صفحه نخست

عصرايران دو

فیلم

ورزشی

بین الملل

فرهنگ و هنر

علم و دانش

گوناگون

صفحات داخلی

کد خبر ۱۹۱۳۳۶
تاریخ انتشار: ۱۸:۱۲ - ۰۷ آذر ۱۳۹۰ - 28 November 2011

آدم فروشی...زیر باران!

کلاشینکف دیجیتال
می گویند "هرآدمی بالاخره قیمتی دارد"  این ‌حرف درست و البته بی رحمانه ای است، اصلا ناف آدم را با تجارت و فروختن بریده اند، بهشت خدا هم خریدنی است ، البته با جان و جهاد.

 آدم ها- چه خوب وچه بد- همه قیمت دارند، اما پیدا کردن قیمت آدم،‌ کار مشکلی است،‌ سیب زمینی و پیاز که نیست، آدم است دیگر،اتیکت هم  که ندارد،باید کلی سروکله زد،‌ به در گفت که دیوار بشوند،‌ لفاظی کرد چانه زد،،‌سیاست به خرج داد، بالا و  پایین کرد،‌تا شاید، قیمت یک آدم بیاید دستت.

"به من صد میلیون بدن،‌هرکاری می کنم،‌هرکاری" این را بدون مقدمه-‌کاملا بدون مقدمه- یکهو بین حرفهای معمولی و روزمره درباره گرانی و مشکلات و بیکاری و اجاره خانه و ...گفت،  یک آدم معمولی معمولی که داشت در باران شدید،‌با موتور قراضه اش مسافرکشی می کرد.

 نه شاخ داشت نه دم، نه بی ادب بود و نه بد دهن، ‌نه جای چاقو روی صورتش بود،‌ نه صدایش شبیه عملی ها و کراکی ها،  سالم سالم،جوان و سرحال، حتی سیگاری هم نبود ، با یک حلقه ارزان قیمت  در دستش که نشان می داد که متاهل هم هست، یک آدم معمولی معمولی.

چقدر ترسناک بود که ببینی و بشنوی یک آدم، خیلی ساده و بی مقدمه، قیمت خودش را تعیین کند،‌حتی منتظر وسوسه و حراج و بالابردن قیمت هم نباشد و آن را برای هر غریبه ای جار بزند و لابد من اولین و آخری نفری نبودم که قیمتش را  می گفت، شاید فکر می کرد،‌ مشتریان پیک موتوری که همیشه  خیلی عجله دارند و لابد خیلی پولدارند، بهتر آدم می خرند (!) وقتی به مقصد رسیدیم،همانطور که نگاهش به اسکناس ها که می شمردم،‌دوخته شده بود، ‌بازهم بی مقدمه گفت: داداش! به من صدمیلیون بدن،‌هرکاری می کنم،‌هرکاری" ، می دونی؟

منبع: وبلاگ کلاشینکف دیجیتال
ارسال به تلگرام
تعداد کاراکترهای مجاز:1200