عصر ایران/ سواد زندگی؛ مریم طرزی- حتما شما هم گاه در محیط کار با احساس تمایل به ترک شغل، تغییر شغل یا استعفا از کار روبه رو شده اید. حسی که گاهی به دلیل فرسودگی شغلی در قالب فکری مزاحم، یا مکالمه ذهنی حال تان را خراب می کند و دائم خودخوری می کنید که «من باید این کار را ول کنم»، «باید دنبال کار دیگری باشم»؛ یا گاهی به شکل یک ایده جذاب،مسیر پیشروی و موفقیت را برای تان باز می کند.
باری این موضوعی است که تقریباً هر فرد شاغلی در مقطعی از زندگی حرفه ای خود آن را تجربه می کند. اما این تمایل نشانه چیست؟ آیا نشانگر ناسازگاری فردی است یا پدیده ای طبیعی است در دنیای کار معاصر؟
تحقیقات متعدد در حوزه روانشناسی شغلی نشان می دهد که فکر ترک شغل پدیده ای شایع است. بر اساس پژوهش ها، بیش از ۸۵ درصد از نیروی کار حداقل یکبار در طول زندگی حرفه ای خود به طور جدی به ترک شغل فکر کرده اند.
این آمار نه نشانه نارضایتی مطلق، بلکه بیانگر پویایی طبیعی ذهن انسان در جستجوی معنا، رشد و تحول است.
جامعه امروز با پارادوکس جالبی روبروست: از یک سو ثبات شغلی ارزش محسوب می شود و از سوی دیگر تغییر نقش ها و تحرک حرفه ای نشانه پویایی و رشد فردی تلقی می گردد.
این تناقض ذاتی، بستری را فراهم می آورد که در آن تمایل به ترک شغل می تواند همزمان نشانه ناخشنودی و نشانه جاه طلبی سالم باشد.
از دوران مدرسه تا بازنشستگی، بسیاری از ما در چارچوب هایی از پیش تعیین شده حرکت می کنیم.
این ساختارها اگرچه امنیت و پیش بینی پذیری به همراه می آورند، اما می توانند به تدریج احساس محدودیت ایجاد کنند. همانطور که نیوتن در قانون سوم حرکت خود بیان کرد، هر کنشی واکنشی برابر و مخالف دارد. در حوزه شغلی نیز ساختارهای سفت و سخت، میل به آزادی و خودمختاری را برمی انگیزند.
این کشمکش بین ساختار و آزادی در محیط های کاری مدرن به وضوح قابل مشاهده است. سؤال هایی مانند «چرا باید هر روز رأس ساعت مشخصی حاضر شوم؟» یا «چرا نمی توانم کارم را با انعطاف بیشتری انجام دهم؟» تنها نشانه های تنبلی نیستند، بلکه بیانگر نیاز عمیق تر انسان به داشتن کنترل بر زندگی و کارش هستند.
اگرچه مدیریت ضعیف، محیط کار سمی و فرهنگ سازمانی ناسالم از دلایل مهم ترک شغل هستند، اما تمایل به تغییر شغل محدود به این عوامل نمی شود.
حتی افرادی که از مدیران خوب و محیط کاری مثبتی برخوردارند نیز ممکن است این تمایل را تجربه کنند. چرا؟
۱. نیاز به رشد و پیشرفت: انسان ذاتاً موجودی است که به رشد و پیشرفت تمایل دارد. وقتی فرد احساس کند در موقعیت فعلی فرصتی برای یادگیری مهارت های جدید یا ارتقای توانایی هایش وجود ندارد، به طور طبیعی به فکر تغییر می افتد.
۲. جستجوی معنا: نسل های جدید نیروی کار بیش از پیش به دنبال معنا در کار خود هستند. آنها نمی خواهند صرفاً شغلی داشته باشند، بلکه می خواهند حرفه ای داشته باشند که با ارزش ها و باورهای شان همسو باشد.
۳. تغییر اولویتهای زندگی: با گذر زمان و تغییر شرایط زندگی (تشکیل خانواده، تغییر شرایط سلامت، تحول در باورهای شخصی)، اولویت های شغلی نیز تغییر می کنند. ممکن است شغلی که زمانی ایده آل به نظر می رسید، اکنون با سبک زندگی جدید فرد همخوانی نداشته باشد.
احساس تمایل به ترک شغل اگرچه طبیعی است، اما نیاز به مدیریت آگاهانه دارد. رویکردهای مختلفی برای مواجهه سازنده با این احساس وجود دارد:
پیش از هر اقدام خارجی، ضروری است که با خود صادقانه گفتگو کنید. چه عواملی این تمایل را ایجاد کرده اند؟ آیا این احساس موقتی است یا ریشه ای عمیق تر دارد؟ آیا مشکل از خود شغل است یا از عوامل جانبی مانند مسیر رفت و آمد، تعادل کار-زندگی یا روابط کاری؟
صحبت با افرادی که تجربه بیشتری دارند - و نه فقط در حوزه تخصصی شما، بلکه در زمینه های مختلف - می تواند دیدگاه های ارزشمندی ارائه دهد. گاهی صحبت با یک مشاور یا راهنما می تواند به شما کمک کند جنبه هایی از موقعیت فعلی خود را ببینید که پیشتر به آنها توجه نکرده بودید.
در بسیاری از موارد، مدیران مستقیم از نارضایتی کارکنان خود بی خبرند. یک گفتگوی سازنده با مدیر می تواند گاهی به بهبود شرایط بینجامد. سازمان های هوشمند می دانند که حفظ یک کارمند توانا بسیار کم هزینه تر از جذب و آموزش فرد جدید است.
گاهی شرکت در مصاحبه های شغلی، حتی بدون قصد قطعی برای تغییر شغل، می تواند به درک بهتری از ارزش های بازار از مهارت های شما بینجامد.
این کار نه خیانت به سازمان فعلی، بلکه بخشی از توسعه حرفه ای مسئولانه است.
مفهوم ژاپنی «ایکی گایی» بهمعنای «دلیل بودن» است و در حوزه شغلی به نقطه تلاقی چهار عنصر اشاره دارد:
کاری که دوست دارید
کاری که در آن مهارت دارید
کاری که جهان به آن نیاز دارد
کاری که برای آن پاداش میگیرید
هدف نهایی نباید یافتن شغل کاملی باشد که ۱۰۰ درصد این معیارها را برآورده کند، بلکه یافتن نقطه ای است که تعادل قابل قبولی بین آنها برقرار باشد.
این نقطه تعادل برای هر فرد منحصربه فرد است و ممکن است در طول زمان تغییر کند.
یافتن مسیر شغلی رضایت بخش معمولاً مستلزم گذر از دوره هایی از عدم اطمینان، آزمایش و خطا است.
ممکن است لازم باشد بین درآمد بالاتر و رضایت بیشتر یکی را انتخاب کنید، یا بین ثبات شغلی و فرصت های یادگیری. این مصالحه ها بخش طبیعی رشد حرفه ای هستند.
فریدریش نیچه فیلسوف آلمانی گفته است: «کسی که "چرایی" محکمی دارد، می تواند تقریباً هر "چگونه ای" را تاب آورد.» یافتن این «چرایی» در کار، کلید تحمل چالش های اجتنابناپذیر هر مسیر شغلی است.
تمایل به ترک شغل را نه به عنوان دشمن، بلکه به عنوان پیام رسانی ارزشمند از ضمیر ناخودآگاه خود در نظر بگیرید.
این احساس می تواند محرکی باشد برای ارزیابی مجدد اهداف، ارزشها و مسیر حرفه ای شما.
به جای سرکوب این احساس یا اقدام شتابزده، آن را فرصتی برای تأمل و رشد بدانید.
ممکن است در نهایت تصمیم به ماندن بگیرید، اما با بینش جدید و شاید با تغییراتی در نقش یا مسئولیت های خود.
یا ممکن است تصمیم به ترک بگیرید، اما این بار با برنامه ریزی و آگاهی، نه از روی احساس لحظه ای.
در دنیای پویای امروز، انعطاف پذیری و توانایی بازنگری در انتخاب های شغلی نه ضعف، بلکه نشانه هوش شغلی است.
مهمترین دستاورد این مسیر، چه بمانید و چه بروید، رشد خودآگاهی حرفه ای و توانایی طراحی فعالانه مسیر شغلی شماست - مسیری که هرچند ممکن است هرگز کامل نباشد، اما می تواند معنادار، چالش انگیز و در نهایت رضایت بخش باشد.
کانال تلگرامی سواد زندگی: savadzendegi@