۱۰ سال بیشتر نداشت که برای ادامه تحصیل مجبور شد روستا را ترک کند. زندگی در خوابگاه و کنار دانشآموزانی که هرکدام از روستایی آمده بودند برایش تجربه جدیدی بود. دلتنگ زادگاهش میشد و دوست داشت هر روز از زیبایی آنجا برای همکلاسیها بگوید. از هنر زنان روستا در حصیربافی و خرمایی که شهرت جهانی دارد.
روزنامه ایران در ادامه نوشت: با پایان تحصیل در کسوت معلم تصمیم گرفت برای زنان هنرمند روستا کاری کند و هنرشان را که در کنج خانهها و دور از چشمها پنهان شده بود به همه دنیا نشان دهد.
حالا خیلیها روستای «طلحه» بوشهر را میشناسند. جایی که زندگی زنان سرپرست خانوار روستا با هنر حصیربافی دگرگون شد و دیگر از همه جای ایران و برخی کشورهای جهان مشتری این هنر هستند. در این روزها که کرونا کار و بار خیلیها را از سکه انداخته زنان این روستا با کمک خانم معلم همچنان سرشان شلوغ است و برگهای «پیش دل» درخت خرما را به هم گره میزنند و سفره، سینی، دیوار کوب و کیف و زنبیل حصیری میبافند.
«رؤیای کودکیام این بود که همه مردم ایران در خانههایشان درخت نخل داشته باشند اما وقتی بزرگتر شدم فهمیدم نخل هدیهای است که خدا به مردم جنوب ایران داده. درختی که علاوه بر میوه، برگهایش هم با دستان هنرمند زنان این خطه به حصیرهای چشم نوازی تبدیل میشود.»
فرشته رحیمی معلمی است که با معرفی حصیربافی زنان طلحه باعث شهرت جهانی این هنر و زادگاهش شد.
میگوید چند سالی است که مهاجرت از روستا به شهر متوقف شده و آنهایی هم که به شهر رفتهاند با آموختن حصیربافی در خانه کار میکنند و هر روز سفارش کار بیشتر میشود: «روستای ما نزدیک به ۴ هزار نفر جمعیت دارد و اهالی آن هم به کشاورزی، نخل داری و دامداری مشغول هستند. ۱۱ سالگی وقتی برای ادامه تحصیل به شهر آمدم و وارد خوابگاه شدم، با وجود اینکه تا روستا ۲ ساعت فاصله داشتم اما دلم برای زادگاهم پرمیکشید و دلم برای نخلستان و حصیرهایی که پدربزرگ و عمهام میبافتند تنگ میشد. همیشه از روستا و اهالیاش برای همکلاسیهایم تعریف میکردم و از بچهها میخواستم به روستای ما سر بزنند. از همان روزها دوست داشتم برای زادگاهم کاری کنم.»
زنان روستا در کنار خانهداری و تر و خشک کردن فرزندان پا به پای مردان در نخلستانها کار میکنند. در کنار اینها هنرهای دستی زیادی ازجمله حصیربافی را از مادرشان میآموزند. هنری که رحیمی تلاش کرد با همان، روستا را از انزوا درآورد: «وقتی برای زندگی به شهر آمدم همیشه از پدربزرگ و عمهام میخواستم با برگ نخل برای من سفره و زیرانداز و زنبیل ببافند. عمویم میگفت اینها قدیمی شده و امروز همه از سفرههای یک بار مصرف استفاده میکنند. اما من دوست داشتم هنر زنان روستای خودم در خانهام باشد. تا اینکه به این فکر افتادم عکسهایی از حصیربافی زنان روستا را در صفحه مجازیام به اشتراک بگذارم که بسرعت مورد استقبال قرار گرفت. باور نمیکردم مردم تا این اندازه عاشق این هنر باشند. کار به اینجا رسید که خیلیها پیغام دادند و گفتند دوست دارند این محصولات را بخرند و در خانه داشته باشند.
آن موقع احساس کردم میتوانم برای زنان روستا کارآفرینی کنم. برای پیدا کردن حصیربافهای قدیمی به روستا رفتم و ۱۵ نفر از زنان بافنده را پیدا کردم. از آنها خواستم تند تند ببافند و من هم محصولاتشان را در فضای مجازی بفروشم. در ادامه کار هم رنگ را وارد حصیربافی کردیم و با رنگهای ارگانیک و معدنی حصیرهای رنگی زیبایی خلق شد. در کنار حصیربافی محصولاتی مثل خرما، خارک، رطب و گرده نخل را هم در فضای مجازی معرفی کردم. این محصولات و هنر حصیربافی زنان روستا خیلی مورد توجه قرار گرفت و حتی از هلند و ترکیه سفارش خرید رسید.»
خیلی از زنان حصیرباف که سرپرست خانوار هستند این روزها زندگی راحتتری دارند. جوانترها انگیزه پیدا کردهاند تا این هنر را جدیتر از مادرانشان بیاموزند و کسب و کارشان روز به روز رونق بیشتری میگیرد. روستاهای همجوار هم یکی یکی دارند وارد این بازار بزرگ میشوند و خیلیهایشان به فکر افتادهاند تا هنر و مزیتهای خاص خودشان را کشف و عرضه کنند.
رحیمی میگوید: «چند وقت پیش به یکی از روستاهای تبریز رفته بودم روی دیوار یکی از خانهها دیوارکوب حصیری دیدم که کار دست زنان روستای ما بود. از اینکه هنر دست زنان زادگاهم را اینجا و در این گوشه کشور میدیدم حس خوبی داشتم. همه ما بدون هیچ سرمایهای این کار را شروع کردیم و حالا خوشحالم که زنان روستا براحتی زندگیشان را با حصیربافی اداره میکنند. روستاهای استان بوشهر ظرفیت زیادی در حصیربافی دارند و با این اتفاق خیلی از بافندههای جنوبی که کارشان از رونق افتاده بود دوباره مشغول به کار شدهاند. باید شرایط بهتری فراهم شود تا این هنر توسط نسل قدیم به نسل جدید آموزش داده شود.»
صفا ۵۳ ساله است و با لهجه شیرین بوشهری از پدرش میگوید که حصیربافی را به او آموخت. هنری که امروز با آن نان آور خانهاش شده است: «از همان کودکی حصیربافی را از پدرم یاد گرفتم. قدیمها دخترها باید حصیربافی یاد میگرفتند و برای خودشان سفره و سینی و زنبیل میبافتند. تا قبل از اینکه با خانم معلم آشنا شوم برای خودم چیزهایی میبافتم تا اینکه پیشنهاد داد برای کسانی که دوست دارند حصیر ببافیم و بفروشیم. از برگهایی که در قسمتهای خاصی از نخل رشد میکند و به آن پیش دل و بَر دل میگویند برای حصیربافی استفاده میکنیم. این برگها را نباید از درخت چید چون خودش سر موعد از درخت میافتد.»
او میگوید که چهار فرزند دارد و پسر بزرگش هم بعد از گرفتن دیپلم و خدمت سربازی هنوز بیکار است: «تنها درآمد ما با همین حصیربافی است. یک سفره یک متری یک روزه میبافم و خدا را شکر زندگی میگذرد. البته چشمانم ضعیف شده و مثل گذشته نمیتوانم کار کنم اما سعی میکنم هر طور شده سفارشهای خانم معلم را آماده کنم.»
شهربانو هم یکی از قدیمیهای هنر حصیربافی روستای طلحه است و از اینکه میتواند مستقل باشد و درآمدی کسب کند خوشحال است. او آخر هفتهها چشم انتظار خانم معلم میماند تا سفارشهایش را تحویل دهد و بافتن سفارشهای جدید را شروع کند. شهربانو هنوز هم باور نمیکند هنر دست او و دیگر زنان روستا تا این اندازه مورد توجه مردم قرار گرفته و فراتر از مرزهای کشور رفته باشد: «من حصیربافی را از مادرم آموختم. کنارش مینشستم و گره زدن حصیرها را تماشا میکردم. بعد از ازدواج لوازمی را که میشد با حصیر درست کرد، خودم میبافتم.»
او سه دختر و دو پسر دارد و حالا حسابی دست و بالش باز شده و میتواند هزینههای خانه را رتق و فتق کند: «هفتهای چهار تا سفره و زیرانداز و کلاه میبافم. آخر هفته هم که خانم معلم برای بردن سفارشها میآید، پول فروش محصولات را به ما میدهد. باور کنید زنان روستایی همه هنرمند هستند ولی شرایط برای اینکه همه بتوانند هنرشان را نشان دهند فراهم نیست. خانم معلم ما با کاری که میکند، زندگی خیلی از زنان روستا را متحول کرده و خیلیها به زندگی امیدوار شدهاند.»
گزارش از: یوسف حیدری