دعوت ؛ راز فيلم هاي حاتمي کيا
 
 اين مقال يک مجيز نيست بلکه يک روايت از يک نگاه و نگرش به يک واقعيت است .

ابراهيم حاتمي کيا را همه مي شناسند حتي آنان که فيلم را نمي شناسند! از کرخه تا راين، برج مينو وحتي آژانس شيشه اي باعث شناختن او نيست ؛سفر سبز هم نيست ؛يک نوع کاريزماي شخصيتي ويا ظاهري هم نيست ؛با به رنگ ارغوان هم نمي توان او را شناخت ؛گزارش يک جشن هم کمکي به شناخت او نمي کند . آنچه مردم را به او مي کشاند دعوتي است که در همه آثارش وجود دارد، چون مردم اين دعوت را خوب مي شناسند با آن بزرگ شده اند و زندگي کرده اند و با آن همه تاريخ پر افتخار کشورشان را ساخته اند. با اين دعوت انتخابها کرده اند وانقلاب کرده اند و به قول مرحوم نوري براي اين دعوت چه رنجها کشيده اند.ديو را بيرون کرده اند .

دعوت به ايثار و دفاع را چه خوب زيبا پذيرفتند وبا آن شهيد داده اند وبهترين وماندگارترين خاطره ها را خلق کرده اند . آنها با دعوت به سربلندي و استقلال ايران عزيزمان با چه خون دلها ، رسيده اند. آنها دعوت را يک وعده الهي مي دانند که با همه وجود شان براي تحقق وتسريع ان حتي خدا راقسم مي دهند . آنها سالهاست منجي خودشان را با تضرع وناله وحتي در جشنهايشان دعوت مي کنند، آنها انتظار را هم يک دعوت بزرگ مي دانند .دعوت به استقرار عدالت الهي وصلح جهاني؛مردم در آن بلندي ودلهره برج مينو؛در رنگ آبي متمايل به بنفش کرخه در فيلم کرخه تا راين ،در سفر ذهني سفر سبز ؛در صداي پرصلابت واستوار مربي در اژانس شيشه اي ؛در فيلم برداري پاياني مامور اطلاعاتي به رنگ ارغوان ؛در دعوت پيچيده فيلم دعوت ودر به ريختگي ان مامور انتظامي منتقل شده به بخش اجتماعي فيلم گزارش يک جشن ،يک دعوت پنهان را حس مي کنند که بوي عشق مي دهد و آنها با اين عشق زندگي کرده اند وتاريخ را ساخته اند.

شهيد آويني جمله معروفي دارد که مي گويد ؛ما مکلف به بيانيم واظهار وعيان کردن ؛ واين يعني دعوت و چون رفتن براي ماندن وسربلندي ، هميشه نياز به بيان واظهار ناگفته هاست؛ مردم اين دعوت عاشقانه را در اثار او ديده اند که ابراهيم را قبول دارند ودوستش دارند و او را از جنس خودشان مي دانند و ذاتش را پاک مي دانند و در همه فيلمهايش دعوت او را متناسب با نياز زمانشان حس مي کنند وتا مدتها درباره آن حرف مي زنند ؛ حتي اگر فيلم هايش رانديده باشند.

واما سخني با حاتمي کيا!

اکثر حرفهايت در برنامه راز بي الايش وشفاف بود وباز هم بوي دعوت وعشق مي داد ولي برادر خوب وصبور من:
هيچيک از قهرمانان مردمي آثارات ؛ کسي را با عصابنيت به جشن عشاق دعوت نکرده بودند و هيچ روايتي نگفته بودي که در آن همه حق براي "آدم خوبه فيلم" باشد ودر مرام رفتاري و آيين آدمهايي که با آنان زندگي کرده اي وزندگي انان را به تصوير قضاوت کشيدي هيچ جايي براي کلمه "فقط من"نيست.
آدم خوبه فيلمهاي تو از جنس مردم زمانشان هستند با همه خوبيها وبديهايشان و مردم به خاطر همين که از جنس خودشان هستند وماورايي نيستند باورشان دارند ودعوتشان را قبول دارند.

مردم آنان را پذيرفته اند چون فقط خود را به حق نمي دانند آنان همه خصومتها وتقابلها را با عشق ودعوت پاسخ مي دهند وبه بچه هاي زمانشان که بچگي مي کنند ويا حرف زمانشان ويا اينده اي .را مي زنند که انان از ان بيخبرند ؛احترام مي گذارند حتي اگر رفتار وگفتار اين بچه ها که اينه اي از گذشته همه ابراهيم هاست ؛خلاف تفکرشان باشد ويا انان را نقد کنند .

تو خود خوب مي داني که هنرعين عشق است که با درد وسختي وناملايمات وشنيدن ونقد ورنجها؛ شکوفا تر وماندگارمي شود وهيچ عاشقي نيزبراي ماندگاري بي نياز از شکوفايي نيست .
موفق وماندگار باشي.