۳۰ فروردين ۱۴۰۳
به روز شده در: ۳۰ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۸:۵۸
فیلم بیشتر »»
کد خبر ۹۰۸۵۲
تاریخ انتشار: ۱۱:۰۷ - ۲۶-۰۸-۱۳۸۸
کد ۹۰۸۵۲
انتشار: ۱۱:۰۷ - ۲۶-۰۸-۱۳۸۸

گزيده سرمقاله‌ روزنامه‌هاي صبح

روزنامه‌هاي صبح امروز ايران در سرمقاله‌هاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداخته‌اند كه برخي از آنها در زير مي‌آيد.


رسالت: رقابت هاي سياسي و مسئله استقلال ايران

«رقابت هاي سياسي و مسئله استقلال ايران»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي رسالت به قلم صالح اسكندري است كه در آن مي‌خوانيد؛تاريخ صد ساله رقابت سياسي در ايران مملو از مداخلات خارجي است. قبل از مشروطه فراموش خانه، مجمع آدميت ميرزا ملکم خان و انجمن مخفي و بعد از نهضت مشروطه از احزابي چون اجتماعيون عاميون و اعتداليون گرفته تا حزب توده و حزب کمونيست ايران و... اغلب پيوندهاي مستمر و غير قابل انکاري با بيگانگان داشته اند.

تاريخ صد ساله رقابت سياسي در ايران مملو از مداخلات خارجي است. قبل از مشروطه فراموش خانه، مجمع آدميت ميرزا ملکم خان و انجمن مخفي و بعد از نهضت مشروطه از احزابي چون اجتماعيون عاميون و اعتداليون گرفته تا حزب توده و حزب کمونيست ايران و... اغلب پيوندهاي مستمر و غير قابل انکاري با بيگانگان داشته اند.

در يک قرن گذشته روس ها، انگليسي ها و در اين اواخر آمريکايي ها در تمامي تحولات ايران حضوري جدي و قوي داشته اند و استقلال ايران را به سخره گرفته اند. تنها به عنوان نمونه لرد کرزن وزير خارجه انگلستان در خصوص اهميت ايران مي گويد: “موقعيت جغرافيايي ايران، عظمت منافع ما در آن کشور و امنيت آتي امپراطوري شرقي ما امروز هم درست مانند50  سال گذشته - به ما اجازه نمي دهد خود را از آنچه در ايران رخ مي دهد برکنار نگه داريم.”

بر همين اساس است که اولين شعار انقلاب اسلامي “استقلال” و نفي مداخله خارجي در امور ايران است. دومين شعار “آزادي” است که قبلا زير چکمه استعمار و استکبار له و منکوب مي شد. بعد از اين دو شعار موضوع جمهوري اسلامي مطرح شد که نظام واره جريان حکمراني را در دوران جديد مشخص مي کرد.

بديهي است فرزندان خلف اين انقلاب بزرگ نبايد در جريان رقابت هاي سياسي چشم طمع به پشتيباني و حمايت عناصر خارجي داشته باشند. استقلال ايران کالاي ارزاني نيست که در بازي منافع حزبي و جناحي عده اي به آن چوب حراج بزنند. توسعه دامنه سياست ورزي احزاب و گروهها در انتخابات مختلف يک واقعيت کاملا طبيعي است که در عين پايبندي به استقلال و قواعد تصميم گيري در نظام جمهوري اسلامي مي تواند مقوم آزادي و مردمسالاري در کشور باشد. وحدت نخبگان سياسي در موضوع نفي مداخلات خارجي ضمن چارچوب بندي منافع و مصالح ملي مايه اقتدار ملي است.

اين مهم بدين معناست که در منطق امام(ره) و انقلاب، اقطاب و اطراف سياسي کشور براي پيروزي در انتخابات محق نيستند که چشم به حمايت مادي و معنوي بيگانگان بدوزند  و اگر جرياني خواست در نقش جاده صاف کن استعمار ظاهر شود به طور خودکار توسط مردم کنار گذاشته مي شود.

در انتخابات22  خرداد يکي از جريانات سياسي که اين روزها موسوم به جريان سبز شده است، بر خلاف قانون اساسي، منشور برادري حضرت امام خميني(ره)، بر خلاف عقلانيت سياسي و بر خلاف گفتمان عمومي حاکم بر جامعه زلف خود را با بيگانگان گره زد و سعي کرد نقش اسب تراواي انگليس و آمريکا را در ايران بازي کند. اين جريان عملا به مداخله خارجي در انتخابات ايران  مشروعيت داد و با بي اعتنايي به نهادهاي فيصله بخش زمينه آشوب و اغتشاش را در گوشه اي از کشور فراهم کرد. اين موضوع تا جايي پيش رفت که جرج بوش در مراسم افتتاح “بنياد بوش”، اصلاح طلبان را خط مقدم آمريکا خواند و گفت:” چشم اميد آنها به ماست.” جريان سبز چه بخواهد و چه نخواهد از چشم ملت ايران افتاده است و حتي بزرگان اين گروه نيز چشم انداز روشني از افق فعاليت هاي سياسي خود در دهه آينده ندارند. با اين سابقه بي آبرو و ملکوک نيز به نظر نمي رسد نهادهاي داوري فرصت مجددي براي رقابت اين جريان لحاظ کنند.

در اين فضا نوسازي سامان رقابت سياسي و بازتوزيع قدرت سياسي متناسب با بايسته هاي دهه چهارم انقلاب يک امر ضروري است. البته ظرفيت هاي بالقوه اي از اوايل دهه80  شکل گرفته اما هنوز تا صورت بندي نهايي فاصله زيادي باقي مانده است.

اين ظرفيتها مشتمل بر احزاب، گروهها و حتي رجال سياسي هستند که با پذيرش قواعد بازي و فهم مطالبات مردم و رهبري وارد عرصه جناح بندي هاي جديد در کشور شده اند. تصميمات جديد جبهه پيروان خط امام و رهبري، تکاپوي محمدرضا باهنر براي تاسيس يک حزب فراگير، ائتلاف هاي جديد حول قاليباف شهردار تهران، تلاشهاي حاميان دولت براي يافتن جايگزيني براي احمدي نژاد، فعاليتهاي رسانه اي علي لاريجاني، مواضع متفاوت توکلي درباره سياست هاي کشور، نقشآفريني پر فراز و نشيب محسن رضايي و... بخشي از اين ظرفيت هاست که لاجرم در يکي دو سال آينده بايد به صور سياسي جديد در معادلات انتخاباتي شوراها و مجلس نهم تبديل شود.

در مسير صورتبندي مناسبات سياسي بازيگران اصلي تا کنون الگوهاي مختلفي پيشنهاد شده است. اما به نظر مي رسد مدل نظام حزبي تکثرگراي رقابتي انطباق کيفي و کمي بيشتري با واقعيات کشور دارد.
تکثرگرايي سياسي يکي از مهم ترين مشخصه هاي مرد مسالاري هاي کيفي است. به موازات پيشرفت و توسعه جوامع قدرت اجتماعي تمايل به تفرق پيدا ميکند و شمار متعددي از گروههاي قدرت در جامعه به وجود مي آيد. در الگوي جامعه شناختي پلوراليسم سياسي، واقعيت تعدد و تنوع منابع قدرت به رسميت شناخته مي شود.

تکثرگرايي سياسي اميدوار است که فرآيندهاي تعارض و گفتگو در نهايت به مشخص شدن و متعاقب آن به درک بهترين راه براي تک تک افراد جامعه يا همان “مصلحت و خير عام” بينجامد.
در مردمسالاري ديني تکثر گرايي سياسي نوع عالي از توزيع حکيمانه قدرت است که مقدمه پيشرفت و تحقق عدالت در کشور قلمداد مي شود.

به غير از انگليس در اغلب کشورهاي اروپايي نظير آلمان، ايتاليا، فرانسه و... الگوي رقابت دوقطبي با نظام چند قطبي جايگزين شده است. ميانه روي جريانات و بازيگران اصلي در اين کشورها باعث دور شدن احزاب و گروهها از منتهي اليه راست و چ‘ شده است. به عنوان نمونه در ايتاليا در حد فاصل راست و چ‘ افراطي  احزابي چون جنبش سوسياليستي ايتاليا، حزب ليبرال، حزب دموکرات مسيحي، حزب جمهوريخواه ايتاليا، حزب سوسيال دموکرات، حزب سوسياليست و حزب کمونيست حضور دارند.

به اعتقاد اغلب پژوهشگران بالا بودن تعداد احزاب به خودي خود موجب بيثباتي نمي گردد. بلکه اين ميزان آشتي ناپذيري و قطب بندي ميان احزاب است که مي تواند مانع آرامش و ثبات سياسي در يک کشور گردد. خطوط سياسي متباين و بي اعتمادي به نظام سياسي در يک سيستم دو قطبي آسيب هاي جبران ناپذيري مي تواند به همراه داشته باشد. در يک نظام متکثر سياسي به خوبي مي توان بين منافع آشتي ناپذير راي دهندگان پل زد و به يک کاسه کردن منافع عمومي انديشيد.

در ترکيه که قرابت فرهنگي و جغرافيايي بيشتري با ايران دارد حداقل در50  سال گذشته يک نظام رقابتي چند حزبي تجربه شده است. حزب عدالت و توسعه که از شخصيت هاي برجسته اي نظير رجب طيب اردوغان و عبدا... گل بهره ميبرد،حزب چ‘ دموکرات که در سال1985  ميلادي توسط رحسان اجويت همسر بولنت اجويت تاسيس شد،حزب اقدام ملي، حزب فضيلت،حزب سرزمين مادري، حزب راه حق، حزب جمهوري خلق، حزب دموکراسي خلق و حزب جوان نيز از ديگر احزاب مهم ترکيه به شمار مي روند که همگي در عرصه سياسي اين کشور نقش ايفا مي کنند.

البته نبايد دور از نظر داشت که هر کشور با توجه به اقتضائات بومي حاکم بر فرهنگ سياسي خود با نوع خاصي از مهندسي رقابت سياسي کنار مي آيد. و نميتوان يک الگوي رقابتي را بدون در نظر گرفتن تضييقات و لوازم بومي براي يک کشور ديگر تجويز کرد.

امروز فرهنگ سياسي ايران با گذار از معادلات دوقطبي (اصولگرا- اصول ستيز) آبستن تغييرات بنيادي است که در صورت مهندسي خردمندانه مي تواند مقدمات گردش صحيح نخبگان و بازسازي فرايندهاي بالادستي و پايين دستي گزينش کارگزاران سياسي را فراهم آورد.

بازيگران اصلي در گردونه رقابت سياسي دهه چهارم و پنجم انقلاب مي دانند اگر قواعد بازي را ناديده بگيرند به طور خودکار در نظام اسلامي ايران منزوي ميشوند. اين طبيعت رقابت سياسي در اغلب نظام هاي مردمسالار است. مردم به کساني که راي آنها را بر نمي تابند، اعتماد نمي کنند. آحاد ملت ارزش استقلال و آزادي را در کشور مي دانند و حاضر نيستند برخي با مشروعيت دادن به مداخله خارجي زمينه ساز حضور استبداد و استعمار مجدد ايران شوند.

اعتماد:از پاکدشت تا قيامدشت

«از پاکدشت تا قيامدشت»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي اعتماد به قلم جعفر گلابي است كه در آن مي‌خوانيد؛چند سال پيش وقتي ماجراي تلخ پاکدشت پيش آمد که در آن فردي 28 کودک معصوم را پس از تجاوز به قتل رسانده بود رئيس جمهور وقت آقاي خاتمي و رئيس دادگستري استان تهران آقاي عليزاده قريب به مضمون گفتند اگر بر اثر اين حادثه ما مسوولان استعفا دهيم سزا است. البته با اينکه آن ماجرا وجدان جامعه را جريحه دار کرد و بحث ها و اظهار نظرهاي مفصلي را برانگيخت، شنيده نشد که مسوولي استعفا دهد و عاقبت هم سهل انگاران منطقه و مسوولان مستقيم به شماتت عملي و علني گرفتار نيامدند.

از آن زمان تاکنون که ده ها جنايت مشابه در ابعاد متفاوت رخ داده و تا چندي ذهن جامعه را به خود مشغول داشته است سال ها مي گذرد ولي باز هنگامي که در کنار خيابان در قيامدشت شش نفر بي هول و هراس بر زني آوار مي شوند به نظر مي رسد در همان نقطه هستيم و تفاوتي نکرده ايم (اگر عده يي معتقد نباشند که بدتر شده ايم).دليل اين توقف آن هم در مقوله مهمي چون جلوگيري از جرم و جنايت چيست؟ چرا حداقل در امنيت آشکار نواميس مان به نقطه مطلوب و قابل اتکا نرسيده ايم؟

مسلماً عده يي برخورد انتظامي و قضايي شديدتر را چاره کار مي دانند و البته در لزوم اين برخوردها شکي نيست اما در کفايت آن بحث و جدل فراوان وجود دارد. از طرف ديگر کم هستند مسوولان و نخبگاني که رفع زمينه هاي جرم و جنايت را يکي از اصلي ترين راه هاي مبارزه با اين ناهنجاري ها ندانند، پس حالا که از دو نقطه سطح و عمق به موضوع حمله کرده و مي کنيم چرا پيشرفتي حاصل نيامده است؟

مي خواهم فراتر از بحث هاي کارشناسانه و درست در اين زمينه قدري کلي تر به مشکلات آزاردهنده پيرامون مان بنگرم و نکته مهمي را در اين باره مطرح کنم. به نظر مي رسد جامعه ما مشکلات خودش را تا حدود زيادي مي شناسد و هرازچندي براي حل يکي از آنها که نمود بيشتري پيدا کرده است آستين بالا مي زند و همت مي کند، اما کثرت اين مشکلات مرتباً اولويت ها را بالا و پايين مي آورد و از رسيدن به نقطه مطلوب بازمان مي دارد. گويا ما در حل هر مشکلي و درمان هر دردي چندان که بايد «جدي» نيستيم؛ روزي بر توسعه اقتصادي پاي مي فشاريم ولي هنوز به جايي نرسيده ايم که توسعه سياسي را هدف قرار مي دهيم، توسعه سياسي که مي توانست به طور طبيعي بعد از توسعه اقتصادي حاصل شود خود حلال بسياري از مشکلات و ناهنجاري ها و روندساز است ولي حساسيت برانگيز مي شود و تير بلا از هر سو بر سرش مي بارد لذا در آسمان رها مي شود تا عدالت از راه برسد و همه آلام و دردهايمان را تسکين دهد و به آرزوهايمان جامه عمل بپوشاند... شايد اکنون و پس از اين همه سال و صرف اين همه انرژي و هزينه اغراق نباشد که بگوييم توسعه اقتصادي حاصل نشده و توسعه سياسي به جايي نرسيده و عدالت مظلوم تر از آن دو دردمان را چاره نکرده است.

اشکال کار کجا است؟ در مباني اخلاق اسلامي موضوع بسيار مهمي وجود دارد که در اين زمينه چه بسا راهگشا باشد. گفته مي شود اکثر منکرها و معروف ها لوازم خاص خود را دارند و چنانچه مورد توجه شايسته قرار گيرند سرايت پيدا مي کنند. مثلاً صداقت سرچشمه خوبي ها است و خود هزار معروف را باعث مي شود و هزار منکر را جلوگيري مي کند. کسي که به راستگويي ملتزم و اصرار داشته باشد مجبور است از بسياري منکرات ديگر چشم بپوشد. چه اينکه هر منکري لازم مي آورد که انسان دروغي بگويد و صداقتي را بشکند.

حسن خلق هم همين طور است. ذات نيکو و آرام و... اگر طبق اين قاعده طبيعي ما در يک زمينه جديت کاملي به خرج دهيم و هر روز به ضرورت و مصلحتي از آن استنکاف نکنيم چه بسا در ديگر زمينه ها هم به رشد و اعتلا برسيم. مثلاً اگر همان توسعه اقتصادي با همه لوازمش را مي پذيرفتيم الان در توسعه سياسي هم به جاي مطمئني رسيده بوديم و پيشرفت در توسعه سياسي خودبه خود عدالت را هم به صورت اساسي تضمين مي کرد.

بالاتر بگوييم اگر ما در موضوع مهمي مثل فقر يا جلوگيري از جرم و جنايت به يک جديت اصولي برسيم و به همه لوازم آن هم پايبند باشيم قطعاً همين جا سکوي پرشي خواهد بود که در زمينه هاي ديگر هم پيشرفت هاي بزرگي حاصل کنيم. مبارزه با فقر خود خشکاندن ريشه هاي جرم و جنايت را باعث مي شود و جامعه آرام و مطمئن و امن در توسعه اقتصادي روان و خلاق عمل خواهد کرد و چه بخواهيم و چه نخواهيم توسعه سياسي را هم خواهد آورد.

اگرچه هر کسي در اولويت هر مساله يي نظري دارد و احتمالاً يکي از زمينه هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي بايد در اولويت واقع شود ولي همه سخن اين مقال اين است که شايد مهم نباشد که با کدام اولويت شروع کنيم. مهم جديت در يک زمينه تا رسيدن به هدف است. اگر براي دولتي مبارزه با فقر و افزايش سطح معيشتي مردم يک اصل اساسي باشد قطعاً لوازم آن را هم خواهد پذيرفت.

همين اراده بر مناسبات خارجي و بين المللي سايه خواهد افکند و رابطه يا عدم رابطه و همه سطوح روابط ما با کشورها بر اساس تحصيل رفاه بيشتر براي مردم و کم کردن فقر استوار خواهد شد. مردمي که به يک رفاه نسبي برسند خود مويد توسعه سياسي خواهند شد و آموزش و فرهنگ را بعد از نان شب واجب خواهند شمرد و... اگر در جامعه ما هر آن مساله يي پيش مي آيد که نظرها را به خود جلب مي کند، اگر مشکلات و آسيب هاي دروني هر آن از نقطه يي سر باز مي کنند و خسارت ساز مي شوند و اگر هنوز در موضوعي به سرمنزل مقصود نرسيده ايم، مساله ديگر فشار خود را بر ما شدت مي بخشد احتمالاً از آنجا ناشي مي شود که در مواجهه با معضلات مان اجماعي عمل نمي کنيم و هر عاملي مي تواند ما را از راهي که در پيش گرفته ايم باز دارد.

اگرچه رسيدن به همه مطلوب ها حق ما است و غناي فکري و انساني و مادي کشورمان ظرفيت پيشرفت هاي همه جانبه را داراست ولي از اين شاخه به آن شاخه پريدن و برنامه دقيق و تعريف شده يي براي تحصيل همه خوبي ها نداشتن سبب مي شود همه چيز را بخواهيم و به هيچ چيز نرسيم.

شهريست پرکرشمه و خوبان ز شش جهت

چيزيم نيست ورنه خريدار هر ششم

حادثه تکان دهنده قيامدشت و حوادث گوناگون و در سطوح مختلف و در حوزه هاي گوناگون نشان مي دهد ما نيازمند يک نگاه جامع به مسائل هستيم و تا از جايي و در جايي به اجماع واقعي نرسيم، برخورد با مصاديق جزيي گرهي که نمي گشايد، مسکني خواهد بود که عيوب و نواقص و بيماري هاي اصلي مان را مخفي مي سازد تا از جايي دوباره فوران کنند و غافلگيرمان سازند. نگاه جزيي، منفصل، روزمره، مقطعي و غيرجدي به مسائل نه تنها هيچ مشکلي را حل نخواهد کرد که کل سيستم را در معرض آسيب اساسي قرار خواهد داد.

زنگ خطر نه در قيامدشت و نه حتي در پاکدشت که به وسيله خفاش شب به صدا درآمد ولي باري به هر جهت هاي ما خطر انباشته شدن خطرها را در پي دارد. اولويت در متن جامعه ما است. اساس، رسيدگي به معضلات دروني از راه هاي تجربه شده بشري است و اقتدار از درون خواهد جوشيد و تکيه بر فرد فرد جامعه دارد که احساس هويت کنند و مسوول باشند و بر سرنوشت خويش مسلط.

روزي که جامعه ما در جهتي از جهات به اجماع برسد و بر لوازم آن پايبند بماند روند درمان دردها و رفع معضلات آغازي اساسي پيدا خواهد کرد. مهم اين است که همه مردم اين نياز را احساس کنند و بر آن آگاهي يابند. از جايي بايد شروع کنيم و تا انتها پيش رويم. رفع فقر و محروميت، افزايش سطح رفاه جامعه، توسعه سياسي، توسعه اقتصادي و... هر کدام شان مي تواند يک آغاز بزرگ باشد و رفته رفته به حوزه هاي ديگر سرايت پيدا کند. هيچ کس نبايد احساس کند جايش در اين اجماع نيست تا نوبت به مقاومتش برسد. در جامعه يي که روي يک نقشه راه توافق حاصل نشود عاقبت همه ضرر خواهند کرد حتي اگر گروهي در ظاهر و در کوتاه مدت منفعتي به دست آورند.

كيهان:نمايش در سالن خالي!

«نمايش در سالن خالي!»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي كيهان به قلم حميد اميدي است كه در آن مي‌خوانيد؛«فتنه پس از انتخابات يك آزمون براي تمايز حق و باطل بود. بنده نيز از هواداران ميرحسين موسوي بودم، چون مي پنداشتم كه او يك انقلابي و خط امامي است. اما پس از برگزاري انتخابات متوجه شدم كه وي طمع قدرت دارد و نسبت به آرمان هاي انقلاب و خط امام بي تعهد است.»

«13 ميليون رايي كه به موسوي داديم به خاطر شعارهاي قانونگرايي و هم چنين به خاطر اعتقادات اسلامي بود. روز به روز و با حذف شعارهاي اسلامي و بي اعتنايي به قانون و بلند كردن چماق توسط طرفداران وي، ديديم كه حاميان ايشان در 13 آبان به كمتر از 3 هزار نفر تقليل يافت. به نظر بنده، مردم ماهيت آنها را درك كرده اند. ديگر خيلي به آنها نپردازيد و پيگير ساير مشكلات مردم باشيد.»

آنچه خوانديد تنها 2 نمونه از صدها پيام مردمي بود كه طي روزهاي اخير در ستون كيهان و خوانندگان روزنامه چاپ شده است.

آنچه اين روزها عرصه سياسي جامعه شاهد آن است از يك سو ريزش شديد حاميان جنبش سبز و از سوي ديگر به در و ديوار زدن آنان براي پررنگ نشان دادن حركتهاي -البته آشوب گرايانه- خود است. وب نوشت ها و اخبار و مطالبي كه در سايت هاي وابسته به آنان منتشر مي شود حكايت از تدارك آنان در راه اندازي موج ديگري در آستانه 16 آذر- روز دانشجو- پس از ناكامي و شكست آنان در بلواي خياباني 13 آبان دارد.

كساني كه در روز دانش آموز و روز ملي مبارزه با استكبار در تجمع عظيم مردمي 13 آبان شركت داشتند، موج سهمگين و ميليوني فرزندان انقلاب را در مقابل تحركات چند صدنفري فريب خوردگاني ديدند كه تلاش مي كردند جبهه استكبارستيزي مردم انقلابي را تحت الشعاع شعارهاي خود در حمايت از آمريكا قرار دهند. آنان نهايتاً با شعارهايي عليه انقلاب و اركان نظام از ماهيت واقعي و اهداف شومي كه در سر فتنه انگيزان مي گذرد، پرده برداشتند.

بعد از انتخابات رياست جمهوري و زماني كه موج آشوبهاي خياباني فروكش كرد، ميرحسين موسوي ابتدا با طرح تشكيل «حزب» و پس از آن با مطرح كردن «جبهه» و «جنبش» تلاش كرد تا اعتراضاتي كه ابتدا عليه مجريان انتخابات با ادعاي تقلب در آراء صورت گرفته و بعد از مدت كوتاهي رنگ و بوي مخالفت و تعارض با انقلاب و اركان نظام به خود گرفت را در قالب كار تشكيلاتي سروسامان بخشد. وي و ساير سران اين جريان و كساني كه وظيفه خط دهي به آنان را عهده دار بودند، سعي داشتند تا به مرور زمان اعتراضات خياباني مردم را به گونه اي نهادينه كرده و پارادايم تفكرات و خطوط سياسي، فرهنگي و اجتماعي خود را به طبقه اي كه هر وقت سران فتنه اراده كنند، به بهانه هاي مختلف اعتراض خود را به نمايش بگذارند، سرايت دهند و از آنان يك «طبقه اجتماعي» بسازند.

سوال اين است كه آيا آنان موفق به اين كار شده و يا خواهند شد؟ 5 ماهي است از شروع مخالفت ها و اغتشاشات مي گذرد و عليرغم آنكه فتنه گران سعي دارند تا با كار تشكيلاتي به هدف خود نزديك تر شوند، برون داد اين جريان و ريزش هاي فراواني كه صورت گرفته، نشان مي دهد سران جنبش ناكام و تنها مانده و تبديل به فرماندهان بي لشكر شده اند!

جناح اصلاح طلب ناچار است بخاطر بقاي خود هر از گاهي براي اعتراضات مردمي فراخوان بدهد. آنان ورشكسته هاي سياسي هستند كه به چند شعار و قيل و قال! دل خوش كرده اند تا شايد نامشان از فرهنگ سياسي كشور حذف نشود.

اين روزها ديگرتئوري پردازي و طرح نظريه هاي پياپي از سوي روشنفكران و پدرخوانده هاي فكري و ايدئولوگ آنان، برايشان جذابيتي ندارد. وقتي تئوريسين معروف جريان اصلاح طلب سر خود را به سنگ خورده مي بيند و جلوي چشم ميليونها بيننده تلويزيوني به اشتباهات استراتژيك و فكري خود اعتراف مي كند، ديگر جايي براي ژست هاي آنچناني باقي نمي ماند.

بازيگران تئاتر اساساً حياتشان بسته به نفس تماشاگر است. آنها قادر نيستند نقش خود را در سالني كه خالي از مردم و تماشاچي است ايفا كنند. اصلاح طلبان و سردمداران فتنه سبز نيز مي خواهند وقتي روي سن،نمايش سياسي-اجتماعي خود را بازي مي كنند، چند نفري برايشان دست بزنند و هورا بكشند. شايد به همين دليل مدتها است سعي در شكل گيري طبقه اي دارند كه دنباله روي تفكرات و عقايد آنها باشند.
جامعه شناسان عليرغم تعاريف متعددي كه از «طبقه اجتماعي» ارايه مي كنند، بر روي چند نكته اشتراك نظر دارند؛ از جمله ريمون آرون كه «تشكيل تماميت واحد» و «وحدت و همبستگي اجتماعي» را از مشخصات اصلي و اجتناب ناپذير يك طبقه اجتماعي معرفي مي كند.

فتنه سبز وابسته به جريان اصلاح طلب، روي ديگر سكه «ماجراي دوم خرداد»ي است كه مدتهاست از آخرين ضربه بر ميخ تابوت به آن مي گذرد. چه در گذشته و چه در حال آنچه عقلاي جامعه از افكار و عقايد اين جريان ديده اند، دستمايه اي نبوده تا ملاك شكل گيري يك تماميت واحد قرار گرفته و محوري براي ايجاد همبستگي و وحدت حول آن باشد.

مردم ايران اسلامي در مكتب امام(ره) رشد كرده و دلباخته آرمانهاي انقلابند. آنان عدالت و آزادي خود را در نظام اسلامي جستجو مي كنند. اين مردم هرگز گرد محوري كه شعارهايش مخالفت علني با انقلاب و ضديت با مباني و اركان نظام است جمع نخواهند شد. حساب مردم را بايد از آن عده قليلي كه يا مزدوري كرده و يا راه خود را از مردم و انقلاب سوا كرده اند، جدا دانست.

جمهوري اسلامي:مسكو در جايگاه تهديد كننده

«مسكو در جايگاه تهديد كننده»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي جمهوري اسلامي است كه در آن مي‌خوانيد؛در ديدارهاي حاشيه اي در اجلاس سالانه سازمان همكاريهاي اقتصادي آسيا و اقيانوس آرام (اپك ) در سنگاپور از متن آن اهميت بيشتري يافته است . ديمتري مدودف و باراك اوباما روساي جمهور روسيه و آمريكا در حاشيه اين اجلاس ديدار و مذاكره كرده اند. اگر چه قرار بود محور اصلي مذاكرات فيمابين بر محور تجديد پيمان هسته اي « استارت » استوار باشد اما طرفين در خصوص نحوه تعامل با ايران هم رايزني داشته اند. پيش از اين قرار بود آمريكا در اين ديدار سعي كند همكاري روسيه را درباره نحوه تعامل با ايران در خصوص پرونده هسته اي ايران جلب نمايد و مواضع مسكو را به واشنگتن بيش از گذشته هماهنگ سازد لكن از روند مذاكرات و انعكاس آن مي توان دريافت كه تلاش اوباما بيهوده بوده و نه تنها مسكو نيازي به تشويق و تحريك عليه ايران نداشته بلكه خود نيز در اين مسير حركت مي كرده است !

اوباما در پايان اين ديدار اعلام كرد : « زمان براي امضاي توافقنامه انتقال اورانيوم ايران به خارج از اين كشور رو به پايان است . » مدودف نيز ضمن اظهار اميدواري براي انتقال اورانيوم به روسيه خاطرنشان ساخت : « چنانچه اين برنامه با شكست روبه رو شود گزينه هاي ديگر همچنان روي ميز باقي خواهند ماند » .

اين جمله دقيقا همان عبارتي است كه همواره آمريكا و صهيونيستها از آن براي تهديد عليه جمهوري اسلامي ايران استفاده مي كرده اند و سعي داشته اند با زبان تهديد با ايران صحبت كنند. آنها البته از آنهمه تهديد هم راه به جائي نبرده اند و لاجرم چنين برخورد شماتت آميزي را كنار گذاشته اند.

در واقع به نظر مي رسد در پرونده هسته اي ايران جاي آمريكا با روسيه تغيير كرده و اين بار مسكو به زبان تهديد عليه ايران متوسل شده است و طرف آمريكائي سعي كرده سخنان مورد نظر خود را از زبان كرملين بشنود تا بلكه در طرف ايراني اثر كند و صهيونيستها ماهي مورد نظر خود را بگيرند!

اگر چه جمهوري اسلامي ايران در برپائي اجلاس سنگاپور و ديدارهاي حاشيه اي آن كوچكترين نقشي را ايفا نكرده ولي به نظر مي رسد در يك تصوير واحد رمز و راز بي اعتمادي ايران به آمريكا و روسيه در برابر چشم جهانيان آشكار شده است . امروز بهتر از هر زمان ديگر مي توان به همه فهماند كه در قبال پرونده هسته اي ايران تفاوت چنداني ميان ديدگاههاي آمريكا و روسيه وجود ندارد و اگر تا ديروز به همگان ثابت شده بود كه ايران به آمريكا اعتماد ندارد اكنون با توسل مدودف به زبان تهديد براي سخن گفتن با ايران به خوبي مي توان علت بي اعتمادي ايران را از زبان رئيس جمهور روسيه شنيد و به آن پي برد.

هر چند روسيه و چين بر اساس پيشنهاد ايران در آغاز فعاليت دولت نهم وارد فرايند مذاكرات هسته اي ايران شدند و اكنون به وضوح مي بينيم كه آتش تهديد روسها اگر از آمريكائي ها بيشتر نباشد كمتر نيست . به نظر مي رسد مدودف قدري شتابزده و نابهنگام در اين زمينه سخن مي گويد. شايد وي مشوق هاي مورد انتظار خود را از واشنگتن در شرايطي دريافت كرده كه براي يكسره كردن تكليف پرونده هسته اي ايران بيش از آمريكا و صهيونيستها عجله دارد كه براي تحقق اين امر به شگردهاي تكراري آنها متوسل شده و از اين واقعيت غافل مانده است كه اگر اين مسئله با چنان ترفندهاي تبليغاتي به نتيجه مي رسيد اصولا نوبت به آقاي مدودف نمي رسيد كه اينگونه به تهديد متوسل شود و گزينه هاي زير و روي ميز را نام ببرد و مورد اشاره قرار دهد.

سير تحولات پرشتاب اين روزها پاسخ اين سئوال پرابهام را به خوبي روشن كرد كه آيا روس ها قابل اعتماد هستند و تعهداتشان داراي پشتوانه هاي اطمينان بخش است و عملي خواهد شد البته پيش از اين هم دلايل محكمي براي ترديد نسبت به رفتار و مواضع مسكو در اختيار داشتيم و ديديم كه مسكو در اجراي تعهداتش در خصوص راه اندازي نيروگاه اتمي بوشهر و ارسال سيستم دفاع موشكي « اس 300 » تعلل كرد و هنوز هم طفره مي رود و همه چيز را به فردائي حواله مي دهد كه مي دانيم شايد به اين زوديها و چه بسا هرگز فرانرسد. ولي رفتار اخير آقاي مدودف جايگاه مسكو را كاملا دگرگون ساخته و از موضع يك « همسايه و همكار اتمي » به يك « تهديد كننده » تغيير داده است كه در چارچوب تحقق خواسته هاي آمريكا و اسرائيل براي ما خط و نشان مي كشد و گزينه هاي زير و روي ميز از ديدگاه آنها را به ما گوشزد مي كند!

شايد نيازي نباشد به آقاي مدودف نكات چنداني را خاطرنشان سازيم ولي قطعا لازم است به واشنگتن بفهمانيم كه تهديد ايران از زبان مسكو هم نمي تواند در انتخاب مسير حركت ايران كمترين تاثيري داشته باشد.

روشن است كه آقاي مدودف هم از « تكرار خواسته هاي واشنگتن » سودي نخواهد برد و در عين حال دلايل محكم تري براي اثبات منطقي بودن ترديدي كه نسبت به مسكو وجود دارد را ارائه داده و رمز بي اعتمادي ها به مسكو را عملا آشكارتر ساخته است.

تصميم ايران در خصوص نحوه تعامل با ديگران قطعا در چارچوب مصالح و منافع ملي ما شكل خواهد گرفت و دراين فرايند كوچكترين جايگاهي براي تهديد و فشار ديگران قائل نيستيم . درك اين نكته براي رهبران كرملين حائز اهميت فراوان است كه همدستي با آمريكا قطعا در اين پرونده به نفع مسكو نخواهد بود.

مردم سالاري:برون رفت سياسي با حرکت به سوي بازي برد - برد
 
«برون رفت سياسي با حرکت به سوي بازي برد - برد»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي مردم سالاري به قلم فروزان آصف نخعي است كه در آن مي‌خوانيد؛تاريخ داراي زوايايي است که همواره براي نسل هاي بعدي درس آموز بوده، به همين دليل است که قرآن توصيه اش اين است که براي عبرت گيري، مومنان ومسلمانان بايد به تاريخ رجوع کنند. اما آن چه براي ما مي تواند درس آموز باشد، مسايلي است که درماجراي حکم تحريم تنباکوي ميرزاي شيرازي درايران به وجود آمد. ازجمله کارهايي که دربرابر حکم تحريم تنباکو انجام شد، حرکت امين السلطان وکمپاني رژي، جعلي وانمود کردن آن و از اين طريق خنثي کردن حکم مذکور بود. ابراهيم تيموري درکتاب تحريم تنباکو به اين واقعه اشاره مي کند ومي نويسد امين السلطان وکمپاني رژي يک عده از روحاني نمايان را اجير کردند تا درميان مردم اعلام کنند اين حکم جعلي است از اين رو حاج محمدکاظم ملک التجار را منشا جعل حکم معرفي و او را به قزوين تبعيد کردند.

اکنون ده ها سال از آن ماجرا مي گذرد وآن چه درتاريخ به جاي مانده روسياهي براي امين السلطان صدراعظم ناصرالدين شاه است. اما نکته مهم آن است که شمار زيادي از دانشجويان علوم انساني با مطالعه اين وقايع از خود مي پرسند چه عاملي باعث شده بود که امين السلطان براي رهايي از مشکلات ناشي از تحريم تنباکو به اين روش متوسل شود. به عبارت ديگر امين السلطان به جاي آن که به ريشه اعتراضات مردم و حکم تحريم تنباکو توجه کند،  درصدد بود آن را جعلي جلوه داده تا به ضرورت هاي حفظ سلطنت عمل کرده باشد. اين خطا دربرخي تحليل ها نسبت به جنبش سبز نيز وجود دارد. برخي تحليل ها معتقدند سبزها با توده هاي مردم متفاوت هستند ومديريت آنان در دست دشمن خارجي است.

آيا اين تحليل قادر است ماهيت آن چه حوادث بعد از انتخابات نام گرفته به خوبي شناسايي کند؟ آيا اين تحليل دردام توهمات ساختگي گرفتار نخواهد شد؟ براي روشن شدن موضوع توجه به رويداد شورش مسلمانان درحومه پاريس قابل توجه است. شورش حومه پاريس منجر به آن شد تا تمام رسانه هاي اين کشور به بررسي کارشناسانه موضوع اقدام کنند. اين هدف با عث شد تا نظام دانشگاهي، نظام سياستگذاري و... وارد حوزه اي رسانه اي شده وصدها ساعت درباره آن به بحث و گفت وگو بپردازند. درنهايت يکي از تحليل هاي نظام کارشناسي فرانسه به اين نتيجه دست يافت که براي تبيين شورش ها نيازمند تبيين عقايد مسلمانان و عناصري از ايدئولوژي آنان است  که منجر به انزوا وعدم ادغام آنان دربافت اجتماعي ودرنهايت شورش مي شود. اين نتيجه آنان را متقاعد کرد  تا براي فهم بهتر موضوع، با مراجع فکري وسياسي مسلمانان فرانسه به ويژه درکشورهاي خاورميانه اي ازجمله ايران تماس هاي جدي بگيرند.

يک تيم تحقيقاتي از فرانسه به ايران آمد وبا روحانيون وسياستمداران وروزنامه نگاران درتهران وقم مذاکره کردند. تلاش آنان حاکي از آن بود که به دنبال حل مساله هستند تا پناه بردن به ضرورت ها وجبرهايي که ناچار سياستمداران آنان را به سوي توهم اسلام هراسي سوق مي دهد.

آنان مي خواستند به جاي هراس که ناشي از جهل است ، مسلمانان فرانسه را تبارشناسي کنند تا زمينه مدارا وزندگي مسالمت آميز فراهم شود.ين نوع نگاه  اگر درامين السلطان بود ، حکم را جعلي تلقي نمي کرد واگر درشرايط کنوني درکشورما گسترش مي يافت بي ترديد به جنبش سبز که درسلسله جنبش هاي تاريخ يکصد ساله قرار دارد اين گونه با بي مهري برخورد نمي شد.

جالبتر آن که آموزه هاي قرآني نيز تاکيد دارد تا سند قطعي به دست نيامده دراين حوزه کاملا احتياط آميز برخورد شود. گاه آدمي شک مي کند که نکند غيرمسلمانان به اين آموزه قرآني به نحوبهتري عمل مي کنند که لاتقف ماليس لک به علم ان السمع والبصر والفواد کل اولئک عنه مسوولا. عدم توجه به اين آموزه وپيروي از جهل بيشترين مصيبت را به همراه دارد.

اگر سيستم هوشمند جمهوري اسلامي که به ويژه اين امر دراصولگرايان ميانه رو بيشتر مشاهده مي شود، توانايي تبارشناسي جنبش سبز از پس تاريخ يکصد ساله آن را به تحليل بنشيند وبراساس آن راهبردهاي آينده تدوين گردد، بي ترديد ، راهبرد برد - برد ونه بردوباخت براي اين مرحله حساس وتاريخي ايران زمين مدنظرقرارخواهد گرفت. باور به عدم خشونت، اصراربرمدارا، دموکراسي وآزادي، تاکيد براخلاق مداري، وتکيه برظرفيت هاي قانون اساسي براي تحقق حقوق ملت از بنيان هاي حوادث پس از انتخابات است. اين خواست ها خواهان  راه حل تاريخي وايجاد تعادل ميان ساختارسياسي واجتماعي است.

درصورت پيوستن دو سوي منازعه به اين فرآيند، بي ترديد، حاميان راديکاليسم، که جزهرج ومرج واز هم گسيختگي را مد نظرندارند، دچار شکست سنگين خواهند شد ومطالبات براساس قانون اساسي، درچارچوب معقولي چه درحوزه حاکميتي وچه درحوزه اجتماعي متحقق خواهد شد. اما اين درصورتي تحقق خواهد يافت که ما به دنبال ضرورت هاي بازي بردوباخت نباشيم. ضرورت هاي بازي بردوباخت، توسل به دشمن سازي جنبش سبز را درسرلوحه کارخود دارد  وشيوه هاي امين السلطاني را براي پيروزي خود ضامن پيروزي مي داند.

حيات نو:سنگلاخ؛ حاصلى ندارد

«سنگلاخ؛ حاصلى ندارد»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي حيات نو به قلم محمد احصايي است كه در آن مي‌خوانيد؛«واگذارى انتخاب رياست فرهنگستان‌ها به رئيس دولت، چه عواقبى را به دنبال دارد» اين پرسشى است که خواه ناخواه دغدغه زيادى را براى هنرمندان به دنبال دارد. به نظرم نمى‌توان درباره عواقب واگذارى اين مسئوليت به رئيس جمهور در اين مرحله چيزى گفت يا صراحتا اظهارنظر کرد که اساسا اين کار درست است يا نه. چراکه عواقب اين امر بستگى به آن دارد که چه کسى براى رياست فرهنگستان انتخاب شود.؟!

آنچه که به طور يقين مى‌توان درباره‌اش سخن گفت اين است که نفس اين عمل به وسيله دولت کار درستى نيست. فارغ از پيامدها؛ اين اقدام از اساس سوءتفاهم برانگيز و آفت‌زاست چراکه براى انتخاب رياست فرهنگستان همواره نکاتى مورد تاکيد است که مجمع عمومى در انتخابشان اتفاقا بر اين موارد دقت دارند و باتوجه به اين نکات که بر سرلوحه اهدافشان قرار دارد، گام برمى دارند.

1- رياست هر فرهنگستان بايد افرادى باسابقه، باسواد و درمورد فرهنگستان هنر؛ به يقين هنرشناس يا هنرمند، نيک نام، محبوب، صاحب نفوذ – با کاريزماى بالا- و به خصوص مورد احترام اعضاى پيوسته باشد.2-اعضاى پيوسته فرهنگستان غالبا افراد نامى در عرصه‌هاى هنرى هستند. در رشته‌هاى هنرى خودشان تاثيرگذارند و افرادى هستند که شايد بتوان گفت به جد در وادى هنر جزء تراز اول‌ها هستند به اين جهت کسى که به عنوان شخص اول فرهنگستان هنر انتخاب شده و رياست چنين کسانى را تحت عنوان اعضاى پيوسته برعهده دارد, بايد به طور متعارف همسنگ اين افراد باشد.

نگاه مداوم دولتمردان با عينک سياسى روز به حوزه فرهنگ موضوعى است که سلامت اين حوزه را به خطر مى‌اندازد و به نظر مى‌رسد شکل صحيح نگرش دولت به حوزه‌هاى فرهنگ، هنر، ادبيات و علوم بايد جداى از فعاليت‌هاى معمول سياسى باشد که شبهه سياسى شدن فرهنگستان درست به همين دليل و به طور قطع، سوءتفاهم برانگيز است. بنابراين سلامت نهادهايى از اين دست بايد در شکل کلان و در اندازه‌هاى فرهنگ کشورى ديده شود. وادى هنر و فرهنگ به‌رغم تمام قابليت‌هايش، سال‌هاى طولانى در انزوا ماندن را به شديدترين شکل‌هايش تجربه کرده است. هنرمندان کاستى‌هايشان را بارها و بارها با صداى بلند فرياد زده‌اند و هشدار داده‌اند که هنر براى بالندگى نياز به توجه دولتمردان هم دارد.

درحاليکه هنرمندان بارها و بارها در سخنانشان نياز جامعه هنرى را به استقرار نگاه «فرهنگ غيردولتى و دولت فرهنگي» مطرح کرده‌اند. اما گويا چيزى به واقع رودرروى آن است: «فرهنگ دولتى و دولت غيرفرهنگي». فرياد زدن‌ها و هشدار دادن‌ها چندان هم که بايد به نتيجه نرسيد و تنها هنرمندان هر روز با تصميمى ناگهانى و تکان دهنده ازسوى مسئولان مواجه مى‌شوند.

تصميماتى که به واقع آرامش را از جامعه هنرى مى‌ربايد و حتى دلخوشى‌هايشان به اندک دارايى‌هايشان را هم به سياهى مى‌کشاند. اگر نگاهى ساده به فعاليت‌هاى فرهنگستان بيندازيد و گشتى ساده در فرهنگستان بزنيد و تورقى در آثار منتشر شده توسط فرهنگستان بفرماييد. اگر از فعاليت‌هاى تحقيقي، نمايشگاهى و نشست‌هاى علمى فرهنگى آن آگاه باشيد آنگاه متوجه مى‌شويد که فرهنگستان _البته با همين رياستى که دارد_ در سال‌هاى گذشته در چه حجم بالايى براى ساختن و تعالى فرهنگ کوشيده است. توليد کرده و هنرمندان را تامين کرده است. به اين جهت بهتر است براى پيشگيرى از همه احتمالات و کاستى‌ها؛ مطابق قوانين و اساسنامه‌اى که انتخاب رياست فرهنگستان را ازسوى اعضاى پيوسته تاييد مى‌کند، عمل شده و اين منوال ادامه يابد و به جهت ساختار مملکتى همچنان که در چند دوره قبل بوده است حکم آن احتراما و اعتبارا توسط رياست جمهور باشد.

آقايان! تجربه در کشورهاى پيشرفته چه در وادى هنر، سياست يا اقتصاد نشان مى‌دهد که دولتمردان همواره براى تغيير و تحول به سوى راه‌هايى مى‌روند که به يقين مستحکم‌تر از راه پيشين باشد. قدم گذاشتن در راه‌هاى سنگلاخى به جز باخت و عقب ماندگى‌هاى آفت‌زا چيزى به دنبال ندارد.

دنياي اقتصاد:راز سياست‌ ژله‌اي روسيه

«راز سياست‌ ژله‌اي روسيه»عنوان سرمقاله ي روزنامه‌ي دنياي اقتصاد به قلم محمود صدري است كه در آن مي‌خوانيد؛سرپيچي روسيه از تعهدات خود به ايران در زمينه ساخت نيروگاه‌ هسته‌اي، ديگر به داستاني كهنه، تكراري و كسالت‌آور تبديل شده است.

سال‌ها است كه رهبران مسكو موعد تحويل نيروگاه را تمديد مي‌كنند و مسوولان ايراني تهديد مي‌كنند كه اين آخرين فرصت است و چند ماه ديگر دوباره داستان از نو نوشته مي‌شود. حالا به اين داستان موضوع ديگري هم اضافه شده و روسيه از تحويل موشك‌هاي اس300 برخلاف توافق‌هاي قبلي خودداري مي‌كند.

گره رابطه ايران و روسيه در چيست و چرا رهبران مسكو نمي‌توانند با جمهوري اسلامي صادقانه‌ رفتار كنند؟ روسيه از زمان فروپاشي اتحاد شوروي در سال 1991 تاكنون، ديگر بازيگر درجه اول و دوم جهاني نيست. حتي ديگر نمي‌توان آن را در رتبه‌هاي سه تا پنج هم قرار داد. رهبران كرملين مي‌كوشند از اين وضع خلاص شوند و به جايگاهي مشابه يا نزديك به دوران اتحاد شوروي دست يابند. اين تلاش، آنان را به صورت قهري وارد زميني مي‌كند كه قواعد بازي آن را ايالات‌متحده و متحدان اروپايي‌اش نوشته‌اند و اجرا مي‌كنند.

به همين علت روابط روسيه با همه جاي جهان و از جمله ايران، تابعي از استراتژي بزرگ اين كشور است و لاجرم از رفتارهاي آمريكا تاثير مي‌پذيرد. روسيه در اتخاذ سياست‌هاي منطقه‌اي، يا به جلب حمايت آمريكا مي‌انديشد (مانند همكاري با قزاقستان و تحمل جمهوري آذربايجان و تركيه) و يا در پي مهار قدرت آمريكا است (مانند روابط با ايران و ارمنستان و افغانستان و عراق). اين استراتژي كه روس‌ها ناگزير به اتخاذ آن بوده‌اند، سياست خارجي اين كشور را ژله‌اي و به تابعي از تحولات بزرگ جهاني به ويژه مسائل گروه كشورهاي صنعتي، ترتيبات امنيتي اروپا و ترتيبات اقتصادي شرق آسيا (اتحاديه اپك با محوريت آمريكا) تبديل كرده است.

تا چندي پيش كه روابط آمريكا با ديگر كشورهاي جهان به علت سياست خارجي تهاجمي جورج بوش دچار تلاطم بود، روسيه از آن فرصت براي بروز پاره‌اي رفتارهاي مبتكرانه و مستقل بهره مي‌جست و يكي از اين حوزه‌ها هم ايران بود.

روسيه در آن زمان اميدوار بود با اهرم ايران، اتحاد منطقه‌اي آمريكا، تركيه، اسرائيل و جمهوري آذربايجان را زير فشار بگذارد.

اما ديري است كه پيمان امنيتي تركيه و اسرائيل كمرنگ شده و ديگر ايران دليلي براي شركت در ائتلاف ضدتركيه و جمهوري آذربايجان ندارد و روابط تهران و آنكارا از گذشته گرم‌تر شده است. همچنين زمزمه‌هاي مذاكره احتمالي ايران و آمريكا به روس‌ها اين پيام را داده است كه تهران ديگر اهرم مطمئني براي تسويه حساب‌هاي بين‌المللي مسكو نيست. اين تحولات روس‌ها را متقاعد كرده است كه به جاي بازي با شاخ و برگ‌هاي سياست جهاني، به فكر ارتباط با بازيگران اصلي باشند. روي كار آمدن باراك اوباما در آمريكا و تاكيد وي بر همكاري‌هاي بين‌المللي براي حل معضلات جهاني، رهبران كرملين را هم تحت فشار گذاشته و هم اغوا كرده است. فشار از آن ناحيه است كه اگر روسيه وارد بازي بين‌المللي با قواعد نوشته شده توسط آمريكا نشود، همچنان بازيگر دست چندم باقي خواهد ماند و احيانا بازي را به چين خواهد باخت.

آنچه موجب اغواي روسيه شده نيز احتمالا اين است كه در هم‌پيماني با بازيگران جهاني شايد عايداتي بيش از منافع ساخت نيروگاه و همكاري تسليحاتي با ايران نصيبش شود. افزون بر اينها، دو رخداد نيز در شرق و غرب روسيه رخ داده كه مشوقي براي نزديك‌تر شدن اين كشور به آمريكا است. در روابط چين و آمريكا چندي است پاره‌اي تشنج‌هاي محدود و مقطعي پيش آمده و روسيه اميدوار است كه از اين آشفتگي براي خود منافعي دست و پا كند و براي اين كار لازم است به آمريكا نزديك‌تر شود. در اين سوي روسيه نيز تركيه قرار دارد كه به ايران نزديك‌تر شده است و مي‌خواهد به عنوان پل ارتباطي تهران با غرب عمل كند. اين رفتار نيز روسيه را به غبطه انداخته و چاره كار را در مسابقه با تركيه براي نزد‌يك‌تر شدن به غرب ديده است.

اين تحولات و ملاحظات در كنار مشكلات ريز و درشت روسيه در مرزهاي فدراسيون از جمله مسائل چچن و گرفتاري‌هاي بالكان، مسكو را به احتياط بيشتر در برابر غرب و فاصله گرفتن تدريجي از ايران وادار كرده است.

البته اين رفتار روسيه براي جمهوري اسلامي نگران‌كننده نيست؛ زيرا خاصيت ژله‌اي سياست خارجي روسيه، همواره اين كشور را آماده تغيير نگه‌مي‌دارد.

آفرينش:هجرت سرمايه هاي اقتصادي و انساني

«هجرت سرمايه هاي اقتصادي و انساني»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي آفرينش به قلم علي رمضاني است كه در آن مي‌خوانيد؛در دنياي امروزه و با توجه به گسترش ارتباطات و فرايند جهاني شدن ، هر چند پديده مهاجرت امري عيني به شمار مي رود اما زماني که اين امر به صورتي که يک سويه و يک طرفه انجام مي شود حاوي آثار و پيامدهاي بسياري بر دو کشور مبدا و مقصد است . در اين راستا مراد ما سيل گريزان سرمايه داران و نخبگان فکري ، علمي و اقتصادي از کشور به کشورهاي منطقه يا قاره هاي ديگر است.

مهاجرت زماني که به شکل حاد در مي آيد لقب فرار به خود مي گيرد چه اين حرکت به صورت فرار سرمايه و سرمايه داران و سرمايه گزاران مي باشد چه به صورت فرار مغزها ، آنچه مهم است تاثيرات نامطلوب و مضر بر اقتصاد ، جامع ، فرهنگ و سياست کشور است هر چند به نظر مي رسد سالهاست که ايرانيان با چنين پديده اي خو کرده اند اما تنها نگريستن و تاسف خوردن و ادامه ي اين پديده شوم و ويرانگر نه چاره کار ايرانيان است نه دولت و مقامات آن.

اصولا فرار مغزها و سرمايه و سرمايه هاي انساني و اقتصادي زماني صورت مي گيرد که کشور مبدا فاقد زير ساخت هاي مختلف ، متنوع و گوناگون براي استفاده و بکارگيري از سرمايه هاي انساني و اقتصادي است . در اين زمان نخبگان اقتصادي ، علمي با تمام داشته ها يشان گام در راهي مي نهند که ارج يابند و احترام چرا که در ميهن خويش آنگونه که بايسته و شايسته ارج باشد احترام نمي يابدو ...
چندي پيش صندوق بين المللي پول با اعلام رتبه نخست ايران در زمينه ي فرار مغزها و ضرر هنگفت50 ميليارد دلاري ناشي از پيامدهاي آن بسياري را به اين فکر فرو برد چرا مسئولان دولتي و مقامات مسئول با تمام تاکنون نتوانسته اند جلو سيل ويرانگر مهاجرت نخبگان علمي ،نسل جوان و سرمايه هاي اقتصادي و انساني کشور را گرفته و با وضع قوانين ويژه و مقررات و ايجاد زير بناهاي مختلف نخبگان علمي ، اقتصادي را با داشته هايشان مجاب به ماندن در مام ميهن کنند؟ آيا براستي سرزمين ما فاقد پتانسيل هاي متعدد براي جلوگيري و کاهش از پديده ويرانگر فرار مغزها و سرمايه هاست ؟ آيا تنها با برگزاري همايش و اقدامات شماري و تنها در حد حرف مي توان اميدي به کاهش روند فوق داشت.

آمارها حکايت از روند روز افزون خروج سرمايه هاي انساني و اقتصادي از کشور دارد روندي يکسويه که اکنون به شکل تهديدي براي اقتصاد ملي و حتي امنيت ملي کشور شده است . آنچه جالب توجه است از دست دادن فرصت ها و حکايت مداوم فرصت سوزي از طرف دستگاه هاي سياست گذار و اجرايي کشور است .

اگر تا دو سال گذشته اقتصاد امارات و مشخصا د بي از مهمترين جاذبه هاي پذيرش سرمايه هاي ميليارد دلاري و هنگفت ايرانيان بود اکنون و در يک سال گذشته وبويژه پس از وقوع بحران اقتصاد جهاني ظهور پيامدهاي آن بر اقتصاد دبي ، سرمايه داران ايراني در نبود سياست جامع و شاخص هاي مناسب براي پذيرايي و تشويق سرمايه هاي ايرانيان از مالزي ، چين و ...سر بر آورد.

بي شک سرمايه گدار و سرمايه گذار نيازمند بسترسازي و مهيا بودن امکانات مختلف در کنار قوانين ساده و جذاب براي ورود سرمايه است اين کنش از روي مقامات اقتصادي ايران در يک سال گذشته به عنوان يک فرصت ديده نشده است لذا بسياري از سرمايه گذاران ايراني گريز اين از شوک هاي اقتصاد دبي به مالزي و حتي چين هجوم آورده اند ، آمارها حکايت از سکونت روز افزون ايرانيان و ورود سرمايه هاي ميلياردي ايران به مالزي است .

آيا براستي ايرانيان خود سزاوار توسعه و پيشرفت نمي يابند که نخبگان اقتصادي ، فکري و علمي آنان ره در ديار ناشناخته اي مي گذارند تا در آن ارج يابند؟ در مقابل اين روند سياست خارجي ايران و کادر ديپلماسي و اقتصادي با توجه به نياز روز افزون ايران به سرمايه گذاري دست به هر کاري مي زنند هر چند ميزان ورود سرمايه خارجي به کشور در مقابل خروج سرمايه هاي ايرانيان به رقمي در حدود 85 برابر مي رسد.

به نگاه بسياري از کارشناسان زنگ هشدار براي آينده اقتصاد ايران از سالهاست که به گوش مي رسد .آيا مسئولان امرنمي خواهند با فراهم سازي بسترهاي سياسي و اقتصادي راه گريز سرمايه را از کشور کاهش دهند ؟ اين پرسشي است که بيش از هر چيز نيازمند تفکر ، تامل و انديشيدن به فرداي ايران مي باشد.     
 
جوان:دروغ و دروغگويان

«دروغ و دروغگويان»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي جوان به قلم اباذر آذربون است كه در آن مي‌خوانيد؛شکي نيست که دروغ گفتن امري مذموم و ناپسند است. اين نکته نيازي به توضيح و آموزش ندارد زيرا در جامعه ايراني، نخستين گام آموزش چنين نکاتي به کودکان است تا در بزرگسالي از خصلت خوب راستگويي و صداقت خود و اطرافيانشان بهره‌مند شوند. هر چند در اين نوشتار حقوقي درصدد تبيين يک مبحث اخلاقي نيستم اما لازم است تا پشتوانه‌هاي اخلاقي حکم دروغگويي در قانون مرور شود بلکه برخي از افراد بيشتر به خود بيايند.

در اوضاع و احوال کنوني دروغ گفتن در عالم سياست جزء لاينفک کلام برخي از اشخاص شده به نحوي که شنونده يا خواننده مطالب مورد نظر شک مي‌کند که آيا حکم شرعي دروغ گفتن از حرام به واجب تغييريافته که اينقدر راحت و بدون دغدغه اين مطالب ارائه مي‌شود يا اينکه قضيه ديگري است و برخي اشخاص اساساً حساب و کتاب عالم آخرت را فراموش کرده‌اند.

به هر ترتيب دروغ گفتن از زمره گناهان کبيره است هر چند که بيان اين نکته اخلاقي توسط يک عالم رباني و استاد اخلاق اثر سازنده‌تري در دروغگويان خواهد داشت اما هم‌اکنون من درصدد بيان مجازات‌هاي قانوني دروغگويي سياسي هستم. اگر کسي با جسارت تمام به شخصيت‌هاي انقلاب (شخصيت‌هاي حال و گذشته) دروغي را نسبت داد در کجاي قانون بدين موضوع پرداخته شده؟ در فصل بيست و هفتم از کتاب پنجم قانون مجازات اسلامي در مورد اين اشخاص يک ماه تا يک سال حبس و حداکثر 74 ضربه شلاق مقرر شده است.

در ماده 697 قانون مجازات اسلامي آمده است که «هر کس به وسيله اوراق چاپي يا خطي يا به وسيله درج در روزنامه و جرايد يا نطق در مجامع يا به هر وسيله ديگر، به کسي امري را صريحاً نسبت دهد يا آنها را منتشر کند که مطابق قانون آن امر جرم محسوب مي‌شود و نتواند صحت آن اسناد را ثابت کند جز در مواردي که موجب حد است به يک ماه تا يک سال حبس و تا 74 ضربه شلاق يا يکي از آنها حسب مورد محکوم خواهد شد» بنابراين هر کس هر نوع اتهام يا حرفي در مورد شخصي بيان مي‌کند بايد از عهده اثبات آن برآيد، در غير اين صورت طبق قانون موجب مجازاتش خواهد بود، هرچند که اين مجازات در مورد کسي است که قصد اضرار به غير او ثابت نشده است. در صورتي که شخص داراي سوء‌نيت بوده و عالماً و عامداً مرتکب چنين عملي شود طبيعتاً بايد مجازات سنگين‌تري را تحمل کند. اين مجازات دو ماه تا دو سال حبس يا حداکثر 74 ضربه شلاق است.

مستند به ماده 698 قانون مجازات اسلامي «هر کس به قصد اضرار به غير يا تشويش اذهان عمومي يا مقامات رسمي به وسيله نامه يا شکوائيه يا مراسلات يا عرايض يا گزارش يا توزيع هرگونه اوراق چاپي يا خطي با امضا يا بدون امضا اکاذيبي را اظهار کند يا با همان مقاصد اعمالي را برخلاف حقيقت رأساً يا به عنوان نقل قول به شخص حقيقي يا حقوقي يا مقامات رسمي تصريحاً يا تلويحاً نسبت دهد اعم از اينکه از طريق مزبور به نحوي از انحا ضرر مادي يا معنوي به غير وارد شود يا نه علاوه بر اعاده حيثيت در صورت امکان، بايد به حبس از دو ماه تا دو سال يا تا 74 ضربه شلاق محکوم شود.» همان‌طور که از عموم کلمه هر کس در ابتداي اين ماده استنتاج مي‌شود شخص دروغ گوينده فرقي ندارد که هم اکنون صاحب منصب است يا در گذشته صاحب منصب بوده است.

طبيعي است که با اضمحلال دروغ بسياري از مشکلات کنوني حل مي‌شود و وحدت ملي حاصل مي‌شود و اين ممکن نيست مگر با برخورد قضائي و قانوني با دروغگويان، در هر رده و مرتبه‌اي که باشند که البته اگر سهم دانه درشت‌ها بيشتر باشد تأثير مثبت آن در جو عمومي جامعه قطعاً بيشتر خواهد بود.

گسترش:جابه‌جايي مديران صنعت از واقعيت تا دستاويز رسانه‌اي

«جابه‌جايي مديران صنعت از واقعيت تا دستاويز رسانه‌اي»عنوان سرمقاله‌ي روزنامه‌ي گسترش است كه در آن مي‌خوانيد؛در آغاز اين هفته، قرار بود مراسم توديع و معارفه روساي قديم و جديد سازمان گسترش و نوسازي صنايع ايران (‌ايدرو‌) برگزار شود‌.

پيش از برگزاري اين مراسم‌، فضاي رسانه‌اي آکنده از اخبار ضد و نقيض شد. برخي معتقد بودند قلعه‌باني ماندني است و كسي نمي‌تواند وي را تغيير دهد و برخي مي‌گفتند قلعه‌باني مي‌رود و هدايت نمي‌آيد. برخي رسانه‌ها هم شايعه به راه انداختند كه درباره جابه‌جايي قلعه‌باني اختلافي بين مديران ارشد در كشور وجود دارد و وزير صنايع تصميم‌گيرنده اصلي براي اين جابه‌جايي نيست. اين موضوع از سوي برخي افراد سياسي فعال در صنعت نيز با طرح موضوعاتي نظير اين كه مقام‌هاي ارشد كشور از اين يا آن حمايت مي‌كنند، تشديد شد.

انتشار يك خبر ناهماهنگ و نپخته از سوي «ايرنا» خبرگزاري رسمي كشور، درباره عدم برگزاري مراسم معارفه نيز فضاي رسانه‌اي كشور را مبهم‌تر كرد. ابهام زماني به اوج رسيد كه وزير صنايع و معادن كه از ابتدا اصرار داشت مراسم معارفه و توديع را خودش برگزار كند، نتوانست به‌موقع به مراسم برسد و برنامه پيش‌بيني شده مراسم پس از ساعتي معطلي مهمانان لغو شد.

چند ساعت پس از لغو مراسم معارفه‌، شبكه‌هاي خبري و سايت‌هاي مختلف دوباره دست به‌کار شدند و جنجال گسترده‌اي درباره مسائل پشت پرده لغو مراسم معارفه به راه انداختند و هر كدام از ظن خود و به توصيه حاميانشان، داستان‌هاي مختلفي را درباره علت عدم برگزاري مراسم توديع و معارفه روساي قديم و جديد «ايدرو» ساختند و منتشر كردند. برخي مدعي شدند‌، محرابيان استعفا داده است! برخي گفتند رئيس‌جمهوري با فلاني مخالف بوده است! برخي گفتند داستان عدم جابه‌جايي قلعه‌باني از مدير‌عاملي سايپا در سال 85 تكرار شد و قلعه‌باني اين‌بار هم در سازمان گسترش مي‌ماند‌، برخي گفتند وزير صنايع مشكلات صنعت را مي‌خواهد بر سر قلعه‌باني خرد كند! عده‌اي گفتند ديگران «هدايت» را به وزير تحميل كرده‌اند و موضوعات ديگري از اين دست را مطرح كردند.

صرفنظر از لغو مراسم روز شنبه كه جاي انتقاد داشت و نبايد اتفاق مي‌افتاد‌، جنجال‌هاي رسانه‌‌اي فرصتي به دست داد تا نكاتي را درباره مديريت وزارت صنايع و معادن با مخاطبان عزيز در ميان بگذاريم‌. تجربه چند ساله مديريت وزير جوان صنايع و معادن نشان داده كه تغييرات در اين وزارتخانه رويكرد سياسي و جناحي ندارد‌، بلكه تحولات منابع انساني در آن براساس استفاده مطلوب از تخصص‌ها است.

محرابيان از بدو ورود به وزارت صنايع و معادن تاكيد داشته است که در همه عرصه‌ها تجربه پيشكسوتان صنعت و معدن را با جوانگرايي پيوند خواهد زد و تنها راه رشد صنعت را جوانگرايي همراه با بهره‌گيري از تجربه گذشتگان مي‌داند.

اين جابه‌جايي برخلاف ادعاهاي مطرح شده نشان داد‌، تصميم‌گيرنده نهايي در صنعت و معدن، وزير صنايع و معادن است كه پاسخگوي مجلس و دولت در زمينه مسووليت خود است. از نظر وزير صنايع و معادن نيروي انساني با تجربه و كار‌آزموده را نبايد در صنعت و معدن از دست داد، بلكه در هر دوره‌اي به تناسب آن دوره بايد نيروي انساني موجود در صنعت و معدن را در جاي مناسب خود استفاده كرد. از نظر محرابيان، گاه در يك بخش از صنعت، نيروي ميداني و در صف نياز داريم و گاه در بخشي ديگر، تامين نيروي استراتژيست مسلط به فناوري‌ هاي‌تك و نرم‌افزاري اولويت دارد. لذا متناسب با مقتضيات زمان و نياز صنعت، بايد تصميم گرفت و از نيروها بجا استفاده كرد. با اين رويكرد و با حفظ اصل ثبات در مديريت صنعت، جابه‌جايي مديران در صنعت و معدن به‌عنوان موتور محرك اين بخش از صنعت و اقتصاد كشور يك اقدام ضروري و پيوسته است و تا نياز به تحول وجود دارد، جابه‌جايي منابع انساني نيز در صنعت و معدن ادامه خواهد داشت‌. نبايد تصور كنيم پشت‌سر هر جابه‌جايي داستان‌هاي بسياري با رويكرد سياسي و... وجود دارد.
 
قدس: ماجراجويي جديد صهيونيستها در نوار غزه

«ماجراجويي جديد صهيونيستها در نوار غزه»عنوان يادداشت روز روزنامه‌ي قدس به قلم مهدي شکيبايي است كه در آن مي‌خوانيد؛در آستانه سالروز تجاوز 22 روزه اسرائيل به نوار غزه ( 27 دسامبر) آهنگ تحولات و اظهارنظرها در حوزه تحولات فلسطين به سمتي سوق داده مي شود که بوي جنگي ديگر از آن به مشام مي رسد.

اعلام ناگهاني کناره گيري ابومازن رئيس تشکيلات خودگردان فلسطين از شرکت در انتخابات آينده رياست اين تشکيلات، ادعاي صهيونيستها مبني بر توقيف کشتي حامل سلاح از سوي ايران و سوريه براي حماس و حزب ا... و همچنين اظهارات دوتن از مقامهاي ارشد اسرائيل مبني بر دستيابي جنبش حماس به موشکهايي با برد 75 کيلومتر (با توان هدف قراردادن تل آويو) همگي نشانگر فضايي است که نشان مي دهد اسرائيل قصد حرکت به سوي يک ماجراجويي ديگر دارد.

در واکنش به اين اخبار «فوزي برهوم» سخنگوي رسمي جنبش حماس در نوارغزه نيز اعلام کرد اين رژيم خود را براي تجاوز مجدد به نوار غزه آماده مي کند. وي جنگ تبليغاتي اخير اسرائيل عليه حماس، بويژه ادعاي اخير آنها مبني بر آزمايش موشکي با برد 75 کيلومتر از سوي اين جنبش را مصداقي براين مدعا دانست که اسرائيل خود را براي حمله جديد به نوارغزه آماده مي کند.

به گفته «برهوم» اين گونه تهديدها با عنوان تحريک و خلق بهانه هايي با هدف ارتکاب جنايتهاي بيشتري عليه مردم غزه صورت مي گيرد. شاخه هاي نظامي گروه هاي مقاومت فلسطيني نيز با صدور بيانيه هاي جداگانه ضمن دعوت از همه جريانهاي فلسطيني براي رسيدن به وحدت، با جدي تلقي کردن اين گونه تهديدها آمادگي خود را براي مقابله با هرگونه تهديدي از سوي رژيم صهيونيستي اعلام داشتند.

تحليلگراني که از نزديک تحولات فلسطين را دنبال مي کنند، به سادگي درمي يابند که جنگ عليه نوارغزه دقيقاً در راستاي سياست تجزيه جغرافيايي فلسطين انجام مي شود، سياستي که جريان سازشکار فلسطين به رهبري ابومازن پيشتر با اعلام برگزاري يکجانبه انتخابات در کرانه باختري خواستار آن شده بود. از اين روست که گروه هاي مقاومت فلسطيني تهديدهاي اخير مقامهاي ارشد اسرائيلي را جدي تلقي مي کنند، اما آيا اسرائيل درحال حاضر توان راه اندازي جنگي ديگر آن هم در برابر دوربينهاي تلويزيوني را دارد؟ بي شک پاسخ به اين پرسش پشت پرده اظهارات تند مقامهاي صهيونيستي عليه نوارغزه و اعلام کناره گيري ناگهاني ابومازن از شرکت در انتخابات آينده در فلسطين را فاش مي کند.

اسرائيل پس از تجاوز 22 روزه به نوار غزه و انتشار جنايتهايش در رسانه هاي جهان بشدت مورد نفرت افکار عمومي جهان قرار گرفته است. اساساً اسرائيل براي بقا در فلسطين و عرصه بين المللي به دو مؤلفه بسيار مهم اتکا دارد؛ يکي قدرت نظامي و ديگري حمايت بين المللي. اين رژيم با تجاوز به نوار غزه پيش چشمان بيدار جهانيان هم به لحاظ نظامي متحمل شکستي سنگين از يک گروه چريکي شد و هم به لحاظ حجم ويراني و کشتاري که به غيرنظاميان فلسطيني تحميل کرد، چهره بين المللي اش تخريب گرديد. اين همه در حالي است که بدانيم اصولاً همين جنگ نيز باعث شد براي نخستين بار درهمه قاره هاي جهان نسبت به موضوع فلسطين اعلام همبستگي شود، موضوعي که اسرائيل طي 60 سال گذشته همواره سعي کرده بود رخ ندهد، اما اين بار با دست خود اين مهم را براي فلسطينيان محقق کرد، هرچند تلخ و ناگوار بود.

بنابر اين ايده، هرگونه ماجراجويي جديد عليه نوار غزه با نسبت بسيار پاييني دنبال مي شود، اما بي گمان اسرائيل با تندترکردن لحن تهديدهايش قصد دارد گروه هاي مقاومت را در نوارغزه در فضاي رعب و وحشت قرار دهد تا نخست ابومازن درهماهنگي با آمريکا بتواند احتمالاً از طريق انتقال قدرت تشکيلات خودگردان به ساف و برگزاري انتخابات به سامان بخشي وضعيت خود در مقابل جنبش مقاومت اسلامي فلسطين (حماس) بپردازد و از سوي ديگر حماس را در نوارغزه به پذيرش خواسته هاي جريان سازشکار در فلسطين و طرح مصر وادار کند، بدين ترتيب ابومازن خواهد توانست بازگشتي پيروزمندانه به حيات سياسي داشته باشد.
ارسال به دوستان
وبگردی