محمد جلیلوند
یکی از مهمترین دلایل اقبال عموم مردم به مینی سریالها که عمدتا از 6 تا 10 قسمت را شامل میشوند، روایت خوشریتم و سریع قصه در یک بازی زمانی فشرده است.
حال وقتی فیلمسازی برای روایت قصه خود نیاز به ظرف زمانی بزرگتری داشته و قصه خود را در بیست قسمت یا بیشتر روایت میکند، باید نقاط عطف بیشتری را در فیلمنامه خود لحاظ کرده و در پایان هر قسمت نیزحتما عطفی قرار دهد تا تماشاگر را به تماشای ادامه آن در هفته آینده ترغیب کند. همه اینها نیز دست به دست هم داده و فیلمسازان و فیلمنامهنویسان را به سمت تولید مینی سریال برده و از خیر روایت قصههای طولانی میگذراند.
اما سریالسازی در ایران و در چهار دهه گذشته به گونهای بوده که چندان به مینی سریالها توجهی نشان نداده و اغلب بیش از بیست قسمت بودهاند. با تولد پلتفرمها و رشد و گسترش آنها در سالهای اخیر،، میلیونها تماشاگر بالقوهای که منتظر تماشای قصههای سریالی جذاب در بستری متفاوت بودند جذب آنها شدند.
آن هم با بهرهگیری از قصههایی که در بازه زمانی کوتاهتری روایت شده و به لحاظ ریتم در وضعیت مناسبی به سر میبرند. اما در کنار آنها، گهگاه به سریالهای طولانیتری برمیخوریم که ظرف زمان بزرگتری را برای روایت قصه خود انتخاب میکنند. برای نمونه میتوان به سریال (شغال) به کارگردانی بهرنگ توفیقی اشاره کرد که تاکنون 22 قسمت از آن روی خروجی پلتفرم فیلیمو رفته و در شرف رسیدن به ایستگاه پایانی قرار دارد.
زامیداد سعدوندیان که نویسنده فیلمنامه این سریال به حساب میآید، در چهار قسمت اخیر عمده تمرکز خود را روی بستن پرونده داستانکها و باز کردن گرههای مختلفی که به قصه زده شده گذاشته است. با ورود فروزان همسر سابق فرهاد کاویان و مادر کامیار به قصه و رابطه شکل گرفته بین او و مهران و دارودسته اش، داستانک نسبتا خوبی شکل گرفته که روی سرنوشت بقیه شخصیتها هم تاثیر میگذارد.
از طرف دیگر، دسترسی آزاد به گوشی خالهاش شکوه و مطلع شدناش از ماجرای تجاوز کامیار به آوا، تم انتقام غلیظتر از قبل شده و آزاد در متن ماجرا قرار میگیرد.آن هم در هویتی تازه و با نام محراب که خود را به تارا نزدیک کرده و به سیاق انتقام گیریهای کلاسیک، تک تک افراد دخیل در ماجرا را به قتل میرساند. به این ترتیب، شغال که قصه سیاه و تلخی داشته در قسمتهای پایانی فضای هولناکتری پیدا کرده و تلخی آن بیش از پیش به چشم میآید.
یکی دیگر از داستانک های شغال که در قسمتهای اخیر پررنگ تر شده و تنش زیادی هم در آن دیده میشود، مربوط به سیاوش و آوا پس از ازدواج است. مخفی کاری آوا برای جلوگیری از رودررو شدن دو برادر، سیاوش را پله پله به مرز جنون رسانده و سرانجام به یک نقطه عطف کلیدی میرسد.
مهران هم به عنوان یک شخصیت خاکستری تمام عیار، با تهدید کامیار به پخش فیلم در اختیارش از او نقش پررنگی در پیشبرد قصه و تنش بخشیدن هر چه بیشتر به آن داشته و سرانجام نقطه عطف قسمت بیست و یکم را با مرگ فجیع خود رقم میزند. با فرار سیاوش و کشیده شدن پای فرهاد به کلانتری، قصه وارد فاز پایانی شده و تکلیف شخصیتها با یکدیگر روشنتر م شود.
یکی دیگر از داستانک ها با محوریت پرونده قتلی که سیمین در اختیار دارد، در قسمت بیست و دوم جمعبندی شده و بدمن سریال هم تحویل قانون میشود.
آزاد هم پس از قتل عرشیا، سراغ آخرین نفر پرونده که مهمترین نقش در به وجود آمدن فاجعه را داشته رفته و او را می کشد. با رفتن کامیار به ویلای شمال و راه افتادن سیاوش و آوا به آنجا، تعلیق خوبی به قصه تزریق شده و به نظر میرسد که قصه در شرف رسیدن به خط پایان قرار دارد.
با همه اینها، شغال از قسمت پانزدهم به بعد به وضوح با افت ریتم مواجه شده و قصه کشش بیست و چند قسمت را ندارد. از یک سو، داستانهای فرعی قوت چندانی نداشته و از سوی دیگر شخصیتهای اصلی در موقعیتهای مشابه قرار میگیرند که باعث تکرار میشود.
فروزان هم با وجود آن که سکانس ورود خوبی هم برایش در نظر گرفته شده، در ادامه به دام کلیشه افتاده و تلاش مادرانه ش برای کامیار نیز هیچ همخوانیای با شخصیت ترسیم شده از او توسط کامیار و فرهاد کاویان ندارد.
همچنان مهمترین نقطه قوت سریال، بازی قابل قبول و باورپذیر کامبیز دیرباز در نقش آزاد است که به سیم آخر زدناش با وجوه درونی نقش مطابقت داشته و باورپذیر به نظر میرسد. علیرضا آرا در نقش مهران که وجوه خاکستری پررنگی نیز دارد، متقاعدکننده ظاهر شده و چند لحظه درخشان هم در نقش آفرینیاش به چشم میخورد.