عصر ایران - سینمای بهرام بیضایی لحظات ناب و خاصی را دارد که در سینمای ایران بی بدیل بودهاند، در فیلمهای مختلف این فیلمساز همیشه سکانسهایی وجود داشته که منتقدین و کارشناسان درباره آن به کررات نوشته و حرف زدهاند.
سکانس «رفتن گلرخ به محوطهٔ ساختوساز» در فیلم سگ کشی یکی از آن صحنههای سینمایی است که از چندین منظر میتوان آنرا مورد بررسی قرار داد.
گلرخ کمالی بعد از سالها به ایران برمیگردد تا بدهیها و پروندههای مالیِ همسرش، ناصر معاصر، را که ظاهراً کلاهبردار بوده، جمعوجور کند. او در این مسیر وارد شبکهای از مردان طلبکار، قراردادهای مشکوک، دروغهای بههمپیوسته و مناسبات فاسد اقتصادی میشود؛ جایی که حقیقت مدام تغییر میکند و قربانی اصلی، خود گلرخ است.
بیضایی بهجای دیالوگهای افشاگرانه با استفاده از فضای مهآلود، آدمهای ماسکدار، صدای ماشینآلات و ... تمثیلی از فساد، پنهانکاری و بیهویتی را به نمایش میگذارد. تماشاگر «حس میکند» چه خبر است، بدون اینکه چیزی مستقیماً گفته شود.
آدمها ماسک دارند، چهرهها محو است، هویتها یکی میشود و مسئولیت فردی وجود ندارد. در همین صحنه گلرخ با بازی مژده شمسایی دنبال شخصی به اسم سنگستانی میگردد و سراغ او را میگیرد، یک نفر به او میگوید: «ما همه سنگستانی هستیم».
اما در نقطه مقابل آنها، گلرخ زنی بدون ماسک است، تنها، آسیبپذیر و قابل شناسایی.
این سکانس یکی از خالصترین نمونههای سینمای استعاری بیضایی در تاریخ سینمای ایران است که با تصویر، فضا و تمثیل، نظامی از دروغ و فساد را نشان میدهد؛ بدون توضیح یا شعار، فقط با سینما.