۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳
به روز شده در: ۰۶ ارديبهشت ۱۴۰۳ - ۲۳:۰۵
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۸۵۸۳۰۲
تاریخ انتشار: ۱۸:۲۹ - ۲۵-۰۶-۱۴۰۱
کد ۸۵۸۳۰۲
انتشار: ۱۸:۲۹ - ۲۵-۰۶-۱۴۰۱

خانواده مهسا امینی: از کسی نمی‌ترسیم؛ شکایت می‌کنیم

خانواده مهسا امینی: از کسی نمی‌ترسیم؛ شکایت می‌کنیم
مهسا بیماری قلبی نداشت. علت حادثه مثل روز روشن است. وقتی با این ارعاب و وحشت دختر مردم را می‌گیرند و می‌چپانند در ماشین معلوم است چه می‌شود؟ این چه احقاق حقی است؟ این‌ها نه اسلام را می‌شناسند، نه انسانیت.

هم میهن نوشت: ساعت 13:10 دقیقه ظهر است. مهسا امینی (ژینا)، دختر جوان و زیبای کرد در طبقه سوم بیمارستان کسری در بخش مراقبت‌های ویژه روی تخت خوابیده است. بی‌صدا، بی‌حرکت. سطح هوشیاری‌اش تنها سه درصد است. اما همین سه درصد، رشته‌ امید مادر و پدری است که اتاق دخترشان را طواف می‌کنند و با خون دل هنوز امیدوارند به زندگی برگردد.

چند دختر و پسر جوان در اطراف بیمارستان پرسه می‌زنند. نگهبان‌ها سختگیرند و به راحتی اجازه ورود نمی‌دهند.

آسانسور باز می‌شود و مرد جوانی برون می‌آید. دایی مهساست. پریشان و خسته است و چشم‌هایش کاسه خون. اما سرش بلند است، باکی از حرف زدن ندارد و به «هم‌میهن» می‌گوید: «از کسی نمی‌ترسیم. اما مثل مرغ سربریده‌ایم. وضعیت ژینا اصلا خوب نیست. این رسم مهمان‌نوازی بود؟»

دایی مهسا می‌گوید که در پرونده پزشکی او علت حادثه را سکته اعلام کرده‌اند. اما «مهسا بیماری قلبی نداشت. علت حادثه مثل روز روشن است. وقتی با این ارعاب و وحشت دختر مردم را می‌گیرند و می‌چپانند در ماشین معلوم است چه می‌شود؟ این چه احقاق حقی است؟

این‌ها نه اسلام را می‌شناسند، نه انسانیت. ژینا سالمِ سالم بود. در کردستان همه خانواده ما را می‌شناسند. پدربزرگم در همه استان‌های ایران مرید داشت. ما خانه اعتکاف داریم. کسی نیستیم که بخواهد به ما آموزش حجاب بدهند. این‌ها خودشان باید تربیت و ادب یاد بگیرند. بهشان گفته‌ام که ما گدا گشنه نیستیم که بخواهید به ما ناهار و شام بدهید! ما از روی سفره پر بلند شده‌ایم.»

عائلی، دایی مهسا می‌گوید که تازه دانشگاه قبول شده بود. «قبلا هم کنکور داده بود، اما پدر و مادرش نمی‌گذاشتند برود شهر دیگر. خیلی مواظبش بودند. ژینا فقط یک برادر دارد. مغازه‌ای داشت در سقز. تهران که رسیدیم، با برادرش رفت کرج خانه خواهرم. برگشته بودند برویم بگردیم که بازداشتش کردند.»

نگهبان بیمارستان تشر می‌زند و دایی دخترک را به داخل بیمارستان هدایت می‌کند. اما او برایش مهم نیست: «دختر ما مگر علف هرز است. شکایت کرده‌ایم. به هر جایی که لازم باشد شکایت کرده‌ایم. ما نه به دنبال این هستیم که مبالغه کنیم و نه می‌خواهیم حق دخترمان ضایع شود.»

در گوشه دیگری از لابی، زنی سیاهپوش و خسته نشسته است. او مادربزرگ مهسا است. با لهجه کردی، به فارسی می‌گوید: «از این‌ جماعت چه انتظاری می‌شود داشت؟ چطور می‌خواهند آبروی خودشان را بخرند وقتی اینطور بی‌آبرویی می‌کنند. این بلا سر طفل معصوم ما آمده، اما فقط نوه من نیست. هزار طفل معصوم دیگر هم همینطور است. به ما می‌گویند کاری با دخترتان نکردیم. مگر باور می‌کنیم؟ با برادرش بود که این بلا را سرش آوردند.»

مادر بزرگ هنوز امید داشت که ژینا برگردد. دستش را به آسمان گرفته بود: «خدا اگر بخواهد، مرده را هم زنده می‌کند.» حالا اما ساعت 15 و 40 دقیقه است و زور مرگ از امیدِ مادر و پدر و مادربزرگ ژینا بیشتر است؛ «ژینا تمام کرد.»*

ارسال به دوستان
فوتبال سری آ ایتالیا؛ برتری رم در یک دیدار عجیب دستگیری بیش از ۱۰۰ دانشجوی دانشگاه امرسون؛ حذف تصاویر حمله پلیس آمریکا به دانشجویان منابع عبری: اسرائیل با آتش بس چند هفته ای موافقت خواهد کرد ۶ مرزبان ایرانی دقایقی قبل آزاد شدند «پوتین» ماه می به چین سفر می کند کاخ سفید و سازمان ملل خواستار تحقیقات درباره گورهای دسته جمعی در غزه شدند آتش سوزی حوالی بیمارستان هفت تیر مربوط به انبار کارتن بود سازمان ملل: نگران چرخه خطرناک و در حال افزایش خشونت در خاورمیانه هستیم دانشمندان تنها در ۱۵۰ دقیقه الماس ساختند به بهانه کاهش نرخ زاد و ولد در ایران/ چرا زنان ایرانی میلی به فرزندآوری ندارند؟ آتش سوزی در انبار کالا در جنوب تهران حمله پهپادی به خودروی تروریست ها اطراف زاهدان/ ۲ تروریست کشته شدند پاکبان زنجانی با کیف پر از دلار و مدارک چه کرد؟ تصادف مرگبار در محور دره شهر-بدره استان ایلام با ۴ فوتی شناسایی و دستگیری داوطلبان متخلف آزمون های روز اول کنکور ۱۴۰۳
وبگردی