صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۱۲۹۱۴
تاریخ انتشار: ۲۳:۳۰ - ۱۱ اسفند ۱۳۸۵ - 02 March 2007

داستانی از اوس مهدی

خدا به همه راه ماندگان رحم کند که گرفتار اوس مهدی و اوس مهدی ها نشوند .

سید حسین مرعشی در سایت شخصی خود نوشت:

در یکی از مناطق روستائی استان کرمان ، مهدی آقائی داشتیم که خود را استاد و مهندس می دانست و در قدیم که لباس اطو کشیده ، رنگ هارمونی و عینک دودی خیلی مرسوم نبود این آقای مهندس ، همواره با لباس رسمی و شیک بیرون می آمد و هر کس او را نمی شناخت ، مهندسی او را قطعی می دانست .

یک روز در جاده طولانی روستا به سمت شهر به موتور سیکلت سواری بر می خورد که موتورش خراب و کنار جاده ایستاده بود . اوس مهدی کنار او توقف  و پس از حال و احوال پرسی می گوید می خواهی کمکت کنم ، تا موتورت درست شود ؟

آن بنده خدای مستاصل هم می گوید تو واردی ؟

اوس مهدی می گوید من مهندسم . آچار داری ؟

او جعبه آچار را می آورد و اوس مهدی دست در جیب کرده و می گوید : من دست نمی زنم ، من راهنمائی می کنم و تو کار کن .

موتور سوار ساده لوح مثل همه ایرانیانی که به سادگی ادعای من و امثال من را باور می کنند ، به دست خود و بفرمان اوس مهدی ، یکی یکی پیچ ها را باز تا موتور بطور کامل اوراق می شود .
پس از اوراق کامل موتور ، اوس مهدی موتور خود را روشن و قصد حرکت کرده و در پاسخ سوال آن بنده زودباور خدا که می گوید من چه کنم ؟

می گوید :من تا اینجا را بیشتر یاد ندارم و گازی  به موتور خود می دهد و می رود .

خدا به همه راه ماندگان رحم کند که گرفتار اوس مهدی و اوس مهدی ها نشوند .

 

ارسال به تلگرام
انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
۰۷:۱۰ - ۱۳۸۵/۱۲/۱۲
جالب بود و خیلی هم متناسب با وضع کشور ما
تعداد کاراکترهای مجاز:1200