاني ميسر گرديده است.

به ويژه آنکه مجموعه دنياي اسلام با دراختيار داشتن سرمايه هاي عظيم مادي ومعنوي قادرند همانگونه که در خلال قرن دوم تا چهارم هجري مشعل دار دانش و فرهنگ برتر جهاني بودند، بار ديگر نقش بزرگ و تاريخي خود را درپ يشبرد بشريت ايفا نمايند.

ازمنظر فوق خصلت ذووجهي جهاني شدن ودارابودن حيثيت دوگانه تهديدوفرصت نسبت به هويت هاي ملي وديني جوامع اسلامي ،ضرورت توجه عميق علما ومسئولين کشورهاي اسلامي را به اين روند ايجاب نموده وطبعااهتمام به اين مهم به مثابه  مبرم ترين ضرورت مقطع کنوني،بهترين رهيافتي است که در برابر مجامعي چون کنفرانس وحدت اسلامي قراردارد.   

آفتاب يزد

روزنامه آفتاب يزد در سرمقاله امروز خود با عنوان اگر واقعا اينگونه است...!‌ آورده است:

در هفتـه‌هـاي اخيـر، مسئولان ديپلماسي خارجي در دولت نهم از بسته‌اي سخن مي‌گويند كه توسط ايران در اختيار گروه 1+5 قرار گرفته است. البته تاكنون نه فلسفه ارائه بسته پيشنهادي به گروه 1+5 تعيين شده است و نه محتواي آن. درحالي كه رئيس جمهور سال گذشته در يك سخنراني عمومي‌ ‌بر اين نكته تاكيد كرد كه اطلاعاتي كه به دست دشمنـان رسيـده، نبـايـد از ملت مخفي بماند.> تجربه‌هاي قبلي هم نشان مي‌دهد كه طرف‌هاي مقابل، هر گاه كه لازم بدانند محتواي مذاكرات و پيشنهادهاي دريافتي يا تقديمي مرتبط با ايران را افشا مي‌كنند. اما بسته پيشنهادي اخير، آنچنان محرمانه– و شايد هم پيش بيني نشده– بود كه حتـي بـرخـي نمـاينـدگان موثر مجلس هم براي عقب نماندن از قافله، به كلي گويي در اين مورد مي‌پردازند و آن را از نوآوري‌هاي دولت نهم در سال نوآوري مي‌نامند. ‌ ‌

نكته جالب در اين ميان، نحوه تشكيل گروه 1+5 و شيوه تعامل ايران با آن بوده است. اين گروه پس از آن تشكيل شد كه دولت نهم به محض روي كارآمدن، تداوم مذاكرات هسته‌اي با تروئيكاي اروپايي – آلمان، فرانسه و انگليس– را غيرضروري دانست و تلاش كرد با ديپلماسي نگاه به شرق، از تاثير سه قدرت اروپايي– كه عملا نمايندگي امريكا را نيـز به عهده داشتند– بكاهد. نتيجه اين كار، تشكيل گروه جديدي به نام 1+5 بود كه در آن، حضور امريكا به صورت شفاف و علني درآمد و روسيـه و چيـن نيـز بـه جمـع گـروه متحد غربي پيوستند. به عبارت ديگر، اين گروه نه داراي تعريف قانوني و مشخص در ساختار سازمان ملل بود و نه پيش از آن در هيچ تحول بين المللي، نقش‌ا~فريني كرده بود. از سوي ديگر در اواخر سال گذشته، رئيس جمهور ايران بارها اعلام كرد كه از اين پس مذاكرات ايران در موضوع هسته‌اي، تنها با آژانس انجام خواهد شد.‌

اين سخن دكتر احمدي نژاد، ارسال پيامي‌به مجامع داخلي و خارجي بود كه <از نظر ايران، ماموريت 1+5 خاتمه يافته و فلسفه وجودي آن از بين رفته است. اما اين بار نيز مانند برخي حوادث ديگر، ظاهرًا نه تنها خاتمه ماموريت 1+5 به فراموشي سپرده شد، بلكه با ارائه بسته پيشنهادي از سوي ايران، مشروعيتي بي نظير به اين گروه داده شده است! اين ادعا مستند به اخباري است كه از ميان اطلاع رساني‌هاي قطره چكاني مسئولان دستگاه ديپلماسي خارجي ايران استخراج مي‌گردد و نشان مي‌دهد كه ايران براي بحران‌هاي مختلف جهاني و منطقه‌اي، پيشنهادهايي در اختيار گروه 1+5 قرار داده است. به عبارت ديگر، گروهي كه قرار بود دخالت آن در موضوع هسته‌اي ايران خاتمه يابد، اكنون به شأني بلند براي انديشيدن به مشكلات عام جهان و يافتن راه حل براي آنها، دست يافته است.

ترديدي نيست كه اينگونه مواجهه با قدرتهاي جهاني و موضوعات داخلي يا بين المللي، نه تنها بر قدرت منطقه‌اي و جهاني ايران نمي‌افزايد، بلكه سوژه‌اي براي سوژه سازان بهانه جوي جهاني> ايجاد مي‌كند كه مسئولان ايراني را به عدم ثبات در مواضع و اقدامات متهم كنند كه اگر چنين ادعايي كنند نبايد هيچ كس جز خود را ملامت كنيم. زيرا يك روز حتي حاضر نيستيم گروه 1+5 را براي فلسفه اصلي آن يعني پيگيري موضوع هسته‌اي ايران به رسميت بشناسيم و روز ديگر آن را در وراي همه مجامع بين المللي قرار مي‌دهيم و پيشنهادهايي به گروه مزبور ارائه مي‌كنيم تا به كار حل مشكلات جهاني و منطقه‌اي بيايد.

البته تا زماني كه جزئيات و انگيزه اصلي از ارائه پيشنهاد اخير آشكار نگردد، قضاوت در مورد آن امكان پذير نيست، اما از هم اكنون مي‌توان پيش بيني كرد كه سرنوشت بسته پيشنهادي، شباهت بسيار با برخي نامه نگاري‌ها به سران كشورهاي ديگر خواهد داشت. در عين حال اگر پيشنهاددهندگان با درك صحيح از موقعيت و توانمندي‌هاي ايران، بسته مـزبـور را تهيه كرده‌اند و مخاطبان پيشنهاد را نيـازمنـد همكـاري ايـران مـي‌داننـد، بـايد هرگونه همكاري با گروه 1+5 را به رفع برخي مزاحمت‌ها و تعييـن تكليـف پـروژه‌هاي دردسرساز براي ايران مشـروط كننـد. حقيقـت آن اسـت كه در برخي بحران‌ها و سوژه‌هاي بين المللي، نياز قدرتهاي جهاني به ايران، غيرقابل انكار بوده و هست اما در تمام يا اكثر آنها، ايران تنها نقش يك <بنگاه خيريه> را ايفا كرده است كه وظيفه آن، حل مشكلات ديگران مي‌باشد كه البته بسياري از كساني كه نمك اين <بنگاه خيريه> را خورده‌اند در <نمك دان شكستن> با يكديگر مسابقه مي‌دهند! پس اگر تنظيم كنندگان بسته پيشنهادي اخير، به كارآيي پيشنهاد خود ايمان دارند و پيشنهاددهندگان را محتاج همكاري ايران مي‌دانند، اين بار بايد از كسوت <اداره كنندگان بنگاه خيريه> بيرون بيايند و در برابر هر كمك به حل بحـران‌هـاي جهـاني و منطقه‌اي، امتيازي براي كـشــورمـان كسـب نمـاينـد. در غيـر ايـن صـورت كـمـك گيرندگان نمك نشناس، در نهايت ارائه پـيـشـنـهادها و حتي دريافت كمك‌هاي ايران را <دخالت مخرب> خواهند ناميد!‌

جمهوري اسلامي


روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود با عنوان "فرهنگ حرف اول "آورده است:
كار فرهنگي را بايد از ريشه شروع كرد. دبستان پايه مشترك همه كساني است كه به بخش هاي مختلف جامعه راه پيدا مي كنند. به همين دليل بنيان فكري و فرهنگي آحاد جامعه را بايد از كلاسهاي دبستان پي ريزي كرد. نگاه به آدم ها نگاه به شغل نگاه به دنيا و آخرت نگاه به مقام و منصب نگاه به مال و منال و هر چيز ديگري كه در طول زندگي بر سر راه آدم ها سبز مي شود را بايد از همان روزهاي پرخاطره دبستان و همراه با الفبا و با زبان شيرين معلم به كودكان آموخت .

در مدرسه راهنمائي و دبيرستان هم بايد همين راه را ادامه داد و در دانشگاه هم بايد اين پيوستگي را حفظ كرد و تداوم بخشيد. در جامعه گسترده و باز امروز فقط درصد بسيار ناچيزي از اين كار از عهده پدران و مادران برمي آيد بيش از 90 درصد كار در اختيار مديران جامعه است . اينكه بر دبستان و دبيرستان و دانشگاه چه فرهنگي حاكم باشد در كوچه و خيابان چه بر سر نوجوانان و جوانان بيايد در سينما و تماشاخانه و مراكز فرهنگي هنري چه چيزي به خورد آنان بدهند راديو و تلويزيون چه چيزي به رگهاي فكري آنان تزريق كنند و اينترنت و ماهواره آنها را به كدام سو بكشانند از اختيار والدين خارج است و اين مديران جامعه هستند كه بايد اين مجراها را از آلودگي پاك كنند تا فكر و فرهنگ كساني كه در اين جامعه رشد مي كنند و مجاري تنفس فرهنگي آنها همين هاست كه برشمرديم بربنياني مستحكم و پاك استوار باشد.

لحظه اي به راهزنان فرهنگي كه در گوشه و كنار جامعه ما كمين كرده اند بيانديشيد. به خرافاتي ها به مروجان اباحيگري به مبلغان بي خدائي به سوداگران مرگ هاي خاموش و به مدعيان وساطت ميان خدا و اوليا خدا با مردم كه از همه خطرناك ترند به اينهمه راهزن بيانديشيد و تصور كنيد اگر كودكان و نوجوانان و جوانان اين جامعه تحت مراقبت كامل فرهنگي و فكري نباشند چه به روزگارشان و به روزگار آينده جامعه ما خواهد آمد. فقط همين اشاره مختصر كافي است كه در ضرورت كار فرهنگي از ريشه ترديد نكنيم و بپذيريم كه فرهنگ بايد حرف اول را بزند.

حرف اول زدن فقط به اين معنا نيست كه از روز اول بايد روي مغز كودك كار فرهنگي كرد. اين فقط آغاز كار است . كار مهمتر اينست كه در همه اركان جامعه حاكميت بلامنازع با فرهنگ باشد. سياست اقتصاد قضا و همه عرصه هاي ديگر بايد با عطر فرهنگ معطر باشند. فقط در اينصورت است كه فرهنگ حرف اول را خواهد زد و فقط در اينصورت است كه مشكلات از سياست و اقتصاد و قضا و روابط اجتماعي ما رخت برخواهد بست .

اگر امروز همه ميناليم كه چرا بازي سياسي جاي سياست را گرفته به اين دليل است كه فرهنگ سياسي نداريم . اگر مي پرسيم كه چرا كاسب و تاجر به حق خود قانع نيستند و تا جيب مشتري را خالي نكنند راضي نمي شوند براي اينست كه فرهنگ اقتصادي نداريم . اگر كساني كه به محاكم قضائي مراجعه مي كنند ناراضي و شاكي بر مي گردند براي اينست كه در آنجا هم مشكل فرهنگي داريم .

اين مشكلات فقط درصورتي حل خواهد شد كه فرهنگ ديني و ارزشهاي اسلامي بر همه عرصه ها حاكم شوند. در قديم هركس به سراغ تجارت ميرفت اول احكام تجارت را مي آموخت . وجود مسجد و مدارس علوم ديني در قلب همه بازارهاي ايران براي همين بود كه هر بازاري هر روز اول صبح قبل از آنكه مغازه اش را باز كند به مدرسه ديني ميرفت و درس متاجر و مكاسب ميخواند ظهر براي شركت در نماز جماعت به مسجد ميرفت و با اين دو كار همواره خود را در چارچوب فرهنگ ديني نگهميداشت و اين حفاظ ها او را از گران فروشي و كم فروشي و فريبكاري و طمع ورزي و احتكار حفظ مي كردند. وقتي اين حفاظ ها برداشته شوند نه اقتصاد سالم خواهد ماند نه قضاوت و نه سياست .

اقتصاد و سياست و قضاوت بايد تابع فرهنگ باشند. اگر سياست بر اقتصاد و قضا حاكم شود آن دو را و خود را ويران خواهد كرد و از اين بدتر آنكه فرهنگ نيز محكوم سياست باشد. اگر كارهاي فرهنگي برنامه هاي فرهنگي و عزل و نصب هاي فرهنگي بر محور و مدار سياست بچرخند بايد فاتحه فرهنگ را خواند و البته ميدانيم كه وقتي فاتحه فرهنگ خوانده شود فاتحه اقتصاد و سياست و قضا هم خوانده خواهد شد.

اين رابطه بايد برعكس باشد. فرهنگ بايد بر همه عرصه هاي ديگر حاكم باشد. سياست و اقتصاد و قضا و همه شئون جامعه بايد تابع فرهنگ باشند و همه فعل و ترك هاي متوليان اين عرصه ها بايد فرهنگي باشد تا جامعه به سوي صلاح و سلاد به پيش برود. اينست معناي اينكه حرف اول را بايد فرهنگ بزند. اين هدف هنگامي تامين خواهد شد كه كار فرهنگي را از ريشه شروع كنيم .

متاسفانه قطار فرهنگ ما در هيچيك از محورهاي اصلي كه از آنها به عنوان شاخصه هاي فرهنگي ياد كرده ايم يعني توجه به محتوا پيوستگي فرهنگي متوليان جامع نگر فرهنگي و اينكه فرهنگ بايد حرف اول را بزند روي ريل قرار ندارد. آيا با اين وضعيت مي توان از بخش فرهنگ رفع مظلوميت كرد !

كيهان


روزنامه كيهان در سرمقاله امروز خود با عنوان "ديپلمات‌ها در بن بست" به قلم مهدي محمدي آورده است:

اطلاع از نتايج نشست گروه 1+5 در لندن در محافل سياسي ايران عميقاً مايه تفريح شده است. پس از چند ماه آمد و رفت، مذاكره آشكار و مبادله پيام پنهاني، رايزني فراگير، بحث و جدل هاي بي پايان و دراز دامنه، آخر كار، اعضاي گروهي كه خود را قدرتمندترين مجمع تصميم ساز در جهان مي داند، اعلام كردند بسته اي به ايران پيشنهاد خواهند كرد كه «اندكي» بهتر از پيشنهاداتشان در خرداد ماه سال 1385 (ژوئن 2006) است و البته چنانكه وزير خارجه روسيه گفته در ازاي آن از ايران مي خواهند «در طول مذاكرات» غني سازي را به حال تعليق درآورد! براي گروهي با اين مشخصات، اين فوق العاده تأسف آور و نااميد كننده است كه پس از به كار گرفتن تمام ظرفيت ذهني خود به جاي اينكه جلو بيايند و رشد و پختگي بيشتري در مواضع آنها ديده شود، چهار سال به عقب بازگشته اند و اجناس بنجلي را كه مدت ها قبل حتي به اندازه يك نگاه ساده رغبتي برنينگيخت، دوباره بزك كرده و با بوق و كرنا به همراه يك دوجين خرده فرمايش جلو ايران بگذارند و در عين حال منتظر پاسخ مثبت ايران هم باشند!

اين براي ايران، بيش از آنكه نااميد كننده يا غيرمنتظره باشد، تأسف آور است. فقط جهت يادآوري، خوب است اعضاي گروه 1+5 توجه كنند پيشنهاد عرضه بسته اي از مشوق ها به ايران و در ازاي آن، درخواست «تعليق در حين مذاكرات» در حالي كه اساساً معلوم نيست اين مذاكرات قرار است چه زماني آغاز شود، چه زماني پايان يابد و هدف از آن تعطيل كردن برنامه ايران است يا دريافت تضمين هايي براي صلح آميز باقي ماندن آن، دقيقاً همان اتفاقي است كه در پاييز سال 1383 (نوامبر 2004 ميلادي) در جريان توافقنامه پاريس رخ داد و خيلي زود به بن بستي آشكار انجاميد.

واقعاً آيا 1+5 انتظار دارد چنين پيشنهادي ايران را ذوق زده كند و پاي ميز بكشاند؟! ويرايش يك متن كهنه و بي رمق آن هم با ناخن خشكي تمام و نهايتاً عرضه پيشنهادي كه رسانه هاي غربي براي اعلام «توخالي» بودن آن يك ساعت هم صبر نكردند و مشروط كردن آن به شرطي مانند تعليق كه ايران مدت هاي طولاني است اساساً مفهوم آن را از نظام تصميم سازي خود حذف كرده واقعاً چه معنايي مي تواند داشته باشد؟ اين نمايش است يا ديپلماسي؟! زماني شايد اين امر پنهان بود، ولي حالا ديگر تقريباً همه آنها كه با مختصري علاقمندي اخبار مربوط به پرونده هسته اي ايران را پي گيري كرده اند مي دانند كه ايران ظرف همين ماه هاي اخير پيشنهادهايي بسيار پربارتر و اغوا كننده تر از اين را از طرف هاي مذاكراتي خود دريافت كرده و آنها را حتي قابل مذاكره تشخيص نداده است، با اين وصف حالا چرا بايد تكه كاغذي كه چيزي جز تكرار مشتي حرف هاي بي ارزش نيست را جدي بگيرد؟! لااقل غربي ها كه خود به آن پيشنهادها -كه صرفاً زماني كنار نهاده شد كه ايران به آنها بي ميلي نشان داد و الا آنها مشتاقانه حاضر به توافق بر سر آن بودند - واقفند؛ پس چرا دوباره فرسنگ ها به عقب بازگشته اند و از ايران مي خواهند احياي مرده ريگ تعليق را در ازاي شوخي اي به نام مذاكره بپذيرند؟

حقيقتاً نمي توان باور كرد اعضاي گروه 1+5 تا آن حد ساده باشند كه نفهمند از سال 2004 تا امروز بسياري چيزها دگرگون شده، پس نمي توان دور توافقنامه پاريس را دوباره روباني پيچيد و به سوي ايران پرتاب كرد. مي توان حدس زد آنچه دوباره غربي ها را فريب داده و آنها را به ورطه اين اشتباه محاسبه كشانده كه ممكن است با اتكا به همان فرمول هاي قديمي بتوانند وارد معامله اي جديد با ايران شوند اين است كه تصور كرده اند افزايشي كه اخيراً به طور محسوس در ابعاد فشارهاي وارده به ايران رخ داده به اضافه حجم سنگين عمليات رواني در مورد عواقب ناگوار «به آخر خط رسيدن ديپلماسي» تهران را تا آن حد نرم خو يا محافظه كار ساخته كه دستاوردهاي بسيار باارزش فني و استراتژيك خود را به بهايي اندك معامله كند. اگر اين اشتباه محاسبه رخ داده باشد- كه ظاهراً در اثر ضعف هاي جبران ناشدني نظام كسب و برآورد اطلاعاتي غرب براي چنددهمين بار رخ داده- مرور برخي حقايق ساده خالي از فايده نخواهد بود.

قبل از هرچيز بايد به اين نكته توجه كرد كه ايران همچنان خود را قدرتي منحصر به فرد و غيرقابل رقابت در منطقه خاورميانه مي داند كه هيچ نيازي به غربي ها ندارد سهل است آنها را به اسفناك ترين وجه ممكن به خود نيازمند ساخته و به خوبي نشان داده است اگر فقط اندكي از امكانات بي پايان خود را بسيج كند مي تواند بازي هاي بسيار پيچيده آنها را در هرگوشه از اين منطقه بي نهايت حساس به هم بريزد و بلكه نابود سازد. فقط به عنوان يك نمونه، آمريكايي ها در يكي دو هفته اخير انرژي بسياري صرف متهم ساختن ايران درناآرامي هاي عراق كرده اند. پس از ناآرامي هاي بصره، تقريباً همه مقام هاي واشنگتن به صراحت از حضور قوي و موثر ايران در عراق- كه البته آنها كاركرد آن را منفي ارزيابي مي كنند- سخن گفتند. در عين حال كه معلوم بود در دل از به جان هم افتادن دو گروه قدرتمند شيعه شادمانند و آن را به معناي تضعيف دوستان ايران مي دانند، تلاش كردند ايران را به عنوان مقصر اول و آخر اين ناآرامي ها جلوه دهند. اگرچه اشغالگران خود بهتر از هركسي مي دانند كه ايران جز «ثبات» و «تشكيل دولت قدرتمند شيعه» هدف ديگري در عراق ندارد، اما بياييد يك لحظه فرض كنيم حرف آمريكايي ها راست باشد و به واقع ايران اوضاع عراق را درهم ريخته باشد. نتيجه چيست؟ خيلي ساده و روشن، معناي چنين اتفاقي اين است كه ايران مي تواند ظرف دو هفته همه آنچه را كه آمريكايي ها در مدتي قريب به يك سال تحت عنوان «طرح جديد امنيتي» با افزايش بي سابقه نيرو رشته اند، پنبه كند. اين اگر علامت قدرت نيست، پس چيست؟ آمريكايي ها حتي آنجا كه به خيال خود در حال مذمت ايران هستند كاري جز تعريف از آن و اعتراف به قدرت آن در مقابل خود نمي كنند.

اين فقط يك مورد است و بسياري حرف هاي ديگر درباره مسائلي مانند بحران اقتصادي آمريكا و اروپا كه اندك نوساني در بازار انرژي مي تواند ابعاد آن را بي نهايت فاجعه بار كند، وضعيت افغانستان و لبنان كه بدل به گره هاي كور براي غرب شده اند، پيشرفت فني فوق العاده ايران كه مدت هاست تمامي مرزهاي ممنوعه را پشت سرگذارده هنوز ناگفته است و وقتي ابعاد آنها هم به اندازه كافي باز شود معلوم خواهد شد كه ايران هرگز اينچنين به توانايي هاي خود مطمئن نبوده و لذا بدون ذره اي ترديد هر پيشنهادي را كه ناقض حقوق آن باشد به دامن عرضه كنندگان پرتاب خواهد كرد.

زماني تحليل برخي ناظران از بن بست به وجود آمده در گروه 1+5 اين بود كه آنها فقط به دور خود مي چرخند و امكان پيش روي را از دست داده اند. حالا ظاهراً اوضاع خراب تر است و مدعيان قدرت عالمگير، نه فقط توان جلو رفتن بلكه حتي امكان تشخيص صحيح موقعيت خود را هم از دست داده اند. جمعه شب وقتي بيانيه 1+5 حاوي حرف هايي كه از سال ها قبل از فرط تكرار بي رنگ و مندرس شده، منتشر شد ناخودآگاه به ياد آن دو كوهنورد خوشمزه اي افتادم كه پس از ساعت ها بحث و جدل براي يافتن موقعيت خود از روي نقشه اي كه جلوي خويش پهن كرده بودند، ظفرمندانه به اين نتيجه رسيدند كه اكنون روي «قله كوه مقابل» ايستاده اند!!

قدس


"مبارزه با تروريسم يا باني تروريسم" عنوان سرمقاله‌ امروز روزنامه قدس به قلم غلامرضا قلندريان است كه درآن مي‌خوانيم:

در پي ناكامي هاي مكرر بوش در رويارويي با جمهوري اسلامي ايران، نشريه سياسي «كانترپانچ» از امضاي حكمي توسط جرج بوش مبني بر صدور مجوز اقدام تروريستي سري جامع عليه نظام ايران و مقامهاي خاص آن خبر داد.

نشريه مذكور در اين گزارش با عنوان «حكم سري بوش جنگ با ايران را گسترده تر مي كند» نوشت: «شش هفته پيش بوش حكمي را براي انجام اقدامهاي تهاجمي سري، عليه نظام ايران صادر كرد كه از نظر ابعاد غيرمنتظره است.»

اگرچه صدور چنين اقدامي از سوي مقامهاي كاخ سفيد امري جديد نيست، ولي در اتخاذ مشي ناامن سازي ايران از سوي آمريكا، نكاتي قابل تأمل به نظر مي رسد.

صدور اقدام مجوز تروريستي در ايران، بيانگر تهديد عليه منافع ملي و امنيت ملي ايران مي باشد؛ از اين رو، ايران حق دارد در واكنش به اقدام واشنگتن، به مجامع بين المللي شكايت كند.

از سوي ديگر، اتخاذ مشي تروريستي از طرف دولتمردان آمريكا مبين مفروضاتي از قبيل مداخله در ايران مي باشد؛ بدين معنا كه قبل از صدور چنين اقدامي، قاعدتاً در راستاي بي ثبات سازي جمهوري اسلامي اقدامهايي از سوي آنان صورت پذيرفته است و با هدف تحقق خواسته مذكور، طبيعي به نظر مي رسد كه از ظرفيت قومي در ايران بهره بگيرند و اين ويژگي كشور ايران را حمل بر آسيب پذيري نظام جمهوري اسلامي نمايند.

اكنون بايد به صاحبان اين تصور اعلام نمود كه ايران با وجود داشتن قوميتهاي متفاوت، در حوزه انسجام و اتحاد ملي ويژگي خاص و منحصر به فردي دارد كه با اتكا به آن، توطئه هاي متعدد دشمنان را با هدف تكثر قوميتها در ايران، خنثي نموده است.

اقدام تروريستي از سوي كاخ سفيد عليه ديگر كشورها، بويژه ايران، شعار مبارزه با تروريسم اين كشور را كه پس از حوادث 11 سپتامبر با حمله به عراق و افغانستان در پيش گرفته است، با ترديدهاي جدي مواجه مي نمايد.

قدر مسلم آن است كه بررسي عملكرد كاخ سفيد در سالهاي پس از حوادث 11 سپتامبر، نه تنها اين كشور را در اذهان عمومي مردم جهان پرچمدار مبارزه با تروريسم(؟!)معرفي نكرده است، بلكه استمرار حضور در عراق و افغانستان و ناتواني در دستيابي به اهداف تعيين شده، آمريكا را اشاعه دهنده تروريسم با ابزار شعارگرايي شناسانده است.

سردمداران كاخ سفيد بايد بدانند، ملت ايران هويت سياسي، اعتقادي و فرهنگي خويش را در طول سالهاي دوران دفاع مقدس به منصه ظهور و بروز رسانده و براي مقابله با هرگونه تهديد از سوي دشمنانش، همواره آمادگي خود را اعلام نموده است. همان گونه كه مقام معظم رهبري، در اجتماع مردم شيراز به خصومت ذاتي و طبيعي انحصارطلبان بين المللي و جهانخواران با آرمان استقلال طلبي و شعار عدالت خواهي ملت ايران اشاره كردند و افزودند: «بيگانگان به بهانه هاي مختلف، تبليغات ضد اسلامي- ضد ايراني خود را ادامه و گسترش مي دهند، اما مردم بيدار ايران و جوانان هوشيار كشور، مثل پاره هاي پولاد، در مقابل دشمن بُرنده و نفوذ ناپذيرند.»

دولت آمريكا به بهانه مقابله با حملات تروريستي و يافتن عاملان وقايع 11 سپتامبر به افغانستان حمله كرد، اما خيلي زود هدفهاي اصلي جنگ به اصطلاح ضد تروريسم خود را فراموش نمود و براي دستيابي به منابع غني نفتي خليج فارس، به عراق حمله كرد. مردم آمريكا از ياد نخواهند برد كه دختران و پسرانشان همراه با شمار كثيري از مردم بيگناه عراق، تنها در اثر دروغ پردازيهاي دولت بوش، جان خود را از دست داده و مي دهند.

دولت نومحافظه كار بوش با عوام فريبي، از حملات 11 سپتامبر به عنوان حربه اي براي فريفتن مردم آمريكا و اشاعه ترس از تروريسم در ميان آنها استفاده كرده و بدين ترتيب چشمان مردم كشورش را به روي سياستهاي شرم آور و ننگين خود بسته است.

ترس از تروريسم باعث شده تا مردم آمريكا تسليم سياستهاي ننگ آور دولت بوش -از جمله نقض آزاديهاي فردي، نقض حقوق بشر، جدايي قدرتها و قوانين كيفري غيرانساني- شوند. تسليم و بي اعتنايي مردم آمريكا به اين دليل است كه دولت بوش به بهانه مقابله با تروريسم، آنها را شستشوي مغزي داده و چنين القا كرده است كه براي حفظ امنيت كشور، توسل به سياستهاي غيرقانوني لازم است.

حركت اخير بوش را بازسازي اعتبار از دست رفته جناح جمهوري خواهان نيز مي توان تلقي كرد. وي در مقابل رقباي دمكرات - كه با محكوم نمودن اقدامهاي يكجانبه گرايانه نئومحافظه كاران بويژه در ماجراجوييهاي مبارزه با تروريسم، در حضيض مقبوليت قرار دارند- با بزرگنمايي خطر تروريسم مي كوشد همچون دور دوم انتخابات رياست جمهوري كه بر خلاف تحليلهاي موجود توانست با سناريوسازي، خطرها و تهديدهاي القاعده، رقيب دمكرات خود را از راهيابي به كاخ سفيد محروم نمايد، در اين مقطع نيز اين اقدام را به عنوان ساز و كاري براي ارتقاي جايگاه جمهوري خواهان در مقابل رقبا اتخاذ نموده است.

اكنون بايد بار ديگر به دشمنان اين مرز و بوم گوشزد نمود، همان گونه كه تاكنون در پيگيري هدفهاي سلطه طلبانه خود ناكام شده اند، از اين به بعد نيز نمي توانند ملت ايران را با تهديدها و تحريمهاي خود در پشتيباني از آرمانهاي انقلاب اسلامي دلسرد نمايند؛ چنانكه حضور قابل توجه مردم ايران در انتخابات هشتمين دوره مجلس شوراي اسلامي با وجود تبليغات مسموم آنها و با تصويب قطعنامه سوم با اميد تأثيرگذاري بر حضور مردم، پاسخي صريح به بدخواهان بود. اكنون دفاع از انقلاب اسلامي در باورهاي مردم ايران نهادينه شده و اين مهم را نه تنها در دفاع مقدس به نمايش گذاشتند، بلكه با حضور در تمامي عرصه هاي سرنوشت ساز، هوشياري و هوشمندي خود را در معرض قضاوت ديگران قرار دادند. همان گونه كه مقام عظماي ولايت در فرمايشات اخيرشان در شيراز فرمودند: «علت ناراحتي دولت آمريكا، «سخنان بعضي مسؤولان» يا «برخي سياستهاي جمهوري اسلامي» نيست، بلكه آنان از «هوشياري و انگيزه و همت ملت و جوانانش» در پيمودن راه افتخار كه همان راه شهداست، خشمگين و مضطربند.» و در ادامه افزودند: «اين ملت راه خود را به سوي كمال، عزت و استقلال كامل و پياده شدن كامل اركان دين در كشور انتخاب كرده و هيچ تهديدي نمي تواند ملت ايران را از اين راه منصرف كند.»

واشنگتن نبايد فراموش كند، مردم و مسؤولان نظام جمهوري اسلامي هراسي از تهديدهاي دشمنان ندارند، همان گونه كه در سالهاي اوليه انقلاب ترورهاي كور و حمايت از منافقين با هدف بي ثبات سازي ايران هيچ گاه نتوانست كوچكترين خللي در عزم و اراده مردم هميشه در صحنه ايران وارد نمايد.

بدين ترتيب، فاش شدن تصميمهاي مذكور ننگ ديگري بر دامن دولتمردان آمريكاست كه همچنان اتهام اقدام عليه بشريت را در دستور كار خود دارند. جمهوري خواهان در شرايطي كه در آستانه رقابتهاي انتخاباتي با رقباي دمكرات خود قرار دارند، نيات پليد و ماجراجويانه خويش را به افكارعمومي معرفي مي كنند و قطعاً اين اظهارها از صفحه ذهن افكارعمومي آمريكا پاك نخواهد شد و بر اساس اين مواضع، دست به انتخاب خواهند زد.

سياست روز


"اتحاد بانك و بخش خصوصي به قلم حميد تهراني " عنوان سرمقاله روزنامه سياست روز است كه در آن آمده است:

در حالي كه بسته سياستي و نظارتي بانك مركزي در پيچ و خم بررسي هاي كميسيون اقتصادي دولت گرفتار شده و سرانجام روشني براي آن متصور نيست ، شنبه شب طهماسب مظاهري رئيس كل بانك مركزي در ميهماني كه اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران تدارك ديده بود شركت كرد تا يك بار ديگر بر مواضع اقتصادي خويش تاكيد كند. ‌

در هفته هاي اخير و بعد از طرح بسته سياستي و نظارتي بانك مركزي ، برخي اعضاي كابينه و در راس آن سيد محمد جهرمي وزير كار و امور اجتماعي به سختي اين سياست ها را مورد انتقاد قرار داده و خواستار توقف آن شده اند.آن چه كه جهرمي و همفكرانش در گفته ها و ديدگاه هاي خود بيان كرده اند،عموما حول تاثير منفي اين سياست ها بر توليد و اشتغال چرخش مي كند.از ديد اين عده سياست‌هاي سخت‌گيرانه بانك مركزي به هر حال ركود سرمايه‌گذاري و كارآفريني را به دنبال دارد.اين در حالي است كه مدافعان اجراي اين طرح مي گويند بي انضباطي هاي مالي اخير و افزايش حجم نقدينگي در ايران هيچ راهي به جز اجراي اين مقررات سخت گيرانه باقي نگذاشته است.

ديدار ديروز طهماسب مظاهري با صاحبان صنعت و تجارت ايران در قالب نهاد غير دولتي و قدرتمند اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران احتمالا‌ مي تواند به اين معني باشد كه آقاي رئيس براي پيشبرد اهداف و برنامه هاي انضباطي خويش به بخش خصوصي و توان آن متوسل شده و قصد دارد از زبان اتاق با كساني كه بسته سياستي و نظارتي را عامل ايجاد ركود اقتصادي مي دانند،مقابله كند.در حقيقت پس از آن كه رئيس بانك مركزي نتوانست كابينه را براي اجراي اين بسته با خود همراه سازد، اكنون دست به دامان اتاق و بخش خصوصي شده تا آنان گواهي دهند كه اين سياست ها نه فقط منجر به ركود نخواهد شد بلكه اصولا‌ براي ايجاد رونق اقتصادي وجود و اعمال انضباط در رفتار اقتصادي ضروري است. البته چنين به نظر مي آيد كه رهبران و چهره هاي شاخص بخش خصوصي هم با اين ديدگاه آقاي رئيس موافق باشند چرا كه آن ها هم در طول فعاليت اقتصادي خود آموخته اند كه از اوضاع نابسامان اقتصادي و فضاي غبار آلود مسلما فعالا‌ن درست كار اقتصادي سود نمي برند.
ارسال به دوستان
وبگردی