صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۱۸۵۸۳
تاریخ انتشار: ۰۹:۱۹ - ۰۹ خرداد ۱۳۸۶ - 30 May 2007

كودكى درحسرت ديدار مادر

سرماى بهمن ماه بيداد مى كرد، خيابان هاى شهر قدس را با گام هاى بلند پيمود و خود را به كلانترى رساند و كودك بى آن كه آرام گيرد به بهزيستى منتقل شد.


نفس هاى كودك با ضرباهنگ آرامى به كيسه كنارش مى خورد، باد از گذرهاى خالى مى گذشت و آرام ملحفه را از روى پاهاى كوچكش كنار مى زد. انگشتان كوچكش، سرخ از سرما، از سبد بيرن مانده بود. روشنى روز كه بر سنگ فرش ها افتاد، كوچه ها از رهگذر پر شد. كودك چشمانش را باز كرد و آرام به اطراف نگاهى انداخت.

لب هاى كوچكش خشك و به هم چسبيده بود، با ناله ضعيفى كه از گلويش درآمد، گونه هايش خيس اشك شد. دست هاى نحيفش را به سختى بالا آورد و در جست وجوى چيزى آرام در هوا تكان داد. چند بار لب هايش را باز و بسته كرد و باز دست هايش را در هوا تكان داد. يك نفر دسته سبد را به دستى گرفت و كيسه لباس ها را برداشت.

سرماى بهمن ماه بيداد مى كرد، خيابان هاى شهر قدس را با گام هاى بلند پيمود و خود را به كلانترى رساند و كودك بى آن كه آرام گيرد به بهزيستى منتقل شد.

يك سال و نيم بيشتر نداشت، بريده، بريده، نفس مى كشيد و با صداى بلند گريه مى كرد. سرانجام پس از ساعت ها بى قرارى و دورى از آغوش گرم مادر روى تخت بهزيستى به خواب رفت. چند ماهى از آن روز گذشته اما او همچنان هر صبح، لباس خشك و گونه هايش خيس مى شود. دست هاى كوچكش را از بين ميله هاى تخت بيرون مى آورد و باز به جست وجوى گمشده اى در هوا تكان مى دهد.

شماره تلفن جویندگان عاطفه 88761621  منتظر تماس های کسانی است که در این باره اطلاعاتی دارند.

 

ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200