صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۱۶۳۱۳۲
تاریخ انتشار: ۲۱:۲۴ - ۳۱ فروردين ۱۳۹۰ - 20 April 2011

دلتنگی

ما باید باهم حرف بزنیم

آدم نشسته بود و دست بر عصایش گذاشته بود و چانه بروی دستش...

فرزندانش حرف میزندند و شلوغ میکردند و

آدم نگاهشان میکرد .

تا اینکه یکی از فرزندان پرسید : چرا شما اینقدر ساکتید و حرف نمیزنید؟

آدم گفت وقتی به زمین آمدیم جبرئیل گفت اگر میخواهی برگردی به همان جایی که از آن آمدی... أقلِل کَلامِک!

آدم دلش تنگ بهشت بود!
 
منبع: وبلاگ ما باید باهم حرف بزنیم
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200