صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۱۶۵۸۶۲
تاریخ انتشار: ۰۸:۰۸ - ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۰ - 17 May 2011

سرمایه درد

لکه هایی از بارانک

درست از همان روزی که عطر شیشه آبی‌ام تمام شد، دردهایم شروع شد.

آن روز فکر کردم چقدر هیجان انگیز است شیشه عطری را که سر و شکل درست و درمانی هم دارد در سطل زباله بیندازی و بعد برای مدت‌ها توی دماغمت غیر از مانور دادن دود اگزوز‌ اتوبوس‌های قراضه، کامیون‌ها و بوی عطر آدم‌هایی که در خیابان راه می‌روند و بی تفاوت از کنارت می‌گذرند، اتفاق دیگری نیفتد.

امروز اعتراف می‌کنم، بعد از گذشت چهار سال از همان روز، همان روزی که شیشه عطر آبی را با افتخار کنار دست تفاله‌های چای انداختم، پشیمانم.

چیزی در آن شیشه آبی جا مانده بود انگار. چیزی شبیه کودکی‌ام. چیزی بی‌شباهت به این روزها. حالا بوی دردهایم بلند شده، بوی گند این دردها همه جا را پر کرده است.

منبع: وبلاگ لکه هایی از بارانک

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200