سرانجام، آمريكا شرط ايران را پذيرفت و درخواست خود براي گفت و گو با تهران را به طور رسمي از طريق سفارت سوييس به وزارت خارجه كشورمان اعلام كرد و بدين ترتيب، اولين "مانع شكلي" در راستاي تحقق مذاكرات ايران و آمريكا مرتفع شد.
پيش از اين، هر چند آمريكايي ها، از طريق رسانه ها يا واسطه ها خواستار گفت و گو با ايراني ها شده بودند ولي تهران مدام بر اين نكته پاي مي فشرد كه تا اين تقاضا از مجراي رسمي نرسد، به آن ترتيب اثر داده نخواهد شد.
البته، تهران، در اوايل كار، اين پيام خود كه آمريكا از مجراي رسمي تقاضا دهد را از مجاري غيررسمي و عمدتا رسانه اي به واشنگتن مي رساند ولي در آخرين گام و در يكشنبه گذشته، سفير سوييس در تهران به وزارت خارجه دعوت شد و "رسما" به او گفته شد كه تهران فقط پيام هاي رسمي آمريكا كه از طريق سفارت سوييس ارسال شود را بررسي خواهد كرد. (سوييس حافظ منافع آمريكا در ايران است.)
پس از اين تحول، طولي نكشيد كه آمريكا "درخواست رسمي" و تهران به آن پاسخ مثبت داد.
حال سوال اينجاست كه چرا تهران پذيرفت با آمريكا درباره عراق گفت و گو كند؟ به ويژه آنكه منتقدان مي گويند ايران هيج وظيفه اي براي حل مشكلات آمريكا در عراق ندارد.
پاسخ به اين پرسش را بايد در فضاي بسيار پيچيده عراق جستجو كرد.
درست است كه آمريكا، اينك در عراق دچار بحران حاد امنيتي شده و هر روز تعدادي از سربازان آمريكايي در اين كشور كشته مي شوند ولي نبايد از ياد برد كه اين مشكل، فقط دامنگير آمريكا نيست و دولت نوري المالكي نيز به شدت درگير آن است.
پس از سالها حكومت سني هاي بعثي، دولت مالكي، اولين دولت شيعي در عراق است و اين، براي اغلب كشورهاي منطقه، به ويژه ممالك ذي نفوذي مانند مصر و عربستان و حتي كشورهاي كوچك تر مانند اردن و كويت، بسيار ناخوشايند است و جالب اينجاست كه تعدادي از همين كشورها، برغم آنكه عراق عضوي از اعضاي اتحاديه عرب است، هنوز سفراي خود را به بغداد نفرستاده اند. به بيان ديگر، تلاش اعلام نشده ولي آشكاري از سوي اكثر كشورهاي عربي براي منزوي سازي دولت كنوني عراق وجود دارد.
براي آنها، بسيار فرح بخش خواهد بود اگر سقوط اولين دولت شيعي در عراق را به علت ناكامي هاي امنيتي شاهد باشند به ويژه آنكه نيك مي دانند اين دولت، روابط بسيار نزديكي با تهران دارد. مالكي،سالها مقيم ايران بوده و حتي با بسياري از مقامات ايراني، دوستي هاي شخصي دارد.
سقوط دولت مالكي، مي تواند به معناي از دست دادن يك متحد مهم براي تهران باشد و بدتر از آن، اين امكان قوي نيز وجود خواهد داشت كه يك جريان كاملا ضد ايراني در عراق بر سر كار آيد و بدين ترتيب مشكل "عراق صدامي" به نحو ديگري براي ايران تكرار شود و براي ساليان دراز و اي بسا براي دستكم ده ها سال ايران را از جانب مرزهاي غربي اش، آزار دهد.
از اين رو، حفظ دولت نوري المالكي، يكي از راهبردي ترين مسايل سياست خارجي ايران در منطقه است چه آنكه اين موضوع به نحو انفكاك ناپذيري با امنيت ملي ايران در دراز مدت گره خورده است.
مع الوصف، نبايد از ياد برد كه آمريكايي ها ترجيح مي دهند تهران را صرفا به اين علت كه "امنيت عراق امنيت خودش هست" وارد گود عراق شود و در پروسه امنيتي اين كشور مشاركت كند و البته بخشي از منافع اين رويكرد نيز نصيب آمريكا شود بي آنكه هزينه اي بپردازد.
به علاوه، اين مهم نيز به عنوان يك دغدغه وجود دارد كه مرتفع شدن نسبي بحران امنيتي در عراق مي تواند آمريكا را تا حد زيادي در مساله عراق فارغ البال كند و زمينه ساز تشديد فشارهاي واشنگتن عليه تهران شود.
اينجاست كه يك معادله پيچيده پديد مي آيد كه رفتار تهران صرفا از رهگذر حل آن شكل گيرد، به بيان ساده تر، حل بحران امنيتي عراق از يك سو به نفع ايران است چون باعث تثبيت دولت المالكي به عنوان دولت ايران مي شود و از ديگر سو، بخش عمده اي از ظرفيت سياسي و نظامي آمريكا را آزاد مي كند كه اين ظرفيت امكان دارد عليه ايران به كار گرفته شود.
از اين رو، مي توان به تصريح گفت كه دستگاه ديپلماسي ايران بر لبه تيغ گام گذارده است و چاره اي جز احتياط مضاعف در مذاكره با آمريكايي ها ندارد چه آنكه هنوز حسن نيت واشنگتن براي ايراني ها، احراز نشده است.
بي گمان، اگر تهران در مذاكرات قريب الوقوع خود با واشنگتن، نشانه هايي از اين نبيند كه آمريكا تمايل دارد هزينه هاي اين گفت و گوها را بپردازد و مي خواهد ايمن سازي فضاي عراق براي نظاميانش را به رايگان كسب كند، گزينه اي جز توقف زودهنگام مذاكرات نخواهد بود.
اينك آمريكاست كه با رفتار خود، تعيين مي كند كه آيا "مذاكره" در اوان جنيني سقط مي شود يا آنكه تولد مي يابد، رشد مي كند و به بلوغ مي رسد.