از جنگ بر مي گردي، هيچ کس اما به استقبالت نمي آيد. هيچ كس نمي داند به جنگ رفته بودي. با شکوه ترين جنگ ها اما همين است. جنگي غريبانه. جنگي تنها. جنگي بي سپاه و بي سلاح.
از جنگ بر مي گردي، خدا مي داند که به جنگ رفته بودي. خاک روي پيراهنت را مي تکاند و نشان لياقتي به تو مي دهد. نشان لياقتش اما مدالي نيست که بر گردنت بياويزي. نشان لياقت خدا، تنها چند خط ساده است. خط هاي ساده اي که بر پيشاني ات مي کشد.
از جنگ بر مي گردي و هربار خطي بر خطوط پيشاني ات اضافه مي شود. و روزي مي رسد که پيشاني ات پر از دستخط خدا مي شود.
آينه ها مي گويند آن کس زيباتر است که خطي بر چهره ندارد. آينه ها اما دروغ مي گويند. دستخط خدا بر هر صفحه اي بنشيند، زيبايش مي کند.
جواني بهايي است که در ازاي دستخط مي دهيم. دستخط خدا اما بيش از اينها مي ارزد. کيست که جواني اش را به دستخط خدا نفروشد.!
ششمين شب جمع آوري اراذل و اوباش در تهران
نيروهاي پليس و آتش نشانان در كنار جسد قرباني يك بمب گذاري در آنكارا تركيه
پنج بچه لاك پشت در دستان يك كارگر باغ وحشي در ايتاليا - رم
تصاوير زيبا از خودروهاي رنگ آميزي شده
بدون شرح!