۰۹ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۹ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۴:۴۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۵۸۸۲۵
تعداد نظرات: ۵ نظر
تاریخ انتشار: ۱۳:۳۱ - ۲۷-۱۲-۱۳۹۷
کد ۶۵۸۸۲۵
انتشار: ۱۳:۳۱ - ۲۷-۱۲-۱۳۹۷
یادداشت اختصاصی دکتر ناصر فکوهی
ترامپیسم به مثابه نوعی عوام‌فریبی، بی‌فرهنگ‌ترین و عقب‌افتاده‌ترین مردم، دامن زدن به اختلاف‌ها تبدیل شده است.

 

عصرایران- دکتر ناصر فکوهی (استاد دانشگاه تهران - مدیر موسسه انسان‌شناسی و فرهنگ) در یادداشتی اختصاصی برای عصر ایران نوشت: 

از پدیده‌های غریب، از یک لحاط تاسف‌انگیز و از لحاظ دیگر، خنده‌آور ِ سال گذشته می‌توان به ظهور و یا بهتر بگوییم تقویت و «رونمایی» هر‌چه بیشتر از نوعی «ترامپیسم ایرانی» از خلال چندین شخصیت و مجله و روزنامه و وبگاه و کانال‌های «زرد» بود. اما نخست لازم است مروری داشته باشیم بر تحول ِ پدیده ترامپ در خود آمریکا و آنچه ترامپ را از ترامپیسم جدا می‌کند.

ترامپیسم ایرانی

در دوسالی که این شخصیت عجیب و عصاره و نتیجه همه تبهکاری‌ها، ندانم‌کاری‌ها و بی‌تدبیری‌های فروخورده این جامعه در طول سی سال اخیر، در قدرت است، مبارزه علیه او در این کشور با شدت و گستره بی‌سابقه‌ای آغاز شده و در صف نخست این مبارزه زنان، گروه‌های آزادیخواه و پیشرو این کشور قرار دارند. در همان فردای ِ روز به قدرت رسیدن ِ ترامپ و از آن سال،هر‌سال، بزرگترین تظاهرات زنان در سراسر جهان علیه حضور یک فرد فاسد،عاشق دیکتاتورهای جهان، جاهل‌منش، یک لومپن ِ بی‌و‌سرو‌پا و نژادپرست و زن‌ستیز در کاخ سفید بر پاست.

رسانه‌های آمریکا اگر از راست افراطی ِ ایدئولوگ و مجموعه مورداک در قالب فاکس نیوز که به کانال پروپاگاند ترامپ تبدیل شده و در رسوایی‌های مالی او هم دست دارد، بگذریم، از رسانه‌های راست معتدل مثل سی. ان. ان. تا رسانه‌های میانه‌رو دموکرات مثل ام. اس. ان. بی. سی. و رسانه‌های ملی دیگری چون ان.بی.سی. و ای.بی.سی و البته رسانه‌های چپ مثل یانگ تورکز، و روزنامه‌های مهمی چون نیویورک تایمز، واشنگتن پست، و حتی وال استریت جورنال و یو.اس.ای. تودی ، همه یکصدا علیه ترامپ و رسوایی‌های اخلاقی و فساد و جنگ‌طلبی‌ و تمایل آشکارش به دیکتاتورها، مبارزه می‌کنند.

گروه‌های قومی و مورد ستم و تبعیض در آمریکا، سیاهان، سرخپوستان، اقلیت‌های فرهنگی، هر روز در کار سامان دادن به تظاهرات و برنامه‌های سخنرانی علیه اوهستند، به گونه‌ای که شانس انتخاب ِ مجدد وی در حال حاضر تقریبا به صفر رسیده است. و ترامپ در آخرین مصاحبه‌ای که در همین روزها منتشر شده به شیوه‌ای بی‌سابقه تهدید کرده است که پلیس و نظامیان طرفدار او هستندو «اگر کار به جاهای بد» بکش خیلی برای همه «بد خواهد شد». یعنی عملا تهدید به کودتا در صورت باخت در انتخابات بعدی. در این حال، حزب جمهوریخواه در آمریکا هر چه بیشتر در فساد رئیس جمهورغرق و بدل به دستگاه «کیش ترامپ» شده است.

این حزب به تشخیص اکثر ناظران خود را با خطر تضعیف درازمدتی به مراتب بدتر از دوران پس از نیکسون روبرو کرده است به گونه‌ای که در انتخابات میان دوره‌ای آمریکا در نوامبر 2018، به بزرگترین .پیروزی تاریخی حزب دموکرات در کنگره و فرمانداران ایالتی و انتخابات پارلمان‌های فدرال امکان داد و با ورود بیش از صد زن به کنگره، نیرویی جوان و تازه نفس و بسیار فعال در این نهاد ایجاد شد که در چند ماه گذشته چندین تحقیق و تفحص را علیه دستگاه ترامپ آغاز کرده‌اند و در آینده خواهند کرد. در کمتر از دو سال و با اتمام قریب الوقوع گزارش بازرس ویژه رابرت مولر، امروز ترامپ با بیش از نوزده پرونده قضایی روبرو است.

نزدیکترین همکاران او همه تفهیم اتهام و زندانی شده‌اند: پل مانافورت، مدیر کارزار انتخابی‌اش به جرم فساد مالی همین امروز در دومین دادگاه نیز محکوم و در مجموع به بیش از هفت سال زندان محکوم و ایالت نیویورک نیز علیه او شکایت کرده است. مایکل کوهن وکیل و «کارچاق کن» (fixer) ده ساله او، نیز به سه سال زندان محکوم شده است و سایرین در انتظار احکامشان هستند.

اما در این میان، واکنش برخی از ایرانیان آمریکا جالب توجه بود زیرا آن‌ها بدون توجه به پیامدهای کارهای خود از ابتدا در ترامپ یک «فرشته نجات» برای خویش دیدند و آخرین مورد در این زمینه ملاقات یکی از خبرنگاران زن ایرانی با جرج پمپئو وزیر جنگ‌طلب و از مسئولان مستقیم تحریم ایران در کاخ سفید بود.

برای آن خانم خبرنگار تازه به دوران رسیده البته وارد شدن به کاخ سفید وعکس گرفتن با وزیر امور خارجه آمریکا و رئیس پیشین سیا، ظاهرا افتخار بزرگی بود، اما تحقیر تاریخی که با این کار نثار خود و بخشی از مهاجران ایرانی کرد، نیز تا سالها در یادها خواهد ماند.

در این حال در آمریکا هر چه بیشتر این بحث هر چه بیشتر مطرح است که موضوع بیشتر از آنکه در خود شخص «ترامپ» باشد که یک ابله فاسد و تاجر متقلب و رسوا و زنباره است، در گروه‌های اجتماعی است که ترامپ برایشان نمادی از آزادی از شر ِ بوروکرات‌های واشنگتن به حساب می‌آید. نوعی پوپولیسم راست و راست افراطی که در دو سال اخیر بارها به کشته شدن قربانیان بیگناه (در یک تظاهرات برتری طلبان سفید و در یک کنیسه) و به تلاش برای سوء قصد‌های ِ خشن علیه مخالفان ترامپ نیز انجامیده است.

افزون بر این، پدیده ترامپ در وقیح‌تر شدن ِ دیکتاتورهای جهان قابل مشاهده است: محمد بن سلمان، قاتل آل سعود، ولادیمیر پوتین، افسر پیشین و رئیس بزرگترین مافیای روسیه کنونی که نام «مناسب تر» ریاست جمهوری را برای خود انتخاب کرده، دیکتاتور کمونیست چین که قصد کنار رفتن از قدرت را ندارد و ریاست جمهوری مادام االعمر را برای خود در نظر گرفته، جنایتکار بزرگ کره شمالی ، یکی از کثیف‌ترین و بزرگترین و بی‌رحم‌ترین رژیم‌های تاریخ معاصر، از جمله این دیکتاتورهای مورد علاقه ترامپ بوده‌اند که او بارها «عشق» خود (با همین کلمات) را برای آنها به بیان در آورده است .

ترامپیسم، بدین ترتیب به مثابه نوعی عوام‌فریبی ِ بی‌فرهنگ‌ترین و عقب‌افتاده‌ترین مردم، دامن زدن به اختلاف میان مردم و همه گروه‌های سیاسی و اجتماعی، دامن زدن به ملی‌گرایی و نژاد‌پرستی، ستایش ِ زور و جنگ‌طلبی و تحقیر زنان و ستایش قدرت مردانه در زورگویی و فساد اخلاقی و مالی، به یک «مدل» سیاسی تبدیل شده است که نمونه‌های آن را در یکی دو سال اخیر می‌توانیم هرچه بیشتر با تشویق ِ آمریکا در جریان‌ها و در ترامپ‌های کوچکی ببینیم که در کشورهای ِ اروپای شرقی (لهستان ، مجارستان، ایتالیا) و آمریکای لاتین (برزیل) ببینیم.

اینجاست که وقتی به پدیده «ترامپیسم ایرانی» می‌رسیم میان دو راهی خنده و گریه در می‌مانیم. این پدیده درکشور ما البته با ترامپ آغار نشده، همان چیزی که می‌توان درباره سایر کشورهایی که امروز در حال تجربه کردن سرایت بیماری ترامپ به خود هستند، می‌توان گفت. این پدیده بدون شک نیز پس از ترامپ در کشور ما باقی خواهد ماند.

از این رو، این پرسش مطرح می‌شود که چرا اصرار بر آن داریم که از «ترامپیسم» سخن بگوییم. دلیل در آن است که عناصر اصلی این بیماری پوپولیستی بهتر از هر کجا در نمونه آمریکایی آن خود را نشان می‌دهد. ولی اگر خواسته باشیم این عناصر را در مورد ایرانی‌اش برشماریم – و دلیل این نام‌گذاری و شباهت آنها به ترامپ را درک کنیم - می‌توانیم به این نکات اشاره کنیم:

1- دروغگویی سیستماتیک به وقیحانه‌ترین شکل ممکن و تمایل دائم به تحریک دیگران به پاسخ دادن به آنها با نام بردن از آنها تا به عنوان یک «نیرو» و جریان مطرح شوند. اتهام زدن و پرونده سازی دائم برای مخالفان خود بدون هیچ ملاحظه‌ای و نام‌گذاری و فحاشی و استفاده از زبانی زشت و توهین آمیز و لومپنی علیه آنها که در ایران تاکنون صرفا از طرف یک گروه تندرو و حاشیه‌ای مطرح بود. همان زبانی که در برخی برنامه‌های تلویزیونی رسوا مطرح شده بود و آنقدر رسوایی به پا کرد که کنار گذاشته شد. حال باید شاهد لومپنیسم «روشنفکرانه» و با ژست‌های «علمی» این گروه بود.


2- دامن زدن به نوعی کیش شخصیت ِ مضحک، درباره برخی از چهره‌هایی که به شدت به دستگاه‌های قدرت نزدیک بوده‌اند، از لحاظ دستگاه دانشگاهی، اصولا وجود خارجی ندارند، و از لحاظ دانش آکادمیک و پاراآکادمیک در سطحی پایین‌تر از متوسط هستند. افرادی که با بالاترین مقامات تا رده وزیر در دولت آقای روحانی همکاری مستقیم و پیوسته داشته‌اند، از خود ایشان جایزه دریافت و همواره از رانت‌های دولتی ارتزاق کرده‌اند و مطرح کردن آنها به عنوان «متفکران بزرگ و جهانی» و در واقع بالا کشیدن لومپن‌هایی که قیافه و لباس‌های شیک و «فرنگی» می پوشند، اما زبان و استدلال هایشان از سطح «چاله میدان» بالاتر نمی‌رود.

3- دفاع از یک ملی‌گرایی ِ مبالغه آمیز و تلاش برای «دشمن‌سازی» هر‌چه بیشتر و گسترده‌تر از همه مخالفان خود با عنوان «دشمن ایران». به عبارت دیگر سوء استفاده و تصاحب به مطلوب از نام و عشق و علاقه به ایران برای پنهان کردن پیشینه‌هایی به شدت آلوده و دشمنی خود با هر آنچه ایران و ایرانی‌ است. فراموش نکنیم که این گروه بزرگترین دشمن ِ دکتر مصدق، یعنی بزرگترین مدافع ملی‌گرایی ِ واقعی ِ ایرانی و دشمن ِ اصلی ِ استعمار ِ انگلیس و آمریکا بوده و هستند و از هر فرصتی برای حمله به وی استفاده می‌کنند. و فراموش نکنیم که این گروه مستقیم و غیر‌مستقیم از تزهای باستان‌گرایی و از شخصیت ِ «رضا شاه» و شاه پیشین دفاع می‌کنند و نشریات سلطنت‌طلب خارج از کشور از مدافعان اصلی و بازنشرکنندگان منظم و همیشگی آثارشان هستند.

4- دامن زدن به نژادپرستی علیه همه مردم شریفی که در کشور ما قرن‌هاست در کنار سایر ایرانیان و در کنار هم زندگی می‌کنند و همواره از بزرگترین مدافعان این مرز و بوم بوده‌اند، یعنی اقوام ایرانی از عرب و ترک و بلوچ و عرب و کُرد و ... که هیچ خواسته‌ای جز حقوق قانونی خود برای حفظ و تقویت فرهنگ و زبان مادری خویش در کنار فرهنگ ملی و به مثابه بخشی از آن ندارند. وضعیت این گروه‌ها در ایران از نظر ترامپیست‌های ایرانی دقیقا شبیه سیاه‌پوستان، اسپانیایی‌تبارها و سایر اقلیت‌های ِ قومی است که باید یا برتری سفید‌پوستان و زبان انگلیسی را بپذیرند و یا از میان بروند.


5- دفاع از یک سیاست داروینیسم اجتماعی، یعنی قانون ِ برتری ِ قوی‌ترها نسبت به ضعیف‌ترها: به نظر ترامپیست‌های ایرانی همه کسانی که امروز دچار مصیبت فقر و ناتوانی و مشکلات اجتماعی هستند به دلیل کوتاهی خودشان بوده است که به این وضعیت رسیده‌اند و همه ثروتمندان نیز نه تنها در این زمینه مسئولیتی ندارند بلکه باید هر روز مورد ستایش قرار بگیرند و هرچه بیشتر اشرافی زندگی کنند تا درس عبرتی بشوند برای گروه‌های فرودست تا «به خود بیایند» و خودشان را «بالا بکشند».


6- ادعای این گروه به اینکه می‌خواهند با «دولت» و قدرت «بوروکراتیک» و «دولتی شدن امور» مبارزه کنند، برای همین معتقدند که مطرح کردن نولیبرالیسم درباره اقتصاد ایران نادرست است و این اقتصاد «دولتی» است و باید با دولتی بودنش از خلال لیبرالیسم و ولیبرالیسم اقتصادی مبارزه کرد، و این در حالی که خود با بخش‌هایی در تماس هستند که مشکل‌دارترین و بعضا مصداق ِ دقیق ِ فساد اداری به حساب می‌آیند. گروهی که خود جزو رانت‌خوارترین و فاسد‌ترین بخش‌‌های جامعه ما هستند، اما ادعایشان آن است که تنها آنها می‌توانند با رانت‌خواری و فساد مبارزه کنند.


7- کنار هم قراردادن ِ طیفی بسیار گسترده از نظرات، شخصیت‌ها، نهادها و گروه‌ها و جریان‌های اجتماعی که گاه فاصله‌هایی عجیب با یکدیگر دارند، و ادعای اینکه همه این مخالفان «چپ» ، «کمونیست سابق»، «مخالف نظام» و ... هستند. درست همان کاری که ترامپ هر روز در آمریکا به آن مشغول است و از جناح راست حزب دموکرات تا دموکرات‌های ِ جناح چپ، همه را «سوسیالیست» خطاب می کند (کلمه‌ای با همان اثر روانی کمونیست در ایران).


8- و بر همه این‌ها این نکته و طنز تاریخی را در نظر بگیریم که ترامپیسم ایرانی در کشوری ظاهر شده که در نیم قرن اخیر بیشترین ضربات را از نظامی‌گرایان آمریکا خورده است. در چنین کشوری عده‌ای که احتمالا با حمایت گروه‌های دارای قدرت در ارتباط هستند، به خود جرات می‌دهد به مخالفان «ترامپ» رسما حمله کند و همچون ترامپ آنها را «چپ خطرناک» بنامند.

در یک کلام دروغگویی، پرونده‌سازی، تفرقه اندازی، عوام فریبی، ملی‌گرایی افراطی، نژادپرستی، دشمن سازی‌های خیالین، تمایل به بازگشت و احیای دشمن موهوم «کمونیسم» و هشدار نسبت به خطر آن، در دورانی که ده‌ها سال این ایدئولوژی جز در گروه‌های بسیار کوچک و حاشیه‌ای مطرح نیست.

ایجاد اختلاف بین جناح‌ها و گروه‌های مختلف روشنفکران، دانشگاهی و رسانه‌ها برای ماهی گرفتن از آب گل آلود، فساد گسترده و دست در دست بودن با بخشی از قدرت، تمایل به «چهره‌سازی» و ایجاد «کیش شخصیت»، مبارزه با عدالت‌خواهی اجتماعی، سلطنت‌طلبی، باستان‌گرایی، پرستش رضا‌شاه به مثابه الگوی «مستبد مصلح»، تمایل به نشان دادن خود به مثابه آلترناتیوی که باید جناح راست آمریکا در آینده بر آن تکیه کند و مسئولیت‌ها را از هم اکنون بین آنها تقسیم کند و ... مشخصات اصلی این ترامپیسم است.


پرسش حال در آن است آیا باید این ترامپیسم ایرانی را جدی بگیریم یا نه؟ پرسشی که امروز در کشورهایی مثل برزیل، لهستان، هلند، مجارستان و ایتالیا و... نیز مطرح است. پاسخ ما به این پرسش، همچون پاسخ اکثر قریب به اتفاق روشنفکران و دانشگاهیان این کشورها، مثبت است.

زیرا هر اندازه هم ترامپیسم ایرانی به نظر مسخره و آکنده از تناقض و بی‌معنا جلوه کند، اما از بسترهای مهمی برای رشد خود برخورد است که شاید مناسب باشد که به برخی از آنها اشاره کنیم.

نخست آنکه متاسفانه به نظر می‌رسد گروهی از شخصیت‌های حقیقی و حقوقی نزدیک به قدرت سیاسی، آگاهانه یا ناخودآگاهانه از این جریان دفاع و حمایت می‌کنند: برخی از تریبون‌هایی که در اختیار ترامپیست‌ها قرار می‌گیرند، برخی از جوایز و تشویق‌هایی که می‌شوند، میدانی که گاه در نهادهای رسمی به آنها داده می‌شود، و از همه مهم تر در اختیار گذاشتن ِ تعدا قابل ملاحظه مجله و روزنامه و وبگاه «زرد» و تامین هزینه‌ههای سنگین ِ آنها، ممکن است گویای وجود شبهه‌ای باشد که ظاهرا دفاع از ترامپیسم ایرانی خطر موهوم «چپ» را از میان می‌برد.

این در حالی است که در واقع آنچه اینجا در حال قربانی شدن است نه یک «چپ» موهوم بلکه شعارهای اصلی انقلاب یعنی عدالت و برابری و آزادی و استقلال سیاسی است. وگرنه چطور می‌توان پذیرفت که مسئولان از نوعی ایدئولوژی وحشت داشته باشند که آخرین دولت‌هایی که عناوین نزدیک به آن همچون کمونیست و سوسیالیست را یدک می‌کشیدند، ده‌ها سال است از میان رفته یا تغییر محتوای ِ اساسی داده و خود جزو بدترین اشکال سرمایه داری به حساب می‌آیند.

ایدئولوژی‌های چپ ِ کمونیستی و سوسیالیستی به معنا و با محتوای ِ قرن نوزدهمی و حتی بیستمی آنها امروز یا موضوعی نظری و دانشگاهی و مربوط به تاریخ نظری را تشکیل می‌دهند و یا در مجموع جنبش‌های عدالت خواهانه جایگاهی نسبتا کوچک دارند. این ایدئولوژی‌ها امروز شکلی کاملا متفاوت دارند و بیشتر شاید بتوان برایشان از واژه سویال دموکراسی صخبت کرد زیرا کاملا با آزادی‌های گسترده اجتماعی و سیاسی و اقتصادی در آمیخته و همراهند، همچون در کشورهایی مثل سوئد و نروژ و دانمارک.

روشن است که در جهان سوم شاید هنوز اثرات بیشتری از ادبیات کمونیستی در معنای قدیمی آن دیده شود، اما همین شبح‌های کم‌رنگ بهانه خوبی برای ترامپیسم داخلی است که خود را به عنوان نیروی معتدل ( چیزی که نیست) پنهان کرده و راست بودن افراطی خود و طرفداری‌اش را از سلطنت، از فاشیسم، از نژاد پرستی و تبعیض اجتماعی و اقتصادی پنهان کند. و این در حالی است که افراطی بودن ترامپیست‌های ایرانی و خشونتشان در سطخ زبان کاملا آشکار می‌شود زیرا وقتی به سخن در می‌آیند با تهید و با زشت ترین کلمات سخن می‌گویند.

اما دلیل مهم دیگری نیز وجود دارد که باید ترامپیسم ایرانی را جدی گرفت و آن وجود جریان های نارضایتی داخلی عمدتا به دلیل سیاست‌های مداخله‌گرانه دولت‌ها در زندگی خصوصی مردم و فساد اقتصادی و اداری و گستره بی‌تدبیری‌ها در مدیریت‌های کشور است که با فشار اقتصادی تحریم‌ها تشدید شده است و به همین دلیل نیز ترامپیست‌های ایرانی چنین شیفته دولت ترامپ و نگران آن هستند که شاید نتواند بار دیگر انتخاب شود و تا جایی پیش رفته‌اند که در کشوری که چنین از آمریکا ضربه خورده، نسبت به موفقیت مخالفان او هشدار داده و اظهار نگرانی می‌کنند .

نارضایتی‌های مردمی اما به هیچ وجه ولو آنکه خود را ابراز کنند، چندان اطلاعی از وضعیت جهانی ندارند که بتوانند ابعاد خطرناک ترامپیسم را درک کنند، اما به دلیل همین ناآگاهی و کمبود فرهنگ به شدت آماده و مساعد هستند که تحت تاثیر سخنان و استدلال‌های ِ بچگانه و پوپولیستی آن قرار بگیرند. برای من شکی وجود ندارد که نه دولت ترامپ که پایش لب گور است و حتی اگر ترامپ باردیگر انتخاب شود (چیزی که احتمال آن تقریبا صفر است اما هرگز نمی توان با اطمینان کامل گفت) بلکه هیچ دولت دیگری در آمریکا چه دموکرات (احتمال قوی) و چه جمهوریخواه (احتمال ضعیف) هرگز ترامپیسم‌های محلی در اروپا و آمریکای لاتین و سایر نقاط جهان را جدی نخواهند گرفت و این گروه‌ها به محض آنکه شریان تغذیه مالی‌شان که عموما در فساد مالی و شاید درایران همچنین وصل بودن به جریان‌های سلطنت‌طلب خارج از کشور است، قطع شود، دچار ضعف خواهند شد.

بنابراین برای این جریان چه در ایران و چه در سایر نقاط جهان یا در خود آمریکا معتقد به پایداری و تداوم نیستم، اما همین کوتاه بودن عمر این جریان را بیش از پیش خطرناک و میزان آسیب زایی اجتماعی آن و قدرت مسموم کردن اندیشه ها را از سوی آن بیشتر می‌کند، وقتی می‌بینیم که این جریان در حال حاضر توانسته است حتی گروهی از نخبگان، دانشگاهیان، روشنفکران و اهل قلم را وادارد که علیه دوستان و همکاران‌ دانشگاهی خود به صحنه بیایند و ناخودآگاهانه آب به آسیاب آنها بریزند، نباید شک کنیم که خطر آن در تاثیر گذاری بر اقشاری با قدرت فرهنگی و ابزارهای ذهنی ِ کمتری برای مقاومت، بسیار بیشتر نباشد.

23 اسفند 1397

برچسب ها: ناصر فکوهی ، ترامپ
ارسال به دوستان
انتشار یافته: ۵
در انتظار بررسی: ۱۶
غیر قابل انتشار: ۰
رضا
Iran (Islamic Republic of)
۱۳:۵۵ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۷
11
11
احسنت حقیقتا" دقیق زدید به هدف.
سئوگی
Turkey
۱۶:۵۲ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۷
11
11
فوق العاده بود
فرزاد
Iran (Islamic Republic of)
۱۷:۳۵ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۷
7
11
دکتر فکوهی بزگوار
فقط شما خوبین
والسلام
صادق
Iran (Islamic Republic of)
۰۳:۱۶ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۸
12
9
ممنون استفاده گردم
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۷:۲۵ - ۱۳۹۷/۱۲/۲۸
12
10
عالی بود
وبگردی