۱۰ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۱۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۰:۲۶
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۴۷۶۸۸
تاریخ انتشار: ۱۶:۰۸ - ۱۲-۱۰-۱۳۹۷
کد ۶۴۷۶۸۸
انتشار: ۱۶:۰۸ - ۱۲-۱۰-۱۳۹۷

 محمد قوچانی سردبیر روزنامه سازندگی در یادداشتی نوشت: به برکت شبکه های اجتماعی، اقتدار افکار عمومی ایران به سطحی رسیده است که قدسی‌ترین نیروهای حاکمیتی نیز راه تعامل در پیش گرفته و به عرفی‌سازی و عادی‌سازی از رفتارهای خویش رو آورده‌اند: در هر جامعه‌ای رجال مذهبی و نظامی در زمره‌ی محترم‌ترین نیروهای سیاسی و اجتماعی‌اند و حتی اگر قواعد و قوانین اداری و حقوقی نزدیک شدن به حریم ایشان را سخت نسازد؛ قواعد و معیارهای عرفی و اجتماعی حرمت ایشان را پاس می‌دارد. اما زمانی که نقد رجال مذهبی و نظامی از جناح‌های سیاسی عبور می‌کند و با گذار از چپ و راست به عامه‌ی شهروندان می‌رسد ضروری‌ترین کار پاسخگویی به افکار عمومی و اقناع ایشان است و این همان کاری است که دو سردار جنگ تحمیلی محسن رضایی و از او مهم‌تر حاج قاسم سلیمانی کردند.

قاسم سلیمانی به عنوان سرداری پیچیده در رازها، ساده و بی‌تکلف به پشت خط یک برنامه‌ی تلویزیونی بامدادی آمد و از مدح و ثنا صرف‌نظر کرد و به مردم ایران پاسخگو شد بدون آنکه خویش را مقدس بداند و بخواند از ضعف‌ها و قوت‌های دفاع مقدس ملت ایران در برابر عراق سخن گفت و حتی در بیان نسبت فرماندهی نظامی و فرماندهی سیاسی جنگ (در فاصله‌ی عملیات‌های کربلای ۴ و ۵) سخن از تصمیم درست مرحوم آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی فرمانده جنگ به میان آورد و این همان قاب دوست‌داشتنی از سرداران ایران است که مردم ما می‌پسندند قهرمانان ملی خود را در آن ببینند. آنچه را از این حرکت رسانه‌ای به دست آمد چنین می‌توان خلاصه کرد:

۱؛ دفاع ملی و دینی ما مقدس است چراکه جنگ بر ما تحمیل شده بود و ما در آن پیشگام نبودیم و بدون قصد تجاوز تنها از خویش صیانت کردیم. اما گذشته از اصل جنگ، تکنیک‌ها و تاکتیک‌های آن قابل نقد و بررسی است. سردار سلیمانی از لو رفتن عملیات‌های زیادی سخن گفت که نه فقط در تاریخ جنگ ما که در تاریخ جنگ جهان اجتناب‌ناپذیر است. آنچه مهم است خون پاک شهدایی است که فدای ملت و میهن و آیین ما شدند. نقد جنگ و بهتر بگوییم نقد تکنیک‌ها و تاکتیک‌های جنگی به هیچ وجه نقد دفاع مقدس نیست.

حتی کسانی که در مقاطع مختلف از ضرورت پایان جنگ حرف می‌زدند نیز باید به احترام خون همه شهیدانی که همه‌ی آن ۸ سال را جنگیدند کلاه از سر بردارند. از آن فراتر نقد فرماندهان جنگ مانند سردار محسن رضایی هم نه نقد جنگ است و نه حتی همه‌ی شخصیت سردار. محسن رضایی در مجموع اصول‌گرای میانه‌رویی است که در دهه‌ی ۶۰ با همه‌ی جناح‌های درون نظام رابطه‌ی خوبی داشت و نه فقط در فرماندهی جنگ که در پایان دادن به آن با نامه‌نگاری به سران کشور نقش مهمی داشت. مرز نقد و نفی باید روشن شود اما به لطف توئیت سردار محسن رضایی باب نقد و پاسخگویی قهرمانان و فرماندهان ملی ایران هم فراهم شده است.

۲؛ صداوسیما نشان داد که هنوز دارای ظرفیت‌های ملی و حرفه‌ای قدرتمندی است. شبکه‌های اجتماعی گرچه سبب اقتدار افکار عمومی شده‌اند اما هنوز این شبکه‌های تلویزیونی هستند که می‌توانند اقتدار نظام سیاسی را حفظ کنند. در واقع هنوز تلویزیون می‌تواند ملی‌ترین رسانه‌ی ایران باشد و از شبکه‌های اجتماعی به عنوان یار و ابزار اجتماعی خود استفاده کند. شاید اکثریت ملت در آن ساعت اولیه بامداد برنامه حالا خورشید را ندیدند اما تا نیمروز دیروز همه شبکه‌های اجتماعی از اشک‌های محسن رضایی و فروتنی قاسم سلیمانی آکنده بود. رضا رشیدپور به عنوان یک ژورنالیست تلویزیونی نشان داد که می‌توان از BBC و ایران‌اینترنشنال جلو زد و از سرمایه‌های داخلی کشور بهترین بهره را گرفت و مدیران صداوسیما اکنون می‌توانند دریابند که حفظ سرمایه‌هایی مانند رضا رشیدپور و عادل فردوسی‌پور تا چه اندازه می‌تواند به نفع منافع ملی کشور باشد.

حالا خورشید اگر برنامه‌ای شامگاهی بود و اگر صداوسیما هر شب یک «۶۰ دقیقه» ملی تولید می‌کرد امکان نداشت بازی را به BBC و ایران‌اینترنشنال ببازد. وقتی با برنامه‌ای مانند خندوانه می‌توان شوهای به دور از فرهنگ ایرانی و اسلامی را از سبد مصرف مخاطب ایرانی حذف کرد، وقتی می‌توان با مسابقه‌های استعدادیابی در موسیقی مانع از ترویج موسیقی غیرملی ایران شد، وقتی شبکه نسیم می‌تواند صنعت سرگرمی را در ایران متحول کند چرا همین تجربه را در صنعت اطلاع‌رسانی و خبر به کار نمی‌بریم؟

۳؛ اما جایی که این دو موضوع به هم می‌رسد مسئله‌ی مستندنگاری در ایران امروز است: از چند سال پیش با راه‌اندازی رسانه‌هایی مانند «من و تو»، BBCفارسی، ایران‌اینترنشنال و… مخالفان انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران به مستندنگاری علیه روایت رسمی تاریخ ایران روی آورده‌اند. ملتی که تاریخ ندارد هیچ ندارد و ملتی که تاریخ دارد همه چیز دارد. این همان نکته‌ای است که مصطفی کمال پاشا (آتاترک) به محمدعلی فروغی سفیر وقت ایران در ترکیه گفت که شما که قدر شاهنامه فردوسی را نمی‌دانید چگونه مفهوم ملت ایران را فارغ از هر دولتی می‌سازید اما من مجبورم برای ملت‌سازی برای ترکیه، شاهنامه‌ای خلق کنم؛ همان کاری یا دغدغه‌ای که اورهان پاموک نویسنده ترکیه‌ای در سر دارد و نیز رجب طیب اردوغان در جهت عکس آتاترک با احیای میراث خلافت و سلطنت عثمانی و نوعثمانی‌گری در پی آن است.

سلطنت‌طلبان و مارکسیست‌ها و مارکسیست‌های اسلامی (مجاهدین) در ایران هم برای پیروزی بر جمهوری اسلامی در درجه اول در پی ویران ساختن تاریخ آن هستند که مشروعیت فراانتخاباتی این نظام بر آن بنا شده است. در حالی که مخالفان سیاسی جمهوری اسلامی در پی تزلزل پایه‌های انتخاباتی آن هستند و مردم را به عدم مشارکت در انتخابات دعوت می‌کنند دشمنی پیچیده‌تر در سه سطح بزرگ‌تر رخ می‌‌دهد: اول؛ براندازی اعتقادی در طرح و تضعیف نهاد خانواده و نهاد دین و اخلاق در برنامه‌های نظری، دوم؛ براندازی اجتماعی در تغییر سبک زندگی جدید با همین مفاهیم که از سطح نخبگان به میان عوام طرح می‌شود و مهمترین ابزار ترویج آن در ترویج سرگرمی‌های کمتر اخلاقی و باهم‌باشی‌های غیراخلاقی است و چهارم؛ براندازی تاریخی که با انکار تاریخ انقلاب و احیای سلطنت و نیز مظلوم‌نمایی مجاهدین خلق در شرف وقوع است و این همان نکته‌ای است که موضوع سخن امروز ماست: در چنین شرایطی مستندنگاری‌های جناحی از نوع «قائم مقام» (علیه آیت‌الله منتظری)، «راه طی شده» (علیه مهندس بازرگان) و «هاشمی زنده است» (علیه آیت‌الله هاشمی) دقیقا بازی در زمین حریف است. تسویه‌حساب جناحی و حزبی نادیده گرفتن هجومی است که به ارزش‌های ملی و دینی ایران در شرف وقوع است. ما حتی می‌توانیم با ساختن مستندهای حرفه‌ای و اخلاقی درباره تاریخ پیش از انقلاب اسلامی اعتماد مخاطب را به مستندهای سیاسی علیه جمهوری اسلامی از بین ببریم. شکل حرفه‌ای مستندهای تاریخی شبکه من و تو به گونه‌ای است که مخاطب میانه و غیرسیاسی را هم فریب می‌دهد و او را به این فکر می‌اندازد که سازنده پربیراه هم نمی‌گوید! اما دم خروس در شبکه‌ای مانند ایران‌اینترنشنال بالا می‌زند وقتی برای «شاهزاده» ژنتیک پهلوی رپرتاژ آگهی تهیه می‌شود. در مقابل مستندهایی که به نام «گفتمان انقلاب اسلامی» ساخته می‌شوند هر روز یکی از پایه‌گذاران انقلاب اسلامی را از قطار آن پیاده می‌کنند.

۴؛ انقلاب اسلامی ایران با همه‌ی نقدهای جدی به کارنامه دولت‌های جمهوری اسلامی هنوز یک حقیقت و واقعیت زنده تاریخی است که در اثر استبداد و انحطاط سلطنت در ایران به پیروزی رسید و انحراف مجاهدین خلق از مسیر انقلاب اسلامی هنوز در برابر اشتباهات اصولگرایان و اصلاح‌طلبان غیرقابل چشم‌پوشی است و جنگ تحمیلی با وجود همه‌ی نقدهای تکنیکی و تاکتیکی بر شیوه‌ی فرماندهی آن، هنوز قطعه درخشانی از تاریخ شهامت و شجاعت و شهادت در تاریخ ایران است و دوران مختلف سازندگی و اصلاحات در ایران یکی از قابل دفاع‌ترین ادوار سیاست‌ورزی در ایران است تا جایی که دولت اول هاشمی رفسنجانی و دولت‌های سیدمحمد خاتمی را می‌توان از کارآمدترین دولت‌های تاریخ معاصر ایران خواند. هنوز با صدای بلند می‌توان از اصلاح‌طلبی چه به صورت سیاسی و انتخاباتی و چه به صورت اجتماعی و مدنی دفاع کرد و با وجود نیاز مبرم اصلاح‌طلبی به اصلاح، در نظریه‌ی سیاسی هیچ چیز از بنیادگرایی تا براندازی نمی‌تواند جایگزین اصلاح‌طلبی شود.

به نظر ما می‌توان به تأسی از سردارانی مانند قاسم سلیمانی (که حتما اصولگرایان ایشان را اسوه می‌دانند) فراتر از اصولگرا و اصلاح‌طلب با مردم حرف زد. تاریخ انقلاب را بازگو کرد. برای آن فیلم و مستند و سریال و کتاب ساخت و از همه جا بهتر در صداوسیما یک جهاد رسانه‌ای را شروع کرد. در برابر چند شبکه محدود خارج‌نشین می‌توان از ظرفیت ده‌ها شبکه تلویزیونی استفاده کرد و با شستن کینه‌ها و عبور از فاصله‌ها به جای نادیده گرفتن شبهه‌ها آنها را نقد و بررسی کرد. باید صنعت سرگرمی را احیا کرد و با صنعت اطلاع‌رسانی حرفه‌ای برخورد کرد. جای روشنفکران و هنرمندان و نویسندگان مستقل ایرانی نه در شبکه‌های خارجی که در شبکه‌های ملی ایران است و شبکه‌های ملی ایران نه شبکه‌های اجتماعی که همین شبکه‌های تلویزیونی‌اند. باید تلویزیون را احیا کرد…

برچسب ها: قوچانی ، تلویزیون
ارسال به دوستان
وبگردی