عصر ایران؛ مهرداد خدیر- این روزها که در آستانۀ تابستان بحث مقابله با بدحجابی دوباره داغ شده و با پیامک فرستادن و تهدید به برخورد قانونی و مانند اینها شکل مدرنی به خود گرفته و مقامات انتظامی همۀ همت خود را صرف آن کردهاند تا اخلاق جامعه آسیب نبیند بیش از گذشته به یاد دبیر ادبیات در دبیرستان البرز در قریب 40 سال قبل میافتم.
او که اسم و رسمی هم داشت و از بازماندگان دورۀ درخشان دکتر مجتهدی بود تا وارد کلاس میشد عرض و طول کلاس را میپیمود و نگاهی به روی نیمکتها میانداخت تا ببیند چه کسانی کتاب درسی را با خود نیاوردهاند و بی هیچ درنگ و قبول توجیه و بهانهای محصل فاقد کتاب را به بیرون هدایت میکرد.
استدلال او نیز این بود که «آبحوضی هم سطل خود را همراه میبرد». با این منطق، محصلی که کتاب نیاورده مثل آب حوضییی است که سطل ندارد و قادر به کار (تحصیل) نیست.
جلسه اول پنج شش نفر و نوبت بعد سه چهار نفر و معمولا دو سه نفری را اخراج میکرد.
یک روز اما از بچهها خواسته بود شعر بلندی را از بر کنند و هر چه گفتند درگیر درس دیگری هستیم و نمیتوانیم به خرجش نرفت که نرفت. چنان اعتبار و سابقهای هم داشت که شکایت از او نزد مقامات بالاتر دبیرستان پیشاپیش بیفایده تصور میشد.
بچهها اما به فکر دیگری افتادند و تدبیری اندیشیدند. جلسۀ بعد اغلب و این بار به عمد کتاب نبردند و طبق روال باید بیرون میکرد. بیش از نیمی را از کلاس اخراج کرد. دست بر قضا آقای ناظم سر رسید و صحنه را دید و ماجرا را پرسید و از این رفتار تعجب کرد و وقتی قصه را شنید، میخواست وساطت کند بازگردند اما می گفتند برنمیگردند چون آقای دبیر سخت گیر میخواست شعرِ از بر نشده را بپرسد و گرفتاری بیشتر میشد.
درست به خاطر ندارم این چالش سرانجام به کجا انجامید اما مشخص بود که دبیر محترم مربوطه رفتار خود را بر چند فرض استوار کرده بود که در آن جلسه تغییر کرده بود.
فرض اول این بود که از جمع 35 نفری کلاس معمولا سه چهار نفر کتاب نمیآورند و با اخراج آنان هم اقتداری نشان میداد و هم کلاس از اکثریت و موضوعیت نمیافتاد. اما وقتی با 20 نفر روبه رو شد داستان تغییر کرد.
فرض دوم این بود که بچه ها اهمال میکنند و قصد چالش با او را ندارند. اما آن اتفاق نشان داد به این بهانه میتوانند چالش کنند و رفتاری هم نبود که مدیر و ناظم و اولیا تا آن حد مستوجب برخورد بدانند.
در قضیه برخورد و احضار پیامکی هم به نظر میرسد فرض اول بر این است که تعداد در حدی است که میتوانند کنترل کنند. حال آن که اگر فراگیر و مکرر و همه روزه شود هدف مورد نظر را تأمین نمیکند و چه بسا به عکس خود بدل شود.
فرض دوم هم این است که اقتداری نشان داده میشود حال آن که در عمل نیرویی را که باید وقت و انرژی خود را صرف مقابله با دزد و قاچاقچی کند با دختر بچه ها طرف کرده و هر روز که نمی توان تصویر مادر و دختری را در حال عذرخواهی از راننده اسنپ و مأمور پلیس منتشر کرد.
همین حالا اگر ببینیم فردی در حال دزدی است به پلیس اطلاع می دهیم چون همه قبول دارند جرم است. اما برای معرفی کسانی که پوشش رسمی را رعایت نمیکنند چنین اتفاق نظری در جامعه وجود ندارد و بسیار کسان که خود رعایت می کنند حاضر به این کار نیستند و عملا بخش هایی از جامعه را در مقابل بخش های دیگر قرار می دهد و به دو پارگی دامن می زند.
مشکل اصلی اما جای دیگری است. در همان قریب 40 سال پیش هم که تازه آپارتمان نشینی شروع شده بود خیلی ها اصلا نمی دانستند داستان «سطل و آب حوضی» چیست چه رسد به امروز که بیشتر خانهها حیاط ندارند چه رسد به حوض.