۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۵ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۱۳:۳۳
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۶۶۰۲۹
تاریخ انتشار: ۰۵:۵۸ - ۰۸-۱۲-۱۳۸۷
کد ۶۶۰۲۹
انتشار: ۰۵:۵۸ - ۰۸-۱۲-۱۳۸۷

شاه به علياحضرت فرمودند پدر شما را درخواهم آورد

- دوشنبه 26/7/1355: اجازه گرفتم چهارشنبه، براي تعمير دندان خودم، تا روز شنبه به زوريخ بروم.(ص303)

شاه فرمودند به رئيس دانشگاه تهران تلفن كن كه آخر شما احمق‌ها چه طور وساطت شاگردان طرفدار تروريست‌ها را از من مي‌كنيد؟ بعد هم به نائين به علياحضرت تلفن مي‌كنيد. اگر تمام اين خرابكاران را پيدا نكنيد و به دستگاه‌ها معرفي ننماييد، پدر شما را درخواهم آورد.

- سه‌شنبه 21/2/1355: فعلاً ما در تهران، همدان، تبريز، وحدتي (دزفول)، اميديه (خوزستان)، شيراز، بندرعباس و بندر چاه‌بهار، پايگاه‌هاي مهم هوايي شكاري داريم كه ارزش دفاعي همه‌ي آن‌ها 2- C يعني در سطح بالاي دفاعي آمريكا قرار دارد. خدا به شاه عمر بدهد. امر فرمودند بايد 1- C بشويد و از آمريكا هم جلو بيفتيد. فعلاً بهترين هواپيماي ما اف-4 است ولي به زودي اف-14 جاي آن را مي‌گيرد كه خيلي از لحاظ كيفيت عالي است و هر عدد 17مليون دلار ارزش دارد... بعد به اصفهان آمديم. ناهار ميل فرمودند و بعدازظهر مركز هوانيروز اصفهان (نيروي هوايي- زميني شاهنشاهي) مورد بازديد قرار گرفت. سه سال پيش اين نيرو اصلاً موجود نبود، ولي امروز داراي سيصد و پنجاه هليكوپتر هستيم كه به هفتصد فروند خواهد رسيد.... همه چيز به موازات يكديگر پيشرفت دارد. اين يعني كشوري كه واقعاً پيشرفت مي‌كند و من درقلبم افسوس مي‌خورم براي غفلت‌هاي كوچك دولت كه مردم را ناراضي مي‌كنند. مثلاً يك روز پياز نيست، يك روز گوشت نيست، يك روز تخم مرغ نيست. چرا بايد اين مسائل جزئي در مسير يك پيشرفت بزرگ كلي و ملي، مردم را ناراضي نگاه دارد؟ يا مثلاً رفتار مأمورين با مردم؟ واقعاً گاهي همان اندازه كه از صميم قلب به شاه دعا مي‌كنم، به دولت پدرسگ نفرين مي‌فرستم.(ص91)
- شنبه 25/2/1355: عرض كردم، عرض ديگر موثقي هم اين است كه در اردن كاملاً شايع شده كه وسائل تجهيزاتي مراكش را ايران مي‌دهد و اردن نقش ميانجي دارد، در صورتي كه سابقاً نظر مبارك همايوني اين بود كه اين‌ها به نام اردن داده شود. پس بهتر خواهد بود كه اردن هم مختصري بدهد وگرنه كار به عقب بيفتد. فكري فرمودند و فرمودند، نه، بر فرض فلسطيني‌ها و الجزيره‌اي‌ها بفهمند، چه اهميتي دارد؟(ص100)
- يكشنبه 26/2/1355: ...شاهنشاه از بارندگي ديشب خيلي خوشحال بودند. عرض كردم، علاوه بر آن، خبر خوشي كه ديشب يازده نفر تروريست را قواي انتظامي قلع و قمع كرده‌اند، امروز صبح در كنفرانس، نخست‌وزير به من داد. شاهنشاه فرمودند، تعجب است كه به من خبر نرسيده، حالا كه مرخص شدي، از شهرباني تفصيل را بپرس و به من بگو، ولي البته انتظار اين زد و خورد را داشتيم و به زودي در ولايات، بخصوص ولايات شمالي، هم عده‌اي را يا مي‌گيريم، يا مي‌كشيم. جاي آن‌ها كشف شده و بايد به آن‌ها به زودي حمله بشود.(ص101)
- فرمودند، اسرائيل تا وقتي رعايت حسين را مي‌كند كه از او نترسد و وحشتي نداشته باشد. در حقيقت اردن را يك [دولت ميانگير] buffer state بداند كه مانع بين عراق و اسرائيل و تا حدي سوريه و اسرائيل باشد. اما اگر كوچكترين نگراني از اردن بدبخت پيدا كند، از ميان بردن آن بسيار سهل و آسان است، زيرا اردن كه ارتفاعات جولان را ندارد. يك دشت صاف را قدرت آتش و هواپيمايي اسرائيل در چند ساعت تصرف مي‌كند و بيچاره اردن هيچ عملي نمي‌تواند بكند، بخصوص كه ديگر از مصر كمكي به او نخواهد رسيد. به موثقي هم گفتم به يك صورتي و به يك نحوي اين مطلب را گوشزد كند، اما خيلي با احتياط.(ص101)
-حسب‌الامر، بعدازظهر [سرآنتوني پارسونز] سفير انگليس را خواستم و به او گفتم كه جريان كار اردن اين شده. شما، هم بايد خيلي در مذاكرات با اردن انعطاف نشان بدهيد، و هم به عربستان سعودي فشار بياوريد كه پول به اردن بدهند، البته اگر بتوانيد خيلي خنديد، البته زهر خنده. ولي واقعاً او را از اين عمل ملك حسين و پيشرفت سياست شوروي نگران يافتم و بسيار هم نگران بود.(ص107)
-سه‌شنبه 28/2/1355: ...از هر دري سخن رفت، منجمله شاهنشاه از اقوام خيلي شكايت فرمودند زيرا كه من عرض كردم والاحضرت اشرف مي‌خواهند اين جوانكي كه مورد علاقه‌ي ايشان است و به سمت رياست دفتر خودشان انتخاب فرموده‌اند، هم‌طراز معاونين دربار باشد و غلام مخالفت كردم، گله‌مند شده‌اند. خواستم خاطر شاهنشاه مسبوق باشد. فرمودند، اين‌ها واقعاً جز هوي و هوس خودشان، چيزي سرشان نمي‌شود. بسيار خوب كردي.(ص109)
-شنبه 1/3/1355: فرمودند، به [هوشنگ نهاوندي] رئيس دانشگاه تهران تلفن كن كه آخر شما احمق‌ها چه طور وساطت شاگردان طرفدار تروريست‌ها را از من مي‌كنيد؟ اين چه طرز فكري است؟ بعد هم به نائين به علياحضرت تلفن مي‌كنيد. اگر تمام اين خرابكاران را پيدا نكنيد و به دستگاه‌ها معرفي ننماييد، پدر شما را درخواهم آورد.(ص115)
- عرض كردم، اين [ماروين] زونيس Zonis پدرسوخته كه كتاب بسيار بدي [پنج] سال پيش در مورد ايران نوشته بود، باز آمده و از دستگاه بازرسي دانشگاهي ما بعضي اطلاعات درباره‌ي دانشگاه‌ها مي‌خواهد. [محمد] باهري كسب تكليف مي‌كند كه چه كند؟ فكري فرمودند، بعد فرمودند، بگو هرچه مي‌خواهد به او بدهند، چون غير از اين ممكن است هزار مطلب راست و دروغ ديگر بنويسد.(ص115)
- يكشنبه 2/3/1355: صبح [هوشنگ نهاوندي] رئيس دانشگاه تهران را پذيرفتم كه شرح مبسوطي از اتفاقات اين چند روز دانشگاه به من داد.(ص116)
- بعد شرفياب شدم. جريان را عرض كردم كه مبالغه‌آميز، مطلب به عرض رسيده است و منجمله درباره‌ي دانشگاه تهران به كلي گزارش تظاهرات دروغ است. اگر به اين رؤساي دانشگاه‌ها كه فعلاً از جانشان بيم دارند، دائماً هم توسري زده شود، امر دانشگاه‌ها از دست مي‌رود. فرمودند، از جانشان بيم دارند؟ عرض كردم، از تروريست‌ها مي‌ترسند. فرمودند، آخر وقتي به كشورشان نينديشند و فقط بخواهند به فكر خودشان باشند، زندگي خاك بر سر آن‌ها چه لذتي مي‌تواند داشته باشد؟(ص117)
- دوشنبه 3/3/1355: با عجله ناهار خوردم و براي استقبال ملك خالد، پادشاه عربستان سعودي، به فرودگاه رفتم. مقرر فرموده بودند در شهر از او استقبال بسيار گرمي شد كه خيلي تحت تأثير قرار گرفت.(ص118)
- ديگر از كارهايي كه عرض كردم، گزارش دكتر [محمود] صناعي در خصوص تاريخ كمبريج و پيشنهاد او براي تدوين تاريخ ادبيات ايران بود. عرض كردم، اين مطلب دوم خيلي اهميت دارد و بايد در دوره‌ي شاهنشاه بشود. هم از اين جهت كه در دوره‌ي شاهنشاه است و هم از اين جهت كه چند نفر استادي كه باقي مانده‌اند، مثل [جلال] همايي، [پرويز] خانلري، [محمود] صناعي و [مجتبي] مينوي، اين‌ها هم پير مي‌شوند و از بين مي‌روند و جانشين ندارند. فرمودند، فوري اقدام كن.(صص120-119)
- چهارشنبه 5/3/1355: ...فرمودند، پيرو تلگراف ديروز [فريدون] موثقي، امروز وسيله علياحضرت براي ملك‌حسين پيام فرستاده‌ام كه حالا سعودي‌ها حاضر شده‌اند تمام مخارج تسهيلات ضدهوايي شما را بدهند. اما نمي‌دانم ملك حاضر خواهد شد تجديدنظر كند يا خير؟ عرض كردم، اين احمق‌ها و رئيس آن‌ها آمريكايي‌ها، موقعي به خودشان تكان مي‌دهند كه فرصت فوت شده است. حالا بدبخت حسين اگر با روس‌ها صحبتي كرده باشد واقعاً براي او سخت است كه تغيير رويه بدهد، بخصوص با اين همه لاسي كه با فرمانده‌ي نيروي هوايي آن‌ها زد.(ص122)
- پنجشنبه 6/3/1355: در مورد گزارشاتي كه راجع به تظاهرات دانشجويان به نفع تروريست‌ها از طرف سازمان امنيت رسيده بود و تحقيقاتي كه خودم از رؤساي دانشگاه‌ها كرده بودم، عرض كردم. جاي تعجب بسيار است كه اين همه اختلاف بين آن‌چه كه رؤسا مي‌گويند، با آن‌چه كه سازمان امنيت مي‌گويد، موجود است. مثلاً رئيس [دانشگاه] علم و صنعت مي‌گويد فقط در يك كلاس سه نفري در حيني كه استاد درس مي‌گفته است، آن هم از در عقب چند نفر وارد شده و كلاس را به هم ريخته‌اند، بعد هم فرار كرده‌اند و سازمان امنيت مي‌گويد صد وپنجاه نفر در محيط مدرسه به نفع آزادگان شهيد شعار مي‌گفته‌اند. تازه رئيس مدرسه مي‌گويد شعاري در بين نبوده و اصولاً حرفي شنيده نشده. فرمودند، گزارش اوليه‌ي سازمان كه هزار نفر شعار دهنده بود... خيلي خيلي تأمل كرده و فرمودند، دستوراتي خواهم داد. فعلاً به ساواكي‌ها بگو اگر معلوم شد گزارش غلط داده‌ايد، شديداً تنبيه مي‌شويد.(ص124)
- شنبه 8/3/1355: سر شام رفتم. شاهنشاه مي‌فرمودند حالا زكي‌يماني براي ما شاخ و شانه مي‌كشد كه تا او نخواهد، كسي نمي‌تواند قيمت نفت را بالا ببرد. چون سر شام اشخاص ديگر بودند، نپرسيدم كه پس توافق تهران (5% افزايش) چه بود؟ من گمان مي‌كنم اين جنگ زرگري و بالا نرفتن قيمت باز هم با نظر مبارك شاهنشاه است.(ص128)
- يكشنبه 9/3/1355: صبح شرفياب شدم. عرض كردم، سفير آمريكا به عرض مبارك مي‌رساند آيا پس از مسافرت ملك ‌خالد مطلبي هست كه او بايد به واشينگتن اطلاع دهد؟ فرمودند، بگو تقريباً هيچ، خودش كه حرفي نمي‌زند. عرض كردم، در مسئله‌ي نفت هم به نظر مي‌رسد كه كاملاً شيطنت كردند. شاهنشاه لبخندي زدند، فرمودند، نه! ما جبهه‌گيري نكرديم، يعني نخواستيم قبل از انتخابات آمريكا و حتي ايتاليا، دنيا را به يك التهاب تازه دچار كنيم. به سفير آمريكا بگو، اين تصميم را گذاشتيم به اول ژانويه.(ص128)
- در شرفيابي صبح عرض كردم، اين بيچاره رئيس [دانشگاه] علم و صنعت، از ترس، خودش براي غلام گزارش كتبي فرستاد كه فقط يك كلاس سه نفري اندكي به هم خورده، آن هم به اين علت كه چند نفري در ته كلاس لوسترها را شكستند. اگر اطمينان به حرف خودش نمي‌داشت، جرأت نمي‌كرد برخلاف ساواك مدرك كتبي بدهد. فرمودند، آيا به ساواك گفتي كه اگر گزارش غلط بدهند پدرشان را درمي‌آورم؟... عرض كردم، دكتر [هوشنگ] نهاوندي رئيس دانشگاه تهران خيلي در پرده به غلام حالي مي‌كرد كه اين گزارشات كار [اميرعباس] هويدا نخست‌وزير است. فرمودند، بيچاره هويدا، براي چه؟ عرض كردم، براي اين‌كه سروصدايي در دانشگاه‌ها راه بيفتد و فكر شاهنشاه و مردم از سوءجريانات و عدم رضايت مردم منحرف شود. فرمودند، به او بگو شما با هركس بد مي‌شويد همه جور نسبت به او مي‌دهيد.(صص130-129)
- دوشنبه 10/3/1355: صبح اول وقت سفير آمريكا را در منزل ديدم. اوامر مبارك را در مورد عربستان سعودي و مسئله نفت به او گفتم، خيلي خوشحال شد.(ص130)
- بد نيست بنويسم كه در زمان من باز هم اين‌ها خواستند مستشار [سپاه دانش] literacy corps براي ما بفرستند، من گفتم اين از اختراعات ماست. چرا مستشار از شما بگيريم؟ گفتند مستشار نمي‌خواهيد، پول مي‌دهيم. گفتم آن را هم با همه‌ي بي‌پولي نمي‌خواهيم. گفتند وسيله‌ي نقليه مي‌دهيم كه فقط علامت دوستي ايران و آمريكا روي آن باشد و ديگر هيچ. گفتم وسيله‌ي نقليه را هم مي‌خريم. اين‌ها همه با اطلاع دقيق و تقويت شاهنشاه بود، با وصف اين گناه كبيره بود. ولي من گله ندارم، چون كه اين مرد بزرگ ناچار است بازي كند و انصافاً خوب از عهده برمي‌آيد و دقيقه‌اي هم از منافع ملت ايران غافل نيست.(ص131)
- فرمودند، مسئله‌ي تروريست‌ها البته يك مسئله‌ي خارجي است والا چه طور ممكن است عمليات و تبليغات آن‌ها در همه ساعات و همه روزه و همه ماه در يك ساعت معين به اين صورت [هم‌آهنگ] concerted در تمام دنيا برعليه ما باشد؟ عرض كردم، همين‌طور است كه مي‌فرماييد و من اخيراً مي‌بينم كه بخصوص در مورد عدم آزادي در ايران و دادگاه‌هاي نظامي و عدم آزادي زندانيان سياسي در تعيين وكيل خودشان، مرتباً وسيله وسائل تبليغاتي دسته‌جمعي آن‌ها تحريك و گفت‌وگو مي‌شود. فرمودند، ما هم كه تكذيب مي‌كنيم، ولي فايده ندارد.(ص132)
- سه‌شنبه 11/3/1355: فرمودند، هيچ حال ندارم، مختصر دل دردي عارض شده و كهير زده‌ام، سرم هم درد مي‌كند. پرسيدم طبيبي احضار فرموده‌ايد؟ فرمودند، [عبدالكريم] ايادي آمده و دواهايي داده است. عرض كردم، جسارت مي‌كنم، علاوه بر قاعده‌ي كلي كه اطباء هيچ نمي‌فهمند، ديگر ايادي هيچ‌هيچ نمي‌فهمد. خنديدند، فرمودند، درست مي‌گويي، ولي خوب، تا اندازه‌[اي] به مزاج من آشناست.(ص134)
- يك دفعه فرمودند، يك گروهبان وظيفه كه در يك هنگ خارج از مركز خدمت مي‌كند، گفته است چرا ما بايد اسم اين مردمان شجاع را تروريست بگذاريم؟ اگر اين‌ها نبودند دولت خون مردم را مي‌مكيد. از اين آقا پسر بايد پرسيد، اين‌كه از گهواره تا گور، دولت به شما خدمت و سرويس اجتماعي مي‌دهد، خون مكيدن است؟(ص135)
- فرمودند، از آن خوشمزه‌تر، روزنامه‌هاي تايمز و گاردين، رژيم ما را رژيمي خفقان‌آور ذكر كرده، همچنين برنامه‌فارسي بي.بي.سي گفته، ايران و عربستان سعودي رژيم‌هاي خفقان‌آوري هستند، نبايد به آن‌ها اسلحه فروخت. از اين پدرسوخته‌ها بايد پرسيد كه رژيم عراق و الجزاير و ليبي از لحاظ شما آزادي‌خواه هستند؟ حال من اهميتي به اين حرف‌ها نمي‌دهم، ولي تو سفير انگليس را احضار كن و بگو اگر روزنامه‌ها و راديو و مجلس شما اين‌طور عقيده درباره‌ي ما دارند، چه طور مي‌توانيم از شما اسلحه بخريم و اميدوار باشيم كه در آينده اسلحه ما پشتيباني خواهد شد؟(ص136)
- چهارشنبه 12/3/1355: صبح [سرآنتوني پارسونز] سفير انگليس را پذيرفتم و اوامر شاهنشاه را به او ابلاغ كردم. يعني خبر راديو لندن و بريده‌ي جرايد تايمز و گاردين را به او نشان دادم و اضافه كردم كه اگر نظر دولت و حزب حاكمه‌ي انگليس اين است كه ديگر خريد اسلحه از كشور شما هيچ معني نمي‌دهد. بسيار ناراحت شد.(ص137)
- پنجشنبه 13/3/1355: گزارشي درباره‌ي سوءاستفاده يكي از اعضاء قسمت ترخيص گمركي دربار كه از معافيت دربار سوءاستفاده كرده است، به عرض رساندم و عرض كردم مآلاً به دولت ضرري نرسيده، چون اين بدبخت نتوانست جنس‌هايي كه به تجار داده است از دسترس ما خارج كند... فرمودند، پرونده اين مردكه را به دادگستري بده كه پدرش را دربياورند.(صص141-140)
- دوشنبه 17/3/1355: ...عرض كردم، خودكشي اميرتيمور بسيار مشكوك به نظر مي‌رسد، چون هيچ نوع آثار خودكشي در او ديده نمي‌شود و خواهرش [بگوم ناهيد اميرتيمور] زن مرحوم اسكندر ميرزا هم كه همراه او آمد، اين موضوع را حكايت مي‌كرد. فرمودند، به هر صورت هر كمكي به خانواده‌ي او لازم است بكنيد.(ص142)
- عرض كردم، چنان‌كه ديشب با تلفن به عرض مبارك رساندم، ديروز يك ساعت و نيم با نيكوله كه از مبرزترين وكلاي حقوق ژنو است، درباره‌ي اشغال قونسولگري ايران و تعقيب اشغالگران صحبت كرديم. او هيچ عقيده به اين كار ندارد. مي‌گويد چون دوست شما هستم به خرج خودم آمده‌ام به شما بگويم كه اين كار جز ضرر براي شما نتيجه‌اي ندارد. براي چند هفته بهترين تريبون‌ها را به دست 13 نفر پدرسوخته مي‌دهيد كه 13 نفر وكيل كمونيست و سوسياليست انتخاب كرده‌اند و در دادگاه ژنو هرچه دلشان بخواهد و هر مدت كه بخواهند بگويند و عكاس و خبرنگار از تمام دنيا بياورند و مسائل راست و دروغشان را به تمام دنيا برسانند. تازه شما مي‌توانيد هر يك از آن‌ها را به پرداخت يك‌صد فرانك يا پنج روز حبس محكوم بكنيد... دستوراتم را به ژنو و به وزارت خارجه دادم. گويي بهشت را به آن‌ها داده‌ام. چون اين بدبخت‌ها هم مطلب را احساس كرده بودند، منتها چون امر صادر شده بود، جرأت نفس كشيدن نداشتند. با آن‌كه نتيجه‌ي كار را مي‌دانستند، منتها آن‌قدر ضعيف و مستضعف هستند كه جرأت حرف‌زدن نمي‌كنند و در نتيجه كار به ضرر كشور تمام [مي]شود.(ص143)
- سه‌شنبه 18/3/1355: شاهنشاه توسط سفير آمريكا تقريباً پيامي براي [هنري] كيسينجر فرستاده بودند كه عدم توافق كنفرانس اوپك در بالي بر سر مسئله‌ي نفت، با صلاحديد خودمان و محض خاطر آمريكا بود كه آقاي [جرالد] فورد قبل از انتخابات به دردسر نيفتد. حتي فكر ايتاليا را هم داشتيم. فورد در جواب خود به اين مسئله اشاره نكرده بود كه از توجه اعليحضرت همايوني نسبت به كار خود من و انتخابات آمريكا متشكرم، فقط از اين‌كه قيمت نفت را ترقي نداده‌ايم، تشكر كرده بود. فرموده بودند از سفير (از طرف خودم) بپرسم كه آيا آن مسئله محض خاطر انتخابات آمريكا و آقاي فورد را مخابره كرده يا اشتباه كرده است. من پرسيدم و عرض كرد خير، مخابره شده بود وگرنه پيام به فورد نمي‌رسيد كه جواب عرض كند.(ص145)
- مصاحبه‌ي شاهنشاه را با الاهرام كه به زودي منتشر خواهد شد، تقديم كردم. ملاحظه كرده و فرمودند كه يك اشتباه كرده، انفلاسيون پارسال ما صفر بوده است. عرض كردم، امر مي‌فرماييد، تصحيح مي‌كنم، ولي آيا واقعاً اين طور بوده؟ فرمودند، قطعاً. من ديگر جسارتي نكردم، ولي شاهنشاه از قيافه نامطمئن من احساس فرمودند كه مورد قبول من نيست.(ص145)
- چهارشنبه 19/3/1355: [اوري لوبراني] سفير اسرائيل را پذيرفتم و به او گفتم كه من در مورد خبري كه در جرايد [آمريكا] منتشر شد كه [سيروس] پرتوي مدير كل دربار براي بازرسي كارهاي اردشير زاهدي به آمريكا رفته است، بسيار ظنين هستم كه خود شما داده‌ايد، زيرا شما با اردشير ميانه‌ي خوبي نداريد و خواسته‌ايد او را خراب كنيد. قسم خورد كه همچو چيزي نيست... مذاكرات با سفير اسرائيل و شوروي را هم عرض كردم. فرمودند، به اسرائيلي‌ها بگو تمام پدرسوختگي روزنامه‌هاي آمريكا زير سر شماست.(ص147)
- شنبه 22/3/1355: موثقي را پس از شرفيابي ديدم. مذاكراتش با ملك‌خالد خوب بود و بيچاره قول داده است پانصد ميليون دلار حسب‌الامر اعليحضرت همايوني به ملك‌حسين بدهد، البته اگر ملك‌حسين با روسها معامله نكند.(ص152)
- يكشنبه 23/3/1355: ...بعد گزارش شاپور رپورتر را عرض كردم. سابقاً‌ درباره‌ي اين شخص نوشته‌ام. حالا كه مطرود شده، خيلي ناراحت است. به دقت ملاحظه كرده، فرمودند، اين گزارش را ضبط كن، ولي به او بگو تا قضيه تيت‌اند‌لايل [Tate and Lyle] در دادگستري روشن نشود، نمي‌توانم اجازه‌ي شرفيابي به شما بدهم. در عريضه‌اش، شاپور، روزنامه‌ي تايمز آن تاريخ را ضميمه كرده بود آن را هم ملاحظه كرده و فرمودند، اين مال زمان‌هايي است كه انگليسي‌ها و آمريكايي‌ها دائماً به ما فشار مي‌آوردند كه شاه بايد حكومت را به دست دولت بسپارد و همان وقت بود كه مقدمات روي كار آمدن اميني را فراهم كردند. فرمودند، چيز عجيبي است كه چرا اين را مي‌خواستند؟ گرچه روشن است براي يك دولت استعماري كه هر آن منافع خاص و عليحده دارد، انداختن دولت‌ها آسان‌تر از انداختن شاه است. به علاوه يك شاه نيرومند پرقدرت متكي به اكثريت مردم، براي دولت استعماري مطبوع نيست.(ص153)
- سه‌شنبه 25/3/1355: بعدازظهر سادات وارد شد. استقبال مهمي از او شد. امشب در كاخ نياوران مهماني به افتخار سادات بود.(ص157)
- چهارشنبه 26/3/1355: صبح شرفياب شدم. كارهاي جاري را عرض كردم. منجمله آيت‌الله [ابوالقاسم موسوي] خويي توسط يكي از محارم خود از نجف پيام داده بود كه شاهنشاه ترتيبي بفرمايند كه وضع آن‌ها محفوظ بماند و مخصوصاً از خميني شكايت زيادي كرده بود كه روزگار را بر ما تنگ كرده و همچنين خواسته بود كه هداياي مردم به كربلا فعلاً فرستاده نشود، چون عراقي‌ها آن را مي‌خورند و به اعتاب مقدسه نمي‌رسد. شاهنشاه فرمودند، اين حرف‌ها را به گوش آيت‌الله [احمد] خوانساري برسانيد، اما راستي اين آيت‌الله خوانساري هم پرو پاي قرصي ندارد. چرا آن جزوه را عليه ماركسيست‌هاي اسلامي نداد؟ عرض كردم، آخوند در هر مقام كه باشد، به تنها چيزي كه فكر مي‌كند، فقط و فقط دكانش است.(ص158)
- پنجشنبه 27/3/1355: صبح شاهنشاه به اتفاق سادات براي ملاحظه مانور نظامي تشريف بردند... مانور گويا بسيار خوب بوده و شاهنشاه در شب خيلي اظهار رضايت فرمودند. ارتش ما با مراقبت دائمي شاهنشاه واقعاً يكي از ارتش‌هاي قوي و مدرن خاورميانه است. در خصوص روحيه‌ي آن، هميشه در دلم خلجان است كه اگر جنگ واقعي پيش بيايد چه خواهد شد؟(صص159-158)
- شنبه 29/3/1355 و يكشنبه 30/3/1355: در رامسر در ركاب اعليحضرت همايوني و پرزيدنت سادات گذشت... من در هتل قديم رامسر كه كازينو شده است، منزل دارم. بسيار عالي و خوب شده. انگليسي‌ها اداره مي‌كنند (30 اطاق خواب درست كرده‌اند).(ص160)
- ديروز هم كه من كارهاي جاري را عرض مي‌كردم، در مورد هزينه‌هاي بسيار زيادي كه از جهت كمك به اين و آن به دربار تحميل مي‌شود و مثلاً كار پانصدهزار توماني را به يك مليون [تومان]، علياحضرت شهبانو دستور مي‌فرمايند به فلان مهندس يا فلان كس بدهيم (و همين الان 13 مليون تومان چنين امري صادر فرموده‌اند كه شاهنشاه فرمودند نكنيد)، عرايضي مي‌كردم... علياحضرت شهبانو تشريف آوردند، ديدند ما مي‌خنديم. توقف فرمودند و رو كردند به من كه من فكر كرده‌ام مي‌شود در دربار خيلي صرفه‌جويي كرد، مثلاً كاغذ‌ها را دورويه نوشت، يا شراب كه سر ناهار يا شام باز مي‌كنند از مهمان بپرسند كه مي‌خورد يا نمي‌خورد، بعد بريزند... شاهنشاه زير چشم نگاهي زيركانه به من فرمودند و لبخند بسيار پرمعني زدند، كه من جرأت نكردم حتي جواب بدهم. بعد شاهنشاه به من فرمودند، بسيار خوب اين كارها از لحاظ عمل سمبوليك خوب است، دستور بدهيد انجام دهند.(ص161)
- دوشنبه 31/3/1355: ...قبل از حركت كه در باغ كاخ مرمر رامسر منتظر بوديم كه ساعت 11 شاهنشاه به هتل تشريف ببرند و آن‌ها را بردارند، علياحضرت شهبانو غفلتاً فرمودند كه به نظر من مردم از ما خسته شده‌اند و ديگر احساس نمي‌كنم كه با حرارت و عشق دست مي‌زنند. خيلي باعث تعجب شد... من ديدم شاهنشاه خيلي ناراحت شدند و مي‌خواهند يك حرف تند بزنند، ناچار مداخله كردم و به عرض مبارك رساندم كه چون خودتان چنين محاسباتي پيش خود مي‌فرماييد، تصور مي‌كنيد كه مردم هم بايد همين‌طور فكر بكنند.(صص162-161)
- وقتي وارد تهران شديم، ديپلمات‌ها در فرودگاه بودند. سفير آمريكا به من نزديك شد و گفت آيا مطلبي هست كه من بايد به واشينگتن خبر بدهم؟ گفتم نمي‌دانم، ولي بعد از حركت سادات از شاهنشاه سؤال مي‌كنم.(ص162)
- عرض كردم، سفير آمريكا سؤال مي‌كرد كميسيون سه نفري مركب از نماينده‌ي ايران در لبنان و نماينده‌ي مصر و نماينده‌ي فلسطيني‌ها براي كمك به صلح كه تشكيل شده، اهميتي دارد؟ من جواب دادم، نه، فقط از لحاظ تماس با فلسطيني‌هاست. فرمودند، درست گفتي، ما مي‌خواستيم زودتر كمك كنيم، آمريكايي‌ها [از لبنان] خارج بشوند.(ص164)
- چهارشنبه 2/4/1355: ...فرمودند، اين همه زحمت كشيديم كه مصري‌ها موفق شدند با فلسطيني‌ها در لبنان تماس حاصل كنند و بالاخره آمريكايي‌ها را بدرقه نمايند كه جان به سلامت ببرند، ديشب كيسينجر در مصاحبه مطبوعاتي خودش مي‌گويد مصري‌ها و فلسطيني‌ها كمك كردند و اسمي از ايران نمي‌برد. عرض كردم، پريشب به خاكپاي مبارك عرض كردم كه از اين بابت سفير آمريكا حرفي به غلام نزد، من هم اطلاعي نداشتم كه به او بگويم. به اين صورت برگزار شد. شاهنشاه بعد از غلام سؤال فرموديد كه آيا سفير از اقدامات ما ممنون بود يا خير؟ و من هم عرض كردم كه هيچ نگفت و در آن تاريخ هنوز به خود من چيزي نفرموده بوديد كه لااقل تذكري به او بدهم. فرمودند، سادات كه خودش در مصاحبه‌اش اين مطلب را گفت. عرض كردم، لابد اين مصاحبه سادات به دست كيسينجر به موقع نرسيده. فرمودند، به هر حال اهميتي ندارد.(ص168)
- پنجشنبه 3/4/1355: صبح به فرودگاه رفتم كه شاهنشاه تشريف مي‌آورند سلطان قابوس را راه بيندازند. بعد در ركاب مبارك به سعد‌آباد برگشتم و شرفياب شدم و كارهاي جاري را عرض كردم. فرمودند، اين پسر (سلطان قابوس)، بسيار پسر خوبي است و جز به مشورت ما قدمي برنمي‌دارد. عرض كردم، بفرماييد مرد عاقلي است.(ص170)
- فرمودند، مقاله‌ي [فايننشال تايمز]Financial Times را ديده‌اي؟ عرض كردم، بلي، ديشب خواندم. فرمودند، مضحك اين است كه عين آن را برنامه‌ي فارسي بي.بي.سي هم تكرار مي‌كند. به سفير انگليس بگو، اين هم‌آهنگي بين دستگاه‌هاي شما را عليه ايران، ما نمي‌توانيم ناديده بگيريم. عرض كردم، مقاله، له وعليه دارد. فرمودند، آخر چه طور پدرسوخته مي‌گويد در ايران فقر و بدبختي زياد است. كارگر پيدا نمي‌شود و اگر بشود، كمتر از پنجاه تومان نمي‌گيرد. مدارس و دانشگاه‌ها براي همه مجاني، بهداشت مجاني، كارگر شريك در منافع و سهام كارخانه، زارع صاحب ملك، فقر كجاست؟ عرض كردم، علت اين است كه ما تبليغات صحيح نداريم و اين‌ها را اداره نمي‌كنيم.(صص171-170)
- شنبه 5/4/1355: صبح شرفياب شدم. كارهاي جاري را عرض كردم، منجمله برنامه‌ي شرفيابي والاحضرت همايوني را به شوروي كه [احمد اردلان] سفير ما از مسكو تلگراف كرده بود. فرمودند، وقتي شام مي‌دهند، بعد از شام لابد با شما صحبت‌هايي خواهند كرد. اگر [ايرادهايي] بخواهند بگيرند، جواب شما بايد اين باشد: شما ما را اذيت مي‌كنيد. چه طور به خود اجازه مي‌دهيد كه وقتي ما اسلحه مي‌خريم به ما ايراد بگيريد. شما هميشه مي‌خواهيد حق سؤال از ما را براي خود حفظ كنيد و قاضي رفتار ما باشيد. براي چه؟ ما براي دوستي حاضر هستيم، ولي براي توضيح دادن كارهايمان به شما حاضر نيستيم.(صص174-173)
- به سفير انگليس اوامر شاهنشاه را درباره‌ي نوشته‌هاي فايننشال تايمز و نقل آن توسط برنامه‌ي فارسي بي.بي.سي گفتم و گفتم كه اگر اين رويه ادامه پيدا كند، ما هم در رويه‌ي خودمان نسبت به شما تجديد نظر مي‌كنيم. خيلي ناراحت شد. گفت وقتي خودم شرفياب مي‌شوم، اگر شاهنشاه اوامر مؤكدي در اين زمينه به من بفرمايند، من كلك راديو فارسي را مي‌كَنم كه يا به كلي موقوف شود، يا لااقل تا اندازه‌اي تحت كنترل باشد، از حسن نيت او خوشم آمد.(ص175)
- چهارشنبه 9/4/1355: در لبنان هم سوريه محرمانه به دست راستي‌ها كمك فراوان مي‌كند كه كلك فلسطيني‌ها را انشاءالله‌ بكنند. در ايران ده تروريست كشته شدند و ظاهراً ستاد اصلي آن‌ها پيدا شده. معلوم مي‌شود با ليبي و فلسطيني‌ها در تماس بوده و هستند.(ص179)
- از جمعه 11/4/1355 تا يكشنبه 20/4/1355: در ركاب والاحضرت همايوني از شوروي بازديد كرديم.(ص180)
- سابقاً هم از شوروي در 1965 بازديد كرده‌ام و در آن تاريخ بود كه شاهنشاه با شجاعت عجيبي قرار فروش گاز به شوروي و خريد كارخانه ذوب‌آهن را عليرغم مخالفت آمريكايي‌ها و انگليسي‌ها و عموم متفقين اروپايي ما منجمله آلماني‌ها، امضاء كردند.(صص181-180)
- با همه‌ي پروپاگاندها، من معتقدم شوروي موفق نشده و نخواهد شد كه مردم را به رژيم مؤمن كند. به حكومت و كشور خود نژاد اسلاو پايبند است. يك عده هم وسيله‌ي حزب كمونيست و سيستم امنيتي مخوف NKVD بر گُرده‌ي مردم سوارند و آن‌ها را كالانعام مي‌رانند. ولي از حق نبايد گذشت كه سرويس‌هاي اوليه را به مردم رسانده‌اند، مثل سواد‌آموزي، حمل و نقل، تا حدي مسكن، آب و برق و اين بود كه باز سفر را بر من تلخ كرد، زيرا به فكر اين‌كه در مرز تمدن بزرگ، پايتخت كشور ما هنوز خاموشي برق داشته و هيچ سرويس صحيحي، نه آب، نه برق، حتي در پايتخت نتوانيم به مردم بدهيم، واقعاً ننگ است، واقعاً ننگ است. به اين دولت بي‌لياقت نفرين و لعنت كردم و به هرحال تصميم گرفتم ظرف امسال به هر صورتي هست كلك اين دولت را بكنم، نه اين كه خودم رئيس دولت بشوم، فقط از جهت خدمت به شخص شاهنشاه. يك همچو حقه‌باز بي‌همه‌چيز كه همه‌ي آبروي ما را به باد داده است... هر الاغي را شاهنشاه به نخست‌وزيري برگزيند، همين‌قدر كه قدري حميّت و حقيقت داشته باشد، كافي است كه وضع را نجات بدهد. جهان وطن كه نمي‌تواند وطن را آباد كند.(ص182)
- به نظر من استفاده بزرگي كه ما از مسافرت والاحضرت همايوني به شوروي برديم، اين بود كه با آن چشم حقارتي كه والاحضرت همايوني به صنايع شوروي مي‌نگريستند و مثلاً خيال مي‌فرمودند كه يك هواپيماي F.14 آمريكايي مي‌تواند چندين ميگ 23 شوروي را به زمين بيندازد، ديگر به صنايع شوروي نمي‌نگرند. هيچ صحيح نبود كه در فكر والاحضرت نسبت به اين خرس گردن كلفت كه با يك خرناس مي‌تواند ما را فرو بكشد، چنان نقوشي باشد.(صص183-182)
- سه‌شنبه 22/4/1355: عرض كردم، يك خبر خوش‌تري هم براي اعليحضرت همايوني دارم و آن اين‌كه خوشبختانه والاحضرت همايوني رويشان به من باز شد و در مسائل خصوصي و جنسي هم با من گفت‌وگو كردند... شاهنشاه خنديدند و بسيار خوشحال شدند. فرمودند، به هر حال برو فكر كن. عرض كردم، فكر كرده‌ام فعلاً اگر ايشان به چنگ دختر ايراني بيافتد، ممكن است احساساتي بشوند و كار مشكل بشود. بهتر است دخترهاي اروپايي را برايشان راه بياندازيم. فرمودند، صحيح است، همين كار را بكنيد.(صص185-184)
- چهارشنبه 23/4/1355: شش سفير را كه از من وقت ملاقات خواسته بودند پذيرفتم. [اوري لوبراني] سفير اسرائيل جزء اين‌ها بود كه خبر داد [اسحق] رابين رئيس‌الوزراء روز جمعه مي‌آيد تا به پيشگاه همايوني شرفياب شود، كه فردا به عرض خواهم رساند.(ص187)
- پنجشنبه 24/4/1355: نظر [اكبر] اعتماد را روي كاغذ سفير آمريكا مطالعه كرده و فرمودند، نه، فكر مي‌كنم آن‌چه [ريچارد هلمز] سفير آمريكا خواسته، مهم نيست، به او بدهيد.(ص187)
- از شنبه 26/4/1355 تا پنجشنبه 14/5/1355: در سناي آمريكا راجع به فروش اسلحه به ايران به دولت ايراد شد و حتي سناتورها گفتند از بس اسلحه زياد داده‌ايم، ديگر خود ما هم نمي‌توانيم آن را خوب اداره كنيم و [كابوس مديريت] managerial nightmare است. اما [هنري] كيسينجر، وزير خارجه، جواب بسيار عالي و محكمي به آن‌ها داد كه اولاً قدرت ايران مربوط به امنيت آمريكا و ضامن امنيت آمريكاست. ثانياً اين قدري هم كه در دست گرفتن تشكيلات آن به صورت صحيح اشكال پيش آمده، تقصير مستشاران خود ماست و حالا هم گروهي را فرستاده‌ايم كه اصلاح كنند و به زودي عملي خواهد شد.(ص189)
- جمعه 15/5/1355: ... از من سؤال فرمودند، تازه‌اي نيست؟ عرض كردم، [ذوالفقار علي] بوتو استدعا كرده به كيسينجر بفرماييد كه به افغان‌ها جداً بگويد با او كنار بيايند. فرمودند، معلوم بود اين كار را مي‌كرديم.(ص190)
- شنبه 16/5/1355: [به] مهماني كه [ريچارد هلمز] سفير آمريكا به افتخار كيسينجر داده بود، رفتم. به كيسينجر گفتم، جواب شما به كميته‌ي خارجي سناي آمريكا دائر بر اين‌كه فروش اسلحه به ايران ضامن امنيت آمريكاست، بسيار محكم و عالي بود.(ص192)
- مقدار زيادي از عظمت و بزرگي شاهنشاه تعريف كرد و گفت در دنياي امروز از ايشان بزرگ‌تر نداريم و من اين مطلب را براي خوش‌آيند تو نمي‌گويم، اين يك حقيقت است. قدري سفير آمريكا از طرز كار شاهنشاه و دربار و سرعت آن گفت و كيسينجر گفت، گاهي براي خودم جاي تعجب است كه جواب پيام‌هاي من زودتر از 16 ساعت به دستم مي‌رسد.(ص192)
- بعد، از اين‌كه شاهنشاه اعتبار مالي براي مصر در بانك‌ها باز كرده‌اند تشكر كرد و شمه‌اي از اهميت مصر در دنياي عرب گفت و اين‌كه به سادات حالا كه به سمت غرب توجه كرده، بايد واقعاً كمك شود. گفتم چنان‌كه مي‌دانيد و شاهنشاه هم چندي پيش، قبل از آمدن سادات، به پيام شما جواب فرمودند عايدات نفت ما كم شده، ولي عربستان همه جور مقدورات دارد، چرا آن‌ها كمك بيشتر به مصر نمي‌دهند. مدتي رهبران سعودي را به باد انتقاد گرفت كه چه قدر احمق و نزديك‌بين هستند و جز پول [به چيز ديگري] توجهي ندارند و ابداً روشن‌بين نيستند.(ص193)
- چهارشنبه 20/5/1355: ...در اين ضمن تلفن مستقيم شاهنشاه از نوشهر زنگ زد. گوشي را برداشتم، خود شاهنشاه بودند و بسيار عصباني از اين‌كه فرمايشاتشان با مخبرين خارجي (آمريكا) تحريف شده و حتي بعضي قسمت‌ها را راديو ظهر نگفته است. يعني آن قسمت گروگان‌ گرفتن آمريكايي‌ها در ايران و جواب شاهنشاه. به علاوه اين‌كه شاهنشاه فرموده‌اند ما [تحريم] embargo صدور اسلحه به رودزيا و آفريقاي جنوبي را كاملاً رعايت مي‌كنيم. فرمودند، كي من چنين حرفي زده‌ام؟(صص198-195)
- پنجشنبه 21/5/1355: دو ساعتي با [محمدجعفر] بهبهانيان، معاون مالي دربار به امور مالي و اداري دربار رسيدگي كردم. من هميشه ذخيره‌اي در دربار دارم. حال هم حدود صد مليون توماني پول براي مخارج غيرمترقبه و غيراداري شاهنشاه در ذخيره و گردش نگاه مي‌دارم، ولي موضوع را فقط بهبهانيان و خودم مي‌دانيم، چون اگر به عرض شاهنشاه دريادل كه پول در نظر او با خاك برابر است برسد، يك روزه تمام مي‌شود.(ص199)
- جمعه 22/5/1355: ...از اخبار مهم جهان فتح قلعه‌ي تل زعتر فلسطيني‌ها در لبنان وسيله‌ي راست‌گرايان مسيحي، تشكيل كنفرانس كشورهاي بي‌طرف در كلمبو، و تمركز قواي مصر در مرز ليبي است.(ص200)
- شنبه 23/5/1355: فرموده بودند كميسيوني براي صرفه‌جويي در دربار تشكيل بدهيم (برحسب امر علياحضرت شهبانو). عرض كردم، اين صورت مسخره پيدا مي‌كند كه مثلاً بگوييم به كاخ شاهنشاه گل نياورند، يا شاهنشاه مهماني ندهند. اگر نظر مبارك بر يك عمل سمبوليك است اطاعت مي‌كنم، ولي اگر بر اصل صرفه‌جويي است، يك هزارم تخفيف در كنترات‌هاي بي‌ربطي كه به ده برابر قيمت به [آقاي]... يا [خانم]... و غيره و غيره مي‌دهيم (اين‌ها را حسب‌الامر علياحضرت شهبانو مي‌دهيم)، مهماني‌هاي ده سال و پول گل صد سال دربار را تأمين مي‌كند. شاهنشاه خنديدند. فرمودند، به علياحضرت بگو. عرض كردم چشم، چه فرمان يزدان چه فرمان شاه. من كه باكي ندارم. باز هم شاهنشاه خنديدند.(ص202)
- دوشنبه 25/5/1355: عرض كردم، پريروز در نوشهر صحبت از صرفه‌جويي شد. بعد غلام به اين فكر افتادم كه امسال براي تولد والاحضرت همايوني يك عدد رولزرويس تقديم مي‌كنم، نكند احياناً علياحضرت شهبانو بفرمايند والاحضرت را به اسراف و تبذير آشنا مي‌كنم، لازم نيست. آن وقت آبرويي پيش نوكرها براي غلام باقي نمي‌ماند. اين است كه از حالا خاطر مبارك را آگاه مي‌كنم و جسارتاً اجازه مي‌خواهم. فرمودند، اين يك مطلب خصوصي است، به كسي چه ربطي دارد؟ عرض كردم، زير سايه‌ي اعليحضرت همايوني خيلي پول دارم. پارسال امر فرموديد پنجاه مليون تومان زمين به دولت فروختم. وقتي پول دارم نمي‌توانم خودم را به گدايي و ننه من غريبم كه معمول به ايران است، بزنم.(صص205-204)
- چهارشنبه 27/5/1355: نكته‌[اي] كه اين‌جا به عرض رساندم، راجع به كتاب سِر دنيس رايت سفير اسبق انگليس و دوست من بود كه [جمله اهدايي] dedication آن را به عرض رسانده بود. فرمودند، با اين [جمله‌ي اهدايي] dedication، ممكن نيست چيز مزخرفي چاپ كرده باشد. عرض كردم، طبق آن‌چه به غلام نوشته، بيشتر مربوط به دوره‌ي قاجاريه است، ولي اواخر آن را مرتبط با دوران شاهنشاهي پهلوي و طلوع خورشيد پهلوي كرده است و به كتاب [آيرون‌سايد] Ironside اشاراتي دارد. اما كودتا را يك مسئله‌ي تمام ايراني و اعليحضرت رضاشاه كبير را همچنان كه هست، يك ايراني بزرگ كه عامل اصلي كودتا بود و يك وطن‌پرست بزرگ و واقعي جلوه داده است كه عمل او تصادفاً منطبق بر منافع سياسي بريتانياي كبير آن روز بوده است. عرض كردم، چون هزار نسخه از آن مي‌خريم، مي‌توانيم اگر شاهنشاه تغييراتي لازم بدانند به او تحميل كنيم. فرمودند، نه عيبي ندارد. عرض كردم، ولي كتابي كه [كرميت] روزولت (مأمور سيا هنگام برانداختن مصدق) مي‌خواست بنويسد، بسيار مزخرف است و خوب شد با او تماس گرفتيم و تطميع شد و به ما قول داد حالا كه به خرج ما چاپ مي‌شود، هر قسمتي را بخواهيم حذف مي‌كند، اگر هم بخواهيم آن را موقوف مي‌كند (يعني حق‌التأليف مرا بدهيد، خود دانيد!). شاهنشاه خيلي خنديدند. فرمودند، هرچه لازم است بكن.(ص209)
- شنبه 30/5/1355: فرمودند، راستي به [محمد] باهري بگو (معاون كل دربار كه فلسفه‌ي رستاخيز را نوشته) كه تمام نوشته‌هايش مارك كمونيستي دارد و اصطلاح آن‌هاست. ما مي‌فهميم! عرض كردم، اولاً در اين مورد امر مطاع مبارك خودتان بود كه بايد روي دست كمونيست‌ها بلند شد و با زبان خود آن‌ها، آن‌ها را كوبيد. ثانياً‌ حالا كه مطلب را عنوان مي‌فرماييد، ديگر ناچارم عرض كنم كه باهري بين دو صف از حزب گير كرده يكي همين روشنفكران مي‌باشند، ديگري دسته‌ي فراماسون‌ها. اين روشنفكران را باهري، چون به زبان آن‌ها آشناست، اداره كرده و به هر حال با زبان آن‌ها چيزي ساخته كه مورد نظر و تأييد شاهنشاه است و خلاصه آن‌كه همه چيز فداي اصل و فداي كشور است. در صورتي كه فراماسون‌ها عقيده دارند كه مطلقاً نبايد همه چيز را فداي اصل كرد و اين نكته‌ي بسيار مهمي است و فكر مي‌كنم گزارش هم از طرف آن‌ها به عرض رسيده.(صص213-212)
- از يكشنبه 31/5/1355 تا پنجشنبه 4/6/1355: در آذربايجان بوديم. در ركاب شاهنشاه و علياحضرت شهبانو بسيار خوش گذشت... احساسات مردم واقعاً پرشور و مايه‌ي دلگرمي بود. البته اين پيشرفت سريع كه مثلاً در تبريز پنج‌هزار نفر فقط در كارخانه‌هاي صنعتي دولتي مشغول باشند، مسئله‌ي كوچكي نيست و قهراً مسائل ديگر به دنبال مي‌آورد، مثلاً كمي خانه، كمي آب و غيره و غيره كه البته با پيش‌بيني صحيح ممكن بود پيش آمد نكند، ولي به هر حال پيش آمده است. يا نبودن فاضلاب در اردبيل كه خيلي مسطح است و آب نزديك سطح زمين مي‌باشد، مشكلاتي براي خانه‌ها فراهم كرده. كمي راه‌ها و كمي برق و كمي مدارس، مشكلات ديگر هستند و خوشبختانه تمام مورد درخواست مردم مي‌باشند كه علامت زندگي و بسيار اميدواركننده مي‌باشد.(ص213)
- صحبت آمريكا پيش آمد. عرض كردم، امروز صبح شنيدم كه كارتر گفته است اگر من رئيس‌جمهور شدم، سربازاني [را] كه از رفتن به جنگ ويتنام سر باز زدند و مورد تعقيب هستند، خواهم بخشيد. خيلي تأسف خوردم كه زمام كار دنيا به دست چه [عوام‌فريب‌هايي] مي‌رسد و واي به حال ما كه به آن‌ها ناچار بستگي غيرقابل گسستن داريم، چون راه ديگري نداريم. عرض كردم، اين كره‌خرها را بايد به طويله بست. فرمودند، براي گرفتن رأي مي‌گويد. عرض كردم، اساس مملكت را به هم مي‌ريزد. فرمودند، چه بايد كرد؟ همين است كه هست.(ص215)
- شنبه 6/6/1355: صبح شرفياب شدم. متأسفانه شاهنشاه را سرحال نيافتم. تا خواستم سؤال كنم براي چه، فرمودند، صبح امروز تروريست‌ها سه نفر مستشاران آمريكايي ما را كشتند.(ص216)
- سفير آمريكا را بخواه و به او بگو ما فكر مي‌كنيم اين ترور به تحريك كمونيست‌ها باشد و مي‌خواهند از سؤال احمقانه‌ي كميته‌ي سناي آمريكا سوءاستفاده بكنند. به اين معني كه وقتي آن‌ها بگويند ممكن است آمريكايي‌هاي مقيم ايران يك روزي [گروگان] hostage بشوند، اين‌ها مي‌خواهند اين مطلب را با ترور بازي و استعمال اسلحه در ذهن مردم آمريكا به كرسي بنشانند و آن‌وقت كه افكار عمومي بالا گرفت، خواه ناخواه كنگره از معامله با ما خودداري كند... اما مطلب قابل توجه اين‌كه [سازمان اطلاعاتي]intelligence اسرائيل، پس از مذاكرات كميته‌ي خارجي سنا، به ما اطلاع داده بود كه منتظر چنين قضيه‌[اي] باشيد و ترور چند نفر آمريكايي در ايران صورت خواهد گرفت. من از كار آن‌ها حظ كردم.(ص217)
- سفير انگليس را پذيرفتم قدري كارهاي تجارتي، منجمله ساختن كارخانه‌ي اسلحه‌سازي اصفهان كه [هزينه‌اش] سر به جهنم خواهد زد، با من مذاكره كرد. به او گفتم در مورد كار اصفهان بايد ما مطمئن شويم كه شما كلاه سر ما نمي‌گذاريد. اين صورت مخارجي كه مي‌دهيد، وحشتناك است. چه طور يك عمله‌ي فيليپيني كه آورده‌ايد در روز يك كيلو گوشت مي‌خورد، كاري كه هفتصد هشتصد مليون پوند خرج برمي‌دارد، چه طور ممكن است اين قدر بي‌محابا خرج كرد؟(ص218)
- دوشنبه 8/6/1355: گزارشات محرمانه‌ي اينتليجنس سرويس را خلاصه كرده بودم، تمام را عرض كردم. چنان‌كه سابقاً نوشته‌ام، خلاصه‌ي اين گزارشات را در خاطرات نمي‌گذارم. كسي چه مي‌داند؟ شايد پيش از پنجاه سال اين يادداشت‌ها به دست كسي بيفتد، ممكن است روابط كشور ما را با خيلي از كشورها [و يا با اشخاص] به هم بزند.(ص221)
- به كارهاي جاري رسيدم. منجمله [جان ليندزي] Lindsay شهردار اسبق نيويورك را ديدم كه دنبال [معامله] business است. اشخاص مختلفي را در منزل پذيرفتم، منجمله دكتر [منوچهر] گودرزي كه گزارش كار مشترك تبليغاتي ايران و اسرائيل را بشنوم.(ص222)
- سه‌شنبه 9/6/1355: كار سوئيسي‌ها را عرض كردم كه نماينده‌ي ساواك را كه تيتر ديپلماتيك داشته از سوئيس اخراج كرده‌اند (ديروز هم عرض كرده بودم). فرمودند، يكي نيست از سوئيسي‌‌ها بپرسد شما كه مي‌دانيد اين [شخص] با عوامل خود شما كار مي‌كرد، اين حركات چيست؟(ص223)
- چهارشنبه 10/6/1355: عرض كردم، همان‌طور كه پيش‌بيني مي‌فرموديد، مقاله‌ي اكونوميست بسيار بد بود. شايد هفتاد درصد آن بد و 30% خوب بود. فرمودند، مي‌دانستم اين پدرسوخته [ديويد هاوزگو] Housego و [اريك پيس] Eric pace مال نيويورك تايمز، يا با ما دشمني مخصوص دارند و يا دستور دارند. مثلاً اريك پيس هر وقت درباره‌ي ايران مي‌نويسد، كلمه‌ي ديكتاتوري يا سلطنت مطلقه را استعمال مي‌كند.(ص224)
- پنجشنبه 11/6/1355: صبح در منزل دكتر [رضا] فلاح را ديدم كه راجع به مذاكرات درباره‌ي معامله‌ي پاياپاي نفت در برابر اسلحه و هواپيما گزارشي به من داد. يك قسمتي پيش رفته و يك قسمتي عقب است.(ص225)
- بعد عرض كردم، [سِرانتوني پارسونز] سفير انگليس پيش [همايون] بهادري معاون غلام بود و خيلي از مقاله‌ي اكونوميست ناراحت بوده است و گفته گوش اين مردكه هاوزگو را خواهد كشيد. فرمودند، چه طور؟ فكر نمي‌كنم بتواند.(ص226)
- فرمودند، من يك مطلب مهمتري گفتم و آن اين بود كه اگر آمريكا با فروش اسلحه به ما موافقت نكند، معلوم مي‌شود با روس‌ها دنيا را تقسيم كرده‌اند. عرض كردم، البته فرمايش بسيار مهمي است، ولي چه خوب مي‌بود اين كار را مي‌كردند و همه راحت مي‌شديم و از تهيه‌ي اسلحه فارغ. فرمودند، اگر ما را به روس‌ها مي‌دادند چي؟ عرض كردم، خيلي بعيد است كه آمريكايي‌ها راضي بشوند اين سد و اين زنجير تركيه- ايران شكسته شود. فرمودند، معلوم نيست اگر قرار تقسيم شود، چه بكنند. مگر انگليسي‌ها ايران را با روس‌ها تقسيم نكردند.(صص227-226)
- مقاله‌ي ديگري از نيويورك تايمز به نظر مبارك رساندم كه آن هم خيلي زننده، ما را كشوري پليسي و زجردهنده‌ي مردم معرفي مي‌كند. عرض كردم، به تدريج ما حقايق را در جرايد ديگر خواهيم گفت. فرمودند، فكر نمي‌كنم موفق بشويد.(ص227)
- نامه [اي] از [احسان] يارشاطر، دوست من، به رئيس [سازمان عفو بين‌المللي] Amnesty در خصوص دكتر [رضا] براهني كه ادعا مي‌كند در ايران به او زجر داده‌اند، رسيده بود، به نظر مبارك رساندم. عرض كردم، ملاحظه مي‌فرماييد يك نفر آدم فهميده چه مي‌تواند بكند. خيلي با دقت، دو دفعه خواندند. فرمودند، بسياربسيار خوب است، بايد اين [نامه] در جرايد آمريكا منعكس شود.(صص228-227)
- دوشنبه 15/6/1355: عرض كردم، هرچه محصول خوب باشد، پول هم زياد است، مردم مي‌خرند و مي‌خورند و لازم است يك نكته‌[اي] را به عرض مبارك برسانم كه در اين ماه رمضان در شهر، نه گوشت، نه مرغ، نه تخم‌مرغ، پيدا مي‌شود و اين بسيار بد است. فرمودند، آخر مي‌خرند و احتكار مي‌كنند. عرض كردم، اگر برنامه‌اي باشد و مردم اطمينان پيدا كنند كه آنچه به دستشان مي‌رسد، دنباله‌ دارد، هيچ‌كس احتكار نمي‌كند.(ص235)
- فرمودند، اين عيب ما شرقي‌هاست و منحصر به ايران هم نيست. حالا پدرسگ فرنگي به ما مي‌گويد چرا دموكراسي نداريد. يا همين الان، اگر من كنار بروم و بگويم خودتان يك رئيس‌جمهور انتخاب كنيد، سي‌وپنج مليون نفر، سي و پنج مليون رأي مختلف خواهند داد، يعني هركس خودش را رئيس‌جمهور خواهد دانست و به خود رأي خواهد داد. ديديم كه پاكستان و كويت و هند و همه‌ي اين‌ها كه مي‌خواستند تقليد دربياورند، 180 درجه عقب‌گرد كردند. عرض كردم، با اين تفاوت كه اعليحضرت همايوني با جرأت و جسارت آن‌چه در دلتان است و به مصلحت ملت تشخيص مي‌دهيد، بدون رودربايستي مي‌فرماييد و آن‌ها مي‌خواهند مردمشان را گول بزنند.(ص236)
- بعد عرض كردم، يك خبر خيلي خيلي محرمانه از منابع انگليسي‌ها شنيده‌ام كه به عرض مي‌رسانم. آن اين است كه منابع پنتاگون به كمپاني ژنرال ديناميك سازنده‌ي هواپيماي F.16 فشار آورده‌اند كه بايد قيمت‌ها را دو برابر براي ايران حساب بكني و بگويي كه حساب سابق ما اشتباه بوده، به علاوه انفلاسيون در قيمت‌ها تأثير گذاشته. چون ايران خيلي علاقه‌مند به اين هواپيماهاست، هر قيمتي بدهيد، مي‌خرد. شاهنشاه خيلي به فكر فرو رفتند. بعد فرمودند، در دل خودم هم چنين شكي پيدا شده بود كه به تو گفتم از سفير آمريكا بپرس قيمت جمعي كه براي هواپيما‌ها به كنگره گفته‌اند، براي 160 عدد يا براي 300 عدد است. اما ما از اين‌ها كاغذ داريم كه هر هواپيما را 5/6 مليون دلار گفته‌اند، چه‌طور حالا زيرش مي‌زنند و مي‌گويند هر هواپيما 18 مليون دلار، از سه برابر هم بيشتر. عرض كردم، همين‌كاري است كه در مورد destroyer [ناوشكن‌هاي]Spruance كردند كه قيمت يك دفعه از 280 مليون دلار براي شش عدد، به 600 مليون دلار رسيد و ما هم خريديم. قطعاً در آن‌جا هم پنتاگون نظر داشته كه زودتر ته حساب پول‌هاي نفت را بكشد بالا. شاهنشاه خيلي فكر كرده و فرمودند، تو مثل اين‌كه فراموش كرده بودي به سفير آمريكا بگويي كه قيمت ما بايد يا FMS يا قيمتي كه به اعضاي ناتو فروخته‌ايد، باشد. عرض كردم، همين‌طور است. FMS را كه گفتم ولي قيمت ناتو را نگفتم (شاهنشاه به من نفرموده بودند، ولي نخواستم عرض كنم كه اين نكته را به من نفرموديد). فرمودند، اين را هم بگو.(صص237-236)
- چهارشنبه 17/6/1355: صبح شرفياب شدم و به تفصيل مذاكرات با سفير اسرائيل را به عرض مبارك رساندم. ابتدا قسمت‌هاي خوب را عرض كردم. آن‌ اين‌كه يانكلوويچ كه كارهاي تبليغاتي ما را در آمريكا قرار است اداره بكند و مشاور ماست (از طرف اسرائيلي‌ها معرفي شده)، مشاور تبليغاتي كارتر شده است. ديگر اين‌كه [دراك] Druck هم كه قرار است كارهاي اجرايي ما را باز در تبليغات اداره بكند، مشاور تبليغاتي فورد شده است. شاهنشاه خنديدند. فرمودند كار فرمانفرما را كرده‌ايد كه هر پسرش را رابط يك سفارتخانه‌ي خارجي مي‌كرد.(صص240-239)
- عرض كردم، سفير [اسرائيل] مي‌گويد شما دو جور بايد عمل كنيد، يكي [در زمينه‌ي سياسي] Politics است و يكي درست كردن [چهره] image، موضوع [چهره] را آسان مي‌شود درست كرد و با همين وسائل ارتباط جمعي يا به اصطلاح امروز، رسانه‌هاي گروهي، مي‌توان تاحدي عمل كرد، ولي عمل [سياسي] Politics احتياج به lobbying دارد و شما در اين قسمت خيلي ضعيف و حتي صفر هستيد و در [كنگره‌ي آمريكا] Capitol Hill از ايران خبري نيست. سفير شما خيال مي‌كند با چند تا مأمور بزرگ وزارت خارجه يا خود كيسينجر ارتباط داشتن، موضوع را حل مي‌كند، ولي اين‌طور نيست.(ص240)
- بعد مذاكرات با سناتور [برچ‌بي] را به تفصيل عرض كردم كه چه اندازه مفتون عظمت شاهنشاه شده بود و مي‌گفت چنين ليدري در جهان امروز نيست و من هم به تفصيل در حضور همه‌ي مهمان‌ها و حتي سر شام وضع حساس ايران را در اين منطقه براي او تشريح كردم و گفتم اگر بر فرض شما به ما اسلحه ندهيد، از جاي ديگر مي‌خريم، ولي باز هم يك حقيقت باقي مي‌ماند كه همين اسلحه در راه حفظ منافع غرب و جريان نفت به كار خواهد رفت و حتي حفظ پاكستان و افغانستان و جلوگيري از نفوذ شوروي به سمت اقيانوس هند. خيلي تحت تأثير قرار گرفت و بعد از شام، سفير آمريكا به من تبريك گفت.(ص241)
- جمعه 19/6/1355: ...عصري [اوري لوبراني] سفير اسرائيل را پذيرفتم و در مورد امري كه شاهنشاه فرموده بودند، مجدداً با او صحبت كردم و نقشه كشيديم كه چه جور براي تصويب خريد اسلحه، ما متفقاً در سناي آمريكا عمل كنيم. او به من گفت فردا كه وزير دفاع ما [شيمون]پرز شرفياب مي‌شود، خوب است كه شاهنشاه اظهاري در اين زمينه به او بفرمايند. آن‌وقت دست من خيلي قوي‌تر مي‌شود.(صص246-245)
- يكشنبه 21/6/1355: ...عرض كردم كه واقعاً [پيكار]Campaign بزرگي عليه ما در همه جاي آمريكا و حتي اروپا شروع شده و نمي‌دانم چرا به اين شدت؟ تعدادي روزنامه‌‌ها را از نظر مبارك گذراندم كه اغلب بسيار بد بود. چند نمونه را اين‌جا مي‌گذارم. فرمودند، كار يهودي‌ها بايد باشد. عرض كردم، دليل ندارد. فرمودند، آخر نيويورك تايمز و واشينگتن پست و تايم همه به وسيله‌ي يهودي‌ها اداره مي‌شود. عرض كردم، چه نفعي در اين كار دارند؟ بيشتر بايد كار روس‌ها باشد و افكار ساده‌لوحانه‌ي خود آمريكايي‌هاي احمق كه آلت دست دوم تبليغات شوروي قرار مي‌گيرند. فرمودند، اين هم ممكن است درست باشد.(ص248)
- سه‌شنبه 23/6/1355: ...وضع جرايد آمريكا را عرض كردم كه شديداً به ما حمله مي‌كنند، بايد يك مطلبي در بين باشد. عرض كردم، آمريكايي‌هاي احمق تحت تأثير غيرمستقيم تبليغات شوروي هستند كه نمي‌خواهند ما اسلحه‌ي آمريكايي بخريم. حال آن‌كه اين‌ها بايد يك نان تصدق بدهند و يك نان بخورند و دعا كنند كه ما اسلحه‌ي آن‌ها را بخريم و متكي به آن‌ها باشيم. فرمودند، تبليغات روس‌ها بسيار قوي است و آمريكايي‌ها بسيار احمق. اين دو كه با هم جور شد، نتيجه‌اش همين مي‌شود كه سنا و روزنامه‌ و تلويزيون همه و همه، برعليه منافع خودشان حرف بزنند.(ص249)
- والاحضرت اشرف باز مستقيماً پولي از دولت براي مخارج سفر انگلستان خودشان خواسته‌اند. شاهنشاه بسيار اوقات تلخ شدند. فرمودند، ابلاغ كن هر والاحضرتي چنين غلطي كرد، شديداً تنبيه خواهد شد.(ص250)
- چهارشنبه 24/6/1355: صبح [اوري] لوبراني سفير اسرائيل [را] پذيرفتم و در خصوص فروش اسلحه‌ي آمريكا به ايران كه قرار بود اسرائيلي‌ها هم lobbying ‌بكنند، گزارش او را شنيدم. مي‌گفت تصور نمي‌كند كه در كنگره موضوع رد بشود و قطعاً تصويب خواهد شد، ولي براي آينده لازم است همكاري نزديك بين اسرائيل و ايران باشد.(ص252)
- از اين‌كه [شيمون پرز] وزير دفاع چه قدر تحت تأثير اعليحضرت همايوني قرار گرفته است، صحبت كرد. مي‌گفت،‌[وزير دفاع] مي‌گويد ايشان در دنياي امروز بزرگ‌ترين ليدري هستند كه من مي‌توانم سراغ بگيرم.(ص252)
- عرض كردم، ناچارم به عرض خاكپاي مبارك برسانم اگر شاهنشاه [دكتريني] doctrine براي حزب رستاخيز مي‌خواهند همين كه باهري نوشته، كمال مطلوب است. آن‌كه طرف باهري نوشته است، صبح غلام خواندم. به مقاله براي روزنامه بيشتر شبيه است. به علاوه غلام اطلاع دارم كه باهري و همكارانش بيش از هزار ساعت روي آن كار كرده‌اند و تمام جزئيات ديالكتيك و غير ديالكتيك در آن ملاحظه شده... بالاخره فرمودند، مبتكر انقلاب منم و من مي‌خواهم آن‌چه در دل من هست پياده شود، نه آن‌چه در فكر محدود باهري و همكارانش مي‌گذرد. عرض كردم، اين مطلب ديگر است. شاهنشاه كه خودتان را آزاد از ايسم اعلام فرموده و شناسانده‌ايد، چه مانع دارد كه اين كار را هم بفرماييد. ولي اگر بخواهيد به جنگ ايسم‌ها برويد، آن ديگر لازمه‌اش همين مقدمات و همين حرف‌هاي "عن " تلكتوئل‌هاست! قدري خنديدند.(ص253)
- جمعه 26/6/1355: ...از ساعت 10 صبح تا يك بعدازظهر شرفياب بودم. آن‌قدر مسايل دقيق و محرمانه براي من روشن شد كه وقتي مرخص شدم، مثل اين‌كه در آسمان‌ها پرواز مي‌كنم، مست مست بودم.(ص254)
- قسمت مهمي از اين مصاحبه در نطق آينده‌ي من خواهد آمد ولي آن قسمت‌هايي كه نخواهد آمد و نمي‌تواند بيايد، دراين‌جا قول مي‌دهم كه براي ضبط در تاريخ و شناساندن اين مرد بزرگ خواهم نوشت.(ص255)
- امروز به من مي‌فرمودند، كسي چه مي‌داند؟ اگر موفقيت‌هاي من نبود (و فرمودند كه نمي‌خواهم خودستايي كنم، فقط به تو مي‌گويم)، نه تنها از خانواده‌ي پهلوي و تمام زحمات و مشقات پدر من اسمي نمي‌بود، ايران هم نمي‌بود. زيرا اگر من در غائله پيشه‌وري و فتنه‌ي مصدق از بين رفته بودم، حزب توده بر ايران مسلط مي‌شد و كشور دموكراتيك ايران به زعامت شوروي به وجود مي‌آمد. انگليسي‌ها و آمريكايي‌ها هم قسمتي از جنوب ايران را اشغال مي‌كردند. بعد جنگ شمال و جنوب درمي‌گرفت و ممكن بود قسمت‌هاي نفت‌خيز در دست غرب باقي بماند، ولي به هر صورت ديگر ايراني وجود نمي‌داشت. و من اين‌جا بايد به تو بگويم كه آن‌قدر آمريكايي‌ها و انگليسي‌ها با من [دودوزه] a chevalبازي كردند كه صدمه‌ي اين كار هزاران بار عظيم‌تر از حمله‌ي مستقيم شوروي به من بود. اين‌ها به خيال خودشان روي چند اسب شرط‌بندي مي‌كنند و اين با اطلاع ناقص آن‌ها از كشور، بخصوص از طرف آمريكايي‌ها، كشنده است.(صص256-255)
- در آخر جلسه با قدري تأمل از من سؤال فرمودند، [هوشنگ] نهاوندي، رئيس دانشگاه تهران، عضو فراماسون است؟ عرض كردم، خيلي مشهور است، ولي يقين ندارم و نمي‌توانم بي‌جهت كسي را متهم سازم. فرمودند، تحقيق كن.(ص256)
- شنبه 27/6/1355: امر فرمودند نامه‌اي به اردشير [زاهدي] بنويسم و يادآوري كنم كه بايد با اسرائيلي‌ها تماس داشته باشد، ولي امر فرمودند نامه را با دست ننويسم. ماشين كنم و عليحده در پاكت بگذارم.(ص257)
- يكشنبه 28/6/1355: كارهاي جاري را عرض كردم. منجمله گزارش [محمد] باهري را كه عرض كرده بود جلسه از طرفين دعواي تدوين فلسفه‌ي حزب، همه روزه در دفتر خودش تشكيل خواهد شد و طرح نهايي را به عرض مبارك خواهند رساند و نخست‌وزير را هم در جريان خواهند گذاشت. سؤال فرمودند كه باهري حرف‌هاي مرا قبول كرد؟ عرض كردم، فرموديد مبتكر انقلاب منم و من مي‌دانم كه چه بايد پياده بشود. ديگر در قبال اين فرمايش چه مي‌تواند بگويد؟(ص258)
- دوشنبه 29/6/1355: ...چند تلگراف خارجي و چند روزنامه‌ي خارجي، منجمله نيويورك تايمز كه اين دفعه لااقل مقاله‌ي دفاع از فروش اسلحه به ايران را هم چاپ كرده، به عرض مبارك رساندم. عرض كردم، امان از اين [ا]حمق آمريكايي‌ و جامعه‌ي آمريكايي! مردكه پدرسوخته پول مي‌گيرد، از منافع او دفاع مي‌شود، ما به اسلحه‌ي او متكي مي‌شويم و باز هم مخالفت دارد. اين چه جامعه‌ايست؟ يك جنگل مولا.(ص260)
- سه‌شنبه 30/6/1355: عرض كردم، خانم [فريده] ديبا مي‌خواهند به روماني بروند، اجازه مرحمت مي‌فرماييد مخارج سفر و هدايا و غيره حاضر كنيم؟ خنديدند و فرمودند، البته، درويش خانم حالا مي‌خواهند بروند پيش خانم اصلان كه جوان بشوند! (خانم اصلان خانمي است در روماني كه ادعا مي‌كند دواهايي مي‌دهد كه شخص را جوان مي‌كند).(ص262)
- شنبه 3/7/1355: خوشبختانه خبرهاي خوشي داشتم. منجمله كه كميته‌ي سناي آمريكا فروش اسلحه را به ايران تصويب كرد. به عرض رساندم وضع مردم بيرجند بسيار عالي است. بعد هم عرض كردم با سفير آمريكا هم كه از همه جا ضمن اين 34 ساعت صحبت مي‌كردم، واقعاً اخلاص كيش اعليحضرت همايوني شده است. نامه‌اي به من داد كه در خصوص تبليغات غلط آمريكا بايد فكري كرد.(ص264)

- عرض كردم، يكي از خانم‌هايي كه كتاب بنفشه‌ي سياه را در مورد نجات آذربايجان به رشته‌ي تحرير آورده، از كمونيست‌هاي دو آتشه بود، امروز جزء نويسندگان كتاب‌هاي ما كه به مناسبت پنجاهمين سال سلطنت پر بركت پهلوي است، شرفياب خواهد شد. خنديدند. فرمودند، آخر نمي‌گويد چرا اين كتاب را نوشته است؟ عرض كردم، مي‌گويد براي استغفار!(ص265)

- راجع به مسافرت به ولايات، عرض كردم با اين گرفتاري شاهنشاه، در امسال به همه جا نمي‌رسيد. فرمودند، به هر حال سعي خواهيم كرد. عرض كردم، عملاً ممكن نيست. فرمودند، خوب هرچه بماند به اول سال آينده موكول شود.(ص265)

- دوشنبه 5/7/1355: امروز در ركاب مبارك همايوني به همدان آمديم. برنامه‌ي بازديد استان همدان و كرمانشاه و ايلام در برنامه‌ي امسال جشن‌هاست. احساسات مردم بسيار عالي و وضع ‌آن‌ها بسيار عالي‌تر بود. تقريباً آدم فقير در بين مستقبلين نديديم.(ص267)

- ضمناً به من فرمودند، به تو خبر خوشي بدهم كه خود شهبانو به من گفتند بايد براي وليعهد فكر سرگرمي كرد، دارد پسر بزرگ مي‌شود و بايد به احتياجات انساني و طبيعي او توجه كرد.(ص268)

- سه‌شنبه 6/7/1355: عصري، قبل از ورود موكب مبارك، به كرمانشاه برگشتم. شاهنشاه ساعت 30/4 ورود فرمودند. استقبال مردم از موكب همايوني بي‌سابقه بود. من كه چنين چيزي كمتر ديده بودم. سر شام باز هم فقط ايادي و من بوديم. شاهنشاه از استقبال امروز راضي بودند و فرمودند، عجيب اين‌جاست كه وقتي وضع اجتماعي ما در اوج اعلاست، آخوندها بيش از همه تملق مي‌گويند. ديدي در مدخل عمارت چه چيز مي‌گفتند؟(ص269)

- چهارشنبه 7/7/1355: ديدن تيپ‌هاي مجهز زرهي در كرمانشاه و شاه‌آباد و كرند واقعاً مايه‌ي غرور مي‌شود. خدا به شاهنشاه عمر بدهد. در زير گردنه‌ي پاتاق خطوط دفاعي مورد بازديد قرار گرفت. من به عرض رساندم كه فقط دو متر خاك روي اين خطوط جلوي نفوذ بمب‌هاي سنگين را نمي‌گيرد. فرمودند، به نظرم صحيح مي‌گويي. عرض كردم، وسط دره و پاي گردنه‌ به اين عظمت ديگر اين چه فايده دارد؟ فرمودند، براي دفاع و پشتيباني خطوط دورتر غربي مي‌باشد. من درست نفهميدم، ولي ديگر خجالت كشيدم جلوي افسران باز هم جسارت كرده، حرف بزنم.(ص269)

- پنجشنبه 8/7/1355: روي هم‌رفته، سفر بسيار عالي بود. دراين‌جا يك نكته هم مركوز ذهن همايوني شد كه براي كشاورزي بايد فكر اساسي كرد. اين‌ها كه تا حالا شده، كافي نيست و كشاورزي همه جا رو به تنزل است زيرا كار كشاورزي صرف نمي‌كند. براي پايين‌آوردن حقّابه‌ها و قيمت‌ برق پمپ‌هاي آب و كود ارزان و قيمت بيشتر محصولات كشاورزي، دائماً در فكر بودند و تراوش مي‌شد.(ص271)

- شنبه 10/7/1355: بعدازظهر در ركاب مبارك به دانشكده‌ي فرماندهي ستاد نيروي هوايي رفتيم. واقعاً خوب بود و شاهنشاه نطق فرمودند كه در روزنامه‌ها منتشر نخواهد شد. ولي فوق‌العاده مهم بود. اول اشاره كردند كه اگر در سابق در نيروي هوايي حيف و ميل‌هايي مي‌شد، از اين جهت بود كه ما به هر قيمت مي‌خواستيم كار را پيش ببريم و ناچار چنين كاري ريخت و پاش دارد (ولي البته اشاره به مسائل ديگري بود) و از اين به بعد جلوي اين كار را خواهيم گرفت و نبايد بشود. ديگر اين‌كه شما از هيچ دانشكده‌ي نيروي هوايي نبايد سطح پايين‌تري داشته باشيد، چون عيناً از همان وسايل استفاده مي‌كنيد و اين كه فرمانده دانشكده مي‌گويد ما بعدها بايد به سطح آن‌ها برسيم، حرف بسيار غلطي است.(صص273-272)

- يكشنبه 11/7/1355: نامه‌ي اردشير [زاهدي] را در خصوص رابطه با اسرائيلي‌ها به عرض رساندم. شاهنشاه خنديدند. فرمودند، به هر حال اين مطالب را به سفير اسرائيل بگو. همچنين نامه‌ي ديگري از مذاكرات [داريوش] همايون با اسرائيلي‌ها فرستاده بود كه گفتم دفتر مخصوص به تو بدهد. آن را هم با سفير اسرائيل مذاكره كن.(ص279)

- فرمودند، بگو، ولي به خواهرم بنويس، خانم‌جان، آن نامه 7 صفحه[اي] شما به دست من (اعليحضرت همايوني) رسيده، شما كه عقب پول مي‌گرديد و مي‌خواهيد كه من شما را واسطه‌ي معاملات قرار بدهم، چرا اموال خودتان را وقف مي‌كنيد؟ مگر خيال مي‌كنيد مي‌توان مردم ايران را گول زد؟(ص280)

- دوشنبه 12/7/1355: عصري [والري] ژيسكار [دستن] وارد شد. قبلاً مصاحبه‌ي بسيار عالي در مورد اعليحضرت همايوني با مخبرين ايراني كرده بود.(ص283)

- سه‌شنبه 13/7/1355: عرض كردم، [ويليام] سايمون وزير خزانه‌داري آمريكا هم شديداً به ترقي قيمت نفت حمله كرده است. فرمودند، نبايد اعتنا كرد. ما بايد كار خودمان را بكنيم. او هرچه مي‌خواهد عوعو كند. عرض كردم، كتاب مؤسسه‌ي استوك بالاخره بدون غلط از چاپ خارج شد، ولي آن مسئله نژاد آرين كه شاهنشاه زياد تأكيد فرموده بوديد، محض خاطر اين‌كه مد روز نيست، قابل حذف كردن نبود.(ص286)

- بعد هم سفير اسرائيل را خواستم و جريان تماس اردشير [زاهدي] را با سفير اسرائيل در واشينگتن به او گفتم. او مسأله‌اي به من گفت كه حائز اهميت بود. آن اين‌كه كيسينجر براي دفاع از فروش موشك ماوريك به عربستان سعودي از آن‌ها قول گرفته است كه در افزايش قيمت نفت، سخت مخالفت و پافشاري كنند (شايد اين مطلب را براي به هم زدن روابط ما با عربستان مي‌گويد).(ص286)

- پنجشنبه 15/7/1355: سرشب اردشير [زاهدي] با من صحبت كرد كه [جيمي] كارتر در مصاحبه‌ي تلويزيوني به ايران پريده و گفته دلايل [جرالد] فورد براي فروش اسلحه به ايران، مسخره است. ولي فورد جواب سخت داده.(ص289)

- يكشنبه 18/7/1355: وال استريت جورنال مقاله[اي] در طرفداري از ما داشت كه باعث تعجب بود.(ص295)

- شب در منزل دو ساعتي با [غلامرضا كيانپور] وزير اطلاعات راجع به تبليغات خارج از كشور و وضع بد امروز ما در مطبوعات جهان گفتگو كردم و گزارشي تنظيم كرديم كه من به عرض برسانم. منوچهر گودرزي رابط ما با اسرائيلي‌ها هم بود، ولي وزير اطلاعات و هيچ‌ كس از اين مسأله خبر ندارد. گودرزي خودش اسرائيلي يا جهود نيست، حسب‌الامر شاهانه اين مسئوليت را قبول كرده است.(ص296)

- دوشنبه 19/7/1355: [رضا] فلاح‌ گزارش بسيار خوبي در مورد منطق و انضباط اضافه كردن قيمت نفت عرض كرده بود كه بايد با تنزل قيمت پول سنجيده شود، نه معيارهاي ديگر. به دقت ملاحظه‌ كرده بعد فرمودند، به [جمشيد] آموزگار (وزير كشور كه سابقاً وزير دارايي بود و هنوز كارهاي اوپك را تحت نظر دارد) و هوشنگ انصاري وزير اقتصاد بده، ببينند.(صص297-296)

- از سه‌شنبه 20/7/1355 تا يكشنبه 25/7/1355: در بيرجند بودم. [از] اعليحضرت همايوني و علياحضرت شهبانو و تمام فرزندان به علاوه والاحضرت شاهدخت فاطمه و نخست‌وزير و سركار بانو فريده ديبا و پنجاه نفر مهمان ديگر، دوستان علياحضرت شهبانو، پذيرايي بسيار خوب به عمل آمد. طوري كه واقعاً همه تحت تأثيرقرار گرفته بودند.(ص300)

- فرمودند، اين مردكه مايك والاس مخبر CBS باز هم با يك كينه‌توزي عجيب و غريبي با من مصاحبه كرد و من هم ناچار به او گفتم آمريكا اسير جهودهاست زيرا كارتر كه به ما حمله در مورد خريد اسلحه [مي‌كند]، تحت تأثير جهودهاست. عرض كردم، اين‌كه با همكاري تبليغاتي ما جور درنمي‌آيد. فرمودند، به جهودها توضيح بده كه ناچار شدم و بايد در قبال پدرسوختگي اين پسره، اين مطالب را مي‌گفتم.(صص302-301)

- دوشنبه 26/7/1355: اجازه گرفتم چهارشنبه، براي تعمير دندان خودم، تا روز شنبه به زوريخ بروم.(ص303)

- سه‌شنبه 27/7/1355: صبح شاهنشاه به نمايشگاه بين‌المللي تشريف بردند... چيزي كه چشم‌گير است اين است كه قسمت ايران هم كاملاً خودنمايي مي‌كند و شاهنشاه بخصوص [نزديك دو ساعت] وقت خودشان را در اين قسمت گذراندند و از صنايعي كه بايد در آينده كشور را نگاه دارد و جانشين عايدات نفت شود، خيلي عميق بازديد فرمودند و دستورات اكيد در تقويت آن صادر كردند، مثل مس، پتروشيمي، ماشين‌سازي، اتومبيل‌سازي، ذوب‌آهن و غيره. خدا او را حفظ كند كه يك لحظه از عظمت حال و آينده‌ي ايران غافل نيست.(ص305)

- والاحضرت شاهدخت فاطمه، خواهر اعليحضرت، استدعا كرده بودند كه يك جت بوئينگ 707 ارتشي، ايشان و سركار فريده خانم ديبا را با هفتاد هشتاد نفرخانم به مشهد ببرد كه در غبارروبي ضريح مطهر شركت بكنند... آن‌قدر شاهنشاه عصباني شدند كه من كمتر چنين چيزي ديده بودم... فرمودند مگر هواپيماهاي ارتش بي‌كار هستند كه بايد ...هاي بازنشسته را براي استغفار به مشهد ببرند؟(صص306-305)

- از اخبار مهم داخلي، انتخابات انجمن‌هاي شهرداري‌ها در كشور است كه امسال با آزادي نسبي بيشتري جريان پيدا كرد (البته با معرفي كانديدها از طرف حزب، اما كانديد بيش از عده لازم، كه در حقيقت بين كانديدها رقابت بشود). ولي در تهران مردم خيلي‌خيلي كم استقبال كردند و مجموعاً‌ بيش از شصت هفتاد هزار نفري براي رأي‌دادن اسم‌نويسي نكردند كه خيلي از يك شهر پنج مليون نفري خلاف انتظار است. چون اين دفعه حزب براي رأي دادن مردم فشار نياورده بود و معلوم شد كه واقعاً مردم بي‌تفاوت هستند كه بسيار بد است و قابل تحمل نيست.(ص307)
ارسال به دوستان
هشدار وزارت کار درباره پیامک‌های جعلی کالابرگ اعطای وام ضروری به بازنشستگان + شرایط پرداخت معاون وزیر کشور : طرح نور با قوت به‌کار خود ادامه خواهد داد / یک مورد هم نداشتیم که نسبت به اجرای طرح مخالفتی داشته باشند و به پلیس اعتراض کنند خبر خوش بانک جهانی برای ایران کفشور های سال 1403 به قیمت درب کارخانه احتمالا تعطیلی شنبه بر پنجشنبه‌ چربیده است مقام ارشد ارتش روسیه بازداشت شد دیدنی های امروز؛ از اعتراضات ضداسراییلی دانشگاه های آمریکا تا اوضاع غزه پوتین با هوش مصنوعی بازیگر فیلم زندگینامه خودش شد (+عکس) رئیس دیوان عالی کشور : حجاب در ایران قانون است و همه باید از آن پیروی کنند، حتی کسانی که مسلمان هم نیستند رونمایی از بزرگ‌ترین مسئله ایران و جهان که از فقر هم وحشتناک تر است رازی که «هوش مصنوعی» دربارۀ این نقاشی 500 ساله کشف کرد فواید شگفت‌انگیز کرفس برای سلامتی: هر آنچه باید بدانید حزب الله شعاع حملات خود را به عمق اسراییل گسترش داد منظور از «خانم بازیگر» در اعترافات تتلو که بود؟ (+عکس)
وبگردی