جام جم: تصور كنيد اين گزينهها را«تصور كنيد اين گزينهها را» عنوان سرمقاله روزنامه جام جم به قلم مهدي فضائلي است كه در آن ميخوانيد؛ حوادث سال 88 كه بدرستي «فتنه» نام گرفت، هنوز هم جاي تحليل و بررسي دارد و به دليل تاثيرات آن، تداوم تبيين و روايت صحيح وقايع ضروري است. اين اشاره نيز لازم است كه با توجه به تجربه برخي تاريخنگاريهاي مغرضانه درباره اصل انقلاب و چرايي، چگونگي و ماهيت آن بايد مراقبت كرد اين تجربه درباره حوادث سال گذشته تكرار نشود.
امروز سالگرد نماز جمعه تاريخي 29 خرداد 88 به امامت رهبر انقلاب اسلامي است. نمازي كه معظمله مجاري قانوني را تنها مسير رسيدگي به شبهات دانستند و به صراحت اعلام كردند: «بنده زير بار بدعتهاي غيرقانوني نميروم چرا كه در هر انتخاباتي طبعا برخي برنده نيستند و اگر امروز چارچوبهاي قانوني شكسته شود، در آينده نيز هيچ انتخاباتي مورد اعتماد نخواهد بود و مصونيت نخواهد داشت.»
از جمله مواردي كه درباره آن يا سخني گفته نشده يا كمتر به آن پرداخته شده است پاسخ اين سوال است كه آيا دو طرف ماجرا يعني «نظام» و «معترضين به نتيجه انتخابات» ميتوانستند غير از آنچه عمل كردند، عمل كنند يا آنچه رخ داد گزينههاي منحصر به فرد بود؟ روشن است كه در اين پرسش، رويكرد كلان دوطرف موردنظر است نه رفتارهاي خرد كه درباره آنها سخن زياد است و امكان نقد، بيشتر.
تصور كنيد، نظام به جاي آنچه عمل كرد يعني عدم عقبنشيني و نپذيرفتن ابطال انتخابات، البته پس از مهلت و فرصت طولاني به معترضين براي ارائه مستندات خود، اگر ميپذيرفت كه انتخابات را باطل اعلام كند و آن را تجديد نمايد چه اتفاقي ميافتاد؟
مفهوم پذيرفتن چنين گزينهاي به معناي پذيرش تقلب 11 ميليوني در انتخابات بود، در حالي كه هيچ دليل و سند و حتي قرينه قابل اتكايي براي آن وجود نداشت. روشن است كه قطع پيامك، آذري بودن آقاي موسوي و لُر بودن همسرش و اين كه آذريها ترجيح ميدهند به پسر خودشان و لرها به داماد خودشان راي بدهند و اين كه در تهران بويژه مناطق شمالي آن اكثريت به آقاي موسوي راي دادهاند هيچيك دليل و حتي قرينهاي براي تقلب نبودند. ضمن اين كه همينجا بايد تكليف دعواي آقاي موسوي و كروبي نيز روشن ميشد كه بالاخره مردم لُر داماد خود را بايد ترجيح ميدادند يا پسرشان را؟
پذيرش تقلبي اين چنين علاوه بر اين كه همه بخشهاي نظام را زير سوال ميبرد، به دليل عدم انطباق با قانون اين پيام را داشت كه اگر به نظام فشار وارد شود، نظام مجبور به عقبنشيني ميشود و اين پيام در عرصه داخلي زمينهساز زيادهخواهيهاي ديگري ميشد از جمله اينكه نتيجه انتخابات، خارج از مجاري قانوني و صندوقهاي راي در اردوكشيهاي خياباني تعيين شود. همان برنامهاي كه در صحنه بينالمللي نيز دشمنان انقلاب دنبال كرده و ميكنند كه با اعمال فشارهاي غيرقانوني ايران را از مطالبات قانوني خود منصرف سازند.
علاوه بر اين، اگر نظام بر خلاف قانون ميپذيرفت انتخابات تكرار شود اولا از كجا معلوم نامزد پيروز و خيل هوادارانش تمكين ميكردند و اگر نميكردند نظام به چه شكل و بر اساس چه قانوني بايد آنها را وادار به پذيرش اين تصميم ميكرد و اگر آنها نيز به فرض وارد اعتراضات خياباني ميشدند، تكليف چه بود؟
و اگر همه چيز به خوبي و خوشي ميگذشت و طرف پيروز هم به تكرار انتخابات تن ميداد، كدام مرجع بايد انتخابات را برگزار ميكرد؟ آيا وزارت كشور و شوراي نگهبان كه به زعم بازندگان، انتخاباتي آنچنان برگزار كرده بودند، صلاحيت تكرار آن را داشتند؟ اگر نه، پس كدام مرجع و طبق كدام قانون ميتوانست برگزاركننده انتخابات باشد؟ و از كجا معلوم نتيجه انتخابات هر چه بود باز طرف مقابل به آن اعتراض نميكرد و به قول آقايان فعلل و تفعلل! و اگر آقايان با وقاحت جواب دهند يك نهاد بيگانه انتخابات را برگزار ميكرد، اولا با اتكا به كدام قانون؟ و ثانيا آيا اين نفي آشكار استقلال سياسي كشور از سويي و عدم بلوغ جامعه و نظام اسلامي ايران از سوي ديگر نبود؟
ملاحظه ميكنيم كه يك قدم عقبنشيني نظام از موضعي كه اتخاذ كرد چه عواقب شومي را براي كشور داشت و اگر با اين موضع 8 ماه كشور در تنش و التهاب بود با هر موضعگيري ديگري اين دوره چند برابر و شرايط كشور ملتهبتر و به سمت بحران پيش ميرفت كه شايد نتوان بدرستي همه ابعاد و خسارتهاي آن را حتي تصور كرد. حال تصور كنيد سناريوي ديگر درباره رفتار معترضين را. اگر آقاي مهندس موسوي واقعا خود را پيروز انتخابات ميدانست به جاي آنچه عمل كرد، در مهلت قانوني همه تلاش خود را براي اثبات ادعاي خويش به كار ميگرفت و پس از آنكه نتيجه نگرفت، بيانيهاي ميداد و ضمن تكرار ادعاي خود به خاطر احترام به قانون و مصالح كشور نتيجه را ميپذيرفت. در اين حالت او سپس ميتوانست در چارچوب قوانين كشور و با پشتوانه 13 ميليون راي، حزب يا جبههاي را تشكيل دهد و بدينشكل جرياني قدرتمند در صحنه سياسي كشور شكل ميگرفت كه ضمن حفظ موضع انتقادي، براي رقابت در صحنههاي ديگر خود را آماده ميساخت. در اين سناريو خسارتهاي اعتباري، جاني و مالي تحميل شده، به وجود نميآمد، امكان طمعورزي از دشمنان گرفته ميشد، جريان سياسي قدرتمندي وارد صحنه ميشد و حماسه تاريخي و بينظير مشاركت 40 ميليوني موتور محركهاي ميشد براي نيل به اهداف دهه چهارم انقلاب يعني عدالت و پيشرفت.
در پايان اين نوشتار يك بار ديگر تجربه انتخابات سال 2000 آمريكا و رفتار اَل گور رقيب جورج بوش را براي آقاي موسوي و برخي هواداران غربگراي ايشان يادآور ميشويم، تا بگوييم شما اگر به وظايف شرعي و قانوني خود در قبال نظام اسلامي بياعتنايي كرديد دستكم الگوهاي غربي خود را سرمشق قرار ميداديد. جالب است بدانيم در انتخابات سال 2000 آمريكا، آلگور با اختلاف 537 راي از ايالت فلوريدا از بوش عقب ماند در حالي كه فرماندار فلوريدا جب بوش بود و 70 هزار راي كه بخش قابل توجهي از آنها مربوط به مناطق دموكرات يعني حزب اَل گور بود باطله اعلام شد.
در اين انتخابات، نتيجه با نظر ديوانعالي آمريكا نهايي شد. ديواني كه قضات آن را رئيسجمهور آمريكا (يعني بوش) تعيين كرده و هفت قاضي از 9 قاضي آن منتسب به حزب جمهوريخواه يعني حزب بوش بودند. از همه جالبتر بيانيه آل گور بود كه آمريكا را از يك بحران نجات داد. اَل گور در بيانيه خود به جمله استيون داگلاس به آبراهام لينكلن كه او را در انتخابات شكست داده بود، اشاره كرد كه گفته بود: «عشق به حزب بايد در مقابل وطنپرستي سرفرود آورد. من با شما هستم آقاي رئيسجمهور و خداوند شما را مورد بركت قرار دهد.»
اَل گور سپس با اين اشاره مينويسد: «كينه ناشي از تعلقات حزبي باقيمانده الان بايستي كنار گذاشته شود.»
كاش آقاي مهندس موسوي هم كينههاي شخصياش را در مقابل منافع كشور كنار گذاشته بود.
ابتكار:جنگ سوم نبردي از نوع ديگر«جنگ سوم نبردي از نوع ديگر»عنوان سرمقالهي روزنامهي ابتكار به قلم علي شمخاني است كه در آن ميخوانيد؛ نظاميان رژيم اشغالگر اسرائيل در يک اقدامي دفاع ناشدني حتي توسط بنيانگذاران، متحدين و شرکاي خويش، با ثبت رکورد جديد از ميزان ددمنشي جنگ سومي و نبردي از نوع ديگر، اما با پاياني مشابه دو جنگ پيشين (33 روزه و غزه) از نظر نتيجه، يعني شکست را به کارنامه خود افزود.
رژيم صهيونيستي پس از تهيه گزارش وينوگراد، سعي در القاي اين پرسش در ذهن صاحب نظران را داشت که براي بازسازي هويت شکست ناپذيري نظامي اش (تا پيش از دو جنگ نامبرده) به دنبال فرصتي براي اقدام نظامي پيروزمندي عليه يا چند ضلع از مربع مقاومت (ايران، سوريه، حزب الله، حماس) است.
هرچند اين رژيم، هنوز يک سال به پايان پنج ساله گزارش وينوگراد به عنوان فرصت را در اختيار دارد؛ اما در چهار سال گذشته، با مجموع اقدامات آماده سازي دروني در ابعاد رواني و عملياتي و نيز افزايش مانورهاي نظامي و هوايي طولاني مسير و افزايش ميزان کمکهاي نظامي ويژه دريافتي از ايالات متحده آمريکا و مانورهاي مشترک با ايالات متحده آمريکا و تقرب به ناتو با سناريوهاي مشخص براي بازيابي هيبت از دست رفته و حتي در بوق و کرنا کردن عبور زيردريايي هايش از کانال سوئز، به اين واقعيت نزديکتر شد که توان اقدام نظامي پيروزمند عليه ضلع محکم مربع يعني جمهوري اسلامي ايران را در خود به دليل ضعفهاي جدي درون سيستمي و قابليتهاي پاسخگويي حريف با توجه به شرايط ويژه منطقهاي و جهاني را ندارد و نتيجه اين کار، نيز اين بود که با افزايش قطر کارنامه، شکست پس از هر عمليات نظامي را محتمل تر از هر برآورد ديگري را بايد انتظار کشيد؛ بنابراين، ميتوان نتيجه گرفت که از اقدام نظامي عليه جمهوري اسلامي ايران به عنوان يک ضلع از مربع مقاومت براي بازسازي گذشته برگشته و اين واقعيت را به شکل تحميلي و ناخواسته پذيرفته است.
اما در کنار پذيرش واقعيت پيش گفته، نکته ديگري خودنمايي ميکند و آن اين که اين رژيم غاصب صهيونيستي، ديرکرد در مقابله با تهديد برگرفته از افزايش ظرفيت نظامي مربع مقاومت (ايران، سوريه، حزب الله و حماس) را مستلزم افزايش هزينه ثبات و بقاي رژيم را در آينده تصور ميکند و خود را در چهارراه تصميم گيري اجتناب ناپذير براي مقابله يا کنار آمدن به شکل گيري فزاينده تهديد ميبيند؛ چهارراهي با خيابانهايي همنام با صلح و جنگ و تأخير اختلافي و بن بست؛ چهارراهي که يک راه آن چنانچه برگزيدن صلح باشد، مستلزم عقب نشيني سرزميني است و چنانچه راه جنگ را مد نظر قرار دهد، عدم قطعيت پيروزي است.
راه سوم، راه تأخيري با ايجاد مسائل فرعي براي دوري از پذيرش سه واقعيت ديگر اين چهارراه، يعني اختلاف اندازي با بهره گيري از فرصت اختلاف درون فلسطيني، درون لبناني و درون منطقهاي (اعراب و ايران) اختلاف با غرب و آمريکا در موضوع چالش گيري موضوع صلح (شهرک سازي و روند صلح) و يا سياست هستهاي آمريکا (در برگيري «ان.پي.تي» و شمول آن بر رژيم اشغالگر) و اين در حالي است که جوامع غربي (دولتها و ملت ها) فرايند احساس سنگيني هزينه اقدامات اسرائيل را بيش از پيش در نظرسنجيها روي دوش خويش بازتاب داده اند و سرانجام پيامدهاي هر سه راه پيش گفته، به سمت راه چهارم که درون جامعه اسرائيل است که سرريزي غير از اختلاف بين مردم و حکومت وبين سياسيها و نظاميها و در درون سياسي ها، دستاوردي نداد و اين راه چهارم، همان راه بن بست است.
بنابراين، رژيم غاصب صهيونيستي، امروز خود را افسر کلانتر چهارراه بلاتکليفي ميبيند که عصبيت ناشي از اين وضعيت او را به وادي پيش بيني ناشدني و ناخواسته يعني وضعي در مقابله با کشتيهاي حصارشکن و صلح خواه به سمت غزه کشاند. ضمن اين که اين امر، ناشي از نوعي عصبيت است و امکان تکرار آن را به گونه ديگر، منتفي نبايد ديد. به همين دليل، آمادگي رويارويي با هر نوع کاري، شرط جلوگيري از بروز آن به شمار ميآيد.
البته در کنار اين رخدادها و رويدادهايي که رفتار اين کشور جعلي را بيش از گذشته در محاق و جنبره پرسشهاي جدي در اذهان جهانيان گذارد و آنچه از اين رهگذر دريافت نظاميان جهان شد، اين بود که قدرت هستهاي اسرائيل پشيزي نميارزد و همين بود که قدرت هستهاي در سه جنگي که امپراتوري ابهت پوشالي رژيم اسرائيل را فرو ريخت، هيچ نقشي را نه در پيشگيري و نه در نتايج نبردها باعث شد.
و نيز مشخص شد که قدرت هستهاي اسرائيل براي بازدارندگي و مقابله با دولتها و نه ملت ها، کارکرد داشته و اما امروز ملتها هستند که به مصاف اين رژيم جعلي برآمد و دولتها با انفعال، نقش محوري بازي نميکنند.
بمب اتمي بر ملت ها، آنجا که اقوام و مليتها و مذاهب و اديان و زبانهاي گوناگون با هم زيست دارند، فاقد قابليت به کارگيري و تأثيرگذاري است؛ بنابراين، قدرت هستهاي اسرائيل که پس از جنگهاي سالهاي 1948 و 1967 به کمک غيرقانوني اصحاب مخازن تسليحات هستهاي پايه گذاري شده بود، به دليل تغيير ماهيت تهديد فاقد قابليت و فراتر از آن منبعي نه براي توليد قدرت که براي هزينه کردن آبرو تبديل شده است.
بنابراين، نبايد ترديد کرد که سياست هستهاي صلح آميز جمهوري اسلامي ايران، اصلي ترين پايه توفيق هزينه مندسازي تبديل ابهام توان هستهاي اسرائيل به سياستهاي آشکارسازي همراه با پرداخت مابه ازاي بدون قدرت بهره برداري از اين توانمندي بايد به شمار آورد.
ناگفته نماند که اسرائيل امروز هم بر خلاف ميلش، مجبور به ورود به وادي سياست آشکارسازي به گونهاي ناخواسته شده و هم از اين ظرفيت و توانمندي قدرت و قابليت استفاده را ندارد و در جنگهاي اخير از اين امکان نتوانسته سودي ببرد و هم در آغاز راهي است که آشکارسازي هم براي او و نيز براي متحدين عامل به سياست يک بام و دو هوا صورت هزينههاي مفصل سياسي و امنيتي و حقوقي خواهد ساخت.
رسانهاي شدن اين امر از اجلاس بازنگري نيويورک و پيش از آن در سند امنيت هستهاي ايالات متحده کليد خورد و در اجلاس اخير شوراي حکام آژانس (جاري) در وين تداوم نيافت و از اين به بعد، هر جا بحث هستهاي است، موضوع توان هستهاي رژيم غاصب اسرائيل از موضوعات در دستور جلسه خواهد بود، به گونهاي که سال 2012 سالي است که قرار است روي خاورميانه بدون سلاح هستهاي تمرکز موضوعي شود.
اسرائيل و متحدين و حاميان او در اين باره، مجبور به پرداخت هزينه دوچندان خواهند شد. هزينه داشتن و نگهداري از انباري آکنده از تسليحات هستهاي بدون خاصيت و قابليت به کارگيري که نگهداشت آن، حفظ و پنهان و ذخاير، نيازمند مقابله با معاهده «ان.پي.تي» و سياست خاورميانه عاري از سلاح هستهاي است.
در اين شرايطي، رژيم اشغالگر صهيونيستي و بر خلاف تغيير محيط تهديد، قادر به تغيير عادت نسبت به داشتن سلاح هستهاي نيست؛ بنابراين، اين وضعيت همزاد اين عادت با استراتژي پوسيده شده است.
پيامدهاي جنگ سوم
هرچند اسرائيل تلاش ميکند سقف هزينههاي ناشي از اقدام وحشيانه در حمله به کاروان غزره را به کمترين اندازه کاهش بدهد و با نشت اطلاعات پايگاه جاسوسي خويش در ترکيه عليه ايران و يا همکاري با اکراد شمال عراق عليه ترکيه و ايران و نمايش کارت ناتو و دروازه ورود ترکيه به اتحاديه اروپا، به شکل واهي در خيابان روبه روي خيابان بن بست يعني خيابان تأخير اختلافي، مانع سرريز بروز مشکلات اين پديدهها به درون جامعه اسرائيل ميشود، اما پيامدهايي که در پي خواهد آمد، کمترينهايي ناشي از همين اقدام است که با خود تحولاتي را در آتي رقم خواهد زد.
اين ساده انديشي است که آمريکا با تغيير مدير اطلاعات و استعفاي او (دنيس بلر) يا تغيير دکترين نيروي دريايي خويش براي مقابله با توان نامتقارن شکل گرفته در منطقه بتواند راهکار خروج از اين وضعيت را امري ساده به شمار آورده و به نوعي اين نوع اقدامات، فرار از ماليات را به ذهن متبادر ميسازد تا هنگامي که اين نوع اقدامات نابخردانه و حمايت تضمين شده آمريکا از اسرائيل، ذهن و دل امت اسلام را نسبت به عناد پايان ناپذير رهنمون ميشود، بار آن به طور طبيعي به حساب ايالات متحده آمريکا گذاشته مي شود، ايالات متحده آمريکا نبايد راهکارها را در اين نوع تصميمات سطحي ببيند و به ثمرنشيني آنها را به انتظار نشيند.
تا پيش از اين بحث اسلام معتدل به عنوان يک راهکار بين سه قطب ايران، عربستان و ترکيه دنبال مي شد و اميدهاي فراواني را در تحليلهاي غيربنيادي پديد آورده بود. اين رخدادها نشان داد که اين فرضيه از پايه باطل است و اين رويدادها با فشل خواندن اين نوع برنامه ريزي، بر درستي فرضيه نبود شناخت دقيق اسلام و مسلمانان توسط صاحبنظران آمريکايي دارد.
در ترکيه پرچم حماس و حزب الله در کنار پرچم ترکيه به اهتزار درآمد و ترکيه و اردوغان، پيشتاز آشکارسازي چهره خبيث رژيم اشغالگر قدس در اين بازه زماني شدند و پرونده اسلام ميانه رو به عنوان يک سکو براي تحميق جهان اسلام رو به بسته شدن رفت.
بيش از گذشته غرب، به مفهوم مردم و روشنفکران را نسبت به هزينههاي هنگفتي که حاکميتهاي آنها براي دفاع از اسرائيل ميپردازند به سمت خودآگاهي و در نتيجه واکنش نسبت به آن هدايت کرد. مواضع گوناگون دولتهاي غربي ناشي از ميزان اين خودآگاهيها به همين دليل متفاوت بوده و بر خلاف رويه معمول از يکسان نگري برخوردار نبود.
همه تلاشها شکلي اوباما را در تنظيم سخن گفتن با جهان اسلام از قاهره و بازديد از ترکيه به عنوان بازديد از نخستين کشور مسلمان براي صحبت و تماس با جهان اسلام و مسلمانان و مشخص کردن نماينده براي رابطه با جهان اسلام و سازمان کنفرانس اسلامي و با حذف تهديد بودن اسلام در سند امنيت ملي آمريکا و تمرکز بر القاعده را اين اقدام رژيم غاصب صهيونيستي خنثي کرد.
اين اقدامات در راستاي بازسازي وجهه آمريکا در جهان اسلام تدارک ديده شده بود که اين رخداد، عدم تمايز بين بوش و اوباما را در ذهنيت جهان اسلام جا نداخت و اوباما را «بوش سياه» ناميد و اوباماي مسيح را به ژنرال اوباما در ذهن مسملمانان تداعي داد.
سلاح هستهاي اسرائيل فاقد اثرگذاري بازدارندگي است و اين سلاح در تقابل با ملتها که امروز فعالتر از دولتها در دفاع از مردم فلسطين به شمار ميآيند؛ فاقد قابليت بازدارندگي است از يک طرف و از سوي ديگر، کنفرانس بازنگري «ان.پي.تي» اسرائيل را وادار به شفاف سازي و پرداخت هزينه خواهد کرد و در کنار آن، کمک کنندگان به اسرائيل در به دست آوردن اين توانمندي را که مغاير تعهد خويش رفتار کرده اند، رسوا خواهد ساخت (پتانسيل اين را دارد).
يعني سياست هستهاي جمهوري اسلامي ايران، يکي از دستاوردهايي را که در راه خويش داشت، اين بود که سلاح هستهاي با استراتژي ابهام و بي هزينه اسرائيل را به سمت استراتژي اعلام و همراه با هزينه هدايت سوق داد؛ بنابراين، هم بي اثري و هم پر هزينهاي شدن داشتن اين سلاح در دو جنگ گذشته و اين جنگ، بيش از گذشته نمود عيني پيدا کرد.
با توجه به تقريبا هم زماني اعلام نتايج بررسيهاي که نسبت به غرق شدن يک ناو کره جنوبي در آن سوي منطقه (شرق آسيا) با اين حمله ددمنشانه و انتشار ندادن موضوع آن فراتر از دو کشور درگير در اين موضوع و فوران خودجوش اين رويداد در همه کشورهاي منطقه و غرب و آمريکاي لاتين و آمريکا، تفاوت حساسيت جهانيان را نسبت به دو منطقه شرق آسيا و خاورميانه مشخص ميکند که اين ميزان الحراره مناسبي است که سردمداران غربي، همواره اين حساسيتها را از ذهن خود نبايد دور و هزينههاي هر تصميم گيري نادرست را نسبت به اين منطقه در محاسبات دخيل کنند.
با توجه به تلاشهاي پايه گذاري شده از دوران بوش با تلاشهاي مشترک رايس و سيا و نشستهاي مشترک با مسئولان سياسي و امنيتي منطقه که سناريوي «ايران هراسي» را جايگزين تهديد اسرائيل را بنيانگذاري و دنبال مينمود، ترک خوردگي منجر به شکست آن در منطقه نمودارتر خواهد شد و رژيم اشغالگر قدس، همچنان در قامت و هيکل يک هيولاي تهديد باقي خواهد ماند.
هرچند رژيم اشغالگر قدس به شدت در تلاش است با تخفيف حصر، يا تشکيل کميتهاي همچون وينوگراد به شکل داخلي از پژواک تأثيرات اين کار نابخردانه بکاهد و ياوران غربي او به نوعي نقطه ميانه را با محوريت گزارش اسرائيل و همراهي نمايندگاني از آمريکا و جامعه جهاني دنبال ميکنند؛ اما سبک تهيه گزارش گلدستون، ميرود که با تلاش بيشتري راه خود را در اين جنگ باز کرده بر گزارش به سبک وينوگراد يعني داخلي خط بطلان بکشد.
دراذهان بيدار جهانيان، پازلهاي تصوير بي عدالتي مبتني بر سياست يک بام و دو هواي مجامع جهاني شکل برجستهاي پيدا کرده و شهروندان و روشنفکران غربي را نسبت به هزينههاي حيثيتي ميزان دفاع از اسرائيل هشيار ساخته و جهان اسلام و مسلمانان را نسبت به برخوردهاي تبعيض آميز با مسلمانان آگاه ساخته، دولتمردان جهان اسلام را با حساس بي هويتي روبه رو ساخته و دولتمرادان غربي را با مزه تلخ بدرگي صهيونيستي آشنا کرده و صهيونيستها بيش از گذشته شدت تنفر رو به تزايد خويش را در آخرين لحظات بيداري شب و نخستين بيداري روز با خود همراه خواهند داشت و اين احساس مستمر با استمرار مقاومت ره به جايي خواهد برد که مشيت الهي در پايان آن در انتظار صابران وعده داده شده است.
وطن امروز:تشکيل دولت در عراق و چالشهاي پيش رو«تشکيل دولت در عراق و چالشهاي پيش رو»عنوان سرمقالهي روزنامهي وطن امروز به قلم سعدالله زارعي است كه در ان ميخوانيد؛با تشکيل مجلس جديد عراق، راه براي انتخاب دولت آينده اين کشور که انتظاري چند ماهه را تاکنون شامل شده است، هموار شد و براساس قانون پس از انتخاب رئيسجمهور که در 2 هفته آينده انجام خواهد شد، پست نخستوزيري جديد به فراکسيون بزرگتر يا به قول عراقيها (کتلهاکبر) خواهد رسيد و براساس سنت جاري در عراق، رئيسجمهور جديد يک نفر از گروههاي شيعي را براي کسب راي اعتماد مجلس، به پارلمان معرفي ميکند.
مشکلي که تا چندي قبل وجود داشت، مساله توافق گروههاي شيعي بود که اين توافق در هفتههاي گذشته انجام شد و شيعيان علاوه بر اينکه فراکسيون بزرگتر را در پارلمان تشکيل دادند، رايزنيهايي را نيز در درون خود براي رسيدن به کانديداي واحد صورت دادند. براساس خبرهايي که از محافل شيعه عراق به گوش ميرسد، گروههاي مختلف شيعه به نوري مالکي به عنوان کانديداي مشترک تمام گروههاي شيعه رسيدهاند و قاعدتاً پس از انتخاب رئيسجمهور، کانديداي شيعيان به مجلس معرفي خواهد شد.
در عين حال با توجه به اينکه دولت عراق به هر حال يک دولت ائتلافي خواهد بود و علاوه بر آراي مردم به توافق بين گروههاي مختلف عراق هم نياز است، رايزنيها و گفتوگوهايي از چند روز پيش بين ائتلاف شيعيان و ساير ائتلافهاي انتخاباتي، انجام شد که اين گفتوگوها شامل گفتوگو با ائتلاف کردها به رهبري مشترک طالباني و بارزاني و ائتلاف العراقيه (يعني ائتلاف سنيها به رهبري اياد علاوي) بود.
براساس گفتوگوهايي که بين نوري مالکي و اياد علاوي انجام شد، به نظر ميرسد العراقيه از ادعاي قبلي خود مبني بر انتخاب نخستوزير از فهرست العراقيه فاصله گرفته و مشغول چانهزني با نوري مالکي (نخستوزير احتمالي آينده) براي دستيابي به سهم مناسب در کابينه اين کشور است.
در گذشته اهل سنت 5 کرسي از 24 کرسي دولت را در اختيار داشتند و به نظر ميآيد که با افزايش تعداد کرسيهاي اهل سنت در دولت آينده، سهم بيشتري خواهند داشت و احتمالا تعداد کرسيهاي اهل سنت بين 6 تا 8 کرسي خواهد بود. در عين حال بحث بر سر تصدي وزارتخانههاي مهم و حساس نظير وزارتخانههاي دفاع، خارجه، کشور، نفت و صنايع دنبال خواهد شد و اهل سنت تلاش ميکنند دستکم 2 وزارتخانه مهم را در اختيار بگيرند. حساسيت اهل سنت عمدتا معطوف و متوجه 3 وزارتخانه خارجه، دفاع و کشور است و بويژه چانهزنيهاي خود را روي وزارت کشور متمرکز خواهند کرد.
در وزارتخانههاي فعلي، وزارت کشور در اختيار جواد بولاني شيعه بود که به دليل ارتباط نزديک بولاني با اهل سنت، فراکسيون سني عراق روي بولاني توافق کردند اما با توجه به اينکه بولاني در فهرستي جداگانه وارد مبارزات انتخاباتي شد و با فراکسيون العراقيه ائتلاف نکرد، به نظر ميرسد فراکسيون اهل سنت روي انتخاب فردي از درون فراکسيون العراقيه تاکيد خواهد کرد.در عين حال بعيد به نظر ميآيد که اين فرد اياد علاوي باشد، چرا که علاوي يک شيعه است. در چشمانداز آينده عراقيها با موضوع بسيار استراتژيک خروج نيروهاي آمريکايي از عراق مواجه هستند که بر اساس توافقات قبلي تا شهريورماه آينده آمريکاييها بايد دستکم نيمي از نيروهاي نظامي خود را از عراق خارج کنند و پس از آن در فرآيندي 15 ماهه يعني تا پايان سال 2011 حضور نظامي خود را در عراق خاتمه دهند.
از هماکنون زمزمههايي وجود دارد که نشان ميدهد آمريکاييها براي تداوم حضور نظامي خود به دولت عراق فشار وارد ميکنند. عليالظاهر آمريکاييها علاقه دارند نزديک به 30 هزار نيروي نظامي خود را در عراق براي مدتي نامعين و به صورتي کاملا آفندي در قالب يک نيروي واکنش سريع نگه دارند که اگر اين اتفاق بيفتد در واقع آمريکاييها به يک پايگاه ثابت در عراق دست خواهند يافت. نزديکي اين پايگاه به مرزهاي جنوب غربي ايران، مخاطرات زيادي را براي جنوب ايران به وجود ميآورد، ضمن اينکه اگر اين نظاميان در پايگاه ناصريه مستقر شوند به صورت يک اهرم فشار عليه 9 استان شيعهنشين جنوبي عراق عمل ميکنند.
اين مسأله يک چالش اساسي را فراروي دولت آينده عراق ميگذارد. نکته ديگر در چشمانداز آينده عراق، مبارزه با تروريسم و ريشهکن کردن اين جريان ضد امنيتي است. طي سالهاي گذشته تروريسم عراق که قوياً از سوي عربستان، اردن و برخي کشورهاي عربي حمايت ميشد، درصدد بود که با استفاده از اهرم امنيت فشار زيادي را بر سيستم جديد عراق وارد کند تا فرآيند سياسي عراق را مطابق با الگوي منطقهاي عربستان پيش ببرد.
اين مسأله قطعاً يک چالش امنيتي براي دولت آينده است. البته ميتوان گفت که تروريسم عراق طي ماههاي گذشته بشدت تضعيف شده و اقتدار دولت آينده عراق و آزادي عمل اين دولت پس از شهريورماه ميتواند يا کاملاً تروريسم را در داخل مرزهاي عراق از بين ببرد يا قويا آنها را تحت کنترل درآورد. در چشمانداز آينده عراق، روابط عراقي ـ عربي هم به صورت يک مسأله اساسي و احياناً چالش باقي ميماند.کشورهاي عربي طي سالهاي گذشته از عاديسازي رابطه با دولت جديد عراق خودداري کردند و بويژه بيشتر آنها به صورت يک مانع بر سرراه استقرار يک نظم جديد عمل کردند. عراق به دليل اينکه راه دريايي همواري ندارد و جزو کشورهاي برّي به حساب ميآيد محتاج رابطه متعادل با همه همسايگان شمالي، جنوبي، شرقي و غربي خودش است.
در اين بين کشورهاي ايران و ترکيه توانستهاند روابط اصلاحشدهاي را با دولت بغداد برقرار کنند اما دولتهاي اردن، سوريه، کويت و عربستان که همسايگان عرب عراق هستند، نتوانستند با سيستم جديد هماهنگ شوند و اين مساله يک سوال را ايجاد کرده است که آيا انتخابات و دولت جديد عراق يخهاي رابطه بين عراق و کشورهاي عرب همسايه را آب ميکند يا خير؟ البته اين گمان درباره روابط عراق و سوريه وجود دارد و هر 2 کشور علامتهايي را مبني بر آغاز فصل جديدي از روابط فعال بروز دادهاند اما درباره کشورهاي عربستان و اردن اين مساله کمتر به چشم ميخورد.
كيهان:ترفندي براي خروج از انزوا«ترفندي براي خروج از انزوا»عنوان يادداشت روز روزنامهي كيهان به قلم حميد اميدي است كه در آن ميخوانيد؛دفتر بنيامين نتانياهو، پنجشنبه پيش طي بيانيه اي اعلام كرد؛ كابينه امنيتي رژيم صهيونيستي با طرحي براي «كاهش محاصره غزه» موافقت كرده است. منابع صهيونيستي اعلام كرده اند دولت نتانياهو قصد دارد واردات اقلام ضروري به نوار غزه را تسهيل كند. آنها تاكيد دارند كه محاصره دريايي اين منطقه همچنان اعمال خواهد شد. تل آويو مدعي است با اين اقدام قصد دارد از ارسال سلاح و مهمات براي جنبش حماس جلوگيري كند.
صهيونيست ها همين استدلال فريبكارانه را نيز درباره علت حمله به كاروان كمك هاي مردمي «آزادي» به غزه مطرح كردند اين در حالي است كه اين كاروان تنها حامل كمك هاي بشردوستانه فعالان صلح به زنان و كودكان فلسطيني بود. با اين وجود كماندوهاي اسرائيلي با شبيخون به ناوگان آزادي 19 تن را كشته، دهها نفر را زخمي و مانع ورود آن به غزه شدند.
واقعيت چيست؟ آيا اسرائيل پس از 4 سال محاصره بي حاصل غزه، كوتاه آمده و تسليم مقاومت مردم فلسطين و فشارهاي بين المللي براي پايان دادن به محاصره غزه شده است؟
رژيم صهيونيستي از 4 سال پيش محاصره غزه را آغاز و با ايجاد شرايط بحراني، منطقه را دچار يك فاجعه بزرگ انساني كرد. دولت مصر نيز در گذرگاه رفح همدست صهيونيست ها شد و با مسدود كردن مرز خود با غزه در احداث ديوار فولادي با اسرائيل مشاركت كرد. اين ديوارها با هدف تخريب تونل ها يعني تنها كانال ارتباطي مردم مظلوم و بي پناه غزه با بيرون از مرزها بنا شدند؛ تونل هايي كه مي توانست امكانات اوليه مردم براي زنده ماندن را فراهم كند.
مجامع بين المللي و مردم جهان با غيرقانوني و غيرانساني خواندن محاصره غزه، بارها خواستار پايان آن شده بودند. حمله رژيم صهيونيستي به ناوگان آزادي سرآغاز تشديد فشارهاي بين المللي بر اين رژيم به منظور شكستن حصر غزه بود. پيش از آن نيز ماجراي حمله به لبنان در سال 2006 و شكست در جنگ 33 روزه، حمله به نوارغزه در اواخر 2008 و شكست در جنگ 22 روزه و افتضاحي كه از عمليات ترور محمود المبحوح در دبي اوايل سال 2010 دامان رژيم صهيونيستي را گرفت، مقامات اين رژيم را در كانون اعتراضات مردم جهان و نهادهاي بين المللي و همچنين انزواي شديد سياسي قرار داد.
اواسط هفته گذشته يك رسانه چاپ مناطق اشغالي فلسطيني از وحشت و نگراني شديد شيمون پرز درباره آينده نامعلوم رژيم صهيونيستي به سبب وخامت اوضاع سياسي و متزلزل شدن جايگاه آن در سطح جهاني پرده برداشت. پس از ابراز نگراني شديد رئيس رژيم صهيونيستي، وزير جنگ اسرائيل نيز درباره منزوي شدن اين رژيم در جهان به ويژه پس از جنايت حمله به كاروان آزادي هشدار داد.
روز يك شنبه پيش ايهود باراك - وزير جنگ رژيم صهيونيستي - برنامه سفر خود به فرانسه را لغو كرد. تحليل گران معتقدند اين اقدام بي ارتباط با حمله دو هفته پيش نظاميان صهيونيست به ناوگان آزادي نبوده است. باراك به خاطر ترس از دستگيري و آبروريزي بيشتر سفر خود به فرانسه را لغو كرد، چرا كه در فرانسه تعدادي از فعالان صلح حاضر در ناوگان آزادي عليه باراك طرح شكايت كردند، امري كه منجر به تعقيب قضايي وزير جنگ رژيم صهيونيستي شد.
انزوايي كه اكنون مقامات صهيونيستي را آزار مي دهد باعث شده تا براي خلاصي از آن دنبال راه چاره بگردند. «هاآرتص» به نقل از باراك از لزوم اتخاذ ابتكار عمل جسورانه در سياست هاي تل آويو به منظور جلوگيري از انزواي بيشتر اين رژيم در عرصه بين الملل خبر داد. وي طي سخناني كه در نشست 7 وزير ارشد كابينه نتانياهو ايراد كرد با اشاره به پيامدهاي منفي حمله نظاميان صهيونيست به ناوگان آزادي، بر ضرورت بازسازي چهره تل آويو تاكيد مي كند.
باراك معتقد است بكارگيري يك طرح سياسي ابتكاري مي تواند ضمن آنكه رژيم صهيونيستي را - تا حدودي - از انزوا خارج كند، جلوي پيش آمدهاي ناخواسته اي مثل تحقيقات بين المللي درباره حمله آنان به ناوگان آزادي را نيز بگيرد.
در اين ميان اتحاديه اروپا هم به كمك رژيم صهيونيستي آمد. اين اتحاديه كه تا پيش از اين در قبال حوادث فلسطين و جناياتي كه اسرائيل در كرانه باختري بيت المقدس و نوار غزه مرتكب شده بود، واكنشي نشان نمي داد، اين بار براي رهايي از انزواي اين رژيم، آستين هاي خود را بالا زد.
اروپا -كه رامسفلد، وزير دفاع سابق آمريكا، آن را «قاره پير» ناميده - تاكنون در قبال مسايل فلسطين نتوانسته موضع مستقلي از خود ارايه كند و همواره دنباله رو آمريكا در اين موضوع بوده است. موضع گيري هاي كشورهاي اروپايي حتي در مناقشه عربي - اسرائيلي كاملا منطبق با مواضع آمريكا و رژيم صهيونيستي ارزيابي مي شود.
حتي وزيران امور خارجه كشورهاي عضو اتحاديه اروپا در نشست اخير خود در بروكسل نيز نتوانستند از جانبداري محض خود نسبت به مواضع آمريكا عدول كرده و بر شكستن محاصره ظالمانه غزه تاكيد كنند. آنها تنها به اعزام هيئتي اروپايي به تل آويو بسنده كردند.
حالا همين اتحاديه اروپا دست بكار شده و مقدمات تصويب طرحي در كابينه نتانياهو را فراهم مي كند تا با آنچه تسهيل در رفت و آمد به غزه خوانده مي شود، قدري از انزواي تل آويو در عرصه بين الملل بكاهد. آنان برخلاف سياست هاي جانبدارانه خود از رژيم صهيونيستي، هفته گذشته با صدور بيانيه اي محاصره غزه را از لحاظ سياسي بي فايده خوانده و پيشنهاد كردند كه اسرائيل به اين محاصره پايان دهد. در همين راستا كميته سياست خارجي اتحاديه اروپا دوشنبه پيش طي نشستي اعلام كرد كه محاصره نوار غزه غيرقابل تحمل شده و بايد پايان بپذيرد.
به دنبال اين پيشنهاد «توني بلر» نماينده كميته چهارجانبه - به اصطلاح - صلح خاورميانه راهي تل آويو مي شود تا اين پروژه را عملياتي كند. پس از ديدار بلر با مقامات صهيونيستي، رسانه هاي اين رژيم از بررسي طرح تسهيل محاصره نوار غزه در ديدار نتانياهو و بلر خبر مي دهند. جالب اينكه، پيش از اين بلر از حمله نظاميان اسرائيلي به ناوگان آزادي حمايت كرده و گفته بود كه وي از هر آنچه امنيت اسرائيل را تامين مي كند طرفداري مي كند!
مسلما براي بلر و يا اتحاديه اروپا 4 سال محاصره و هولوكاست انساني در غزه و فقدان امكانات اوليه زندگي براي 5/1 ميليون ساكن اين منطقه و يا حمله به ناوگان كمك هاي بشردوستانه و كشته و زخمي شدن دهها نفر از سرنشينان آن، اهميتي ندارد، بلكه آنچه براي آنها مهم تلقي مي شود امنيت و يافتن راهي براي ادامه بقاي رژيم نامشروع و جعلي اسرائيل است.
«خوزه مارياازنار» نخست وزير اسبق اسپانيا طي مقاله اي كه در تايمز لندن به چاپ رسانده براي تحريك غربي ها با هدف تداوم حمايت بي چون و چرا از رژيم صهيونيستي و جنايات آن چنين مي نويسد؛ «اسرائيل بخشي اساسي از جهان غرب است. غربي كه ريشه هاي آن به ريشه هاي مسيحي - يهودي باز مي گردد و اگر عامل يهوديت از تمدن غرب حذف شود و اسرائيل از بين برود، سرنوشت غربي ها هم نابودي است زيرا سرنوشت غربي ها به اسرائيل گره خورده و جدا نشدني است.»
جنبش مقاومت فلسطين - حماس - نيز در قبال تصميم اخير كابينه صهيونيستي موضع گرفته و مدعي شده؛ اعطاي مجوز ورود برخي كالاها به غزه در راستاي دور زدن تصميمات بين المللي براي رفع محاصره كامل غزه و مشروعيت بخشيدن به حصر غيرقانوني اين منطقه است. حماس اين تصميم را بي ارزش خوانده و آن را اقدامي ناچيز و تبليغات رسانه اي ناميده است.
فقدان مشروعيت اسرائيل و جنايات اين رژيم ننگي است كه با هزار رنگ و لعاب اين چنيني پاك شدني نيست. موج فزاينده احساسات ضد صهيونيستي مردم جهان لرزه بر اندام پوشالين مترسك اسرائيل انداخته است. طرح تسهيل محاصره غزه نيز نمي تواند چهره اين رژيم را بازسازي كند. خون مردم مظلوم فلسطين و جنايات تحميل شده صهيونيست ها به زنان و مردان و كودكان اين سرزمين روزي دامان اسرائيل را خواهد گرفت. آن روز نزديك است. نفس هاي مسموم جنايتكاران صهيونيست به شماره افتاده است.
تهران امروز:اگر به اين خطبه گوش ميكردند«اگر به اين خطبه گوش ميكردند»عنوان سرمقالهي روزنامهي تهران امروز به قلم سيد جواد سيدپور است كه در آن ميخوانيد؛29 خرداد سال گذشته كه اكنون درست يك سال از آن ميگذرد، روزي بسيار تاريخي، حساس و سياسي بود. يك هفته پس از انتخابات باشكوه رياستجمهوري كه تجلي حضور ملت با مشاركتي بينظير در تاريخ سياسي ايران بود، رهبر معظم انقلاب با حضور در نماز جمعه به مسائل و شبهات پيش آمده پس از اعلام نتايج انتخابات پاسخ دادند و گروهها و جناحهاي سياسي را به حفظ اتحاد و آرامش و رعايت قانون دعوت و از اتخاذ رويكردهاي افراطي و «اردوكشي خياباني» پرهيز دادند تا همه چيز در چارچوب قانون روند طبيعي خودش را طي كند. اين روز به اندازه روز انتخابات در تقويم سياسي ايران از اهميت و حساسيت ويژهاي برخوردار است چرا كه ملاك و معيار كاملي از ولايتپذيري و قانونگرايي نخبگان سياسي ايران به شمار ميآيد.
در اين روز كه بسياري از رسانههاي خارجي نيز به طور زنده آن را پخش كردند مقام معظم رهبري در نماز جمعه تاريخي خود حجت را بر همه تمام كردند و آنچه را كه ميبايست گفته شود را فرمودند. اما متاسفانه سران معترضين نخواستند يا نگذاشتند كه بخواهند، يا به هر شكلي كه بود، به ولايت كه اصليترين ماده قانون اساسي است، گردن ننهادند و به راهي افتادند كه جز خسران و آشوب و درگيري هيچ سرنوشت ديگري در انتظارشان نبود و نيست.
اين مسئله در حالي اتفاق افتاد كه مهندس موسوي 26 روز قبل از اين خطبهها در دانشگاه فردوسي مشهد و در پاسخ به دانشجويي كه از وي پرسيد «نظرتان در مورد ولايت فقيه چيست؟» گفته بود: «ما بدون اصل ولايت فقيه در 30 سال گذشته در برابر تهديدات آسيبپذير بوديم و هر لحظه ممكن بود كه كشور به وضعيت گذشته برگردد. بنابراين بايد توجه داشت كه اصل ولايت فقيه ما را در مقابل كودتاها حفظ كرده است.»
رسالت:شبهه؛ زمينه بازگشت و رشد واپسگرايي«شبهه؛ زمينه بازگشت و رشد واپسگرايي»عنوان سرمقالهي روزنامهي رسالت به قلم دکتر امير محبيان است كه در ان ميخوانيد؛اشاره: چندي است که مجددا بر سر نحوه رويارويي با پديده بد حجابي يا اساسا روش مواجهه با پديده هاي اجتماعي ميان رئيس جمهور و پارهاي از گرايشمندان به کنترل اجتماعي بحث هايي پديد آمده است.از آنجايي که اين بحث ها بارهاو بارها در فضاي سياسي و اجتماعي ايران بدون نتيجه تکرار شده اند و گويا جز نتايج انتخاباتي و ارسال سيگنال به طرف هاي راي دهنده فايدهاي نداشتهاند؛شايسته است نظام سياسي کشور يک بار بصورت جدي در اين مورد سياستگذاري کلان کرده و امکان سوء استقاده از فضاي شبهه را بستاند. در اين راستا ؛ نگارنده نکاتي را متذکر مي گردد شايد مفيد واقع گردد.
انقلاب اسلامي براساس فلسفه و دلايلي رخداد و در مسير حيات اجتماعي مردم ايران حرکتي جهشي و کيفي در مسير تعالي و ترقيخواهي بود؛ زندگي مردم ايران در همه ابعاد در اين راستا دگرگون شد و نحوه زيست اجتماعي هم يکي از آن ابعاد بود.متاسفانه جوانان کنوني ما تصوري از آن دوران ندارند يا صرفا پاره اي از آن وضعيت گاهي مواقع به صورت يک طرفه به آنها انتقال يافته است.
تلاش براي سياه نمايي مطلق يا سفيد نمايي آن دوران جوانان را در تشخيص واقعيت هاي اجتماعي خود به نتيجه اي نمي رساند ولي ترديدي وجود ندارد که پدران و مادران آنها بر اساس شعوري ژرف و با اختياري گسترده در انتخاب خويش انقلاب اسلامي را رقم زدند ونتيجه عمل آنها هم رشد شگرف شخصيت و هويت و نيز جايگاه ايراني در درون و بيرون کشور بود .هيچکس نمي تواند مدعي شود ما در اوج ارزش ها قرار داريم و به همه اهداف وآرمان هاي خويش دست يافته ايم ولي نمي توان با هر ديدگاهي منکر شد که وضعيت ايران و ايراني پيش و پس از انقلاب قابل مقايسه نيست وايران در مقياس با آن دوران کشوري از خاک مذلت وابستگي برخاسته و در فضاي استقلال و تعالي قرار دارد اکنون خود ما هستيم که خوب يا بد براي خود آينده فرزندانمان را مي سازيم .
از اين رو؛ حرکت تکاملي انقلاب اسلامي انکار ناپذير است و اگر اين مفروض که واقعيت هاي بي شماري آن را تائيد مي کند ؛ بپذيريم ؛ آن گاه هر حرکتي که در مسير خلاف اين جريان قرار گيرد و بخواهد جامعه را به سمت و سوي ارزشهاي پيشين با هر توجيهي برگرداند و برخلاق حرکت تکاملي ملت ايران حرکت کند؛ حرکتي واپسگرايانه کرده است و نام آن جريان با هر ادعا و تحت هر لباسي “واپسگرايي” است.
بايد بدانيم شبهه، جامعه را آبستن واپسگرايي مي کند زيرا در فضاي شبهه ملاک حق و باطل از دست مردم خارج شده و جريان واپسگرايي از اين فرصت استفاده کرده و از اين فضاي باز به عنوان جولانگاه خود بهره گرفته و با ايجاد انحراف در اذهان عمومي مي کوشند دستاوردهاي انقلاب را زير سئوال برده ومسير باطل را به عنوان حق در برابر ديدگان مردم بيارايند و اين کار چيزي نيست جز فتنه براي بازگرداندن جامعه به مسيرواپسگرايي که جهل يا غفلت انقلابيون راستين که موتور محرکه رشد و تعالي و ترقيخواهي ايران هستند؛ بدان دامن خواهد زد.
بايد بدانيم از آنجايي که واپسگرايي فقط در بستر شبهه رشد مي کند اين گونه نخواهد بود که با عقب نشيني در برابر يک شبهه جريان واپسگرايي آنها کنار خواهند کشيد بلکه شبهه تا حاکميت کامل واپسگرايي و شکست جريان رشد و ترقيخواهي ايران ادامه خواهد يافت.
از سوي ديگراز آنجايي که تا جامعه به خودآگاهي کامل نرسد شبهه ها ادامه خواهد داشت ؛وظيفه پيشگامان رشد و تعالي ايران که بايد با فرقان (جدا کننده حق از باطل) شبهه زدايي کنند؛ پايان نخواهد يافت. پس هيچ نيروي انقلابي و در مسير تکامل ايران اسلامي نه
مي تواند و نه حق دارد در برابر اين شبهات سکوت کرده و يا در بدترين حالت آن را پذيرفته و به سپاه واپسگرايي بپيوندد. در ميان رشد و تعالي ايران و واپسگرايي هيچ خط ميانهاي وجود ندارد؛ هر کس بايد سپاه و خط سير و طبعا تکليف خود را تعيين کند.
در نوشتار آتي اين بحث را پي خواهيم گرفت.
جمهوري اسلامي:عواقب بازي قطعنامهها«عواقب بازي قطعنامهها»عنوان سرمقالهي روزنامهي جمهوري اسلامي است كه در آن ميخوانيد؛اتحاديه اروپا در اقدامي همسو با سياستهاي ضد ايراني آمريكا، تحريمهاي مضاعفي را عليه جمهوري اسلامي ايران با انگيزه متوقف كردن فعاليتهاي هستهاي كشورمان تصويب كرد. سران اين اتحاديه در پايان نشست پنجشنبه خود در بروكسل بيانيهاي را در مورد اعمال تحريمهاي يكجانبه و افزون بر آنچه در قطعنامه چهارم شوراي ا منيت آمده، منتشر كردند. اين اقدام، با توجه به صدور قطعنامه چهارم شوراي امنيت در تشديد تحريم ايران، آشكارا مواضع خصومت آميز اتحاديه اروپا در پيروي از سياستهاي ضد ايراني كاخ سفيد را به تصوير ميكشد، زيرا همزمان با اين اقدام نيز دولت آمريكا از وضع تحريمهاي جديد عليه ايران خبر داده است.
هر چند كه اين دو اقدام از دو مركز ثقل رايزنيهاي سياسي در جهان يعني بروكسل و واشنگتن كه هزاران كيلومتر دورتر از يكديگرند انجام ميشود اما مركزيت اين دو محور تصميم گيري، از ماهها پيش در مسير مقابله با جمهوري اسلامي ايران و فعاليتهاي هستهاي كشورمان همسو شده و يك ماموريت مشخص را پيگيري ميكردند. اتحاديه اروپا عليرغم منافع ويژهاي كه در ايران دنبال ميكند و عليرغم داشتن مبادلات چند ميليارد دلاري كه همواره بر ا فزايش آن تاكيد دارد، اين بار در مسير طرحي قرار ميگيرد كه آمريكاي بدون منافع در ايران، براي او ترسيم كرده است.
اينكه چرا اروپائيهاي منفعت پرست و اقتصاد محور حاضر شدهاند منافع اقتصادي قابل توجه خود در ايران را به هدف سياسي رويارويي با جمهوري اسلامي ايران كه آمريكائيها براي آنها ترسيم كردهاند گره بزنند و وارد چاهي شوند كه هيچ چشم اندازي از عمق آن ندارند، بايد در نفوذ قوي و بلامنازع لابي صهيونيستي در پايتختهاي اروپايي و وجود سياستمداراني دانست كه همچون بلر، نخستوزير ساقط شده انگليس در پيروي از سياستهاي كاخ سفيد دست آموزتر از حيوانات خانگي عمل ميكنند. سران كشورهاي عضو اتحاديه اروپا براساس چنين تبعيتي از آمريكاست كه در بيانيه پاياني نشست خود در بروكسل مدعي ميشوند "زمان در قبال ايران درحال به پايان رسيدن است و بايد دست به اقدامات بيشتري زد".
در اين بيانيه كه ديپلماتها آنرا به "چماقي با پتانسيل بالا" توصيف كردهاند اعلام شده كه تحريمهاي بخش انرژي شامل سرمايهگذاري جديد، كمك فني و نقل و انتقال فناوري نفتي و تجهيزات و خدمات مربوط به اين حوزه بويژه بخشهاي مربوط به پالايش و قابليتهاي مربوط به گاز، علاوه بر اقدامات تحريمي شوراي امنيت اعمال ميشود تا ايران را به تسليم در قبال توقف غني سازي وادار كند و اين درحاليست كه جمهوري اسلامي ايران از سه سال پيش عملاً و بدون اينكه بيانيهاي از سوي اتحاديه اروپا صادر شده باشد، مورد تحريم شركتهاي اروپايي قرار گرفته بود و شركتهاي اروپايي مجبور شده بودند با عقب نشستن از قابليتهاي سرمايهگذاري در حوزههاي نفتي و گازي ايران، اين عرصه را با حسرت، به شركتهاي رقيب چيني و ايراني واگذار كنند.
صدور اين بيانيه هرچند در بروكسل و از سوي سران كشورهاي اتحاديه اروپا انجام گرفته، اما به وضوح بيانگر عمق نفوذ سياستهاي آمريكا و لابي صهيونيستي بر مراكز تصميم گيري اروپاست كه پس از جنگ دوم جهاني روز به روز بر عمق و بر وسعت آن افزوده شده است. اين بيانيه در عين حال از چند لايه زيرين و پنهان در پوشش بيانيه اتحاديه اروپا پرده برمي دارد كه عبارتند از
1 - صدور بيانيه تحريم مضاعف و يكجانبه ايران از سوي اتحاديه اروپا بيش از آنكه دليلي بر پيروزي سياستهاي ضد ايراني كاخ سفيد باشد نشان دهنده ناكارآمدي تلاشهاي آمريكا در صدور قطعنامه چهارم تحريم است زيرا در صورتيكه آمريكا اميدي به كارآمدي و موثر بودن اين قطعنامه در به تسليم كشاندن جمهوري اسلامي ايران ميداشت، نيازي به اين حركتهاي قبيلهاي نبود. در ناكامي دولت آمريكا همين بس كه عليرغم فشارهاي غيرمعمول و تماسهاي رئيسجمهور اين كشور با روساي جمهور كشورهاي عضو شوراي امنيت براي همراهي با قطعنامه، سياستمداران كاخ سفيد از عدم همراهي جهاني با اراده برخي قدرتها كه در پشت تصويب اين قطعنامه بودند، آگاهند و مثل سه قطعنامه ديگر به ناكارآمدي آن اعتراف دارند.
2 - بيانيه بروكسل ثابت كرد كه قطعنامههاي سازمان ملل بي اعتبار و غيرمثمر است، زيرا آمريكائيها آنچنان از وجهه اين نهاد بينالمللي براي توجيه و پيشبرد سياستهاي خود استفاده كردهاند كه مصوبات اين سازمان بيش از پيش با بياعتباري و بحران اعتماد جهاني مواجه شده است. طبعاً اگر آمريكا به كار كرد مثبت و نتيجه بخش قطعنامههاي شوراي امنيت اطمينان داشت و به اين نتيجه ميرسيد كه قطعنامه چهارم ميتواند مانع دستيابي ايران به چرخه فناوري هستهاي شود، طبعاً وجهي براي اين قبيل اقدامات و تحريمهاي يكجانبه كه در متن و بطن خود، ناكارآمدي و ميان تهي بودن مصوبات سازمان ملل را حكايت ميكند، وجود نميداشت.
3 - اين شيوه برخورد اتحاديه اروپا با فعاليت صلح آميز هستهاي يك كشور عضو آژانس بينالمللي انرژي اتمي و عضوي از جامعه جهاني، نشان دهنده چهرهاي از مناسبات ناعادلانه و قرون وسطايي در صحنه بين الملل است كه ميتواند در نهايت در ميان كشورهاي غيرمتعهد به حركتي براي آغاز دوران جديدي از مناسبات جهاني جهت تأمين حقوق ملتها برپايه عدالت و احترام منجر شود.
4 - سياست فشار براي مذاكره و امتيازگري در سايه تهديد وارعاب، كه همان ترجمان سياست كهنه شده "چماق و هويج" است، از مدتها پيش در راستاي حل مشكلات غرب با ايران، كارآيي خود را از دست داده و محققاً سياست بازي با قطعنامه و بيانيه براي وادار كردن ملت ايران به عقب نشيني از حقوق هستهاي خويش با شكست مواجه خواهد شد.
از سوي ديگر سياست صدور قطعنامههاي پياپي و جوسازي و سياه نمايي عليه جمهوري اسلامي ايران راه را براي مذاكره دشوارتر كرده و حتي ممكن است به واكنشهاي غير قابل پيشبيني نيز منجر شود و اگر اتحاديه اروپا نيز همانند آمريكا همين روند را در پيش بگيرد، با واكنش جديتر ملت ايران روبرو خواهد شد.
5 - با صدور اين نوع قطعنامهها و بيانيهها آنكه بيش از همه متضرر خواهد شد، شركتهاي اروپايي تحت فشاري هستند كه عليرغم خواست قلبي و منافع اقتصادي شان از مشاركت در طرحهاي مشترك با ايران محروم شده اند، زيرا ملت ايران در سالهاي پس از انقلاب به قطعنامههاي خصمانه بسياري عادت كرده و در اين مدت آستانه تحمل خود را افزايش داده است. قطعاً سياست صدور پياپي قطعنامهها و بيانيهها ديگر آن تأثيري را كه زماني ميتوانست داشته باشد ندارد ولي از اين مواضع، آن دسته از شركتهايي بيش از همه آسيب ميبينند كه در شرايط بحران اقتصادي اروپا از ميلياردها دلار سود فعاليت در ايران محروم ميشوند.
6- ما بيش از همه براي سياستمداران و سران كشورهايي متاسف هستيم كه رسماً خود را متعهد به حمايت از رژيم صهيونيستي ميدانند، قبل از آنكه به شهروندان اروپايي، آمريكايي و مردم كشورهاي خود و ماليات دهندگان داخلي متعهد باشند. آنها با پيش گرفتن روند "بازي قطعنامه ها" منافع ملتهاي آمريكا و اروپا را سپر بلاي منافع نامشروع رژيم صهيونيستي ساخته و طبعاً بايد مسئوليت اقدامات غيرمنطقي خود را بپذيرند.
سياست روز:حجاب و عفاف يک باور ايراني و اسلامي«حجاب و عفاف يک باور ايراني و اسلامي»عنوان سرمقاله روزنامهي سياتس روز به قلم علي يوسفپور است كه در آن ميخوانيد؛
1ـ در ايران قبل از اسلام و در کشورهاي شرق مانند هند و چين نهاد خانواده يک نهاد مقدس به شمار ميرفت و استواري اين جوامع براساس حفظ نهاد خانواده و آنهم حفظ پوشيدگي زنان در ميان آنان بوده است اين مسئله از تعاليم دين زرتشت ـ بودائيسم و کنفوسيوس کاملا مشهود است و در ميان متون باستان و مجسمهها و نقش و نگارهايي که در آثار باستان کشورهاي شرق به دست آمده است مسئله روشن و مشهوري است در مقابل در کشورهاي باستاني غرب مانند روميان، برهنگي يک عمل رايج و شايع در ميان جوامع آنان بود که مدارک و شواهد بسياري در متون قديم و آثار تاريخي آنان به دست آمده است.
2ـ در دين اسلام و در آيات قرآن به صراحت بر حفظ حجاب تاکيد شده است و در ميان تمام فرق اسلامي بر روي مسئله حجاب اجماع وجود دارد و اساس سلامت و پايداري جامعه برمبناي سلامت خانواده و آنهم براساس سلامت و عفاف بانوان قرار داده شده است و در مقابل به شدت از اعمال منافي عفت نفي شده است حتي از اعمال و کرداري که مقدمات رسيدن به اعمال منافي عفت را باعث ميشود نهي شده است.
3ـ در عصر حاضر استکبار جهاني براي ادامه سلطه خويش بر جوامع بشري بخصوص جوامع اسلامي تبليغات گسترده و دامنهداري را مبني بر اباحهگري و کمرنگ کردن و محو احکام اسلامي بخصوص در حوزه زنان و خانواده نموده است که مقابله دولتهاي غربي با حجاب بانوان و تبليغات گسترده شبکههاي ماهوارهاي آنان براي ازهمپاشيدگي خانوادهها کاملا مشهود ميباشد که دراين تبليغات محورهاي اصلي آن زن را به عنوان ابزار تبليغاتي، کالاي تجاري و شهوتراني معرفي مينمايند که جهتگيري اين تبليغات روي ملت ايران به علت پايداري در مقابل استکبار قويتر و گستردهتر ميباشد.
4ـ ملت ايران در طول تاريخ بخصوص يکصد سال اخير نشان داده است که در مقابل دسيسههاي شياطين غربي به خصوص سياستهاي فرهنگ غربي آنان ايستادگي و مقاومت نشان داده است. مسئله کشف حجاب در دوره پهلوي اول و به اصطلاح جشنهاي فرهنگي و ملي در دوره پهلوي دوم از اين مقولهها ميباشد که باعث مقاومت و عکسالعمل به موقع حوزههاي علميه و مقابله گسترده مردم گرديد. در سي سال گذشته که ابزارهاي رسانهاي و تبليغاتي غرب بسيار گسترده و برنامههاي تهاجم فرهنگي آنان قويتر شده است، شاهد حرکتهاي خودجوش و سازنده مسئولين و مردم براي مقابله با سياستهاي برنامههاي ضد عفاف و حجاب بودهايم و برنامههاي مبتذل و ضد باورهاي ديني استکبار جهاني نتوانسته است در باورها و اعتقادات ملت ما کمتر رختهاي نمايد و اثرات آنان در افراد کمي مشهود بوده است که آنهم با حساسيت و عکسالعمل ساير اقشار ملت مواجه شده است.
5ـ شوراي انقلاب فرهنگي وزير مجموعه آن شوراي فرهنگ عمومي موظف است در زمانهاي مختلف برنامهها و سياستهاي اجراي فرهنگي را براي حفظ کيان خانواده و عفاف عمومي جامعه تدوين و به دستگاههاي اجرايي ابلاغ نمايد و قواي سهگانه و در راس آنها دولت موظف است تمام امکانات خود را براي اجراي سياستهاي شوراي انقلاب فرهنگي که رياست محترم جمهوري در راس آن ميباشد به کار گيرد.
5ـ در انتخابات رياست جمهوري نهم و دهم مردم به آرمانهاي انقلاب و حضرت امام خميني(ره) راي دادند و اين آرمانها که در راس آن عدالت اجتماعي و حفظ ارزشهاي اسلامي بوده است از مهمترين آنها حفظ حجاب و عفاف و سلامت خانواده و بانوان بوده و ميباشد از دولت مردمي انتظار دارند ضمن تاکيد بر برنامههاي درازمدت فرهنگي حساسيت لازم را نسبت به کساني که عامل سياستهاي بيگانه شدهاند يا نادانسته به عفت عمومي و باورهاي ملت بزرگ ايران خدشه وارد مينمايند نشان دهند و با آنان برخورد لازم قانوني انجام دهند.
آفرينش:آزاد راه تهران-شمال«آزاد راه تهران-شمال»عنوان سرمقالهي روزنامهي آفرينش است كه در ان ميخوانيد؛"آزاد راهي براي نسل ها"اين تنها عنواني است که مي توان به طرح ملي آزاد راه تهران-شمال اطلاق کرد.آزاد راهي که حدود سه دهه است پاياني براي آن مشخص نيست و تداوم وضعيت فعلي نه تنها چندان اميدوارکننده نيست بلکه بر نگراني هاي کارشناسان و شهروندان کشور از آينده اين طرح کلان ملي افزوده است.در واقع آزادراه تهران -شمال در دهه 1350 به بحث گذاشته شد و بنا بود با 121 کيلومتر آزاد راه استراتژيک بزرگترين مشکل ارتباطي شمال ايران با مرکز حل شود.
آزادراهي که با توجه به گذر از رشته کوه هاي البرز عملا راهگشايي براي حصر شمال ايران است و اهميت فوق العاده دفاعي،امنيتي،اقتصادي و گردشگري براي کشور دارد.اين اهميت ويژه آزادراه است که از آن به عنوان طرحي ملي ياد مي کنند.اما اين طرح ملي به نظر مي رسد همچنان و با وجود گذشت 14 سال از آغاز به کار آن در سال 1375 پيشرفتي کمتر از 5 درصد داشته است.
پيشرفتي که در صورت تداوم و رشد نيم درصدي در برخي از قطعات به نظر مي رسد نسل هاي آينده شاهد افتتاح اين آزاد راه باشند تا نسل کنوني.در واقع بر همه آشکار است که هر طرح بزرگ و ملي عزمي ملي و تلاشي چند بعدي لازم دارد تا با گذر از چالش ها و موانع و با مديريت توانمند و آينده نگر توان گذر از مشکلات را داشته چه اينکه آزادراهي همانند آزاد راه فوق با توجه به مشکلات بزرگ ترافيکي جاده هاي ارتباطي مرکز کشور با شمال نيازي فوري و استراتژيکي است.در اين راستا بر کسي پوشيده نيست که چالش ها و موانع بزرگي در راه گشايش اين آزادراه است اما آنچه مسلم است مي توان با تدوين راهکارها اختصاص تلاش ويژه از سوي دولت اين طرح در چندسال آينده به بهره برداري برسد.
در اين حال دولت هرچند در سال هاي گذشته تلاش کرده است تا با جلب سرمايه گذاري خارجي و حضور شرکت هايي از فرانسه و چين روند کار در اين آزادراه را به پيش ببرد اما مشکلات پيش رو داخلي همانند تملک اراضي اطراف آزادراه و برآورد هاي نادرست شرکت هاي داخلي و خارجي مجري و مديريت ناقص بخش دولتي از يک سو و وجود عاملي به نام تحريم هاي بين المللي و کناره گيري،ناتواني و برآوردهاي غلط شرکت هاي خارجي مجري در کارها از سوي ديگر باعث شده است تا معماي گشايش آزادراه شمال همچنان بر روي ميز دولت باقي بماند.
معمايي که هرچند با تشکيل کارگروه تخصيص اعتبار و گاه اظهار نظرها و قول هايي مبني بر انجام و يا اتمام برخي قسمت ها ، بعدي رسانه اي يافته اما واقعيت تلخ اين است که جدا از اتلاف ميلياردها تومان سرمايه در طول سال هاي گذشته بنابه دلايل مختلف هم اينک ايرانيان بايد شاهد پيشرفت هاي حداقلي در روند احداث اين طرح کلان ملي باشند.
در اين ميان بايد توجه داشت روند فعلي در بيشتر قسمت هاي اين پروژه يعني پيشرفت حداقلي در مقابل مشکلات و موانع حداکثري آينده ي روشني را براي اين طرح ترسيم نمي کند جدا از آنکه بر ميزان خسارت هاي مستقيم ناشي از گشايش ديرهنگام آن و خسارت هاي غير مستقيم ناشي از تاخيرهاي سالانه آن بر ساير بخش ها همانند حمل و نقل و گردشگري مي افزايد.
آرمان:بيانيه تهران و اعلام تحريمهاي جديد«بيانيه تهران و اعلام تحريمهاي جديد»عنوان سرمقالهي روزنامهي آرمان به قلم سهراب شهابى است كه در آن ميخوانيد؛ پس از فعاليتهاي فشرده و قابل توجه ديپلماتيک ايران، ساعت 11 شب دوشنبه 26 ارديبهشت خبرگزاريها اعلام کردند که نخست وزير ترکيه سفر رسميخود را به آذربايجان تغيير داده است و به جهت پيشرفتهايي که در اجلاس سران سه کشور ترکيه، برزيل و ايران صورت گرفته است همان شب به ايران خواهد رفت و فرداي همان شب، 27 ارديبهشت برابر با 17 ماه مه، خبرگزاريها اعلام توافق در ارتباط با تبادل سوخت هستهاي را بين سه کشور اعلام کردند، اين توافق بسياري از خواستههاي گروه پنج به علاوه يک را از ايران که پاييز گذشته در مذاکرات مسئولان بلندپايه کشورهاي فوق با ايران عنوان شده بود در بر ميگرفت.
براي چند ساعتي به نظر ميرسيد مسير دارد عوض ميشود و مواضع مثبت يا با احتياط مثبت کشورهاي خارجي و مقامات بينالمللي در کنار محدود نظرات منفي خودنمايي ميکرد پشتيباني اغلب مقامات سياسي و مسئول در ايران و نفس امضاي بيانيه در تهران حاکي از عزم جدي ايران نيز بود که يکباره همه با تعجب نظارهگر سخنان وزير خارجه آمريکا شدند که اعلام نمود پيشنويس توافق شده دور جديد تحريم ايران (تحريم چهارم) مابين اعضاي دائم شوراي امنيت سازمان ملل و اعضاي ديگر جهت بررسي و تصويب در اولين فرصت توزيع گرديده است. اين اعلام وزير خارجه آمريکا بزودي با سخنان مسئولين بلندپايه روسيه، سکوت و حاشيهروي سخنگوي وزارت خارجه چين تاييد گرديد و البته در مورد انگليس و فرانسه چندان توقعي نيز نبود، اضافه بر اينکه سياستهاي دولت جديد محافظهکار انگليس در قبال ايران انتظار ميرفت که تندتر شود.
البته ميشود تصور کرد که هم روسيه و هم چين مايل بودند که پس از بيانيه تهران موضوع تحريم را عقب بياندازند و اين به خوبي زماني که وزير خارجه روسيه هفته پيش در پکن بود آشکار شد. وقتي او اعلام کرد که به دنبال مذاکراتش با مسئولين چيني “ با عجله و فشار براي راي در مورد تحريم مخالفند “ اما اين موضع فقط چند روز بعد با سخنان آقاي مدودف در کنفرانس مطبوعاتياش با خانم مرکل نقض شد وقتي او گفت روسيه هيچ فعاليت عمدهاي براي تاخير در رايگيري نخواهد کرد. و لذا به نظر ميرسد اين بار هر دو کشور امتيازات قابل توجهي را به دست آوردهاند که محدوده مانور انها را در مقابل خواسته امريکا محدود مينمايد و اين البته از لحن مطمئن امريکا نيز قابل درک است.
عدهاي نيت جمهوري اسلامي ايران را براي حل و فصل موضوع مورد شک قرار دادند، گروهي شرايط را متفاوت از پاييز گذشته دانسته، بعضي آنرا اشتباه سياسي و ديپلماتيک غرب و خلاصه تعدادي نيز آن را نوعي اخم به نيروها و کشورهاي با قدرت ميانه فرض نمودند. نگاه به تحليلهاي مختلف يک سوال را جواب نميدهند، چرا آمريکا، روسيه و چين، يک هفته صبر نکردند؟ عجله براي اعلام پيشنويس قطعنامه چه بود؟ چرا که اين بار بيانيه تهران به يک زمانبندي مشخص و بسيار محدود اشاره ميکرد و اعلام ميداشت ايران بصورت رسمي موافقت صورتگرفته را در عرض يک هفته به صورت کتبي به آژانس انرژي اتمي اعلام و پس از توافق بر سر جزئيات با گروه وين آماده انتقال اورانيوم پس از يک ماه خواهد بود. چرا آمريکا، روسيه و چين حتي منتظر دريافت نامه رسمي ايران به آژانس انرژي اتمي نشدند؟ در حقيقت نامه ايران پس از رايزني نهايي قطعنامه ارسال شد و جواب آن فقط چند ساعت قبل از جلسه نهائي تصويب قطعنامه دريافت گرديد که در سخنراني نماينده دائمي برزيل به آن اشاره و از اين بابت گله گرديد.
چگونه رئيس جمهور برزيل که فقط چند ساعت قبل از سفر به تهران در مسکو با مقامات عالي آن کشور در خصوص موضوع هستهاي ايران صحبت کرده بود و تنها کمتر از دو هفته قبل ميهماندار رهبران روسيه، چين و هند در برزيل در اجلاس سران چهار جانبه قدرتهاي جديد اقتصادي جهان بود و موضع هستهاي ايران مورد مذاکره قرار داشت و همچنين در ارتباط نزديک با آمريکا بوده و امروز متن مکاتبات اوباما به رياست جمهوري برزيل منتشر شده، بيانيهاي را وزير خارجهاش در حضور او امضاي کرد که فقط چند ساعت بعد با ارائه پيشنويس تحريم ايران که موافقت آمريکا، روسيه و چين را داشت زير سوال برد.
ترکيه متعهد اصلي آمريکا در منطقه، عضو ناتو که حتي گفته ميشود وزير خارجهاش در ارتباط با مذاکرات مربوط با آمريکا مداوماً در تماس بوده و تا آخرين ساعات نخست وزير ترکيه مقاومت کرده و به تهران نيامد و پس از اطمينان نهايتاً برنامه خود را تغيير و براي امضاي حاضر شد؟ البته تحليلهاي زيادي نيز در ارتباط با انگيزههاي برزيل، لولا، ترکيه و اردوغان و مسائل سياست داخلي آمريکا که اشاره به ضعف نسبي اوباما و حزب دموکرات با توجه به انتخابات مهم پيش روي امريکا نيز ارائه شده است و به طور قطع تمام اين تحليلها جنبههاي درستي را در کنار موضوعات البته قابل بحث طرح مينمايند ولي هيچکدام به نظر نميرسد زمانبندي را توضيح دهند.
غرب ميتوانست يک هفته صبر کند، هم پيمانهاي غرب در دو منطقه استراتژيک خاورميانه و آمريکاي لاتين امتياز کوچکي دريافت ميکردند به جاي اينکه سرخورده شوند. مذاکرات ايران و گروه وين شروع ميشد و چنانچه به نتيجه ميرسيد که مگر همان نيست که مورد تقاضا بود و چنانچه ايران در بعضي موارد اصرار ميکرد چون مذاکرات قبل بينتيجه ميماند و پس از کمتر از چند هفته شمشير تحريم بالا ميرفت.
آيا واقعاً اين چند هفته حتي به گفته غربيها وقتکشي ارزش اين را نداشت که يک حرکت مثبت با کمک قدرتهاي مياني حداقل در انظار جهانيان با يک واکنش بسيار منفي روبرو نشود؟ که توجيه آن براي حتي سياستمداران غرب مشکل مينمايد. بطور قطع پس از مذاکرات هرچند کوتاه غرب، روسيه و چين در موضع بهتري براي توجيه دور جديد تحريمها بودند و هزينه کمتري به متعهدان خود تحميل ميکردند.
متعهداني که هم از نظر اقتصادي و سياسي براي آنها داراي اهميت ميباشند. براي مثال در همين چند ماه گذشته رئيس جمهور روسيه و نخست وزير ترکيه موافقتنامه در ارتباط با تاسيس نيروگاههاي اتمي به ظرفيت 20 هزار مگاوات را امضا کردند. بطور قطع انتظار چند هفتهاي و سپس حتي با احتمال عدم نتيجه در مذاکرات به روسها اجازه ميداد مانورهاي معمول خود را انجام دهند و لااقل با واکنش نسبتاً تند رياست جمهوري ايران که ميتواند حاکي از دور شدن دو کشور از يکديگر باشد مواجه نشوند.
از هر بعد و با توجه به هر تحليل نگاه ميشود به نظر ميرسد يک انتظار چند هفتهاي حتي به فرض عدم دستيابي به هيچ نتيجهاي به نفع روسيه، آمريکا، چين، برزيل و ترکيه بود، و البته به نفع جمهوري اسلامي ايران، دور جديد مذاکرات و شيريني بيانيه تهران، متعهدان جديد اتمي/ برزيل و ترکيه ميتوانست از جهات مختلف به ارتقاي جايگاه دولت ايران کمک نمايد و برعکس نيروهاي مخالف را در ابهام قرار دهند و شايد تمام عجله براي همين بود که اين حداقل موفقيت در دست قرار نگيرد. اضافه بر اينکه هزينه دور جديد مذاکرات براي اوباما و حزب او در انتخابات چند ماه آينده نسبتا بالا بود. زماني که چهره قاطعي که امريکا از خود نشان ميدهد ميتواند بعضي کاستيها را پوشش دهد و لذا امتيازاتي داشته باشد. در داخل امريکا دوستان ايران بسيار محدودند.
به طور خلاصه ديناميک شرايط داخلي ايران و امريکا و ارتباط آنها شايد بتواند دليلي براي آن عجله باشد. اگر چه هزينه آن براي غرب، ناخرسندي دو دوست و هم پيمان و پرداخت احتمالاً امتيازات فراوان به روسيه و چين بوده باشد که حاضر شدند فاصله خود را با کشوري که سالها در کنار آنها بودند و امتيازات فراواني از اين نزديکي کسب کرده بودند زياد نمايند.
البته منهاي امتيازات دريافتي از غرب رفتار روسيه و تا حدي چين بعد از حتي تصويب قطعنامه در ارتباط با ايران و شايد از چند ماه پيش جاي تامل دارد و شايد اين تغيير ريشهايتر از آن باشد که فقط آن را با دريافت امتيازات از غرب توجيه نمود. تحريم جديد/چهارم اين بار با سرعتي بيش از هميشه (با دو راي منفي برزيل و ترکيه و راي ممتنع لبنان ) در روز 19/3/89 تصويب شد که منهاي محتواي آن که چندان چيزي بيش از تحريمهاي گذشته نيست و از هماکنون بسياري در ارتباط با نقاط ضعف و کاستيهاي آن و بدون تاثيري آن نوشته اند (که البته با توجه به اهداف متفاوت آن و با تحريمهاي امريکا و اروپا که پس از آن تصويب و احتمالا اجرا خواهد شد کمي جاي بحت دارد)، اما به نظر ميرسد اهميت اين تحريم را بيش از هر چيز در زمان اعلام آن چند ساعت بعد از بيانيه تهران است و مفهوميکه در اين عجله نهفته است بايد جستوجو کرد. جالب اينکه به نظر ميرسد تحليل چين و روسيه هم اين بار از غرب چندان متفاوت نيست.
دنياي اقتصاد:صندوقهاي قرضالحسنه و ضرورت انحصارزدايي«صندوقهاي قرضالحسنه و ضرورت انحصارزدايي»عنوان سرمقالهي روزنامهي دنياي اقتصاد به قلم محمد صادق جنانصفت است كه در آن ميخوانيد؛كارنامه و سابقه فعاليت صندوقهاي قرضالحسنه در ايران به ويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، موضوع بحثبرانگيزي بوده است.گستردگي صندوقهاي قرضالحسنه در سراسر كشور، ناشناس بودن موسسان اين نهادها و تمايزبخشي فعاليت آنها با بانكهاي دولتي از دلايل بحثبرانگيز بودن اين نهادها است.
در چند سال گذشته، اما برخي سوءتفاهمها درباره نظارت بر فعاليتهاي صندوقهاي قرضالحسنه توسط بانك مركزي با بعضي نهادهايي كه بخشي از اين صندوقها را مديريت ميكنند، موجب شده است كه بر ابهامها افزوده شود.
بانك مركزي معتقد است، صندوقهاي قرضالحسنه به دليل پرشمار بودن، اگر سازوكارهاي مربوط به سياستهاي پولي را رعايت نكنند، بازار پول به ويژه حجم پول را تحت تاثير قرار داده و سد راه تنظيم سياستها به ويژه عرضه پول خواهند شد و به همين دليل بايد فعاليت صندوقها تحت چارچوب سياستهاي پولي باشد. از طرف ديگر، موسسان صندوقهاي قرضالحسنه و به ويژه نهاد متولي اين بنگاه هاي كوچك پولي باور دارند كه سختگيريهاي بانك مركزي، راه فعاليت آنها را ناهموار كرده است و بانك مركزي بايد اندازه دخالت و نظارت خود را در چارچوب معيني محدود كند. با اين سابقه از سوءتفاهمها و واگراييها بود كه در همايش سازمان اقتصاد اسلامي و صندوقهاي قرضالحسنه، اين موضوع بار ديگر در كانون توجه قرار گرفت.
رييس اتاق بازرگاني و صنايع و معادن ايران در اين همايش از بانك مركزي خواست، نظارت بر فعاليت اين بانكها را به نهادهاي بخش خصوصي تفويض كند. از طرف ديگر، رييس كل بانك مركزي نيز اظهار تمايل كرد، تاسيس صندوقها توسط بخش خصوصي انجام شود. آيا با اين خواست و تمايل، سوءتفاهمها برطرف خواهد شد؟ به نظر ميرسد براي اينكه مساله صندوقهاي قرضالحسنه به صورت ريشهاي حل شود، گام اول و بسيار بااهميت اين است كه تاسيس آنها از حالت انحصاري و ابهام خارج شده و ضابطههاي روشن، قابلاجرا و شفاف براي فعاليتهاي بنگاههاي كوچك فراهم شود. در صورتي كه اين كار از روي كاغذ به صحنه عمل درآيد و شهروندان بتوانند بانكهايي در ابعاد كوچك، تاسيس كنند، رقابت در اين كار در نهايت به كاهش نرخ سود منجر شده و به سمت بهره حداقل به ويژه در شهرهاي كوچك حركت خواهيم كرد.
صندوقهاي قرضالحسنه نيز البته ميتوانند در اين شرايط فعاليت كرده و خيرخواهي خود را در قالبهاي تعريفشده ادامه دهند. گسترش بانكهاي كوچك و فعاليتهاي خيرخواهانه صندوقهاي قرضالحسنه راه را براي انحصارزدايي از مسائل پولي غيردولتي هموار خواهد كرد. در اين صورت است كه صندوقهاي قرضالحسنه نيز معناي واقعي خود را پيدا كرده و هر فردي كه فقط ميخواهد كار خيرخواهانه انجام دهد، به صندوقها مراجعه خواهد كرد و واسطهگري در نيت خيرخواهانه اشخاص نيز به مرور از بين ميرود.
جهان صنعت:تاخير 4 ساله 40 ساله نشود!«تاخير 4 ساله 40 ساله نشود!»عنوان سرمقالهي روزنامهي جهان صنعت به قلم ليلا ناطقي است كه در آن ميخوانيد؛ درست چهار سال پيش ريوتينتو يکي از بزرگترين شرکتهاي معدني دنيا از سرمايهگذاري و انجام عمليات اکتشاف در طرح طلاي ساريگوني کردستان ايران به بهانه اينکه ميزان طلاي اين معدن در حد پيشبينيهاي انجام شدهاش نبوده کنارهگيري کرد و شرکت سرمايهگذار ايراني را که تنها 30 درصد سهام آن را داشت تنها گذاشت. معدن طلاي ساري گوني که بزرگترين معدن طلاي کشور است از چهار سال پيش تاکنون بلاتکليف باقيمانده و با وجود اينکه وزارت صنايع قرار شده بود نسبت به انتخاب يک سرمايهگذار جايگزين اقدام کند اما هنوز پس از چهار سال خبري از معرفي سرمايهگذار در کار نيست و با وجود تاکيدات موجود بر لزوم اتکا بر توان مهندسي داخل و جذب سرمايههاي داخلي اين امر تاکنون محقق نشده است.
طرح طلاي ساريگوني يک طرح ملي است و حساسيت آن از اين نظر که بزرگترين معدن طلاي کشور ميباشد و اجراي عمليات اکتشاف آن موجب اشتغالزايي در منطقه محروم قروه کردستان و سودآوري براي کشور ميباشد، تاخير بيش از اين در عدم معرفي سرمايهگذار از سوي وزارت صنايع توجيهپذير نيست.
موضوعي که محمدرضا سجاديان، رييس کميته معدن کميسيون صنايع مجلس بر آن تاکيد ميکند و معتقد است که مجلس موضوع تاخير در فعال شدن معدن طلاي کردستان را پيگيري خواهد کرد. به گفته وي، در زمان خروج شرکت ريوتينتو از ساريگوني، مسوولان وزارت صنايع اعلام کردند در شرف فعالسازي معدن هستند که اين موضوع تاکنون محقق نشده است.
لازم است وزارت صنايع هرچه سريعتر نسبت به معرفي سرمايهگذار يا سرمايهگذاران جديد اقدام کند و نگذارد تاخير چهار ساله به تاخير 40 ساله تبديل شود!