آن سه پدر ، این سه پسر!
هارولد لاسول، يکي از عالمان سياسي قرن بيستم، در بحث روانشناسي رهبران انقلابي، آنها را به سه گروه رهبران بسيج گر، ايدئولوگ ها و رهبران مدير تقسيم مي کند.

رهبران بسيج گر برانگيزاننده توده مردم در جهت اهداف انقلابي اند. ايدئولوگ ها بناي تئوريک انقلاب را بالا مي برند. رهبران مدير نيز ساماندهي نهادها و ساز و کارهاي نظام برآمده از انقلاب را بر عهده دارند.

در انقلاب اسلامي ايران، امام خميني و شهيد مطهري و آيت الله بهشتي، به ترتيب، رهبر بسيج گر، ايدئولوگ و رهبر مدير انقلاب محسوب مي شدند.
البته هر يک از اين سه روحاني کمابيش واجد ساير شئون رهبري انقلابي هم بودند. مثلاً امام خميني ايدئولوگ انقلاب هم بود و يا شهيد بهشتي رهبر بسيج گر هم بود ، ولي وجه غالب امام بسيج گري مردم انقلابي ايران و وجه غالب شهيد بهشتي معماري نهادها و مديريت نظام سياسي کشوربود.

به هر حال با اين مقدمه مختصر مي توان گفت که امام خميني، مطهري و بهشتي اضلاع مثلثي بودند که سنگ بناي جمهوري اسلامي محسوب مي شود. به غير از نقش بي بديل امام خميني در تاسيس و تداوم نظام جمهوري اسلامي، آثار نظري شهيد مطهري ،مهم ترين مکتوبات ايدئولوژيک رهبران فکري اين نظام و آثار
عملي شهيد بهشتي ( قانون اساسي، قوه قضاييه، حزب جمهوري اسلامي، تحزب و تشکل سياسي روحانيان و ... ) مهم ترين نهادهاي موجود در نظام جمهوري
اسلامي بوده است.

اگر امام خميني، شهيد مطهري و آيت الله بهشتي امروز زنده بودند چه موضعي در قبال وضع موجود اتخاذ مي کردند؟ پاسخ اين سوال هر چه باشد جزو حدسيات است. قطعاً پاسخ اصلاح طلبان به اين سوال متفاوت از پاسخ اصولگرايان است ؛بي ترديد مهدي کروبي و احمد جنتي، پاسخ هايي کاملاً متناقض به اين سوال مي دهند.

در ميانه اين معرکه آراي متناقض، مي توان نيم نگاهي به مواضع فرزندان و اذناب سه شخصيت نامبرده انداخت بي آن که لزوماً حکم به رابطه "اين هماني" ، ميان رأي اينان و آنان داد.

 يعني مي توان مواضع سيد حسن خميني، عليرضا (و محمد رضا) بهشتي و علي ( و محمد ) مطهري را هم در اين باره لحاظ کرد. چه سه اين سه نفر، لااقل تا پيش از انتخابات رياست جمهوري، از ديد عموم روحانيان و نيروهاي حزب اللهي به عنوان فرزندان خلف و صالح پدران خويش شناخته مي شدند.آنان تا پيش از انتخابات اخير هيچ گاه از اين سه – چهار نفر به عنوان فرزندان ناصالح بزرگان انقلاب ياد نمي کردند. حساب سيد حسن خميني براي بسيجيان و حزب اللهي ها جدا از سيد حسين خميني بود. فرزندان بهشتي و مطهري نيز به عنوان افرادي بري از قدرت طلبي و ثروت اندوزي شناخته مي شدند که به رغم برخورداري از " رانت پدر "،آقازاده نشدند.
 آنها در سياست مداخله چنداني نمي کردند، نظام را در طريق حق مي ديدند و اگر هم گهگاه نکته اي مي گفتند و خرده اي مي گرفتند، تنها از سر خيرخواهي و  دلسوزي و رفورگري بود وبس.

علي مطهري در دوران رياست جمهوري خاتمي، منتقد دولت اصلاحات بود و از غربگرايي اصلاح طلبان انتقاد مي کرد. سيد حسن خميني نيز چندي پس از آنکه اکبر گنجي " مانيفست جمهوريخواهي " را نوشت، تاکيد کرد که فرزندان انقلاب اسلامي، دموکراسي را در چارچوب اسلام مي خواهند و شيوه هاي دموکراتيک نمي
توانند و نبايد به نفي و نقض احکام اسلامي منجر شوند.
بهشتي ها نيز هيچ گاه زير علم دولت خاتمي سينه نزدند و در دوران اصلاحات ، همچون ميرحسين موسوي "جريده مي رفتند که گذرگاه عافيتشان تنگ بود."*

اما اينک در عصر پسااصلاحات، پس از چهار سال تلاش احمدي نژاد براي برپايي "دولت اسلامي " مهرورز، صداي فرزندان سه رهبر ( بسيج گر، ايدئولوگ و مدير )
انقلاب درآمده است و هر سه آنها به صد زبان از دولت محمود احمدي نژاد انتقاد کرده اند.

 علي مطهري، احمدي نژاد را ليبرالي فرهنگي مي داند که با شعارهاي ارزشي و انقلابي به قدرت رسيده اما عملکردي ليبرال را در حوزه فرهنگ در پيش گرفته است.
 مطهري اذعان مي کند که دوستان اصولگرايش در انتخابات اخير " با چشمي گريان " به احمدي نژاد راي دادند. به نظر فرزند ارشد شهيد مطهري، محمود احمدي نژاد بايد بابت رفتار و گفتارش در مناظره هاي انتخاباتي از مردم عذرخواهي کند.

سيد حسن خميني با رئيس جمهور مهرورز چنانکه بايد مهرورزي نمي کند ؛ سفر به پاکستان را به شرکت در مراسم تنفيذ او ترجيح مي دهد و در مراسم تجديد عهد هيات دولت با بنيانگذار انقلاب اسلامي، غيبت را جايگزين حضور مي کند.

عليرضا بهشتي نيز در نقد عملکرد دولت و دفاع از "حق موسوي "، سخن ها گفته و هرگز تقابل اش با دولت را کتمان نکرده است.

باري وضع موجود در نظام جمهوري اسلامي براي بسياري از مردم حزب اللهي و مومني که هم دوام و قوام نظام را مي خواهند و هم دوستدار امام خميني و شهيد مطهري و شهيد بهشتي اند، وضعي ترديدآفرين و حيرت آور است.

 اين قسم ايرانيان بي ترديد نمي توانند بپذيرند که فرزندان برجسته ترين شخصيتهاي انقلاب اسلامي، يک شبه از راه به در شده اند. از سوي ديگر آنان تداوم نظام را نيز خواستارند و اين روزها دائماً جملاتي تلويحي مي شنوند که تصريح اين جملات چيزي جز اين نيست که سيد حسن خميني و عليرضا بهشتي و علي مطهري به هر حال با قول و فعلشان آب به آسياب دشمن مي ريزند.

 به راستي در اين " زمانه ترديد " چگونه مي توان " زمينه يقين " را در دل مومنان امام دوستي برانگيخت که سالها شنيده اند که مطهري حاصل عمر امام بود و بهشتي معمار قانون اساسي جمهوري اسلامي؟


* اشاره به شعر حافظ: " جريده رو که گذرگاه عافيت تنگ است    پياله گير که عمر عزيز بي بدل است"