نبرد سخت (9): مطمئن شدم قرنطینه در منزل بهتر از بستری شدن در بیمارستان است

عصر ایران - "نبرد سخت" يادداشت هاي كوتاه عباس پازوکی -نویسنده و روان شناس- از خاطرات واقعی و تجارب شخصي اش در روزهاي سخت كرونايي است که برای عصر ایران نوشته است.

***

اولین تصمیمی که باید می گرفتیم این بود که سمنان بمانیم یا برویم تهران . خوبی تهران این بود که می توانستم بروم داخل یک اتاق و همانجا سرویس حمام و دستشویی هم داشت و دیگر هیچ ارتباطی با اعضای خانواده نداشتم . اما خوبی سمنان هم این بود که خانواده ام تنها نبودند . در نهایت انتخاب کردیم که سمنان بمانیم .

دومین تصمیم مهم این بود که با توجه به تنگی نفس بروم بیمارستان بستری شوم یا در منزل بمانم؟ همه اعضای خانواده با توجه به تجربه تلخ فوت مادر خانمم معتقد بودند رسیدگی در منزل خیلی بهتر است و باید در منزل بمانم، نهایتا بیمارستان کپسول اکسیژن دارد که آن را هم تهیه می کنیم و در منزل درمان را انجام می دهیم .

با بچه ها صحبت کردیم و قرار شد حالا که قرار است از یک سرویس بهداشتی استفاده کنیم بقیه از فرنگی استفاده کنند و من از ایرانی، قرار شد هر بار که سرویس می روم با آب داغ کل سرویس رو بشویم و بعد شیرآلات و دستگیره در را با مایع ضد عفونی کننده تمیز کنم. باید با وسواس این کار را می کردم که بقیه مبتلا نشوند.

افسانه فورا یک فلاکس آب گرم و یک لیوان گل گاوزبان آورد و یاسمن هم شروع کرد به گرفتن آب سیب. من هم اول از همه به دوستم جعفر خبر دادم که کرونا دارم . می دونستم حرفایی میزنه که حالم رو بهتر کنه، اصلا الان نیاز داشتم یکی باهام حرف بزنه و بهم امید و انرژی بده. طبق انتظار همان شب تماس گرفت، منتها اینقدر وجودم پر از یاس و اضطراب و بغض همراه با نفس تنگی بود که نتونستم جواب بدم!

کار خوبی که کرده بودم امروز از تجهیزات پزشکی یک اکسیژن کوچک خریده بودم و تا حالا چند باری ازش استفاده کردم، هر چند نگران بودم که امشب تمام شود و من اکسیژن کم بیاورم!

تقریبا تمام شب با فکر و خیال هایی که داشتم خوابم نبرد و تا صبح هر یک ساعت یک لیوان مایعات گرم خوردم. سعی کردم سر خودم را با مطالعه گرم کنم که دیدم حوصله هیچ کتابی رو ندارم نمی دونم چرا تو ساعت های اولیه اینقدر کلافه و بی حوصله شده بودم. بالاخره نزدیک طلوع آفتاب یک ساعتی خوابیدم و بیدار شدم . حالا دیگه خانواده مطلع شده بودند و تماس ها هم شروع شد .

اولین تماس رو مادرم داشت که از صداش فهمیدم خیلی مضطرب تر از من هست، با کلمات داشت توصیه می کرد که چه کار کنم اما تو لرزش صداش حس کردم که خودش ترسیده! ازش خواستم که کپسول اکسیژنی که پدرم سالهاست در منزل دارد برای من بیاورند . فورا با برادر کوچکم راه افتادند به سمت سمنان تا کپسول را به من برسانند .

دومین تماس را دوستم جعفر داشت. اینقدر پرانرژی ، محکم و با خنده و شوخی صحبت کرد که در طول صحبت انرژی مثبت را درون خودم احساس کردم، کلی توصیه کرد برای کارهایی که می شود در دوران قرنطینه کرد. تلفن که تمام شد انرژی مثبت و ایمان به اینکه خوب می شوم تمام وجودم را گرفته بود. کپسول اکسیژن هم همراه چند تا دم نوش تا قبل از ظهر رسید !

برادرم علی تا قبل از ظهر با نزدیک ده نفر از همکارانش که کرونا داشتند و خوب شده بودند تماس گرفته بود و تجربیات آنها را برای من و همسرم می فرستاد که انصافا تجربه های خیلی خوب و به درد بخوری بودند .

حالا عصر روز اول قرنطینه احساس می کردم واقعا شرایط من خیلی بهتر از بیمارستان است . من در خانه تنها نبودم و صدای همسر و فرزندانم را می شنیدم ، تماس های تلفنی خانواده و دوستان را داشتم ، کلی کتاب آنلاین بود که بخوانم ، لپ تابم همراهم بود ، چند تا کتاب تو اتاقم داشتم ، کپسول اکسیژن هم که داشتم و تعداد دم نوش هایی که برایم آماده می شد خیلی زیاد بود . کدام بیمارستان جز کپسول اکسیژن بقیه را دارد؟ پس شرایط من با مادر خانم خدابیامرزم که در بیمارستان بستری بود و فوت کرد خیلی متفاوت و صد برابر بهتر بود . اینها به من می گفت تو می تونی این بحران رو رد کنی!

من اینجا همسری دارم که بهتر و بیشتر از هر پرستاری مراقبم هست ، اگر در بیمارستان مادر خانمم چند بار باید زنگ را می زد و صدا می کرد تا در آن شلوغی بیماران کرونایی ، کسی به دادش برسد، اینجا همسرم دائم مراقب من بود . عصر بود که دیدم اتاق قرنطینه من شبیه یک کافی شاپ درست و حسابی شده! خواهر خانمم ستاره کلی آب هویج و آب سیب فرستاده بود ، افسانه هم آب پرتقال گرفته بود ، چند نوع شربت تهیه کرده بود ، شربت عرق بیدمشک با گلاب، زعفران و عسل ، شربت عرق بهار نارنج با زعفران و عسل ، شربت آب لیمو با تخم شربتی ، خاک شیر ، زعفران و عسل .

نبرد سخت (9): مطمئن شدم قرنطینه در منزل بهتر از بستری شدن در بیمارستان است

کلی هم دم نوش داشتم ، یکی از دمنوش های عالی دم نوش عناب ، گزنه ، بابونه و پودر شیرین بیان بود . افسانه ده تا عناب را برش می زد و در قوری می ریخت ، آب که جوش می آمد یک قاشق غذا خوری بابونه ، یک قاشق غذا خوری گزنه و نصف قاشق پودر شیرین بیان به آن اضافه می کرد و میگذاشت تا دم بکشد . در کنار این ، انواع دم نوش آویشن ، گل گاو زبان ، پرتقال ، لیمو ، زنجبیل و انواع چای زنجبیلی ، هل دار و ... هم بود !

انصافا بیمارستان های خصوصی لاکچری هم به اندازه ی قرنطینه ی خانگی امکانات ندارند ، اینها مطئنم کرد که حتما قرنطینه در منزل بهتر از بستری شدن در بیمارستان است و راحت تر می توانم این دوران را بگذارنم .

ادامه دارد...

نبرد سخت(1): مهران و مادر بزرگ
نبرد سخت(2): اول گوشی خاموش شد
نبرد سخت(3): کاش دکترش کمی گوش می کرد!
نبرد سخت(4): شد، آنچه نباید می شد...
نبرد سخت(5): غريبانه ترين مراسم تدفين
نبرد سخت(6): نخستین علائم کرونا، آن هم با اکسیژن نرمال و بدون تب!
نبرد سخت(7): تو کرونا نداری اما ...
نبرد سخت(8): کاهش 15 درصدی لنفوسیت/ تو کرونا مثبت هستی!