پنجره ٬جهان مرا کوچک می کند
مي خواهم خیال تو را در خوابی ساده
باور کنم
می دانی
جهان به همان اندازه ای است كه نديده ام
سهمی از زندگي
سهمي كه من آنرا هرچه بيشتر خواسته ام
كمتر داشته ام .
تو ٬ یک پنجره بودی
چوبی ٬ باران خورده و خراب .
بی تو ٬ جهان بزرگ می شود
با تو به وسعت چهارجوب یک پنجره قدیمی ٬
به خرابی لولاهایی زنگ زده.
نداشتنت ٬ زیبا ترت می کند
حالا باورت می شود
من همیشه بيدار بوده ام
تو اما