از بازداشتگاه همدان تا بازداشتگاه سنندج

 ابتدا خبر خودکشی "دکتر زهرا بنی یعقوب" در بازداشتگاه همدان منتشر می شود و دیری نمی پاید که از سنندج خبر می رسد یک دانشجوی رشته حقوق به نام "ابراهیم لطف اللهی" در بازداشتگاه خود را کشته است و البته در هر دو مورد نیز وکلا و خانواده های عزادار، اصرار دارند که آنچه روی داده، مرگی مرموز است و نه خودکشی.

ما، بر آن نیستیم که در این باب قضاوت کنیم و میان قتل یا خودکشی، قائل به یکی باشیم چه آنکه این امر، صلاحیت قضایی و تخصصی خاص خود را دارد که از عهده یک رسانه، خارج است.

با این حال، "فرض" را بر آن می گذاریم که اعلام رسمی مسوولان این بازداشتگاه ها، مقرون به واقعیت بوده و این دو، دست به خودکشی زده اند. آیا در چنین صورتی باز هم مسوولان بازداشتگاه ها نباید پاسخگو باشند که چرا در مراقبت از بازداشتی ها آنقدر کوتاهی کرده اند که آنها توانسته اند خود را بکشند؟

مگر نه این است که در بدو ورود به بازداشتگاه ها، حتی کمربند و بند کفش متهمان را می گیرند تا مبادا آنها خود را بکشند؟ پس چگونه است که با این همه پیش بینی ها و ریزبینی ها، شاهد اخبار خودکشی هستیم؟ آیا این مساله، شک برانگیز نیست؟!

به هر حال، آنچه مهم است اینکه جان دو انسان که در اختیار "ماموران" بوده اند، از دست رفته و تاکنون هیج مرجع قضایی هم نسبت به این مساله، مبادرت به رسیدگی و صدور حکم نکرده است.

شاید اگر در مرگ مرموز دکتر زهرا بنی یعقوب شاهد رسیدگی سریع و صدور حکم قطعی بودیم، این بار در سنندج چنین اتفاقی روی نمی داد.
 
قطعا اگر یک رسیدگی مستقل، سریع و قاطع درباره این دو پرونده صورت گیرد و در نهایت اگر قتلی رخ داد، عاملان آن معرفی و مجازات شوند و اگر هم سهل انگاری منتهی به خودکشی روی داده، مسوولانش محاکمه، مجازات و توجیه شوند که بعد از این اسباب خودکشی را در اختیار متهمان قرار ندهند(!)دیگر شاهد چنین وقایع تلخی که دستاویز مناسبی برای تبلیغات علیه نظام است نخواهیم بود. به راستی، آیا حیثیت نظام از آبروی مسوولان بازداشتگاه ها کمتر است؟!
 ... و تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!